یادداشتی بر برگزاری «خیمهها و نجواها» در تالار وحدت؛
روایت عشق عالمگیر در خیمه های حسینی
موسیقی ما - آزاده فضلی: بعد از ورود به فضای باز تالار وحدت، با نورپردازی سبز و روحانی که دلچسب بود، مواجه شدم که نه دلگیر و نه غمناک؛ بلکه سرشار از عشق و صمیمیت بین خدا و بندهاش بود.
خیمههای زینب، علیاکبر و علیاصغر و ... که یادآور صحرای کربلا هستند و در میان ابرهایی که شاید برای گریستن منتظرند، به پا شدهاند و مردمی که هر سال به عشق امامشان و اهل بیتش (ع) صف میکشند تا ببینند چه به روز این مردان خدا آمده است.
نجواهایی که پس از هزار و چهارصد سال، هنوز در وصف این خاندان پاک و مطهر خوانده میشود و بغضهایی که هنوز برای آنها میترکد و اشکهایی که در پس بغضها میآید، به گوش می رسد.
نجواها و خیمههایی که مرا به صحرای محشر کربلا برد و نشان داد همه ایران در این ایام بغضشان در گلویشان نمیماند و باز میشود. آواها و سوگینههای آذری، لری، قشقایی، مازندرانی، خراسانی، بلوچی و کردی است که برای سالار شهیدان خوانده شد.
قرآن را به گویش چهارگاه مازندرانی، ماهور لری و... گوش دادن، آنقدر شنیدن داشت که نمیتوان وصف کرد.
روایت مظلومیت علی اصغر و رشادت علی اکبر در تالار وحدت شنیدم و ماتمها و اشک های مردم که بدون هیچ اراده ای، ناله وار سرازیر میشد را دیدم.
بخشی از اجرا تعزیه ای را دیدم که حضرت علی اکبر (ع) از پدر و عمه اش اجازه می خواهد برای نبرد و میگوید: «عمه به ذات خدا، کشته شدن بهتر است...» و زینب (س) خطاب به برادر زادهاش میگوید: «آخ علی جان، این قد و بالای تو، قامت رعنای تو، حیف است که بخوابی به گور...».
نغمات و آواهایی اجرا شد که در واقع لالایی ها و اشک هایی بود که برای علی اصغر (ع) خوانده و ریخته شد؛ لالاییهایی که قومیتهای ایرانی به یاد علی اصغر برای نوزادان شش ماههشان میخوانند که لالاییهای محلی با آن سوز و گداز، اشکهای مردم حاضر در سالن را سرازیر کرد.
« خبر کوتاه است، نوزاد شیرخواره را نیز کشتند.
خبر کوتاه است و خبر کوتاه غیر منتظره.
عجیب است اگر بعد از 1331 سال شمسی، هنوز این خبر برایمان هولناک باشد؟
علی اصغر، کودکی شیرخواره بود، در کشاکش جنگ، نه تیر داشت، نه کمان، نه نیزه، نه خنجر، نه شمشیر، نه گرز، نه کمند، نه حتی فلاخن.
علی اصغر، نه خنجر که حنجر هم نداشت. گریستن میتوانست، اما هنوز حرف زدن نمیدانست و از گریستن او هم در میان آن همهمه صدایی به جایی نمیرسید. نوزاد شش ماهه ای که حتی اگر تشنه هم گرمازده نباشد، و تمام شش دانگ صدایش را بلند کند، تمام شش دانگ صدایش چه میشود؟
پدر در آخرین دقیقه ها نوزادش را در آغوش گرفت. امام (ع) خسته و زخمدار، نوزادش را در آغوش گرفته. هر پدری، حق دارد فرزندش را در آغوش بگیرد، هر پدر حتی اگر امام هم نباشد چنین حقی دارد.
در گوش نوزاد شش ماهه چه میتوان گفت؟
چه می توان گفت جز نجوا و لالایی؟
جز صدای نرمی که آرامش کند؟
میان صدای طبلها و شیهه ها و دویدن اسب و شیپور و فریاد، ممکن است امام چه در گوش علی اصغر گفته باشد؟
شاید امام (ع) با خم کردن سرش بر چهره علی اصغر سایه کرده باشد، شاید هم با دستش. خبر، تنها پرواز تیر را می گوید و به هدف نشستنش را.... خبر میگوید: امام (ع) مشتش را از خون گلو پر کرد و به آسمان پاشید».
خبر کوتاه، غیرمنتظره و حیرت انگیز است. تمام این جملهها هر سال ردیف میشوند که کمی زهر خبر را بگیرند؛ که وقتی میگویند «نوزاد شش ماهه امام (ع) را نیز در لحظههای آخر در آغوش او با تیر زدند و ، علی اصغر در آغوش پدر شهید شده نفست از شنیدنش بند نیاید و مثل آن مشت خون به هوا پاشیده معلق نایستد».
نوبت به پذیرایی که رسید همه میخواستند از تبرک این سفره بهره مند شوند و به سوی شیرینی های محلی و شیر برنج بشتابند. آنها را نوشیدند و بر خاندان ظلم لعنت فرستادند. پرده هایی از جنگاوری ها و رشادت هایی که مرشد در وصف امام حسین (ع) و یارانش میخواند را همزامان گوش میدهم و درس جوانمردی میآموزم.
به سالن آمدم تا روایت شهیدان کربلا را از زبان کلاسیک گروه کر فیلارمونیک همراه با نوای خراسانی بشنونم؛ «کجایی مرد میدان... کجایی ای مرد به خون خاکستر که آتش قصه میگفت...» مو به تن ها سیخ میشود زمانی که آوای رشادت های مردان کربلا از زبان استاد موسیقی خراسانی و گروه کر شنیده شد.
و همه اینها، قسمتی از روایت کربلا بود که در تالار وحدت اتفاق افتاد. از نکات قابل توجه مراسم «خیمه ها و نجواها» حضور چهره ها و شخصیت های فرهنگی، مذهبی، هنری و بعضاً دیپلماتیک در تالار وحدت بود که شاید این روزها کمی جای تعجب داشته باشد.
گفتنی است، ویژه برنامه «خیمه ها ونجواها» که به مناسبت دهه اول محرم در تالار وحدت برپا و در این مدت، میزبان سوگواران حسینی و گروه های آئینی نواحی مختلف ایران بود.
خیمههای زینب، علیاکبر و علیاصغر و ... که یادآور صحرای کربلا هستند و در میان ابرهایی که شاید برای گریستن منتظرند، به پا شدهاند و مردمی که هر سال به عشق امامشان و اهل بیتش (ع) صف میکشند تا ببینند چه به روز این مردان خدا آمده است.
نجواهایی که پس از هزار و چهارصد سال، هنوز در وصف این خاندان پاک و مطهر خوانده میشود و بغضهایی که هنوز برای آنها میترکد و اشکهایی که در پس بغضها میآید، به گوش می رسد.
نجواها و خیمههایی که مرا به صحرای محشر کربلا برد و نشان داد همه ایران در این ایام بغضشان در گلویشان نمیماند و باز میشود. آواها و سوگینههای آذری، لری، قشقایی، مازندرانی، خراسانی، بلوچی و کردی است که برای سالار شهیدان خوانده شد.
قرآن را به گویش چهارگاه مازندرانی، ماهور لری و... گوش دادن، آنقدر شنیدن داشت که نمیتوان وصف کرد.
روایت مظلومیت علی اصغر و رشادت علی اکبر در تالار وحدت شنیدم و ماتمها و اشک های مردم که بدون هیچ اراده ای، ناله وار سرازیر میشد را دیدم.
بخشی از اجرا تعزیه ای را دیدم که حضرت علی اکبر (ع) از پدر و عمه اش اجازه می خواهد برای نبرد و میگوید: «عمه به ذات خدا، کشته شدن بهتر است...» و زینب (س) خطاب به برادر زادهاش میگوید: «آخ علی جان، این قد و بالای تو، قامت رعنای تو، حیف است که بخوابی به گور...».
نغمات و آواهایی اجرا شد که در واقع لالایی ها و اشک هایی بود که برای علی اصغر (ع) خوانده و ریخته شد؛ لالاییهایی که قومیتهای ایرانی به یاد علی اصغر برای نوزادان شش ماههشان میخوانند که لالاییهای محلی با آن سوز و گداز، اشکهای مردم حاضر در سالن را سرازیر کرد.
« خبر کوتاه است، نوزاد شیرخواره را نیز کشتند.
خبر کوتاه است و خبر کوتاه غیر منتظره.
عجیب است اگر بعد از 1331 سال شمسی، هنوز این خبر برایمان هولناک باشد؟
علی اصغر، کودکی شیرخواره بود، در کشاکش جنگ، نه تیر داشت، نه کمان، نه نیزه، نه خنجر، نه شمشیر، نه گرز، نه کمند، نه حتی فلاخن.
علی اصغر، نه خنجر که حنجر هم نداشت. گریستن میتوانست، اما هنوز حرف زدن نمیدانست و از گریستن او هم در میان آن همهمه صدایی به جایی نمیرسید. نوزاد شش ماهه ای که حتی اگر تشنه هم گرمازده نباشد، و تمام شش دانگ صدایش را بلند کند، تمام شش دانگ صدایش چه میشود؟
پدر در آخرین دقیقه ها نوزادش را در آغوش گرفت. امام (ع) خسته و زخمدار، نوزادش را در آغوش گرفته. هر پدری، حق دارد فرزندش را در آغوش بگیرد، هر پدر حتی اگر امام هم نباشد چنین حقی دارد.
در گوش نوزاد شش ماهه چه میتوان گفت؟
چه می توان گفت جز نجوا و لالایی؟
جز صدای نرمی که آرامش کند؟
میان صدای طبلها و شیهه ها و دویدن اسب و شیپور و فریاد، ممکن است امام چه در گوش علی اصغر گفته باشد؟
شاید امام (ع) با خم کردن سرش بر چهره علی اصغر سایه کرده باشد، شاید هم با دستش. خبر، تنها پرواز تیر را می گوید و به هدف نشستنش را.... خبر میگوید: امام (ع) مشتش را از خون گلو پر کرد و به آسمان پاشید».
خبر کوتاه، غیرمنتظره و حیرت انگیز است. تمام این جملهها هر سال ردیف میشوند که کمی زهر خبر را بگیرند؛ که وقتی میگویند «نوزاد شش ماهه امام (ع) را نیز در لحظههای آخر در آغوش او با تیر زدند و ، علی اصغر در آغوش پدر شهید شده نفست از شنیدنش بند نیاید و مثل آن مشت خون به هوا پاشیده معلق نایستد».
نوبت به پذیرایی که رسید همه میخواستند از تبرک این سفره بهره مند شوند و به سوی شیرینی های محلی و شیر برنج بشتابند. آنها را نوشیدند و بر خاندان ظلم لعنت فرستادند. پرده هایی از جنگاوری ها و رشادت هایی که مرشد در وصف امام حسین (ع) و یارانش میخواند را همزامان گوش میدهم و درس جوانمردی میآموزم.
به سالن آمدم تا روایت شهیدان کربلا را از زبان کلاسیک گروه کر فیلارمونیک همراه با نوای خراسانی بشنونم؛ «کجایی مرد میدان... کجایی ای مرد به خون خاکستر که آتش قصه میگفت...» مو به تن ها سیخ میشود زمانی که آوای رشادت های مردان کربلا از زبان استاد موسیقی خراسانی و گروه کر شنیده شد.
و همه اینها، قسمتی از روایت کربلا بود که در تالار وحدت اتفاق افتاد. از نکات قابل توجه مراسم «خیمه ها و نجواها» حضور چهره ها و شخصیت های فرهنگی، مذهبی، هنری و بعضاً دیپلماتیک در تالار وحدت بود که شاید این روزها کمی جای تعجب داشته باشد.
گفتنی است، ویژه برنامه «خیمه ها ونجواها» که به مناسبت دهه اول محرم در تالار وحدت برپا و در این مدت، میزبان سوگواران حسینی و گروه های آئینی نواحی مختلف ایران بود.
منبع:
پایگاه اطلاع رسانی موسیقی ایران
تاریخ انتشار : شنبه 27 آذر 1389 - 00:00
افزودن یک دیدگاه جدید