برنامه یاد بعضی نفرات
 
جماعت، من دیگه حوصله ندارم...
جماعت، من دیگه حوصله ندارم...

در این نوشته نمی‌خواهم درباره فرهاد و موسیقی‌اش بنویسم. از کودکی و موسیقی و خانواده‌اش شروع کنم، به کوچینی و اعتباری که او به آن داد برسم، خاطرات دوستانش را با او مرور کنم. موج که نه، جریانی راکه او با موسیقی شروع کرد، دوباره از سر تعریف کنم. به مقاومت کردنش در مقابل اجرای ترانه‌های فارسی اشاره کنم. از مصائب و مشکلات او برای فعالیت مجدد و ناامیدشدنش از آن صحبت کنم. از دعوتنامه‌های زیادی که برای رفتن به آن طرف آب‌ها به او می‌رسید، حرف بزنم و از این بگویم که او تنها موزیسین ایرانی است که در خانه بتهوون اجرای موسیقی داشته است و... و دست آخر هم برسم به بیماری‌اش و حاشیه‌هایی که پیرامون وصیت او اتفاق افتاد و...


موسیقی و اعتبار و جایگاه فرهاد یک طرف و بی‌آبرویی و توهینی که با اسم او اتفاق افتاد، طرف دیگر. همین جشنواره، جایزه، یا مراسم دیگری را با پسوند «خانه فرهاد» می‌گویم. همین اتفاق خوبی که وقتی سال ۸۶ در اولین «نمایشگاه موسیقی و آثار شنیداری» - که آن هم اتفاق خوبی بود که فقط یک بار افتاد - فریدون شهبازیان به صورت رسمی و نه مثل سابق خبر از برگزاری قطعی جشنواره‌ای با نام «جایزه فرهاد» را داد، همه خوشحال شدند.
خوشحال از این لحاظ که ظاهرا قرار بود فرهاد هم به حقش در موسیقی برسد، حتی اگر زنده نباشد. خوشحال از این لحاظ که یک جشنواره کاملا مستقل، جدا از تمام معیار‌ها و فیلترهایی که کار را پاستوریزه می‌کند راه بیفتد. خوشحال از این لحاظ که یک اتفاق جدید در راه است و اسمی بالا سر همه اسم‌هاست که اعتبار موسیقی چند دهه اخیر و با این وضعیت موسیقی، بعدهاست، خوشحال از این لحاظ که...
ولی نشد.

سنگ گنده و نشانه‌اش
«آن‌چه به‌عنوان موسیقی در کشور تولید می‌شود، ارزش شنیدن ندارد و این خانه همچون خط‌کش، موسیقی خوب را معرفی خواهد کرد.»
شبیه به حرف‌های مناظره‌های کاندیداهای انتخاباتی بود؟ نطقی که یحیی شریعت‌نیا وکیل خانواده فرهاد در یکی از جلسات رسانه‌ای موسسه خانه فرهاد کرد، یک سنگ گنده بود.‌‌ همان زمان هم خیلی‌ها جدی نگرفتندش. وکیل را چه به این حرف‌ها؟ اما وقتی چهره‌هایی مثل فریدون شهبازیان و فردین خلعتبری در متن جشنواره «جایزه فرهاد» قرار گرفتند، نوع نگاه‌ها تغییر کرد.
صحبت از آمدن داوران مطرحی از ژانر پاپیولار مثل بهروز صفاریان، دکتر محمدرضا چراغعلی و... هم که جدی‌تر شد، جایزه فرهاد جدی‌تر گرفته شد و شد دغدغه اصلی موزیسین‌ها و مطبوعاتی که موسیقی هم جزو صفحات اصلیشان بود.
خبرهای خوب دیگری هم در راه بودند که امیدواری‌ها را بیشتر کرد. جشنواره حالت رسمی به خودش گرفته بود، هیئت مدیره و هیئت داوران داشت نشست‌های مطبوعاتی برگزار می‌کرد، جوایز عجیب ۱۵، ۱۲ و ۹ میلیون تومانی را در کنار لوح‌های زرین، سیمین و برنز به برندگانش می‌خواست بدهد، هرچند اسپانسر نداشت، فراخوان داده بود و...


بگذریم، حدود ۵۳۷ اثر به گفته فریدون شهبازیان که دبیر و رئیس هیئت داوران جشنواره بود، به جشنواره رسید. از این تعداد، زحمت حدود ۱۸۰ اثر را بانوان محترم کشیده بودند و فراموش کرده بودند که موسیقی آن‌ها قابل پخش نیست و به درد جمع‌های خودشان می‌خورد. قرار بود در ‌‌نهایت ۲۰ اثر به مرحله نهایی برسند و تکلیف کار‌ها و جایزه‌ها در اسفند ۸۶ اعلام شود.


دو سال گذشت و در کنفرانس‌های خبری چندباره مدام قول‌ها تغییر کردند. یعنی از اسفند به اردیبهشت سال بعد، از اردیبهشت به تیرماه، از تیر به مرداد و... تاریخ‌ها پاس داده شدند و اتفاقی نیفتاد.
اولش صحبت از نبود بودجه بود، بعد‌ها بحث به نبود مکان اجرا رسید، بعدش گفتند مشکل حل شده و مراسم را در اریکه ایرانیان برگزار می‌کنند، بعد از مدتی این سالن تبدیل به تالار وحدت شد با حدود ۲۰ تا ۴۰ درصد تخفیف اجاره جا برای جشنواره فرهاد، بعد‌تر صحبت از تالار اندیشه شد و دست آخر هم که بد‌ترین اتفاق افتاد و همه چیز به هم ریخت. صحبت‌ها و قول‌های خوبی داده می‌شدند. ظاهرا قضیه هم کاملا جدی بود.
ولی نشد.

گفتنی‌ها کم نیست
پوران گلفام، همسر فرهاد مهراد به رسم هرساله‌اش در شهریور ماه و همزمان با سالمرگ فرهاد به پاریس و گورستان تیه می‌رود. لابد می‌رود که از درددل‌ها و مشکلات برای فرهادش بگوید و با او دیداری را در جایی که تعلقی به آن و مردمانش ندارد، تازه کند. کاش چیزی نگوید و تن او را در گور نلرزاند. بی‌آبرو و بی‌اعتبارکردن جشنواره بزرگی که قرار بود اسم «فرهاد» تمام اعتبارش باشد، کار کوچکی نبود که توانستند از عهده‌اش به خوبی بربیایند.


قرار بود بهترین کارهای پاپیولار و به قول دوستی «پاپیولار – ارزشی» در این جشنواره مطرح شود. قرار بود جشنواره‌ای کاملا مستقل باشد. قرار بود به هر کدام از برگزیدگان ترانه‌سرایی، آهنگ‌سازی تنظیم و خوانندگی جوایز ویژه و درخور احترام و امیدوارکننده‌ای پرداخت شود. قرار بود مهم‌ترین جشنواره موسیقی پاپ مملکت شکل بگیرد و هر سال ادامه داشته باشد. قرار بود چهره‌های موجه و کاردرست موسیقی پاپ از بین شرکت‌کنندگان در جشنواره فرهاد انتخاب بشوند و از آن‌ها حمایت شود که موسیقی مردمی این سرزمین به این روز نیفتد. قرار بود...


ولی نشد.
ولی نشد، چون افراد سر جایشان نبودند، چون اختلاف‌ها بالا گرفت، چون خانواده‌اش را نادیده گرفتند، چون طمع کردند، چون حرف‌هایی را که نباید، زدند، چون محدوده اختیارات مشخص نبود و هر کسی هر کاری می‌کرد، چون کار کار‌شناسی نکردند و به قول معروف رو هوا حرف زدند، چون توجیه نبودند که با اسم یکی از معدود اعتبارهای موسیقی مردمی این سرزمین می‌خواهند کار انجام بدهند و...


آن همه انگیزه، استعداد و... بود، ولی هیچ کس نتوانست بهترین استفاده را از آن‌ها بکند و کاری کند که هم موسیقی پاپ و شنوندگانش و موسیقی پاپیولار کشور بیمه شوند و هم روح فرهاد خوشحال.
مثل این‌که او‌‌ همان زمان‌ها آخر خط را دیده بود که خواند: «جماعت من دیگه حوصله ندارم / به خوب امید و از بد گله ندارم.»

تاریخ انتشار : شنبه 19 شهریور 1390 - 00:00

دیدگاه‌ها

m.g
سه شنبه 15 اسفند 1391 - 19:05

دنیا پر از سکوت شدوقتی فرهاداز بیداری دچارخواب شد

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 19:05

یار دبستانی من !

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 19:05

فرهاد...
همیشه برای من بهترینی...

.
.
.
همیشه ...

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 19:05

فرهاد،فریدون فروغی،ناصر عبدالهی
و الان هم....محــــــسن چاوشی
همیشه غم و تلخی خاصی تو صداشون بوده که به دلم نشته اند.

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 19:05

صداش واسم یه دنیاااااااا خاطرس!

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود جماعت، من دیگه حوصله ندارم... | موسیقی ما