برنامه یاد بعضی نفرات
 
گفت‌وگو با مهرداد مهدی و آسو کهزادی به دلیل اجرا در برنامه‌ی «موسیقی تجربه»
ارتباط هنرمند و مخاطب باید بی‌واسطه باشد
موسیقی ما- جوانِ 22 ساله، آن شب‌هایی که برای هزینه‌ی تحصیلِ دانشگاهش خود را با فکر نواختن در خیابان آرام می‌کرد، تصورش را هم نمی‌کرد که روزگاری با همین کار بتواند این‌چنین موفق شود. آلبوم‌هایش – والس‌های تهران و درنادئون- تا این اندازه موفق شود و از آن طرف خود آغازگر جریانی باشد که هر چه هست، این شهرِ دودگرفته‌ی نازیبا را زیباتر می‌کند. حالا او به همراه بسیاری گروه‌‌های دیگر در خیابان ساز می‌نوازند و می‌شود برای لحظاتی هم که شده؛ موسیقی نابی شنید که دوستش داشت و احساس کرد که این موسیقی زنده است. «مهرداد مهدی» حالا یک سالی است که همراه «آسو کهزادی» شده است و دارند با همراهی همدیگر با دستانِ خالی کارهای بزرگی می‌کنند. آنها هفدهم اسفند ماه در قالب «موسیقی تجربه» در تالار رودکی نواختند؛ این گفت‌وگو به همین بهانه انجام شد؛ خواندنِ حرف‌های دو نوازنده‌ی جوان را از دست ندهید؛ شاید انگیزه‌ای شد برای اینکه یک روز ساز دستتان بگیرید و شما هم به زیبایی این شهر کمک کنید. 
 
  • اولین‌بار چطور ایده‌ی اجرای پرفورمنس در خیابان به ذهن شما رسید؟ در حال حاضر تعداد گروه‌هایی که در فضاهای غیررسمی – جز سالن کنسرت- به اجرای برنامه می‌پردازند، بسیار زیاد شده است؛ اما شما زمانی این کار را انجام دادید که اجرای خیابانی بگذارید از واژه‌ی بهتری مثلا اجرای محیطی استفاده کنیم- در ایران چندان شناخته شده نبود. چطور شد که این ایده در شما شکل گرفت؟
فکر می‌کنم اگر قرار است به بررسی پرفورمنس خیابانی و گسترشِ آن در ایران بپردازیم، باید جنبه‌های جامعه‌شناختی و روان‌شناختی بررسی شود. جامعه‌ی ما مثلِ هر جای دیگر دنیا، آسیب‌‌هایی اجتماعی مثل فقر یا ناامنی دارد؛ این معضلات برای هر کس شکلی دارد و شاید برای من به این شکل ظهور و بروز پیدا کرد؛ یعنی در چیزی که دوستش داشتم و از کودکی درگیرش بودم.
 
  • از کودکی درگیر موسیقی بودید یا به این شکل اجرا فکر می‌کردید؟
هر دو . ببینید من آن زمان‌‌ها زیاد سینما می‌رفتم و سینماهای مورد علاقه‌ام هم استقلال و آفریقا بود. یادم هست همیشه جلویشان یک نوازنده‌ی آکاردئون یا تمپو و ... بود که به اجرای برنامه می‌پرداختند. سال‌ها بعد از آن برای پرداخت شهریه‌ی دانشگاهم دچار مشکل شدم و خاطرات 14-13 سالگی‌ام به‌یادم آمد؛ فکر اجرا بدین شکل در همان زمان به ذهنم رسید. البته مدت‌ها با خودم کلنجار می‌رفتم تا این ایده را عملی کنم. آن روزها چندان روزهای خوشی نبودند، اما من به همین فکر می‌کردم که می‌توانم در خیابان اجرا داشته باشم و با این فکر آرام می‌شدم و به خواب می‌رفتم. با همه‌ی اینها مدت‌ها، طول کشید تا بالاخره برای اولین بار این کار را انجام دهم. یعنی از 17 سالگی چند شغل انتخاب کرده بودم؛ ولی به این نتیجه رسیدم که نمی‌توانم کاری جز موسیقی انجام دهم.
 
  • تحصیلاتتان هم موسیقی بود؟
بله. دانشجوی پیانو بودم و خیلی جدی کار می‌کردم و همیشه شاگرد اول یا دوم بودم؛ برای همین زمانی که تصمیم به اجرا گرفتم، سازی را انتخاب کردم که به پیانو نزدیک باشد و بتوانم آن را سریع یاد بگیرم و در خیابان بنوازم و پول بدست آورم.
 
  • و این در حالی است که شما شاگرد اول دانشگاه هستید؟ 
بله، شاگرد اول که می‌شدیم 30 در صد تخفیف می‌دادند. من در دانشگاه علمی-کاربردی درس می‌خواندم که موزیسین‌های بسیاری پرورش داده است. زمانِ ما هم استادان بسیار خوبی در آنجا حضور داشتند؛ به هر حال چند ترم شاگرد اول شدم؛ اما آن ترم شاگرد دوم و از تخفیف 30 درصد محروم شدم، یعنی قرار شد تخفیف 20 درصدی بدهند؛ اما من به شکلِ کلی پولی نداشتم. پیانویم  را فروختم و آکاردئون خریدم و چند ماه هم خرج زندگی‌ام را تامین کردم.
 
  • آکاردئون را چگونه یاد گرفتید؟
بیرون دانشگاه با آقای بهزاد میرخانی و خانم ژیلا درگاهی کار کردم. خانم درگاهی دو سال به من آموزش دادند و هر چیزی که می‌توانستند را به من گفتند. حتی پولی هم از من نگرفتند.  
 
  • قبل از اینکه آکاردئون بنوازید، هیچ اجرایی در محیط‌های باز داشتید؟
قبل‌ترها گاهی تفننی در پارک لاله گیتار می‌زدم. همین.
 
  • و چند ساله بودید که این شکل اجرا را شروع کردید؟
درست ده سال قبل -آذر سالِ 86- یعنی در 22 سالگی. ابتدا خیلی می‌ترسیدم. کلاهم را پایین می‌کشیدم تا کسی صورتم را نبیند؛ اما قطعاتی که می‌زدم چون قطعات عادی نبود، مردم متوجه می‌شدند که موزیسین هستم. عکس العمل مردم به اندازه‌ای خوب و عجیب و غریب بود که برای خودم هم جالب بود. می‌آمدند و از اینکه کسی دارد در خیابان موسیقی خوب اجرا می‌کند از من تشکر می‌کردند. این اتفاقات عجیب و غریب، زندگی من را تغییر داد و روحیاتم را کاملا عوض کرد. کلاهم آرام‌آرام برداشته شد و آدم شادی شدم.
 
  • کدام میدان بود؟
پیاده روی بلوار فرحزادی، بالاتر از مرکز خرید میلاد نور.  
 
  • می توانید حس زمانی را که از منزل خارج شدید تا در خیابان ساز بزنید را توضیح دهید؟ 
همین را بگویم که 4 روز ساز به دست رفتم و در هیچ کجای شهر رویم نمی‌شد، بنوازنم، بالاخره روز پنجم توانستم این کار را انجام دهم. پسر دایی‌ام در همان پیاده‌رو لباس می‌فروخت. به او گفتم نمی‌توانم. گفت یک دقیقه بیا و مرا 50 متر بالاتر از میلاد نور برد و گفت سازت را باز کن. هنوز شروع به نوازندگی نکرده بودم که یک‌نفر اولین پول را انداخت و رفت. من نیم ساعت، چشم‌هایم را بستم و ساز زدم، وقتی باز کردم، دیدم مقداری پول یعنی 23 هزار و 500 تومان جمع شده است. آن زمان اگر روزی 50 هزار تومان داشتید، آدم خوشحالی بودید.
 
  • چرا ساز زدن برایتان این همه سخت بود؟
خب شما اگر ده سال قبل را به یاد داشته باشید، می‌بینید هیچ کس این‌کار را نمی‌کرد، مادرم وقتی از تصمیم من مطلع شد، گریه کرد. چون تصور مردم با نوازنده‌ای که در خیابان ساز می‌زد با یک متکدی فرقی نمی‌کرد. هیچ تصویر روشنی وجود نداشت. هنوز هم خیلی‌ها به من می‌گویند شما حیف هستید و جایگاهتان اینجا نیست و انشاء الله در تالار وحدت شما را ببینیم. به هر حال روز اول چشم‌هایم بسته بود و تا باز کردم فورا فرار کردم، اوایل همه چیز خیلی عجیب غریب بود، مدام به من می‌گفتند: «تو چرا اینجایی؟» نمی دانم، حتما تحت تاثیر قرار می‌گرفتند که مثلا این موسیقی خوبی است و چرا این نوازنده الان اینجاست؟ چه شده؟ این که نباید اینجا باشد.
 
  • قبول دارید که هنوز هم با این که تعداد گروه‌ها زیاد شده؛ اما خیلی‌ها تصور می‌کنند که این غایت یک موزیسین نیست؟
بله؛ متاسفانه این شرایط را محصول وضعیت اقتصادی می‌بینند. به جای این که به آن به چشمِ یک پیشرفت فرهنگی نگاه کنند
 
  • اگر شما این امکان را داشتید که در سالن‌های بزرگ اجرا داشته باشید باز هم در خیابان ساز می‌زدید؟ 
بله من کنسرت‌های خیلی زیادی داشته‌ام؛ کمتر گروهی است که هم در خیابان ساز بزند و هم در سالن کنسرت؛ اما من این کار را انجام داده‌ام و باز هم به کاری که شروع کردم، پای‌بند ماندم.
 
  • چرا این امکان برای گروه‌های دیگر وجود ندارد؟
چون خیلی‌هایشان دغدغه‌ی درس خواندن، پیشرفت و تمرین ندارند. من اگر ده هزار ساعت در خیابان ساز زدم، به همان اندازه تمرین کردم. مثلا با دشواری، پول‌هایم را جمع می‌کردم تا دوره‌ی سه ماهه‌ای را در ارمنستان بگذرانم
 
  • شما به شکلی از این شکل پرفورمنس حرف می‌زدید که آدم راغب می‌شود حتما آن را امتحان کند.
چون واقعا اتفاق عجیبی است؛ اما هیچ‌کدام از نوازندگان رسمی کشور تابه‌حال تجربه‌ی نواختن در خیابان را نداشتند و من به هر زبانی که می‌گویم، راضی نمی‌شوند. می‌گویند اگر من جایی ساز بزنم که مردم گوش نکنند اذیت می‌شوم. یکی دیگر می‌گوید اگر سازم را بشکنند چه؟ باورشان نمی‌شود که این اتفاق چقدر هیجان‌انگیز است؛ اما به باور من شهر محلی برای زندگیست و نه برای گذر و باید در آن زندگی کنیم. دیگر اینکه ارتباط رودرروی هنرمند و مخاطب باید بی واسطه باشد و انسانی و محدود به سی‌دی یا کنسرت نباشد وبالاخره اینکه اگر هنر را در متن زندگی قرار دهی به عنوان هنرمند می‌توانی درمان بشوی. من افسرده بودم ؛درمان شدم. پس این کار هنرمند درمانی هم می‌کند؛ ولی هیچ‌کس به این مسایل گوش نمی‌دهد. البته تا حدودی هم به آنها حق می‌دهم؛ شما اگر ده سال هم ببینی کسی روی آتش راه می‌رود و بخواهی همان کار را تکرار کنی، ترسناک است، می‌پذیرم؛ اما امتحان نواختن در خیابان که چیز مهمی نیست. 
 
  • خب بعد از مدتی که در خیابان نواختید، وارد تئاتر شدید؟
بله! رفتم دانشگاه سینما- تئاتر و تعداد زیادی کارگاه تئاتر گذراندم و با بچه‌ها پایان نامه‌های مختلف کار کردم و بعد هم آهنگسازی تئاتر کردم. می‌دانید من تئاتر را خیلی دوست دارم؛ در این هنر نگاه به ارتباط با مخاطب رودر روست؛ نه از بالا به پایین. نوعی شکستگی میان هنرمند و مخاطب اتفاق می‌افتد که در موسیقی کمتر می‌توان نمونه‌اش را مشاهده کرد.  
 
  • و اما همچنان به اجرای محیطی ادامه دادید؟
هر چقدر این زمینه بیشتر تحقیق کردم، مصمم‌تر شدم؛ می‌دانید در اروپا و دنیای دیگر شکل ارایه‌ی هنر به طور کامل تغییر کرده است و با اطلاعاتی که به دست آوردم،  اعتماد به نفسم بیشتر شد و فهمیدم کار درستی انجام می‌دهم. عکس العمل مردم هم همین را می‌گفت. تا این که فهمیدم هر چقدر در ساز قوی‌تر باشم و تخصص داشته باشم، می‌توانم جذب ضبط استودیو و کار رسمی و تصویری و کارهای سینمایی و تئاتر بشوم، البته عجله‌ای برای این کار نداشتم.
 
  • و البته این اتفاق زودتر از پیش‌بینی‌هایتان رخ داد.
بله.  اولین کار جدی‌ای که به من پیشنهاد شد، نمایشِ آقای «جلال تهرانی» با نام «به صدای زمین گوش کن» بود، ایشان یکی از پیشروترین و مهم‌ترین کارگردانان تئاتر است که من همیشه کارهایشان را دنبال می‌کردم؛ زمانی که به من پیشنهاد ساخت موسیقی برای کارشان را دادند؛ بسیار خوشحال شدم و وقتی برای اولین بار آن کار را دیدم، چنان تاثیری رویم گذاشت که نمی‌توانم بیانش کنم؛ یاد زندگی‌ای که از سر گذرانده بودم، افتادم؛ مدتی درگیر بودم که چه باید بنویسم. آن زمان در میدان «ونک» می‌نواختم -پشت آن دکل طوسی بزرگ- یادم می‌آید مدام موسیقی فیلم «پاپیون» را می‌نواختم. صدای بوق ماشین‌ها، زمانی که ساز می‌زدم، بدجوری اذیتم می‌کرد. آن زمان ترمینال ونک را تازه ساخته بودند و هم‌زمان طرح تعویض تاکسی‌های قدیمی با جدید بود؛ خلاصه ساختِ آن ترمینال آشفتگی‌های بسیار زیادی در میدان ونک به وجود آورده بود و صدای بوقِ ماشین‌ها هم که بیشترشان نو بودند، بسیار زیادتر شده بود؛ یک‌باره به ذهنم رسید که موسیقی «پاپیون» را یک پرده بالاتر در سی مینور بزنم، همه چیز درست شد. همان لحظه هم به ذهنم رسید که قطعه‌ی تئاتر آقای تهرانی هم باید اصلا در سی باشد؛ یعنی این حس من به شهر تهران بود. خلاصه با همکاری بابک میرزاخانی که مسئولیت اصلی موسیقی آن تئاتر را داشتند، موسیقی کار ساخته شد که بعد‌ها «والس تهران» نام گرفت.
 
  • و در فیلم آقای «فرهادی» - فروشنده- هم استفاده شد و حاشیه‌هایی هم ایجاد کرد؟
 یکی از شاگردانم که در خیابان هم می‌نواخت؛ این قطعه را به صورت دست و پا شکسته برای آقای فرهادی اجرا کرد و ایشان تصمیم گرفتند در فیلم «فروشنده» از آن استفاده کنند. وقتی فیلم به جشنواره‌ی کن رفت، متوجه شدند که این قطعه من است و بنا بر توافقی که کردیم – که هیچ بخش مالی‌ای هم نداشت- نام من در تیتراژ قرار گرفت. اسم آهنگساز هم ستار اورکی نوشته شد.
 
  • و بعد هم قطعه بسیار مورد توجه قرار گرفت و به اصطلاح پاپیولار شد؟
بله؛ خیلی عجیب غریب شد تا جایی که در آسانسور هم آن را شنیده‌ام. در مترو، رادیو و تلویزیون هم مدام استفاده می‌شود.
 
  • الان که دغدغه‌ی اصلی  شما اجرای خیابانی است توجیه اقتصادی هم برایتان دارد؟ می‌تواند هزینه‌های زندگی شما را بپردازد؟
ببینید اگر دلم بخواهد برای پول کار دیگری هم انجام دهم، آزادم؛ اما اگر کسی نخواهد کار دیگری کند،‌ می‌تواند با همین کار هم زندگی خودش را اداره کند. فرهنگ در خیابان نواختن در کشور ما بالقوه –جز در فرهنگ فولکلور- وجود ندارد. در فرهنگ شهری جایی برای موسیقی در نظر گرفته نشده  و در فرهنگ زیستی و شهری هم به همین شکل.
 
  • خانم کهزادی شما هم از تجربه‌اتان در این خصوص می‌گویید؟‌
-ببینید این فرم اجرا در تمام دنیا مرسوم است. در کشورهای اروپایی، حتی نوازند‌ه‌ه‌ای که آلبوم‌های زیادی هم منتشر کرده‌اند در خیابان ساز می‌زند و در عین حال آلبوم‌هایش را هم می‌چینند تا اگر مردم خواستند آن را خریداری کنند؛ البته آنها با طرز تفکر دیگری وارد می‌شوند؛ چون انتظار ندارند هر کسی رد شد او را بشناسد و یا موسیقی‌ای که اجرا می‌کند، برایش تاثیر گذار باشد. کسی که به خیابان می‌آید، باید فرق‌ نواختن در خیابان با صحنه‌ی کنسرت را بداند؛ ولی در فرهنگ ما یک سری مسایل دیگر هم وجود دارد که نوازنده‌ای که تصمیم می‌گیرد در خیابان بنوازد باید به آنها توجه داشته باشد.
 
  • چه چیزهایی؟‌
بخشی از آن مربوط به دیدگاه مردم است و یک بخش هم مربوط به خود نوازنده است؛ یعنی یک نوازنده باید ابتدا با منیتش مباره کند تا بتواند خود را به اجرا در خیابان راضی کند. اگر یک سولیست به مترو می‌آید، نباید انتظار مخاطب سالن کنسرت را داشته باشد.
مهرداد مهدی: گاهی فکر می‌کنم ما بسیار آوانگارد هستیم. در خانه ما همیشه باز است و پنجشنبه ها – به جز ایامی خاص- همیشه اجرا داریم. می‌توانم بگویم ما یکی از جاذبه های گردشگری تهران هستیم و خیلی‌ها از خارج از کشور می‌آیند تا  ما را ببینند،
 
  • بطور میانگین چند نفر می‌آیند؟
هر هفته تا 30 نفر جا می‌شوند، به هر حال ما ظرفیتمان محدود است، اما تجربه‌ی بسیار بدیعی است؛‌ چون اجرای خانگی یک فضای متفاوتی دارد؛ حال خود من در اجرای خانگی از کنسرت بسیار بهتر است.
 
  • حالا شما نوازنده‌ای شناخته شده‌ای هستید؛ حالا مقتصات اجرا در خیابان چه تفاوتی با آن زمان کرده است؟
در حال حاضر «مهرداد» مخاطب‌ِ زیادی دارد و خیلی‌ها از او می‌پرسند، کدام خیابان ساز می‌زنید، اگر او اعلام کند؛ شاید عده‌ای جمع شوند؛ اما حقیقت این است که باید این اتفاق اعلام نشده رخ ندهد؛ یعنی هم نوازندگان مشخص نباشند چه کسانی هستند و هم آدم‌هایی که مخاطبِ این نوع موسیقی هستند. شما وقتی قرار است کنسرتی برگزار کنید، موسیقی و قطعات از پیش اعلام می‌شود و تعدادی هم بلیت می‌خرند و به کنسرت می‌روند؛ در خیابان دیگر این حالت نیست، همه چیز تصادفی رقم می‌خورد و این بزرگ‌ترین تفاوت میانِ اجرا در خیابان و سالن است. همین‌که نوازنده نمی‌داند با چه عکس‌العملی مواجه می‌شود و مخاطب هم نمی‌داند قرار است با چه چیزی مواجه شود؛ اتفاق هیجان‌آمیزی رخ می‌دهد؛ یعنی ماهیت ارائه‌ی خودش را دارد.
 
  • اما قبول دارید که این شکل اجرا جسارتی می‌‌طلبد که ممکن است همه آن را نداشته باشند؟
بله، همه چیز اولین بار سخت است.
مهرداد مهدی:‌ انسان‌ها همه یک گونه هستند ؛ اجرای این‌چنینی برای اولین بار همانقدر برای من سخت بود که برای شما و مقدارش هم فرق ندارد.
 
  • *ولی برای شما به عنوان یک خانم باید ماجرا کاملا متفاوت باشد.
آسو کهزادی:‌ اگر بخواهم موضوع را جنسیتی کنم، طبیعی است که این اتفاق برای خانم‌ها انتظار نمی‌رود و حتی کسانی این کار را بد می‌دانند؛ شاید نوازنده مرد را بیشتر بپذیرند؛ چون بیشتر دیده‌اند؛ اما خیلی‌ها هم هستند که دوست دارند در شهرشان چنین اتفاقاتی رخ دهد و بنابراین واکنش آنها بسیار مثبت است و انرژی مضاعفی می‌دهند.  
مهرداد مهدی:‌ «آسو» فرق بین بودن و نبودن خودش را ندیده است، وقتی او در اجرایی حضور دارد؛ اتفاقات بسیار خوشایندی رخ می‌دهد.
 
  • *یعنی هم خوبی هایش بیشتر می‌شود و هم عکس‌العمل‌های منفی.  
خوبی‌هایش خیلی بیشتر است. در چنین اتفاقی انگار مرد و زن حذف و همه چیز کامل می‌شود. در آن لحظات، یک اتفاق خوشایند در حالِ وقوع است و همه خوشحال می‌شوند که زندگی را روشن دریافت می‌کنند. به همین خاطر است که می‌گویم عکس‌‌العمل‌ها بسیار مثبت می‌شود.
آسو کهزادی: بله موافقم؛ البته من تا به حال تنها ساز نزده‌ام.
مهرداد مهدی: باز هم مطمئن باش مخاطب احترام می‌گذارد.
آسو کهزادی: درست است؛ اما نمی‌توانم انکار کنم که وقتی با دوستانم می‌نوازم؛ احساس امنیت بیشتری می‌کنم؛ ضمن اینکه وقتی چند نوازنده با هم هستند؛ اگر ری اکشن مخاطب کاملا قطع باشد -که خیلی وقت‌ها پیش می‌آید- نوازنده‌ها با هم ارتباط خودشان را دارند و در حالی که ساز می‌زنند از آن لذت می‌برند.
مهرداد مهدی: بله؛ ولی نوازندگی تنها هم مراوده و مکاشفه‌ای دارد که با جمع نواختن ندارد.
 
  • *شما چه زمانی اولین بار در خیابان ساز زدید؟
آسو کهزادی:-من اولین بار سال گذشته دقیقا یک روز قبل از عید، نواختم و باید اعتراف کنم که کار بسیار سختی هم بود. وقتی سازم را برداشتم آن قدر استرسم زیاد بود و دستم منقبض می‌شد که بسیار بد زدم .
مهرداد مهدی: برای اولین بار فکر می‌کنی  حتی آجر دیوار هم نگاهت می‌کند.
آسو کهزادی:-خیلی فشار زیادی بود؛ آنقدر که خودم هم تعجب کردم؛ چون فکر می‌کردم رشته ما همین بوده و ما این همه کنسرت دادیم؛ چرا حالا تا این اندازه این کار دشوار شده است؟
 
  •  با توجه به این که کار شما نوازندگی است و به‌هر حال هنوز مرزبندی‌هایی در این خصوص وجود دارد، نگران نبودید که اینکار به شخصیت حرفه‌ای شما لطمه بزند؟
آسو کهزادی: شاید. ما اینجا همه روی همدیگر نگاهِ قضاوت‌گونه داریم؛ اما یک چیز وجود دارد و آن اینکه  موسیقی تو معرف و اعتباردهنده به توست.
مهردادی مهدی: دقیقا، اگر نوازنده‌ای سازش را خوب می‌زند کسی نمی تواند بگوید چون در خیابان می‌زند بد است.  برخوردها آن‌طور که شما فکر می‌کنید، نیست. همه از من تشکر می‌کنند که در خیابان می‌نوازم. حتی زمانی که قرار است ما در خیابان‌ها می‌نوازیم، استقبال به اندازه‌‌ای زیاد می‌شود که گاهی خیابان‌ها مسدود می‌شود. من خیلی‌وقت‌ها واکنش‌هایی می‌گیرم که به شدت تحت تاثیر قرار می‌گیرم؛ مثلا نامه‌ای برای من آمد که کسی در آن نوشته بود که با «والس‌های تهران‌» عاشق شدم و ازدواج کردم و زندگی کردم. ببینید از من مستند ساخته‌اند؛ می‌دانید این یعنی چه؟ ظاهرا این اتفاق باید برای خواننده‌ها یا بازیگرها رخ دهد؛ نه کسی که فقط ساز می‌زند.
 
  • بله، والس‌های تهران از معدود قطعاتِ بی‌کلامی است که به شدت شنیده شد.
شما چند قطعه‌ی بی‌کلام دیگری می‌شناسید که تا این اندازه برای مخاطب آشنا باشد؟‌ باران عشق آقای «چشم آذر» است، «از کرخه تا راین» و «بوی پیرهن یوسف» آقای انتظامی‌؛ این اتفاق به شکلی رخ داده است که من گاهی احساس می‌کنم که شاید به من «نظر» شده است. مگر می‌شود در خیابان آهنگی بسازی و بعد در یک تئاتر اجرا شود و تا این اندازه موفق شود؟‌
 
  • اصلا موسیقی مگر خانه و شهر و جا دارد؟
آسو کهزادی: نه؛‌ وقتی نوازنده‌ای همان موسیقی را چه در سالن و چه در جایی فرهنگی مثل شهر کتاب یا کافه و گالری می‌زند، چه در رستوران و عروسی و چه در خیابان؛ همان نوازنده و همان موسیقی است.
 
  • خانم کهزادی،‌ از زمانی که شما به این شکل نوازندگی می‌کنید، پیشنهادات حضور  رسمی‌تان کم شده است یا خیر؟ مثلا حضور در فلان ارکستر.
-من همیشه برای نوازندگی ارکستر پیشنهاد دارم؛‌ اما هیچ‌وقت خودم را درگیر نکردم. همان‌طور که خودم را دیگر درگیر تدریس هم نمی‌کنم. اصولا نمی‌خواهم پای‌بند جایی باشم و دلم می‌خواهد هر کاری دوست دارم را انجام دهم.
 
  • آقای مهدی چرا نوازنده آکاردئون تا این اندازه کم است؟  
کاری که آکاردئون می‌کرده؛‌ الان ارگ می‌کند.
 
  • الان چند نوازنده شاخص آکاردئون در ایران داریم؟
خیلی کم. لااقل من اسم‌های زیادی به ذهنم نمی‌رسد.  
 
  • ولی عکس‌ آن چقدر نوازنده ویلن داریم.  
اسو کهزادی: بله؛‌ زمانی که من تدریس می‌کردم،‌ بیشترین هنرجوها برای ساز ویلن و گیتار بودند. البته همه می‌آیند ولی از یک جایی آن را رها می‌کنند؛‌ بهترین نوازنده‌های ویولون کسانی هستند که در هنرستان درس خواندند.
 
  • چه شد که شما ویلن را انتخاب کردید؟
-من از شاگردان آموزشگاه پارس بودم؛ بعد از اتمام دوره موسیقی کودک، معلمان برحسب استعداد بچه ها به پدر و مادرها برای انتخاب ساز پیشنهاد می‌دادند و به من این ساز را پیشنهاد کردند. بعد از آن هم که در دانشگاه موسیقی خواندم؛ البته رشته‌ی من ریاضی بود و فکر نمی‌کردم که دانشگاه موسیقی بخوانم؛ اما این اتفاق افتاد و فوق لیسانس آهنگسازی از دانشگاه هنر گرفتم.
 
  • و در هلند موسیقی الکترونیک خواندید؛ چطور بعد از موسیقی کلاسیک، به سمت این موسیقی رفتید؟
به این خاطر که فوق لیسانسم آهنگسازی بود و فکر می‌کردم، آهنگساز امروزی باید کمی موسیقی الکترونیک بلد باشد. ابتدا فکر می‌کردم یک کرسی یک ساله می‌گذرانم؛ اما علاقه‌مند شدم و احساس کردم این همانی است که می‌خواستم.
 
  • برسیم به درنادئون، این اثر موفق تر شدیا والس تهران؟
قطعه‌ی والس تهران بسیار شنیده شد؛ اما خود آلبوم نه. انگار پتانسیل این قطعه فراتر از آلبوم یا یک شخص یا یک شخصیت است. این را اگر کنار بگذاریم آلبوم درنادئون موفق‌ترین آلبوم سازی بود که می‌شد در ایران اتفاق بیفتد. این اثر رکورد فروش را زد.
 -آسو کهزادی: هیچ آلبوم بی‌کلامی نتوانسته است رکورد این آلبوم را بشکند.
 
  • *سبک درنادئون چیست؟
آسو کهزادی: من می‌گویم معاصر است؛ می‌توانید ریشه‌های این آلبوم را در موسیقی کلاسیک و اروپای شرقی مشاهده کنید.  
 
  • *الان وضعیت موسیقی گروه‌هایی که در شهر می‌نوازند به نظر شما چطور است؟
گروه‌هایی که به اجرای موسیقی می‌پردازند به چند دسته‌ی کولی و زاغه‌نشین تقسیم می‌شوند و دسته بعد کسانی هستند که نمی توانند موسیقی حرفه‌ای کار کنند؛ عده‌ای هم با یک آوازخوان و یک گیتار به اجرای برنامه می‌پردازند. من هم دسته‌ی آخر هستم. (خنده)‌
آسو کهزادی: فکر می‌کنم مهرداد تاثیر بسیار زیادی گذاشته است. خیلی از دانشجویان موسیقی جسارت این کار را پیدا کرده‌اند.  
منبع: 
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 20 اسفند 1396 - 13:08

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود ارتباط هنرمند و مخاطب باید بی‌واسطه باشد | موسیقی ما