
بیمه و سال، سالها، روحزدهاست بالها
نقطه روح لمیزل، پاک روی قلندری
آتش عشق لامکان، سوخته پاک جسم و جان
گوهر فقر در میان، بر مَثلِ سمندری
بسیار سخت است که در سوگ استادم سطری بنویسم؛ کسی که همیشه غریب بود و در نخستین روزهای بهار آرام هم رفت. حسین سمندری صاحب مکتبی ارزشمند و پرمایه در دوتارنوازی شرق خراسان بود و مثل اکثر نوازندگان آن خطه ساز را سینهبهسینه و از پدر به ارث برده بود و به گفته خود استاد از ۱۰ سالگی شروع به نواختن دوتار کرد و میگفتند ابتدا پدرم سیمهای ساز را شُل میکردند تا ببیند باز هم من انگیزه دارم با این ساز ناکوک بنوازم و چند ماهی که گذشت و اشتیاق مرا دیدند، رفتهرفته کوکها را به من آموزش دادند.
استاد سمندری متولد ۱۳۱۱، شهرک باخزر، دارای هشت فرزند بود که از میان آنان چهار فرزند ایشان کاملا با دوتار آشنایی دارند و از میان ایشان ساز حسن سمندری به پدر شبیهتر است.
متاسفانه همسر استاد یک سال پیش در بهار از دنیا رفتند و خللی که پس از ۶۴ سال زندگی مشترک استاد با همسرشان به وجود آمد، تنهایی شدید استاد را موجب شد تا آنجا که یکبار گفتند اگر زنم زنده بود تا ۱۰ سال دیگر هم ساز میزدم. استاد سمندری انسانی بسیار قانع بود و هیچگاه ندیدم که چشمداشتی به مال دنیا داشته باشد. یک بار به من گفتند اگر همه شهر هم مال من باشد، باز من روزی دو تا نان بیشتر نمیتوانم بخورم.
ایشان در جوانی کارگری هم میکردند و به خاطر فشار مالی مجبور شدند دوتار یادگار پدر خویش را بفروشند و تا همین چند سال پیش از طریق سلمانی امرار معاش میکردند. استاد سمندری در قبل از انقلاب به دستور وزیر فرهنگ و هنر وقت در سال ۱۳۴۳ به چند جشنواره خارجی رفتند و همیشه مقام اول را به دست آوردند. و در سال ۴۴ هم به ایتالیا، سوییس و یونان سفری داشتند. استاد سمندری در تمام این برنامهها با یک نفر بودند که آن هم استاد ابراهیم شریفزاده است؛ کسی که از خردسالی با استاد دوست و همراه بوده و در این ۵۰ سال اخیر با ساز هیچکسی نخواند، و میگفت من حنجره سمندریام و سمندری دوتار من. اکنون استاد شریفزاده هم در گوشه تنهایی و در باخزر در خانهیی محقر، روزگار میگذراند و از مسوولان گلهمند است که نه مزایای ثابتی دارد و نه حتی بیمهیی.
صداقت و پاکیای که در ساز و آواز این دو تن وجود داشت، کمتر نمونهیی میتوانست از آن یافت آلبوم خون پاش و نغمه ریز را گوش کنید که تنها اثری از این دو است که سالها پیش ضبط شده و امیدوارم اگر از ساز و آواز این دو بازهم در استودیو بل نمونهیی موجود است، منتشر شود تا خدمتی به موسیقی خراسان باشد.
مهدی اخوانثالث بزرگ، یادداشتی چند در خاطرات خود از استاد سمندری دارد و نیز شعر قربان پنجههای تو، خون پاش و نغمه ریز را که فهمیده بودند از دست استاد سمندری هنگام نواختن دوتار خون جاری شده، برای ایشان گفتهاند و استاد محمد قهرمان هم شعری محلی برای استاد سمندری سرودهاند.
استاد سمندری تمام مقامهای دوتار را با حسی سرشار و اصالتی بیمانند مینواختند و میگفتند اگر تمام روز کار کنم، باز شب کنار دوتارم خوابم میبرد. این ساز تمام زندگی من و همدم و رفیق من است. و هر بار که ساز به دست میگیرم، دوست دارم بدانم که این پردههای دو تار چه میگویند و باز نغمهیی بر من گشوده میشود نو و تازه. استاد سمندری آنقدر با مهارت سرمدی میانه را مینواختند که میگفتند لحن من باعث شده همه بگویند آواز باخزری به جای سرمدی.
اما دیگر استاد نیست تا وقتی سازش را به دست میگیرد اشکهایش روی کاسه دوتار جاری شود. دیگر استاد نیست تا کنارش بنشیند و وقتی سازش به وجد میآید، دیگر هیچ نخواهی.
دیگر استاد نیست تا با آن صدای گرفته و بغضآلود بنوازد چهاربیتیهایش را و زیر لب بگوید:
چه سازم که صدای من جرس نیست/ به جسم ناتوان من نفس نیست
هنوز صدای مستانگی کاسه دوتارش در گوشم طنینانداز میشود و میدانم که هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق...
منبع: اعتماد
افزودن یک دیدگاه جدید