گفتوگو با حسین علیشاپور؛
شگفتا دل من به یاد قفس میزند
لیلا رضایی: بادبان شکسته عنوان دومین آلبوم حسین علیشاپور در جایگاه خواننده است. این آلبوم را حسین قاسم پورآهنگسازی و نوازندگی کرده و از سوی انتشارات چهارباغ منتشر شده است. هر چند این آلبوم در دستگاه شور، و آوازهای دشتی و ابو عطا ساخته شده ولی وجه تمایز آن با آلبوم قبلی این خواننده بسیار است که خود خواننده نیز بدانها معتقد است. با این خواننده پیرامون جزییات آلبوم جدیدش گفتوگو کردهایم:
خودتان وجه تمایز این آلبوم رابا آلبوم «طلیعه» خود، در چه میدانید؟
«طلیعه»، ۳ سال قبل منتشر شد و این در حالی است که ۳ سال و نیم پیش ساخته شده بود. اما این آلبوم سال گذشته ساخته شد و امسال منتشر و راهی بازار موسیقی شد.
ضبط طلیعه ۳ سال و نیم طول کشید. این در حالی است که آلبوم «بادبان شکسته» زمان کمتری را به خود اختصاص داد.
«طلیعه» مبنای فکری و دانشگاهی و آکادمیک داشت و پایان نامه احسان عبایی در دوره فوق لیسانس بود که به پیشنهاد من انجام شد.
این آلبوم به لحاظ ارکستراسیون به صورت آنسامبل ضبط شده بود. استفاده از سازهایی با صداهای کم حجم مثل سه تار و سه تار باس و کمانچه آلتو وعود و... که در موسیقی ایرانی موجود است، رنگ و لعاب خاصی به این آلبوم داده بود.
چرا این سازها در موسیقی این آلبوم لحاظ شده بود؟ دلیل خاصی داشت؟
قصد سازنده این بوده که میخواسته نجابت و اصالتی که در موسیقی ایرانی نهفته است را القا کند. با توجه به این قضیه و تفکر ایشان، به این فکر افتادم که چه شعری انتخاب کنم تا همسو و همگرا با آن موسیقی باشد. از آنجایی به عارف قزوینی علاقه داشتم، گشتم و دو غزل از ایشان انتخاب کردم که نجابت و اصالت داشته باشد وازآنها در کارم استفاده کردم.
آوازی که در این آلبوم خوانده شد، متفاوت با آواز معمول زمان ماست و بیشتر بر میگردد به آواز خوانی مکتب اصفهان (ادیب خوانسازی و تاج اصفهانی وبازماندهشان شاه زیدی و...) ولی هر خواننده با توجه به دغدغه خود، گفتمان خودش را در آواز خوانی دارد. منتهی در تصنیفها سعی شده تلفیقی از نظر زمانی در حال و هوای ما باشد. یعنی ۳ تا تصنیف انتخاب شده که هر یک در زمان مختلفی ساخته شده و قدیمی است و آنها را بازسازی کردهایم. چیزی هم که من خواندهام، در واقع گفتمان خود من است.
مثلا قطعه و تصنیف اول که همان قطعه معروف «عاشق مشو» نام دارد را پیش از این مرحوم بنان اجرا کرده بود که من آن را باز خوانی کردم. تصنیف دوم «جور گردون» است که مرحوم موسی خان معروفی آن را اجرا کرده بود. این قطعه در سال ۱۳۵۶ ساخته شده ولی نگاهش به تصنیف سازی با نگاههایی که پیش از ان میشده متفاوت بوده است.
تصنیف «رونق بوستان» اما تصنیف جدیدی است که عبایی خود آن را ساخته است. این قطعه شعری از مولاناست که در رپرتوار دشتی ساخته شده و به این سمت و ان سو نرفته است. یعنی کار یکپارچه بوده و مشخصههای خاص خود را دارد.
«بادبان شکسته» را چگونه میبینید و ارزیابی اتان از آن چیست؟
من از عصیانی که در جوانهاست و منجر به اتفاقات خوبی میشود، خوشم میآید. «بادبان شکسته» کاری است که من از عصیانی جوانها ساختهام. بچههای جدید، کارهای بسیار خوبی با تفکر خوب ارائه میکنند که خاستگاه خوبی هم دارد.
کارخوب و جسورانه از عمده فعا لیتهای این این جوانهاست. این آلبوم به صورت آنسامبل ضبط شده و ارکستر برای اجرای آن ۶ ماه وقت صرف تمرین کرده است. من کار را جدا خواندم ولی بچهای نوازنده به صورت آنسامبل آن را اجرا کردهاند.
روی آنسامبل بودن این آلبوم تاکید میکنید. واقعا اهمیتی دارد؟
به لحاظ حسی بله و کاملا حس را میرساند. در این صورت کار از یکپارچگی خاصی برخوردار است. در کارهای آنسامبل نوازندهها از هم انرژی میگیرند و حس همگرایی در آن موج میزند. این آنسامبل بودن اگر در سالن کنسرت باشد، هیچ توفیری ندارد ولی در اجرای استودیویی افراد از هم انرژی میگیرند. ضمن اینکه در استودیو کار سختتر است. چون اجرای زنده موجب میشود از مخاطبان در سالن انرژی و حس گرفته شود در حالی که در استودیو این اتفاق نمیافتد.
ولی به اعتقاد من در اجرای استودیو، نوازنده تمرکز بیشتری برای اجرای بهتر دارد.
اتفاقا اصلا اینطور نیست به نظر من! در استودیو هم نکاتی هست که باید رعایت شود و برای همین هم تمرکز کردن کار راحتی نسیت. گاهی مثلا میکروفن وصل نیست، گاهی سیستمها اماده صدابرداری نیستند و... هر بار به یک دلیل ممکن است اتفاقی بیافتد که تمرکز آدم را بگیرد. بالاخره ضبط نیز باید در شرایط خوب صورت بگیرد.
آوازهای ما بداهه بود. آقای قاسمپور در استودیو از من خواست که شعری از حافظ را بخوانم و من هم قبول کردم و کاملا بداهه خواندمش. این قطعه در آواز شور بود و کاملا آن طراحی و حس گیری در مورد کلام و... را داشت.
*از نجابت و ظرافت سازها گفتید در حالی که صدای شما ازاین ظرافت برخوردار نیست و اتفاقا حجیم و پرقدرت است.
اتفاق صدای من چندان هم حجیم نیست. البته کم حجم هم نیست. من کلا ظرافت را در نوع برخورد کلام و صدا
دهی میبینم. سعی میکنم ظرافت را در برخورد با کلام اعمال کنم ارگ نه اصلا در این قضیه نمیبینم که صدایم حجیمتر از سازها باشد و سازها با ظرافت بیشتری عمل کرده باشند و…
ظرافت مساله ماهوی است و مساله خیلی بیرونیای نیست.
در آلبوم قبلی با یکی از گروههای موسیقی کار کرده بودید. این در حالی است که در آلبوم دومتان گروهی در کار نبود. چرا؟
من عضو هیچ گروهی نیستم. منتهی دوستانم محبت دارند و اینگونه با من همکاری میکنند و همین طور دعوت به همکاریام میکنند. «طلیعه» را من به عبایی پیشنهاد کردم و او نیز قبول کرد. آلبوم «نغمه ساربان حجاز» را در دست ساخت دارم که با اشعاری از اقبال لاهوری است و چند تصنیف نیز از اشعار حسین منزوی استفاده کردهام.
همچنین جدیدا سراغ اشعار محمد علی بهمنی نیز رفتهام و میخواهم از اشعار معاصر نیز استفاده کنم.
به اعتقاد من حلقه گم شده آواز ایرانی، تصویر سازی است. تصویر کردن شعری که با آثار این دو بزرگوار میشد انجام داد، برایم لذت بخش است.
وضعیت کنونی موسیقی سنتی را چگونه ارزیابی میکنید؟
حرفهای من جدید نیست. همه به نوعی این حرفها را زده اندو در واقع به کلیشههای رایج زمانه تبدیل شدهاند.
موسیقی امروزه جایگاهی ندارد. اگر میبینید کارهای جدیدی شده و بیشتر مخاطب دارد به این دلیل نیست که موسیقی ما همگام با موسیقی رایج و روز دنیاست. اما اگر موسیقی میخواست بدون مزاحمتهای حاکمیتی پیش برود وضع بهتری داشت. متاسفانه پخش موسیقی از بخشی از تریبونها ممنوعیت دارد. کسانی که بار فرهنگی ملت را به دوش میکشند، تریبونهای مذهبی دارند و همین طور تریبونهای رسمی دارند، متاسفانه گاهی به موسیقی و موسیقیدان توهین میکنند. وقتی توهین میشود متاسفانه نمیشود جایگاهی برای آن در نظر گرفت. یکی از استادان نی گفته بود اگر ما توی بادکنک فوت میکردیم تا الان چند اساب بازی فروشی داشتیم. و حالا من فکر میکنم ایشان راست میگویند. به لحاظ اقتصادی ما در شرایطی به سر میبریم که متاسفانه کسی که فرهنگ را آفریده، هویت آفرینی کرده و به آن بها داده، چیزی ندارد. ممانعتهایی برای موسیقی ما هست که جوانها یمان نمیتوانند آنطور که باید و شاید کار کنند. اما از آنجایی که با چنگ و دندان کار میکنند واقعا قابل تحسین است.
خیلی از جوانها با وجود ممانعتها هویت خود را شناختهاند و کار فرهنگی میکنند.
ولی خیلی از همین هنرمندان جوان را کسی نمیشناسد.
بله متاسفانه خیلی از این دوستان شناخته شده نیستند. برای اینکه همیشه افرادی هستند که در جامعه به شناخته شدن نمیرسند و شناخته نمیشوند. مقصر هم نیستند. شاید یکی از دلایلش همین باشد که مردم شناخت خوبی از این موسیقی ندارند.
وظیفه شما به عنوان یک موزیسین حرفهای چیست؟
وظیفه من این است که به خوبی ببینم و بنویسم و در حوزه خودم فعالیت کنم و هر آنچه را درمقوله فرهنگ میبینم، بازگو کنم و به وظایف هنری خودم جامه عمل بپوشانم.
باید دید عوامل دیگر و دست اندرکاران چه کار میکنند و در جهت حمایتشان چه اقداماتی انجام میدهند. همین طور باید دید دوستانی که در حوزه فرهنگی کار میکنند، چه کار میکنند.
برای آلبومی که ارائه کردهاید، مخاطبشناسی هم کردهاید؟
نه تنها من، بلکه همه دوستانی که کار هنری میکنند و آن را ارائه میکنند بر حسب یک سری از اصول موسیقی ایرانی کار میکنند. همه ما به جایی میرسیم که باید مخاطبشناسی کینم. ولی واقعا این اتفاق نمیافتد. در اوج موسیقی سنتی نیز که این موسیقی به اوج خود رسیده بود مثل دوران استاد بنان و خوانساری و... آنهایی که باید موسیقی گوش بدهند شناسایی نمیشدندو اصلا بحثی تحت عنوان مخاطبشناسی باب نبود. اگر به این عرصه بیفتیم باید برای به دست آوردن مخاطب دست به هر کاری بزنیم. وظیفه ما ایجاد شرایط فرهنگی مناسب با روحیه حقیقی ایرانی است. اما روحیهای که در فضای موسیقی ما در جریان است با موزیسینهایمان سازگار نیست شاید.
یعنی با خوانندههای موجود دربازار مخالفید؟
نه آنها هم باید باشند ولی قالب نباشند. با این پیشینه فرهنگی، امواجی که آنها را میگیرد بیشتر است و اشکالی هم ندارد. شاید بهتر باشد بگوییم مردم به موسیقی آنها نیز احتیج دارند.
شما نیز مانند دیگران درگیر ممیزیها و سانسورها شدید؟
ممکن است به طور مستقیم درگیر آن نشده باشم ولی وقتی از ۷-۸ کانال عبور میکنیمف خود به خود کارها سانسور و ممیزی میشود و به نوعی ممیزی تلقی میشود. حتی در یک مورد شعرها به کلی تغییر مییابد، موسیقی عوض میشود.
اما اتفاقات دیگری نیز میافتد. ۹مثلا درکاری به نام «طغیان» با همکاری مدیا فرجنژاد و کامران منتظری ساخته شده بود که ما اصلا فکر نمیکردیم این کار مجوز بگیرد اما در کمال ناباوری این اتفاق افتاد وتوانست مجوز بگیرد.
این کار، شرایط عجیب و غریبی داشت و تنبک و تار و آواز آن را اجرا میکرد. شعر آن هم از استاد شفیعی کدکنی بود با این مضمون: در آرامش سبز این شهر، شگفتا، شگفتا دل من به یاد قفس میزند.
تصور نمیکردیم این قطعه مجوز بگیرد ولی همانطور که دیدید، مجوز گرفت و منتشر شد. حتی ما وقتی شعر آن را انتخاب میکردیم، میترسیدیم که مجوز نگیرد.
خوب چرا پس همچین شعری را انتخاب کردید؟
من هر شعری را که دوست داشته باشم میخوانم، خواه مجوز بگیرد و خواه نگیرد. چون به صداقت در کارم بیش از هر چیز دیگری معتقد هستم.
فکر میکنید توانستهاید در دنیای موسیقی تحولی ایجاد کرده باشید؟
تحول که نه، هرگز! با یک آلبوم. ۱۰ آلبوم نمیشود ایجاد تحول کرد. حتی در سالهای اخیر هم استادان بزرگ نتوانستند این کار را بکنند. تحول یک جریان فکری میخواهد و یک تحول فکری منجر به ایجاد آن میشود. نیاز به یک تفکر است تا کاری مثل «نینوا» ی آقای علیزاده شکل بگیرد.
کار بر جریان فکری اگر صورت بگیرد میتواند تاثیر خود را بگذارد. جمعی ار عوامل مختلف لازم است تا تحول آفرینی ایجاد شود. خوانندهای که در هر زمینه مطالعه داشته باشد، موفق میشود. به نظر من یک خواننده باید از ژان پل سارتر بخواند، بزرگ علوی را بشناسد و موسس کارخانه فولکس واگن را بشناسد و حتی موسیقی خوانندههای لاله زار را هم شنیده باشد. در این صورت با معلومات زیادش میتواند موفق شود.
ولی نباید به اینگونه باشد که اینها الههاش شوند.
هیچ وقت، هیچ چیز برای کسی که جریان فکری دارد، الهه نمیشود. شما از هر پدیدهای که میتوانید ایده بگیرید، میتوانید جریان سازی کنید. خیلی چیزها هست که میشود از آنها ایده گرفت. چیزهایی از نوشتاری، شنیداری، و گفتاری و...
از موسیقی درآمدزایی هم میکنید؟
سعیام این است که این اتفاق کمتر بیافتد. حتی موسیقی دانهای بزرگ هم نمیتوانند این کار را بکنند.
ولی کوچکترها این کار را میکنند.
اشکالی ندارد. باید اینطور باشد. ولی آنها نمیخواهند تحول آفرین باشند. این در حالی است که ذات موسیقی تحول آفرینی است.
خودتان وجه تمایز این آلبوم رابا آلبوم «طلیعه» خود، در چه میدانید؟
«طلیعه»، ۳ سال قبل منتشر شد و این در حالی است که ۳ سال و نیم پیش ساخته شده بود. اما این آلبوم سال گذشته ساخته شد و امسال منتشر و راهی بازار موسیقی شد.
ضبط طلیعه ۳ سال و نیم طول کشید. این در حالی است که آلبوم «بادبان شکسته» زمان کمتری را به خود اختصاص داد.
«طلیعه» مبنای فکری و دانشگاهی و آکادمیک داشت و پایان نامه احسان عبایی در دوره فوق لیسانس بود که به پیشنهاد من انجام شد.
این آلبوم به لحاظ ارکستراسیون به صورت آنسامبل ضبط شده بود. استفاده از سازهایی با صداهای کم حجم مثل سه تار و سه تار باس و کمانچه آلتو وعود و... که در موسیقی ایرانی موجود است، رنگ و لعاب خاصی به این آلبوم داده بود.
چرا این سازها در موسیقی این آلبوم لحاظ شده بود؟ دلیل خاصی داشت؟
قصد سازنده این بوده که میخواسته نجابت و اصالتی که در موسیقی ایرانی نهفته است را القا کند. با توجه به این قضیه و تفکر ایشان، به این فکر افتادم که چه شعری انتخاب کنم تا همسو و همگرا با آن موسیقی باشد. از آنجایی به عارف قزوینی علاقه داشتم، گشتم و دو غزل از ایشان انتخاب کردم که نجابت و اصالت داشته باشد وازآنها در کارم استفاده کردم.
آوازی که در این آلبوم خوانده شد، متفاوت با آواز معمول زمان ماست و بیشتر بر میگردد به آواز خوانی مکتب اصفهان (ادیب خوانسازی و تاج اصفهانی وبازماندهشان شاه زیدی و...) ولی هر خواننده با توجه به دغدغه خود، گفتمان خودش را در آواز خوانی دارد. منتهی در تصنیفها سعی شده تلفیقی از نظر زمانی در حال و هوای ما باشد. یعنی ۳ تا تصنیف انتخاب شده که هر یک در زمان مختلفی ساخته شده و قدیمی است و آنها را بازسازی کردهایم. چیزی هم که من خواندهام، در واقع گفتمان خود من است.
مثلا قطعه و تصنیف اول که همان قطعه معروف «عاشق مشو» نام دارد را پیش از این مرحوم بنان اجرا کرده بود که من آن را باز خوانی کردم. تصنیف دوم «جور گردون» است که مرحوم موسی خان معروفی آن را اجرا کرده بود. این قطعه در سال ۱۳۵۶ ساخته شده ولی نگاهش به تصنیف سازی با نگاههایی که پیش از ان میشده متفاوت بوده است.
تصنیف «رونق بوستان» اما تصنیف جدیدی است که عبایی خود آن را ساخته است. این قطعه شعری از مولاناست که در رپرتوار دشتی ساخته شده و به این سمت و ان سو نرفته است. یعنی کار یکپارچه بوده و مشخصههای خاص خود را دارد.
«بادبان شکسته» را چگونه میبینید و ارزیابی اتان از آن چیست؟
من از عصیانی که در جوانهاست و منجر به اتفاقات خوبی میشود، خوشم میآید. «بادبان شکسته» کاری است که من از عصیانی جوانها ساختهام. بچههای جدید، کارهای بسیار خوبی با تفکر خوب ارائه میکنند که خاستگاه خوبی هم دارد.
کارخوب و جسورانه از عمده فعا لیتهای این این جوانهاست. این آلبوم به صورت آنسامبل ضبط شده و ارکستر برای اجرای آن ۶ ماه وقت صرف تمرین کرده است. من کار را جدا خواندم ولی بچهای نوازنده به صورت آنسامبل آن را اجرا کردهاند.
روی آنسامبل بودن این آلبوم تاکید میکنید. واقعا اهمیتی دارد؟
به لحاظ حسی بله و کاملا حس را میرساند. در این صورت کار از یکپارچگی خاصی برخوردار است. در کارهای آنسامبل نوازندهها از هم انرژی میگیرند و حس همگرایی در آن موج میزند. این آنسامبل بودن اگر در سالن کنسرت باشد، هیچ توفیری ندارد ولی در اجرای استودیویی افراد از هم انرژی میگیرند. ضمن اینکه در استودیو کار سختتر است. چون اجرای زنده موجب میشود از مخاطبان در سالن انرژی و حس گرفته شود در حالی که در استودیو این اتفاق نمیافتد.
ولی به اعتقاد من در اجرای استودیو، نوازنده تمرکز بیشتری برای اجرای بهتر دارد.
اتفاقا اصلا اینطور نیست به نظر من! در استودیو هم نکاتی هست که باید رعایت شود و برای همین هم تمرکز کردن کار راحتی نسیت. گاهی مثلا میکروفن وصل نیست، گاهی سیستمها اماده صدابرداری نیستند و... هر بار به یک دلیل ممکن است اتفاقی بیافتد که تمرکز آدم را بگیرد. بالاخره ضبط نیز باید در شرایط خوب صورت بگیرد.
آوازهای ما بداهه بود. آقای قاسمپور در استودیو از من خواست که شعری از حافظ را بخوانم و من هم قبول کردم و کاملا بداهه خواندمش. این قطعه در آواز شور بود و کاملا آن طراحی و حس گیری در مورد کلام و... را داشت.
*از نجابت و ظرافت سازها گفتید در حالی که صدای شما ازاین ظرافت برخوردار نیست و اتفاقا حجیم و پرقدرت است.
اتفاق صدای من چندان هم حجیم نیست. البته کم حجم هم نیست. من کلا ظرافت را در نوع برخورد کلام و صدا
دهی میبینم. سعی میکنم ظرافت را در برخورد با کلام اعمال کنم ارگ نه اصلا در این قضیه نمیبینم که صدایم حجیمتر از سازها باشد و سازها با ظرافت بیشتری عمل کرده باشند و…
ظرافت مساله ماهوی است و مساله خیلی بیرونیای نیست.
در آلبوم قبلی با یکی از گروههای موسیقی کار کرده بودید. این در حالی است که در آلبوم دومتان گروهی در کار نبود. چرا؟
من عضو هیچ گروهی نیستم. منتهی دوستانم محبت دارند و اینگونه با من همکاری میکنند و همین طور دعوت به همکاریام میکنند. «طلیعه» را من به عبایی پیشنهاد کردم و او نیز قبول کرد. آلبوم «نغمه ساربان حجاز» را در دست ساخت دارم که با اشعاری از اقبال لاهوری است و چند تصنیف نیز از اشعار حسین منزوی استفاده کردهام.
همچنین جدیدا سراغ اشعار محمد علی بهمنی نیز رفتهام و میخواهم از اشعار معاصر نیز استفاده کنم.
به اعتقاد من حلقه گم شده آواز ایرانی، تصویر سازی است. تصویر کردن شعری که با آثار این دو بزرگوار میشد انجام داد، برایم لذت بخش است.
وضعیت کنونی موسیقی سنتی را چگونه ارزیابی میکنید؟
حرفهای من جدید نیست. همه به نوعی این حرفها را زده اندو در واقع به کلیشههای رایج زمانه تبدیل شدهاند.
موسیقی امروزه جایگاهی ندارد. اگر میبینید کارهای جدیدی شده و بیشتر مخاطب دارد به این دلیل نیست که موسیقی ما همگام با موسیقی رایج و روز دنیاست. اما اگر موسیقی میخواست بدون مزاحمتهای حاکمیتی پیش برود وضع بهتری داشت. متاسفانه پخش موسیقی از بخشی از تریبونها ممنوعیت دارد. کسانی که بار فرهنگی ملت را به دوش میکشند، تریبونهای مذهبی دارند و همین طور تریبونهای رسمی دارند، متاسفانه گاهی به موسیقی و موسیقیدان توهین میکنند. وقتی توهین میشود متاسفانه نمیشود جایگاهی برای آن در نظر گرفت. یکی از استادان نی گفته بود اگر ما توی بادکنک فوت میکردیم تا الان چند اساب بازی فروشی داشتیم. و حالا من فکر میکنم ایشان راست میگویند. به لحاظ اقتصادی ما در شرایطی به سر میبریم که متاسفانه کسی که فرهنگ را آفریده، هویت آفرینی کرده و به آن بها داده، چیزی ندارد. ممانعتهایی برای موسیقی ما هست که جوانها یمان نمیتوانند آنطور که باید و شاید کار کنند. اما از آنجایی که با چنگ و دندان کار میکنند واقعا قابل تحسین است.
خیلی از جوانها با وجود ممانعتها هویت خود را شناختهاند و کار فرهنگی میکنند.
ولی خیلی از همین هنرمندان جوان را کسی نمیشناسد.
بله متاسفانه خیلی از این دوستان شناخته شده نیستند. برای اینکه همیشه افرادی هستند که در جامعه به شناخته شدن نمیرسند و شناخته نمیشوند. مقصر هم نیستند. شاید یکی از دلایلش همین باشد که مردم شناخت خوبی از این موسیقی ندارند.
وظیفه شما به عنوان یک موزیسین حرفهای چیست؟
وظیفه من این است که به خوبی ببینم و بنویسم و در حوزه خودم فعالیت کنم و هر آنچه را درمقوله فرهنگ میبینم، بازگو کنم و به وظایف هنری خودم جامه عمل بپوشانم.
باید دید عوامل دیگر و دست اندرکاران چه کار میکنند و در جهت حمایتشان چه اقداماتی انجام میدهند. همین طور باید دید دوستانی که در حوزه فرهنگی کار میکنند، چه کار میکنند.
برای آلبومی که ارائه کردهاید، مخاطبشناسی هم کردهاید؟
نه تنها من، بلکه همه دوستانی که کار هنری میکنند و آن را ارائه میکنند بر حسب یک سری از اصول موسیقی ایرانی کار میکنند. همه ما به جایی میرسیم که باید مخاطبشناسی کینم. ولی واقعا این اتفاق نمیافتد. در اوج موسیقی سنتی نیز که این موسیقی به اوج خود رسیده بود مثل دوران استاد بنان و خوانساری و... آنهایی که باید موسیقی گوش بدهند شناسایی نمیشدندو اصلا بحثی تحت عنوان مخاطبشناسی باب نبود. اگر به این عرصه بیفتیم باید برای به دست آوردن مخاطب دست به هر کاری بزنیم. وظیفه ما ایجاد شرایط فرهنگی مناسب با روحیه حقیقی ایرانی است. اما روحیهای که در فضای موسیقی ما در جریان است با موزیسینهایمان سازگار نیست شاید.
یعنی با خوانندههای موجود دربازار مخالفید؟
نه آنها هم باید باشند ولی قالب نباشند. با این پیشینه فرهنگی، امواجی که آنها را میگیرد بیشتر است و اشکالی هم ندارد. شاید بهتر باشد بگوییم مردم به موسیقی آنها نیز احتیج دارند.
شما نیز مانند دیگران درگیر ممیزیها و سانسورها شدید؟
ممکن است به طور مستقیم درگیر آن نشده باشم ولی وقتی از ۷-۸ کانال عبور میکنیمف خود به خود کارها سانسور و ممیزی میشود و به نوعی ممیزی تلقی میشود. حتی در یک مورد شعرها به کلی تغییر مییابد، موسیقی عوض میشود.
اما اتفاقات دیگری نیز میافتد. ۹مثلا درکاری به نام «طغیان» با همکاری مدیا فرجنژاد و کامران منتظری ساخته شده بود که ما اصلا فکر نمیکردیم این کار مجوز بگیرد اما در کمال ناباوری این اتفاق افتاد وتوانست مجوز بگیرد.
این کار، شرایط عجیب و غریبی داشت و تنبک و تار و آواز آن را اجرا میکرد. شعر آن هم از استاد شفیعی کدکنی بود با این مضمون: در آرامش سبز این شهر، شگفتا، شگفتا دل من به یاد قفس میزند.
تصور نمیکردیم این قطعه مجوز بگیرد ولی همانطور که دیدید، مجوز گرفت و منتشر شد. حتی ما وقتی شعر آن را انتخاب میکردیم، میترسیدیم که مجوز نگیرد.
خوب چرا پس همچین شعری را انتخاب کردید؟
من هر شعری را که دوست داشته باشم میخوانم، خواه مجوز بگیرد و خواه نگیرد. چون به صداقت در کارم بیش از هر چیز دیگری معتقد هستم.
فکر میکنید توانستهاید در دنیای موسیقی تحولی ایجاد کرده باشید؟
تحول که نه، هرگز! با یک آلبوم. ۱۰ آلبوم نمیشود ایجاد تحول کرد. حتی در سالهای اخیر هم استادان بزرگ نتوانستند این کار را بکنند. تحول یک جریان فکری میخواهد و یک تحول فکری منجر به ایجاد آن میشود. نیاز به یک تفکر است تا کاری مثل «نینوا» ی آقای علیزاده شکل بگیرد.
کار بر جریان فکری اگر صورت بگیرد میتواند تاثیر خود را بگذارد. جمعی ار عوامل مختلف لازم است تا تحول آفرینی ایجاد شود. خوانندهای که در هر زمینه مطالعه داشته باشد، موفق میشود. به نظر من یک خواننده باید از ژان پل سارتر بخواند، بزرگ علوی را بشناسد و موسس کارخانه فولکس واگن را بشناسد و حتی موسیقی خوانندههای لاله زار را هم شنیده باشد. در این صورت با معلومات زیادش میتواند موفق شود.
ولی نباید به اینگونه باشد که اینها الههاش شوند.
هیچ وقت، هیچ چیز برای کسی که جریان فکری دارد، الهه نمیشود. شما از هر پدیدهای که میتوانید ایده بگیرید، میتوانید جریان سازی کنید. خیلی چیزها هست که میشود از آنها ایده گرفت. چیزهایی از نوشتاری، شنیداری، و گفتاری و...
از موسیقی درآمدزایی هم میکنید؟
سعیام این است که این اتفاق کمتر بیافتد. حتی موسیقی دانهای بزرگ هم نمیتوانند این کار را بکنند.
ولی کوچکترها این کار را میکنند.
اشکالی ندارد. باید اینطور باشد. ولی آنها نمیخواهند تحول آفرین باشند. این در حالی است که ذات موسیقی تحول آفرینی است.
منبع:
فرهنگخانه
تاریخ انتشار : سه شنبه 30 فروردین 1390 - 00:00
افزودن یک دیدگاه جدید