همراه با کنسرت گروه دستان - 3
نگاهی به اجرای کنسرت به نام گلسرخ
موسیقی ما - سید ابوالحسن مختاباد: گروه دستان بعد از قریب به دو دهه بر صحنه تالار وحدت آمد تا بار دیگر خاطره سالهای اولیه دهه هفتاد را زنده کند. البته از آن گروه تنها یک تن باقی مانده است که هم او به همراه محمدعلی کیانینژاد، در زمره بنیانگذاران دستان به شمار میروند.
کیانینژاد نام دستان را انتخاب کرد و متبسم آهنگهای آن را ساخت و در آلبومهایی به نام بامداد و بوی نوروز منتشر شد.
اکنون و بعد از دو دهه متبسم آمده بود تا بگوید اگرچه از دستان تنها او باقی مانده است اما شیوه و نگاه به موسیقی در این گروه همانند همان طرز فکری است که سالیان قبل بود.
بخش اول کنسرت به همنوازی سازهای کوبهای با ساز ساروت اختصاص داشت، سازی که نوازندگی آن را رجیب چاکرا بورتی بر عهده داشت. این اجرا حدود نیم ساعت به طول انجامید در حالیکه ظرفیت ساز و نوع نوازندگی آقای چاکرا بورتی نشان داد شنونده ایرانی تحمل چنین زمانی را برای این ساز ندارد، ساز سارود بیشتر ساز همراهی کننده ارکستر در ساختار موسیقی ایرانی میتواند باشد و نه سازی که بتواند تکنوازی کندو کشش تکنوازی را داشته باشد، آن هم نیم ساعت. شاید اگر در میانهها اجرا سازهای کوبهای وارد میدان همراهی نمیشدند فضا کسالتبارتر از اینی میشد که بود. سازهای کوبهای که به مدد پژمان حدادی و بهنام سامانی در گروه دستان نواخته میشوند، فضایی متفاوت به کلیت اجرای این گروه داده و میدهند.
قسمت دوم اجرا هم به قطعاتی از سعید فرجپوری اختصاص داشت. قطعاتی که آن قوت و انرژی لازم را ندارند و به نظر میرسید، به خصوص در قطعه ضربی اول در مایه اصفهان، جای خالی خواننده حس میشدو جالب اینکه این پرسش وجود داشت که چرا از خواننده استفاده نشد و اگر هم قرار است از خواننده استفاده نشود، حداقل از قطعاتی بهره گرفته شود که فضای سازی آن بیشتر است تا فضای و حس آوازی کار.
بخش دوم و اصلی اجرا که خیلیها منتظر آن بودن به قطعات آلبوم «به نام گل سرخ» اختصاص داشت. قطعاتی که در دستگاه چهارگاه و البته با مدگردی زیبا به گوشه بیداد (در دستگاه همایون) ساخته شده است و در آن علاوه بر نوازندگان گروه دستان (سعیدفرجپوری، پژمان حدادی و بهنام سامانی) سه نوازنده سنتور (پویا سرایی)، و قیژک (رضاآبائی) هم مشارکت داشتند. در این اجرا به جای حسین بهروزینیا (عود) شهرام غلامی و به جای (سیدهارت کیشنا) رجیب چاکرا بورتی سارود نواخت.
ویژگیمهم گروه دستان در بهرهگیری از ضربآهنگ تند و رفتن به سراغ برخیخلاءها در موسیقی ایرانی و سازبندی آن بود که در این مسیر تجربههای موفقی را پشت سر نهادند. به کارگیری سازهای کوبهای و تزریق ظرافتمندانه آن به پیکره موسیقی ایرانی و تنوع بخشیدن به نقش این گروه سازی، را باید اوج ابتکارات گروه دستان به شمارآورد که رگههای آن را در همین کار هم میتوان حس کرد.
در این میان نباید نقش متبسم را در تداوم این مسیر نادیده گرفت. به رغم آنکه اعضای گروه دستان و از جمله خود آقای متبسم در بسیاری از گفتوگوها و اظهار نظرات، بر نقش و سهم گروه، و نه فرد، در شکل گیری و ساخت قطعات تاکید میکنند، اما، قلب این گروه حمید متبسم است که با آلبوم «بامداد» (با آواز بیژن کامکار) و سپس دو اثر دیگری که در گروه دستان با آواز مرحوم بسطامی انتشار یافت ازجمله «بوی نوروز»، فضا، روایت و رنگبندی تازهای به موسیقی سنتی ایران بخشیدند. البته در شکل گیری آلبوم بامداد نباید سهم دانش موسیقایی محمدعلی کیانینژاد را هم منظور نکرد. چهرهای که متاسفانه این روزها و سالها کمتر از وی یاد میشود، در حالی که ذوق و دانش موسیقایی او کم از بزرگانی چون مشکاتیان و علیزاده و متبسم نیست و آثار ماندگار و شنیدنی هم تا کنون از وی انتشار یافته است.
آلبوم/کنسرت «به نام گل سرخ» و چینش قطعات از یک طرح منسجم از پیشتعیین شده حکایت دارد که چه از نظر بافتار موسیقی و چه از منظر اشعار انتخابی یک صدا را فریاد میکنند و هر دو در خدمت یکدیگرند. سازها همگی در جای خود به کار گرفتهشدهاند، از سازهای مضرابی و کششی گرفته تا سازهای کوبهای که نقشی حیرتانگیز در این قطعات بر عهده دارند. اگر چه جای سازی همانند نیدر این مجموعه انصافا خالی است و در برخی از مواقع خلاء آن حس میشود. سازی که در آلبومهای قبلی گروه دستان (اوایل دهه هفتاد که بزرگانی چون محمدعلی کیانینژاد و ایرج بسطامی و کیهان کلهر با این گروه همکاری میکردند) نقشی تعیین کننده در ساختار هر قطعه داشت. اگر چه آقای متبسم سعی کرده است با بهرهگیری از کمانچه و قیژک این فضا را پوشش دهد، اما رنگآمیزیای که نی در اختیار آهنگساز قرار میدهد تفاوتهای فراوانی با کمانچه دارد، ضمن آنکه جای خالی ساز نی در تداعی فضای کهن نیشابور، هم به جهت اصالت و قدمتی که دارد، به لحاظ سمبلیک، وجدای از ظرفیتهایی که در رنگآمیزی دارد، میتوانست به کار گرفته شود.
برخی قطعات و نحوه سازبندی آنها آدمی را به حقیقت به فضای نیشابور میبرد، شهری که از منظرقدمت و فضای فرهنگی و ادبی و تاریخی شگفتانگیز است و دست تاریخ گونهای سرنوشت را برای آن رقم زده است که چکیده و عصاره هر چه نام و اتقاق فرهنگی بزرگ است به نامش ثبت و ضبط شود. نگارنده حتی دفن شدن بزرگی همانند پرویز مشکاتیان در این شهر را هم دست تقدیری میداند که باز هم میخواهد بر برگ وبار فرهنگی این شهر کهن بیفزاید و همچنان زنده و طراوتخیز، نگهش دارد؛ به نحوی که حتی برخی از بزرگان ادب امروز جهان (همانند بارگاسیوسا) هم از آن به عنوان مکانی شگفتانگیز یاد میکنند. استاد شفیعی کدکنی در شعر معروف «تا کجا میبرد این نقش به دیوار مرا» و از زبان راویای که در کاشیای نظر میکند و در آن شگفتیهای خراسان بزرگ و کهن را میبیند تصویری اساطیری از خراسان فرهنگی و این شهر ارائه داده است. *
قطعه «رقص آتش»، که به گمان نگارنده شاخصترین قطعه این مجموعهاست، تداعی کننده چنین فضایی است، به خصوص فضای شروع این قطعه که با ساز بربط (عود) آغاز میشود که خود سازی کهن است و بوی قدمت و کهن بودن از آن میتراود و هم آهنگساز وهم ورود عود و به کارگیری به جای آن توانسته حس آن را به خوبی انتقال دهند. سالار عقیلی در خواندن آواز و تصانیف توانسته برخی از ظرفیتهای پنهان صدای خود را، به خصوص در بخشهای بم و میانی نشان دهد. صدایش صیقلخورده وآماده نشان میداد و به نظر نگارنده در میان خوانندگان نسل کنونی در طرازهای بالایی قرار میگیرد و حتی سعی میکند، به سمتی حرکت نماید که هویت مستقل صدایش را بروز و ظهور دهد. او در اجرای شب دوم تالار وحدت نشان داد آماده است و به قول اهل موسیقی و آواز گرگ صحنه.
گروه دستان
در نسل شاعرانی که درخت پربار و برگشان همچنان برکت و ثمر میدهد، دو تن ماندگارتر و نامآورتر از دیگران شدهاند، اول استاد هوشنگ ابتهاج سایه که بهحق شاخصترین غزلسرا و مثنویسرای معاصر است و دیگری استاد محمدرضا شفیعی کدکنی که چه در عرصه تحقیق و پژوهش ادبی و چه از منظر ذوق شعری جایگاهی یگانه را در عرصه ادب و فرهنگ امروز به خود داده است.
ویژگی هر دوی این شاعران در این است که رگههایی از تحولات سیاسی و اجتماعی را میتوان در اشعار آنها پیدا کرد. شعری بیزمان و مکان که هر خوانندهای نقش خویش را در آن میجوید و با آن همذاتپنداری میکند. نکته جالب توجه اینکه وقتی در پایان برنامه و در پشت صحنه به سراغ آقای متبسم رفتم و گفتم که چرا از آقای شفیعی کدکنی دعوتی به عمل نیاوردید، با روی باز گفت که چند بار تماس گرفتم و متاسفانه کسی در منزلشان گوشی را بر نمیدارد، از طرف دیگر گفت که زمانی که این شعر را میخواست کار کند با استاد تماس گرفته و از او اجازه خواسته که روی این شعر کار کند و بعد از انتشار هم استاد کار را شنیدند و بسیار مورد پسندشان افتاد.
آقای متبسم همچنین گفت که علاقهمند است استاد در شب آخر به دیدن کنسرت بیایند که امیدواریم این اتفاق رخ دهد، چرا که آقای متبسم هم همانند پرویز مشکاتیان و شفیعی کدکنی اهل نیشابور است.
مرور برخی از این اشعار در انتهای این نوشته بتواند آب لطف دیگری باشد در یادآوری از استاد شفیعیکدکنی و زندگی پربرگ و بارش که امید که هرجاست خدایش به سلامت دارد.
در اینجا کس نمیفهمد زبان صحبت ما را
مگر آیینه دریابد حدیث حیرت ما را
بخوان به نام گل سرخ در سحاری شب
که باغها همه بیدار و بارور گردند
بخوان تا کبوتران سپید به آشیانه خونین دوباره برگردند
پیام روشن باران، زبام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
* شعر یاد شده از زبان یک راوی نقل میشودکه در یک کاشی نظر میکند و هر بار در آْن کاشی نقشیکی از شهرهای خراسان بزرگ را میبیند و سپس به درون کاشی رفته و به توصیف آن شهر و ویژگیهایآن میپردازد.
برای این شعر آهنگساز خوشذوق، سید محمد ساعد قطعهای بلند و ۱۶ دقیقهای ساختهاست که بر بنیاد فضا و سازبندی موسیقایی منطقه خراسان فرهنگی (منطقهای که شامل خراسان ایران، بخشی از تاجیکستان و ترکمنستان و...) است. این قطعه به خوبی پرسپکتیو و فضایی را که راوی در دل کاشی شعر معروف استاد کدکنی، میبیند و روایت میکند به ذهن شنونده موسیقی مینشاند.
قطعه «تا کجا میبرد این نقش به دیوارمرا» یکبار هم به رهبری استاد فرهاد فخرالدینی و با آواز آقای مختاباد (سید عبدالحسین) در تالار وحدت اجرا شد و البته ضبطی هم از آن با سازهای موسیقی سنتی ایران و حتی نیای مخصوص منطقه تاجیکستان، در سیما ضبط شده است. اما به دلیل طولانی بودن قطعه کمتر فرصت پخش پیدا کرده است.
کیانینژاد نام دستان را انتخاب کرد و متبسم آهنگهای آن را ساخت و در آلبومهایی به نام بامداد و بوی نوروز منتشر شد.
اکنون و بعد از دو دهه متبسم آمده بود تا بگوید اگرچه از دستان تنها او باقی مانده است اما شیوه و نگاه به موسیقی در این گروه همانند همان طرز فکری است که سالیان قبل بود.
بخش اول کنسرت به همنوازی سازهای کوبهای با ساز ساروت اختصاص داشت، سازی که نوازندگی آن را رجیب چاکرا بورتی بر عهده داشت. این اجرا حدود نیم ساعت به طول انجامید در حالیکه ظرفیت ساز و نوع نوازندگی آقای چاکرا بورتی نشان داد شنونده ایرانی تحمل چنین زمانی را برای این ساز ندارد، ساز سارود بیشتر ساز همراهی کننده ارکستر در ساختار موسیقی ایرانی میتواند باشد و نه سازی که بتواند تکنوازی کندو کشش تکنوازی را داشته باشد، آن هم نیم ساعت. شاید اگر در میانهها اجرا سازهای کوبهای وارد میدان همراهی نمیشدند فضا کسالتبارتر از اینی میشد که بود. سازهای کوبهای که به مدد پژمان حدادی و بهنام سامانی در گروه دستان نواخته میشوند، فضایی متفاوت به کلیت اجرای این گروه داده و میدهند.
قسمت دوم اجرا هم به قطعاتی از سعید فرجپوری اختصاص داشت. قطعاتی که آن قوت و انرژی لازم را ندارند و به نظر میرسید، به خصوص در قطعه ضربی اول در مایه اصفهان، جای خالی خواننده حس میشدو جالب اینکه این پرسش وجود داشت که چرا از خواننده استفاده نشد و اگر هم قرار است از خواننده استفاده نشود، حداقل از قطعاتی بهره گرفته شود که فضای سازی آن بیشتر است تا فضای و حس آوازی کار.
بخش دوم و اصلی اجرا که خیلیها منتظر آن بودن به قطعات آلبوم «به نام گل سرخ» اختصاص داشت. قطعاتی که در دستگاه چهارگاه و البته با مدگردی زیبا به گوشه بیداد (در دستگاه همایون) ساخته شده است و در آن علاوه بر نوازندگان گروه دستان (سعیدفرجپوری، پژمان حدادی و بهنام سامانی) سه نوازنده سنتور (پویا سرایی)، و قیژک (رضاآبائی) هم مشارکت داشتند. در این اجرا به جای حسین بهروزینیا (عود) شهرام غلامی و به جای (سیدهارت کیشنا) رجیب چاکرا بورتی سارود نواخت.
ویژگیمهم گروه دستان در بهرهگیری از ضربآهنگ تند و رفتن به سراغ برخیخلاءها در موسیقی ایرانی و سازبندی آن بود که در این مسیر تجربههای موفقی را پشت سر نهادند. به کارگیری سازهای کوبهای و تزریق ظرافتمندانه آن به پیکره موسیقی ایرانی و تنوع بخشیدن به نقش این گروه سازی، را باید اوج ابتکارات گروه دستان به شمارآورد که رگههای آن را در همین کار هم میتوان حس کرد.
در این میان نباید نقش متبسم را در تداوم این مسیر نادیده گرفت. به رغم آنکه اعضای گروه دستان و از جمله خود آقای متبسم در بسیاری از گفتوگوها و اظهار نظرات، بر نقش و سهم گروه، و نه فرد، در شکل گیری و ساخت قطعات تاکید میکنند، اما، قلب این گروه حمید متبسم است که با آلبوم «بامداد» (با آواز بیژن کامکار) و سپس دو اثر دیگری که در گروه دستان با آواز مرحوم بسطامی انتشار یافت ازجمله «بوی نوروز»، فضا، روایت و رنگبندی تازهای به موسیقی سنتی ایران بخشیدند. البته در شکل گیری آلبوم بامداد نباید سهم دانش موسیقایی محمدعلی کیانینژاد را هم منظور نکرد. چهرهای که متاسفانه این روزها و سالها کمتر از وی یاد میشود، در حالی که ذوق و دانش موسیقایی او کم از بزرگانی چون مشکاتیان و علیزاده و متبسم نیست و آثار ماندگار و شنیدنی هم تا کنون از وی انتشار یافته است.
آلبوم/کنسرت «به نام گل سرخ» و چینش قطعات از یک طرح منسجم از پیشتعیین شده حکایت دارد که چه از نظر بافتار موسیقی و چه از منظر اشعار انتخابی یک صدا را فریاد میکنند و هر دو در خدمت یکدیگرند. سازها همگی در جای خود به کار گرفتهشدهاند، از سازهای مضرابی و کششی گرفته تا سازهای کوبهای که نقشی حیرتانگیز در این قطعات بر عهده دارند. اگر چه جای سازی همانند نیدر این مجموعه انصافا خالی است و در برخی از مواقع خلاء آن حس میشود. سازی که در آلبومهای قبلی گروه دستان (اوایل دهه هفتاد که بزرگانی چون محمدعلی کیانینژاد و ایرج بسطامی و کیهان کلهر با این گروه همکاری میکردند) نقشی تعیین کننده در ساختار هر قطعه داشت. اگر چه آقای متبسم سعی کرده است با بهرهگیری از کمانچه و قیژک این فضا را پوشش دهد، اما رنگآمیزیای که نی در اختیار آهنگساز قرار میدهد تفاوتهای فراوانی با کمانچه دارد، ضمن آنکه جای خالی ساز نی در تداعی فضای کهن نیشابور، هم به جهت اصالت و قدمتی که دارد، به لحاظ سمبلیک، وجدای از ظرفیتهایی که در رنگآمیزی دارد، میتوانست به کار گرفته شود.
برخی قطعات و نحوه سازبندی آنها آدمی را به حقیقت به فضای نیشابور میبرد، شهری که از منظرقدمت و فضای فرهنگی و ادبی و تاریخی شگفتانگیز است و دست تاریخ گونهای سرنوشت را برای آن رقم زده است که چکیده و عصاره هر چه نام و اتقاق فرهنگی بزرگ است به نامش ثبت و ضبط شود. نگارنده حتی دفن شدن بزرگی همانند پرویز مشکاتیان در این شهر را هم دست تقدیری میداند که باز هم میخواهد بر برگ وبار فرهنگی این شهر کهن بیفزاید و همچنان زنده و طراوتخیز، نگهش دارد؛ به نحوی که حتی برخی از بزرگان ادب امروز جهان (همانند بارگاسیوسا) هم از آن به عنوان مکانی شگفتانگیز یاد میکنند. استاد شفیعی کدکنی در شعر معروف «تا کجا میبرد این نقش به دیوار مرا» و از زبان راویای که در کاشیای نظر میکند و در آن شگفتیهای خراسان بزرگ و کهن را میبیند تصویری اساطیری از خراسان فرهنگی و این شهر ارائه داده است. *
قطعه «رقص آتش»، که به گمان نگارنده شاخصترین قطعه این مجموعهاست، تداعی کننده چنین فضایی است، به خصوص فضای شروع این قطعه که با ساز بربط (عود) آغاز میشود که خود سازی کهن است و بوی قدمت و کهن بودن از آن میتراود و هم آهنگساز وهم ورود عود و به کارگیری به جای آن توانسته حس آن را به خوبی انتقال دهند. سالار عقیلی در خواندن آواز و تصانیف توانسته برخی از ظرفیتهای پنهان صدای خود را، به خصوص در بخشهای بم و میانی نشان دهد. صدایش صیقلخورده وآماده نشان میداد و به نظر نگارنده در میان خوانندگان نسل کنونی در طرازهای بالایی قرار میگیرد و حتی سعی میکند، به سمتی حرکت نماید که هویت مستقل صدایش را بروز و ظهور دهد. او در اجرای شب دوم تالار وحدت نشان داد آماده است و به قول اهل موسیقی و آواز گرگ صحنه.
گروه دستان
در نسل شاعرانی که درخت پربار و برگشان همچنان برکت و ثمر میدهد، دو تن ماندگارتر و نامآورتر از دیگران شدهاند، اول استاد هوشنگ ابتهاج سایه که بهحق شاخصترین غزلسرا و مثنویسرای معاصر است و دیگری استاد محمدرضا شفیعی کدکنی که چه در عرصه تحقیق و پژوهش ادبی و چه از منظر ذوق شعری جایگاهی یگانه را در عرصه ادب و فرهنگ امروز به خود داده است.
ویژگی هر دوی این شاعران در این است که رگههایی از تحولات سیاسی و اجتماعی را میتوان در اشعار آنها پیدا کرد. شعری بیزمان و مکان که هر خوانندهای نقش خویش را در آن میجوید و با آن همذاتپنداری میکند. نکته جالب توجه اینکه وقتی در پایان برنامه و در پشت صحنه به سراغ آقای متبسم رفتم و گفتم که چرا از آقای شفیعی کدکنی دعوتی به عمل نیاوردید، با روی باز گفت که چند بار تماس گرفتم و متاسفانه کسی در منزلشان گوشی را بر نمیدارد، از طرف دیگر گفت که زمانی که این شعر را میخواست کار کند با استاد تماس گرفته و از او اجازه خواسته که روی این شعر کار کند و بعد از انتشار هم استاد کار را شنیدند و بسیار مورد پسندشان افتاد.
آقای متبسم همچنین گفت که علاقهمند است استاد در شب آخر به دیدن کنسرت بیایند که امیدواریم این اتفاق رخ دهد، چرا که آقای متبسم هم همانند پرویز مشکاتیان و شفیعی کدکنی اهل نیشابور است.
مرور برخی از این اشعار در انتهای این نوشته بتواند آب لطف دیگری باشد در یادآوری از استاد شفیعیکدکنی و زندگی پربرگ و بارش که امید که هرجاست خدایش به سلامت دارد.
در اینجا کس نمیفهمد زبان صحبت ما را
مگر آیینه دریابد حدیث حیرت ما را
بخوان به نام گل سرخ در سحاری شب
که باغها همه بیدار و بارور گردند
بخوان تا کبوتران سپید به آشیانه خونین دوباره برگردند
پیام روشن باران، زبام نیلی شب
که رهگذار نسیمش به هر کرانه برد.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
* شعر یاد شده از زبان یک راوی نقل میشودکه در یک کاشی نظر میکند و هر بار در آْن کاشی نقشیکی از شهرهای خراسان بزرگ را میبیند و سپس به درون کاشی رفته و به توصیف آن شهر و ویژگیهایآن میپردازد.
برای این شعر آهنگساز خوشذوق، سید محمد ساعد قطعهای بلند و ۱۶ دقیقهای ساختهاست که بر بنیاد فضا و سازبندی موسیقایی منطقه خراسان فرهنگی (منطقهای که شامل خراسان ایران، بخشی از تاجیکستان و ترکمنستان و...) است. این قطعه به خوبی پرسپکتیو و فضایی را که راوی در دل کاشی شعر معروف استاد کدکنی، میبیند و روایت میکند به ذهن شنونده موسیقی مینشاند.
قطعه «تا کجا میبرد این نقش به دیوارمرا» یکبار هم به رهبری استاد فرهاد فخرالدینی و با آواز آقای مختاباد (سید عبدالحسین) در تالار وحدت اجرا شد و البته ضبطی هم از آن با سازهای موسیقی سنتی ایران و حتی نیای مخصوص منطقه تاجیکستان، در سیما ضبط شده است. اما به دلیل طولانی بودن قطعه کمتر فرصت پخش پیدا کرده است.
منبع:
همشهریآنلاین
تاریخ انتشار : دوشنبه 23 خرداد 1390 - 00:00
افزودن یک دیدگاه جدید