محسن شیرازی ایرایی، متولد ۱۳۵۴ آمل است و از دوران نوجوانی در روستای ییلاقی ایرا واقع در جاده هراز، با نشستن پای آوازخوانی همسایگان منزل پدری، پی به علاقه خود در موسیقی ایرانی برد. وی از محضر بزرگانی چون استاد شجریان و نوربخش بهره برده و مدرس آواز ایرانیست.
به بهانه کنسرت روزهای آینده این آوازخوان آملی، گفتگویی با وی انجام دادیم:
جناب شیرازی، معمولا مراحل پیشرفت یک هنرمند در رسیدن به علاقه هنری، برای مخاطبین و دوستداران هنر میتواند جذاب باشد. لطفا در این باره و استادانی که از محضرشان کسب دانش کردید، صحبت کنید.
من از سال ۶۴ تا ۶۷ به صورت شنیداری موسیقی ایرانی را فرا گرفتم و سپس برای یادگیری ساز تنبک، نزد استاد حسن کاملی رفتم. جالب این است که در آن ایام ارتباط شاگرد و استاد در حد هفتهای یک جلسه یک ساعته نبود؛ بلکه ایشان مرا به عنوان همخانه قبول کردند و نسبت به من سمت پدری داشتند و ارتباط عمیقی بین ما به وجود آمد و این در فراگیری موسیقایی من تاثیر بهسزایی داشت.
در سال ۶۷ آواز را با استاد مصطفی علوب شروع کردم. به ساز نی علاقهمند شدم و سعی کردم جملهبندیهای آواز خود را با نی اجرا کنم. از سال ۷۵ به مدت نزدیک به سه سال به محضر استاد صدیق تعریف در تهران رفتم و مکتب اصفهان را از ایشان فرا گرفتم. در آن ایام چند تن از دوستان مانند آقای اصغر رستمی و نعمت قبادی اسکی -از تعزیهخوانهای مازندران- را به آقای تعریف معرفی کردم و به اتفاق به کلاس ایشان میرفتیم.
در همان سالها با استاد حسن حسنی در بابل آشنا شدم و مکتب تبریز را از ایشان فرا گرفتم. از سال ۸۰ به خدمت استاد نوربخش رسیدم و البته پذیرفته شدن من توسط استاد نوربخش داستانی داشت!
من چهار بار به خدمت ایشان رسیدم که بنده را نمیپذیرفتند و در نهایت و با اصرار من جهت شاگردی آن استاد بزرگوار، به من رخصت شاگردی دادند و سعادت بود تا سال ۸۵ از محضرشان کسب علم کنم و شکر خدا از معدود شاگردان ایشان بودم که از دستشان یک تاییدیه گرفتم.
شما افتخار شاگردی استاد شجریان را هم داشتید. در این باره هم توضیح دهید.
بله، سال ۸۵ فراخوانی جهت آزمون کلاس آواز استاد شجریان برگزار شد که حدود پنج هزار نفر در آن شرکت کردند و بنده در کمال ناباوری در آن پذیرفته شدم و جزو هزار و سیصد نفری شدم که برای تست به تهران آمدم. شاگردان مطرح استاد چون آقای جهاندار، آقای نوربخش، آقای کرامتی، آقای رفعتی و آقای شفیعی از کسانی بودند که از متقاضیان تست میگرفتند و اتفاقاً هنگام تست بنده، آقای نوربخش از اتاق بیرون آمدند که دخالتی در پذیرش یا عدم پذیرش من نداشته باشند. پس از تستهای مکرر به ۷۰۰ نفر و سپس به ۴۰۰ نفر تقلیل یافتیم و این تعداد تحویل استاد شجریان شدند. آزمونهای بعدی با حضور استاد شجریان انجام میشد که به ۱۰۰ و ۷۰ و ۵۰ نفر رسیدیم و در نهایت فقط دو گروه ۱۵ نفره باقی ماند و من جزء ۱۵ نفر ذخیره شدم.
من به عنوان هنرجوی شهرستانی، جسارت دوستان تهرانی را نداشتم که البته استاد شجریان این را به حیا تعبیر میکردند!. ذخیرهها باید مینشستند و نگاه میکردند و اصلیها تمرین میکردند و البته این اعضا جابجا میشدند و رقابت نفسگیری بین اصلیها و ذخیرهها ایجاد شد که پس از هفت ماه جای بعضی از ما با هم عوض شده و در نهایت همه ما با هم تمرین میکردیم و گویا هدف استاد محک زدن اخلاق و روح هنرمندانه در ما بود!
من همواره از بیرون تصور مبهمی از استاد و رفتار ایشان داشتم که وقتی افتخار شاگردی ایشان نصیبم شد، شیفته اخلاق و منش ایشان شدم و این در حالیست که در بسیاری از موارد این چنین نیست و وقتی از نزدیک با هنرمند مطرحی آشنا میشویم، اخلاق و رفتار آن فرد ممکن است برای ما غیرقابل تحمل باشد!
ایشان در کلاسی ۴۰۰ نفره با ۳۰۰ مخاطب کارهایی را اجرا میکردند که سال بعد از آن به آلبوم و یا کاست تبدیل میشد و من از ایشان میپرسیدم: شما واهمه ندارید که کسی به آهنگ و اثر شما دست ببرد و بدون اجازه کپی و منتشرش کند؟ پاسخ ایشان این بود: اگر کسی بتواند کار من را بگیرد و پرداخت کند و بخواند و منتشر کند، گلی به جمالش و من کار را به او هدیه میکنم و خوشحال میشوم و حتی وی را حمایت میکنم! من خالق آثارم هستم و نگران دزدیده شدن کارهایم نیستم، امروز اگر این کار نشد، کار دیگری را آماده میکنم. استاد شجریان هرچه میدانستند به هنرجوهای خود منتقل میکردند و اصلا نگران دادن اطلاعات نبودند. من تا سالهای ۹۲ و ۹۳ در محضر ایشان بودم.
چطور شما با گذراندن چنین مراحلی تا به امروز آلبومی منتشر نکردید؟
من از سال ۷۵ کنسرتهای زیادی دادم و شرایط انتشار آلبوم هم داشتم، ولی معتقدم بخشی از این داستان بر میگردد به یک اتفاق درونی که در من این اتفاق نیفتاده بود! ضمن اینکه مایل بودم کارم با کسب اجازه از معلمم انجام شود. همان زمان از استاد نوربخش اجازه خواستم و ایشان مانعی در کار ندیدند و فقط به من گفتند که سعی کنم خودم را کاملاً قوی و آماده سازم تا بتوانم با دست پر به اجرا روم. خودم احساس میکردم باید پختهتر شوم تا این کار انجام شود. ضمن اینکه اولویتهای بهتری برای من وجود داشت مانند تدریس که من آن را ارزشمندتر میدانم و بسیار به آن عشق میورزم. من از سال ۸۰ از استاد نوربخش کسب اجازه کردم تا ردیفهایی که کار کردم را در اختیار علاقهمندان قرار دهم و ایشان موافقت کردند و از همان سال هم در ردیف و هم در صداسازی تدریس میکنم.
در شهرستان آمل، محسن شیرازی را یکی از پرکارترین مدرسین آواز ایرانی میدانند، فکر میکنید دلیل این امر چیست؟
خوب من هنرجوهای زیادی داشتم و دوستان زیادی با من کار کردند که تعدادی از آنها تبدیل به چهرههای جوان هنر شهر، استان و کشور شدند، مانند علیا کاظمیان، محمود صالحی و حسن پاکیزه که هر سه از افتخارآفرینان موسیقی آمل هستند و جایزههای اول تا سوم جشنوارههای بزرگ کشوری را کسب کردند. یا امیرعلی خیاطزاده که نفر اول آواز کشور شد و جالب اینکه ایشان در رده سنیای این مقام را کسب کرد که تا به امروز بینظیر بوده و چنین اتفاقی نیفتاده بود! و شاید چنین اتفاقاتی سبب وجود ازدحام در کلاسهایم باشد.
مدتی است رخداد جالبی به نام "شهر آواز" را برگزار میکنید که بسیار در سطح هنر آواز ایرانی و سواد عموم شهرستان آمل تاثیرگذار بوده است. راجع به این اتفاق خوشایند توضیح دهید.
من در "شهرآواز" دو دغدغه داشتم؛ یک اینکه خوانندهها با صدای سالم اجرا کنند، اطلاعات سالم و جامع و کاربردی داشته باشند و همچنان بهداشت صدا را رعایت کنند و بتوانند درست بخوانند و مجری خوبی برای ردیفها و تکنیکهای آوازی باشند. این نامگذاریها و گوشهها و ردیفهای متعدد موسیقی ایرانی گاهی اوقات برای هنرجو ترسناک میشود! من مایل بودم در زمینه صداسازی و ردیفها با دوستانی که خبره کار هستند، جلساتی را برگزار کنیم و بتوانیم بیچشم داشت مادی و صرفا برای علاقهمندان و هنردوستان مفید واقع شویم و در کنار هم بحث و گفتگو کنیم و به اجرای آواز و تکنیکهای آن با اصول و شیوه درست بپردازیم.
دغدغه دوم این بود که من هنر را منحصر به فرد خاصی نمیدانم و آواز را منحصر به شخص خاصی نمیبینم. استاد ایرج، استاد شجریان و استاد گلپا قدمهایی در موسیقی برداشتند که سبب علاقهمند شدن ما به موسیقی شدند، پس ما هم موظفیم کارهای درست در این حوزه انجام دهیم تا موجبات علاقهمندی آیندگان را فراهم سازیم.
اتفاقا در سالهای اخیر به موسیقی ایرانی، نسبت به سایر موسیقیها بیشتر پرداخته شده است!
به بخش آواز خیر!. "شهرآواز" دغدغهای بود که هنرمندان مختلف، با سلیقه و شیوههای متفاوت در کنار هم جمع شوند و در جهت خدمت به آواز ایرانی، کاری درخور انجام دهند. به بخش غزلخوانی و آوازخوانی در این سالهای اخیر، خیلی توجه نشده و بیشتر به تصنیف و ترانه پرداخته شده است. من علاقمند بودم به خود تکخوانی آواز توجه بیشتری کنیم و آن را پررنگتر کنیم و به آن رونق ببخشیم. ما حدود دو سال "شهر آواز" را به صورت نیمه رسمی و در محافل خصوصی اجرا کردیم و اکنون حدود دوسال است که به صورت رسمی در حال اجرای آن در شهر آمل هستیم.
شما در تاریخ ۲۴ و ۲۵ ماه جاری، کنسرتی را در سالن اداره فرهنگ و ارشاد آمل برگزار میکنید، راجع به این رویداد هنری صحبت کنید.
ما پیرو سمینارهایی که در "شهر آواز" داشتیم، با دعوت از استادان ساز و آواز، سعی کردیم به صورت تخصصی به مبحث ساز و آواز و ردیفها و اصالت آن بپردازیم. این اجرا هم در ادامه همین برنامههای شهر آواز است. دوستانی که در این اجرا با من ساز میزنند، جزو کسانی هستند که وقتی آواز میشنوند، حالشان خوب میشود! پویا خوشبین، باقر اسدی، عرفان عزیز و برادران ولیزاده؛ همه از بهترینها و از علاقهمندان به آواز هستند و من این عزیزان را گلچین کردم که بیشتر به آواز بپردازیم تا تصنیف و ترانه. امیدوارم این کار اجرا شود و مردم بشنوند و بعد قضاوت کنند و مطمئنم اجرایی متفاوت خواهد بود.
آیا از روند کار و فعالیت هنری خود در شهر، مشکلی حس میکنید و یا گلهای دارید؟
من از هیچ شخصی گله و شکایتی ندارم و اهل هیچ حاشیهای نیستم. از زندگی در آمل بسیار خوشحالم. آمل شهریست که هنرمندان در آن با هم دوست هستند و ارتباط خوبی بین آنها برقرار است و من افتخار دوستی با بسیاری از آنها را دارم. همواره سعی کردم در کنسرتهای دوستان از آنها حمایت کنم. هنرجوهای من در کنسرتهای دوستان باید بلیت خریداری شده خود را به من نشان دهند و این تکلیف آنها و جزو دروس آواز است! در کنسرتهای خودم هم سعی میکنم از بزرگان و دوستان هنری شهر دعوت کنم تا همواره ارتباط خوبی وجود داشته باشد.
افزودن یک دیدگاه جدید