![postchi](https://musicema.ir/sites/default/files/styles/300/public/news/92/0.623postchi3bar2.jpg?itok=neep74Jn)
نگاهی به موسیقی فیلم «پستچی سهبار در نمیزند»
آهنگساز : فردین خلعتبری
موسیقی سنتشکن
سمیه قاضیزاده: حالا دیگر چند سالیست که تیم حسن فتحی- فردین خلعتبری شکل گرفته است و به نظر میرسد که هر دو طرف طی این سالها به زبانی مشترک رسیدهاند که باعث شده در ژانرهای مختلف همچنان کنار هم باشند. از سریالهای گوناگونی همچون «مدار صفر درجه» و «شب دهم» گرفته تا «میوه ممنوعه» و فیلم ویدیویی «یک روز معمولی» و حالا هم «پستچی سهبار در نمیزند».
موسیقی آخرین ساخته فتحی موسیقیای است خلوت. موسیقیای که برخلاف اغلب موسیقی فیلمهای تریلر و معمایی در همه صحنهها شنیده نمیشود. آهنگساز راهی نسبتا مینیمالیستی را برای بیان موسیقی انتخاب کرده است که با ایجاز تمام میآید و تا بیایی به آن گوش کنی تمام شده. از این حیث موسیقی «پستچی...» موسیقی است سنتشکن چرا که در اغلب تریلرها، موسیقی یکی از تاثیرگذارترین عناصر فیلم محسوب میشود، یا به پیشواز اتفاقات فیلم میرود و به نوعی نقش پیشداوری را به عهده میگیرد یا با قدرت هرچه تمامتر اتفاقی را که افتاده تعریف میکند. آنقدر که در اغلب صحنهها صدای موسیقی میآید. برعکس موسیقی «پستچی...» هیچ علاقهای به استقبال زودهنگام از صحنهها ندارد مگر در موارد بسیار معدود که آنهم بیش از یکی دوجا نیست. تنها صحنهای که در آن موسیقی کمی زودتر از تصویر روایتگر است لحظهای است که ابتدا ما صدای دایرهزدن را میشنویم و بعد پسربچه را در حال ساززدن میبینیم.
اصلیترین ویژگی موسیقی فیلم «پستچی...» را بیشک باید در تم آن دانست. فردین خلعتبری موسیقیای بهغایت تماتیک را برای این فیلم ساخته است. از آنجا که داستان در سه طبقه اتفاق میافتد و در هر طبقه اتفاقات مربوط به دورهای از تاریخ با سر و شکل و گویش و ماجراهایش روی میدهد، فرض اول این است که آهنگساز هم موسیقی به فراخور همان دوره تاریخی خاص استفاده کند و با ورود به هر طبقه لحن موسیقی مطابق شرایط باشد. در اینجا اما خلعتبری نشانههای مشترک فیلم را گرفته و به همراه آنها رفته و موسیقی کاملا مشترک و یکپارچه را برای فیلم ساخته است. او بیش از آنکه به دورههای تاریخی و داستانهای متفاوتی که در طبقات مختلف عمارت رخ میدهند بپردازد به مشترکات میات آنها پرداخته، همراه با بادی که به همه طبقات عمارت یکسان میوزد، همراه با تیلههایی که از پلهها غل میخورد، همراه با پسربچهای که همه جا سرک میکشد و همراه با عکس فروتن میآید و میرود. آهنگساز نسبت به این مساله کاملا هوشیار بوده و بسیار دقیق از این عناصر مشترک میان طبقات استفاده کرده است آنقدر که کمتر زمانی با آمدن چیزی جز این مشترکات، موسیقی شنیده میشود. در اغلب صحنهها همین عناصر مشترک هستند که بهانه آغاز موسیقی در آن صحنهاند.
ضمنا آهنگساز خودش را هم مقید به ملودیپردازی نکرده و به وجود این تم مشترک بسنده کرده است. شاید بتوان یکی از دلایل ساخته شدن موسیقیای تا این اندازه تماتیک را به خاطر موسیقیها و ملودیهای سرصحنه فتحی دانست. در طبقه سوم عمارت یعنی جایی که شازده قجری به همراه همسر و کنیز و فرزند کنیزش زندگی میکند گرامافونی هست که در آن ملودیهای مختلف همان دوره پخش میشود و هرازگاهی هم شازده با آن همراه میشود. گرامافون در این طبقه حضوری پررنگ دارد و به نوعی خلا شنیدن موسیقی آن دوره را پر کرده یا بهتر است بگوئیم چون این ملودیپردازیها بوده دیگر آهنگساز لزومی در استفاده مشابه همانها را در موسیقیاش ندیده. در طبقه دوم یعنی جایی که آق ابرام و مهوشی حضور دارند هم یک رادیوی قدیمی وجود دارد که این رادیو هم دقیقا نقش همان گرامافون طبقه بالایی را ایفا میکند و صدای موسیقی آن دوره از زمان را میشود از آن شنید. در طبقه اول اما از این خبرها نیست و جز صدای جیغی که به عنوان زنگ موبایل دختر شنیده میشود هیچ صدای دیگری-چه برسد به ملودی- شنیده نمیشود. همینها باعث شده تا آهنگساز خیلی به ملودی توجهی نکند و بیشتر روی تم کار کند.
استفاده از سازهای مختلف هم در موسیقی «پستچی...» جالب است. خلعتبری در اینجا هم سنتشکنی کرده و سازهایی را کنار هم نشانده که یا خودش برای اولینبار شاهد همنوازی آنها بوده یا آنقدر نادر است که به گوش غریب میآید. همنشینی هارپ (چنگ) و تنبک یکی از همین سنتشکنیهاست که اتفاقا گوشنواز هم از آب درآمده. آهنگساز از سازهای آکوستیک استفاده کرده و سراغ الکترونیکها نرفته –که در این روزهای سراسر الکترونیک موسیقی فیلم جای شکر دارد- اما در همان ارکستری که چیده سازهای مختلفی را گنجانده از انواع سازهای کششی تا سازهای ایرانی همچون تار و تنبک تا چنگ. با اینحال به نظر میرسد که با وجود بهره بردن از سازهای گوناگون، ارکستر خلعتبری خیلی بزرگ نبوده است.
در اینجاست که به نوعی به تفکیک طبقات عمارت، تفکیکسازی صورت گرفته به این ترتیب که در طبقه سوم صدای اصلی تار است، در طیقه دوم آکاردئون و در طبقه اول ارکستر زهی که امروزی تر مینوازد. با این حال صدای غالب موسیقی «پستچی...» همان صدای ویولنهاست. صدای چند نت معدود که نواخته شده و پشت سر هم تکرار میشوند. شاید این تنها سنت آهنگسازی برای چنین فیلمهایی باشد که آهنگساز نتوانسته –یا نخواسته- آن را بشکند چرا که یکی از اصلیترین مولفههای آهنگسازی برای فیلمهای معمایی و دلهرهآور همین الگوی حرکتهای دورانی و تکرارهای پیاپی در موسیقی است که باعث میشود این سرگیجه به تماشاگر منتقل شده و حس درونی و لایههای زیرین محتوایی فیلم را راحتتر درک کند.
اگر بتوان واژه «کم فشار» را برای موسیقی بکار برد، باید بگوئیم آهنگساز «پستچی...» با عزمی راسخ تا پایان فیلم به همین موسیقی خلوت و با صدای نسبتا آرام پرداخته است. شاید اگر موسیقی در «پستچی...» تنها به بعضی از همان سنتهای موسیقی چنین فیلمهایی همچون «پیشداوری» یا «پیشگویی» وفادارتر بود تاثیر آن دوچندان میشد و لحظات رعب به دل تماشاگر هم بیشتر میچسبید. به جز این به نظر میرسد که صدای کلی موسیقی پائین است و اگر ارکستر کمی جاندارتر مینواخت حسهای مختلف فیلم نیز با شدت بیشتری سراغ مخاطب میآمدند.
تاریخ انتشار : یکشنبه 10 آبان 1388 - 00:00
افزودن یک دیدگاه جدید