AM
آرکتیک مانکیز
موسیقی ما - دیوید اسپنسر (ترجمه: جواد رهبر): آیا «اِیاِم» واقعاً پنجمین آلبوم گروه «آرکتیک مانکیز» است؟ انگار همین دیروز بود که آنها با اولین آلبومشان، که حالا عنوان پرفروشترین آلبوم اول در کمترین زمان را یدک میکشد، با نگرشی متفاوت و انرژی فراوان وارد صحنهٔ موسیقی شدند. اما آن جمع عظیم از مخاطبان نوجوان که در دو سال ابتدایی شروع کار آنها به گروه عشق میورزیدند، مثل فشفشه مدت معینی سر و صدا به پا کردند و به محض رنگ باختن هیجان اولیه از «آرکتیک مانکیز» گذر کردند. آنهایی که همراه بهترین گروه راک انگلستان باقی ماندند، به جز حس غمانگیز و سنگین سومین آلبوم گروه «Humbug»، نتیجهٔ شیرین کار خود را دیدند.
به چشم بسیاری از طرفدران جوانتر، الکس ترنر (خواننده و مرد اول گروه) بیش از حد به سرعت بزرگ شد و قبل از آنکه آنها آماده شوند تا بتوانند ستارهٔ آتشین و پررو ترانهٔ «Dancefloor» با آن لهجهٔ یورکشایریاش را رها کنند، ترنر به خوانندهٔ راک گرفتهای تبدیل شد. شاید ترنر قبل از آنها به سن بلوغ رسید اما موضوع اصلی این بود که خطِ سیر «آرکتیک مانکیز» آنها را به سرعت از شفیلد به آمریکا برد، جایی که قلمروهای موسیقیایی محدودیت کمتری داشتند. در چهارمین آلبوم گروه که در سال 2011 منتشر شد، رگههایی از آثار اِلاِی سانشاین دیده میشد و به همین خاطر نتیجه، پاپترین آلبوم گروه شد اما در آلبوم «AM» آن بخش روشن ماجرا با تاریکیهای بیابانی زندگی روزمره از جنس آلبوم «Humgbug» ترکیب شده اما برخلاف آن آلبوم، حین کار تنظیم و ضبط حس زندگی از بیشتر ترانهها بیرون کشیده نشده است.
از بین ترانههایی که قبل از انتشار آلبوم به صورت تکترانه منتشر شد، «میخوام بدونم؟» (Do I Wanna Know) با آن ریف گیتار بینقص، ارجاعهای احساسی به زندگی روزمره و شعر خسته، بهترین مورد برای تعیین انتظاراتمان از آلبوم تازه است. این ترانه شاید بهترین کار گروه بعد از ترانهٔ «Dancefloor» باشد، در حالی که حس دلشورهٔ «R U Mine» نشان میدهد بهتر بود به عنوان ترانهٔ دوم آلبوم انتخاب نمیشد.
مضامین شعر «میخوام بدونم؟» تمام آلبوم را زیر سلطه خود گرفتهاند؛ به نظر میرسد مشاجرهای بین ترنر و بانویی مرموز رخ داده اما چشم انتظار بازگشت پیش یکدیگرند («میخوام بدونم؟»)، بانویی که در اوقات پریشانی برای خواننده پیام میفرستد و او را عصبانی میکند (Why Do You Only Call Me When...) و پاسی پس از نیمهشب او را به خانه میبرد («یکی برای راه»). شاید موضوع تمایلهای سرکوبشدهٔ ترنر «آرابلا» باشد، که نام ترانهای از راکترین لحظههای آلبوم هم هست.
شاید به صورت عمدی این اتفاق افتاده اما «اِیاِم» (AM) نمیتواند اشاره به نام گروه باشد بلکه هدف آن اشاره به زمانی از روز است که بهترین وقت مناسب برای گوش دادن به این آلبوم است یعنی پس از نیمهشب وقتی که حس شبزندهداری به مرور غالب میشود.
به تاریکی شب و ساعت اولیهٔ بامداد هم اغلب ارجاع داده میشود و موسیقی از حالت پر از شور و هیجان روزمره در ترانهٔ «میخوام بدونم؟» به تمایلات ناشی از عذاب وجدان در ترانهٔ پایانی «میخوام مال تو باشم» میرسد، درست مثل آن شبهای فراموشنشدنیای که هیچ وقت دلت نمیخواهد تمام شود. در این میان، تمامی نشانههای کلاسیک «آرکتیک مانکیز» حاضر است؛ تصویرسازی هوشمندانهٔ شعرها (... در قلبم سوئیت هتلیست که تو مدتهاست آنجا زندگی میکنی... در ترانهٔ «کنار آتش»)، نوازندگی درجه یک درام از سوی مت هلدرز و شیوهٔ بیانگر احساس خوانندگی ترنر. او میتواند با ریتمی ترانه بخواند که معمولاً بهترین خوانندگان رپ چنین تواناییای دارند. خوانندگان کُر را هم نباید فراموش کنیم که به طرز شنیدنی فضای لازم برای نثر ترنر را مهیا میکنند.
با وجود این، آلبوم بدون نقص نیست (برای مثال راک دهه هفتادی تی-رکس در ترانهٔ «تمامش را میخوام») و در نیمه ریتم آن سقوط میکند هر چند دوباره با ترانهٔ «کنار آتش» نیمهٔ پایانی آلبوم اوج میگیرد و با پنج ترانهٔ تقریباً بینقص جلو میرود، ترانههایی مثل «Knee Socks» و «Snap Out of It» که در پایان به نتیجهگیری جذاب گروه از تفسیر موسیقیایی گروه از شعر جان کوپر کلارک «میخوام مال تو باشم» ختم میشود. همان طور که کسب نامزدی جوایز مرکوری نشان میدهد، این آلبوم گروه هم یکی از آثار کلاسیک «آرکتیک مانکیز» است. در موسیقی راک مدرن هیچ کسی به گرد آنها نمیرسد و با وجود اینکه کمی از شعلههای نخستین گروه فروکش کرده اما آن آتش همچنان سر به آسمان میکشد و «آرکتیک مانکیز» گروهی است که انگلیسیها باید خیلی به آن افتخار کنند.
به چشم بسیاری از طرفدران جوانتر، الکس ترنر (خواننده و مرد اول گروه) بیش از حد به سرعت بزرگ شد و قبل از آنکه آنها آماده شوند تا بتوانند ستارهٔ آتشین و پررو ترانهٔ «Dancefloor» با آن لهجهٔ یورکشایریاش را رها کنند، ترنر به خوانندهٔ راک گرفتهای تبدیل شد. شاید ترنر قبل از آنها به سن بلوغ رسید اما موضوع اصلی این بود که خطِ سیر «آرکتیک مانکیز» آنها را به سرعت از شفیلد به آمریکا برد، جایی که قلمروهای موسیقیایی محدودیت کمتری داشتند. در چهارمین آلبوم گروه که در سال 2011 منتشر شد، رگههایی از آثار اِلاِی سانشاین دیده میشد و به همین خاطر نتیجه، پاپترین آلبوم گروه شد اما در آلبوم «AM» آن بخش روشن ماجرا با تاریکیهای بیابانی زندگی روزمره از جنس آلبوم «Humgbug» ترکیب شده اما برخلاف آن آلبوم، حین کار تنظیم و ضبط حس زندگی از بیشتر ترانهها بیرون کشیده نشده است.
از بین ترانههایی که قبل از انتشار آلبوم به صورت تکترانه منتشر شد، «میخوام بدونم؟» (Do I Wanna Know) با آن ریف گیتار بینقص، ارجاعهای احساسی به زندگی روزمره و شعر خسته، بهترین مورد برای تعیین انتظاراتمان از آلبوم تازه است. این ترانه شاید بهترین کار گروه بعد از ترانهٔ «Dancefloor» باشد، در حالی که حس دلشورهٔ «R U Mine» نشان میدهد بهتر بود به عنوان ترانهٔ دوم آلبوم انتخاب نمیشد.
مضامین شعر «میخوام بدونم؟» تمام آلبوم را زیر سلطه خود گرفتهاند؛ به نظر میرسد مشاجرهای بین ترنر و بانویی مرموز رخ داده اما چشم انتظار بازگشت پیش یکدیگرند («میخوام بدونم؟»)، بانویی که در اوقات پریشانی برای خواننده پیام میفرستد و او را عصبانی میکند (Why Do You Only Call Me When...) و پاسی پس از نیمهشب او را به خانه میبرد («یکی برای راه»). شاید موضوع تمایلهای سرکوبشدهٔ ترنر «آرابلا» باشد، که نام ترانهای از راکترین لحظههای آلبوم هم هست.
شاید به صورت عمدی این اتفاق افتاده اما «اِیاِم» (AM) نمیتواند اشاره به نام گروه باشد بلکه هدف آن اشاره به زمانی از روز است که بهترین وقت مناسب برای گوش دادن به این آلبوم است یعنی پس از نیمهشب وقتی که حس شبزندهداری به مرور غالب میشود.
به تاریکی شب و ساعت اولیهٔ بامداد هم اغلب ارجاع داده میشود و موسیقی از حالت پر از شور و هیجان روزمره در ترانهٔ «میخوام بدونم؟» به تمایلات ناشی از عذاب وجدان در ترانهٔ پایانی «میخوام مال تو باشم» میرسد، درست مثل آن شبهای فراموشنشدنیای که هیچ وقت دلت نمیخواهد تمام شود. در این میان، تمامی نشانههای کلاسیک «آرکتیک مانکیز» حاضر است؛ تصویرسازی هوشمندانهٔ شعرها (... در قلبم سوئیت هتلیست که تو مدتهاست آنجا زندگی میکنی... در ترانهٔ «کنار آتش»)، نوازندگی درجه یک درام از سوی مت هلدرز و شیوهٔ بیانگر احساس خوانندگی ترنر. او میتواند با ریتمی ترانه بخواند که معمولاً بهترین خوانندگان رپ چنین تواناییای دارند. خوانندگان کُر را هم نباید فراموش کنیم که به طرز شنیدنی فضای لازم برای نثر ترنر را مهیا میکنند.
با وجود این، آلبوم بدون نقص نیست (برای مثال راک دهه هفتادی تی-رکس در ترانهٔ «تمامش را میخوام») و در نیمه ریتم آن سقوط میکند هر چند دوباره با ترانهٔ «کنار آتش» نیمهٔ پایانی آلبوم اوج میگیرد و با پنج ترانهٔ تقریباً بینقص جلو میرود، ترانههایی مثل «Knee Socks» و «Snap Out of It» که در پایان به نتیجهگیری جذاب گروه از تفسیر موسیقیایی گروه از شعر جان کوپر کلارک «میخوام مال تو باشم» ختم میشود. همان طور که کسب نامزدی جوایز مرکوری نشان میدهد، این آلبوم گروه هم یکی از آثار کلاسیک «آرکتیک مانکیز» است. در موسیقی راک مدرن هیچ کسی به گرد آنها نمیرسد و با وجود اینکه کمی از شعلههای نخستین گروه فروکش کرده اما آن آتش همچنان سر به آسمان میکشد و «آرکتیک مانکیز» گروهی است که انگلیسیها باید خیلی به آن افتخار کنند.
منبع:
میوزیک نیوز
تاریخ انتشار : یکشنبه 19 آبان 1392 - 13:18
افزودن یک دیدگاه جدید