به بهانه برگزاری فستیوال تار در فرهنگسرای نیاوران
گوهرهای در پستو مانده
[ امیر بهاری - روزنامهنگار و منتقد موسیقی ]
در روزهای پایانیِ هفته آتی فستیوالی برگزار میشود برای «تارنوازی»، فستیوالی که بنا است به جای نامهای بزرگ تکیه کند بر مضرابهای بزرگ. سه روز مستقل از جریان اصلی موسیقی سنتی که میتواند آینه تمامنمای نوازندگان توانمند و بیهیاهوی پشت خط مانده باشد. سه روز فرصت برای موسیقیِ ردیف تا هرآنچه را از نسل نوی سنتشناس دارد روی دایره بریزد. نسلی که نه داعیه عبور دارد و نه داعیه حضور. نسلی که مضراب میزند برای کمال، برای آن لحظه نابِ بداهه که عیار نوازنده بی یاریِ کلام و تنها با اتکا برنتها آشکار میشود. باید رفت، دید و کشف کرد، شاید بتوان تاملی کرد بر این پرسش که آیا «ردیف هنوز زنده است و پویا»؟
« شب ساز ایرانی» که پیش از این سه دوره برگزار شد و نسل جدید و رادیکالی از نوازندگان ردیف را روی صحنه برد، حالا رویدادی شده برای «تار نوازی» و میخواهد نگاهی داشته باشد بر نوازندگان مستعد و توانمند این ساز کلیدی، شاید که اهلش را درگیر کند و البته با خود همراه. بعد از این سه شب بعید نیست که از ذهنمان بگذرد؛ اگر این نوازندگان با این مضرابها بارقهای از آفتاب نصیبشان نشده، پس آنها که روشنایی را به خدمت گرفتهاند و میان داری میکنند از کجا آمدهاند؟ به اعتبار فن پیجهای خوانندگان پرآوازه یا به اعتبار مضرابهایشان؟
موسیقی مستقلِ حقیقی اغلب در اقلیت است، همانطور که اندیشه نو و ناب هنگام تولد در نزد اقلیت است. موسیقی مستقل امروز در همه جای دنیا محدود است، مخاطب اندکی دارد از جنس خودش و از هواداران اندکی تغذیه میکند. اما در هیچ کجای دنیا کسی نمیتواند این موسیقی را انکار کند یا معیار موفقیتاش را «صندلیهای اشغال شده» بداند. علیالخصوص وقتی صحبت از موسیقی کلاسیک ایرانی (یا موسیقی کلاسیک هر سرزمین دیگری) است. سالنهای موسیقی رادیکال و اصیل در هیچ کجای دنیا همیشه پر نیستند اما آن نوازنده جادویی که در سالن کوچکی برای مخاطبانی اندک رسیتال فلوت برگزار میکند، همانطور که در سالن کنسرت سرش را بالا میگیرد در جامعه هنری نیز با عزت نفس راه میرود و کسی نمیتواند او را هنرمندی در حاشیه و «پشت خط مانده» بنامد.
شاید بتوان راهکار جوامع توسعه یافته امروزی در مواجهه با هنرمند اصیل را، یک پیشنهاد خوب تلقی کرد؛ اینکه هنرمندی که هنر اصیل تولید میکند – هرچند شاید مخاطب چشمگیر نداشته باشد – از حمایت برخوردار است و هنرمندی که جنبه تجارتی و سرگرمی هنرش بر اصالت غالب است باید مالیات هنگفت بدهد. صاحب هنر اصیل فارغ از کمیت مخاطبانش جایگاه خود را دارد و تنها نمیماند، نه از جانب متولیان و نه از جانب فضای آکادمیک و جامعه هنری. اما شاید با کمی تسامح بتوان گفت آنچه در ایران جریان دارد درست عکس این است. آن ستاره که مخاطب بسیار دارد مجوز سهل و کنسرتهای بسیار دارد و آنکه پنجههای ناب دارد همان بهایی را برای سالن و مجوز میپردازد که ستارهها و سرمایهداران موسیقی میپردازند. اینکه ستارهها سالنهای بزرگ را لبالب پر نگه دارند آرمان بازار موسیقی است اما اگر این چرخه اقتصادی برای آن ستارهها بچرخد و برای هنرمندان دیگری که ایدههای اصیلتری دارند در گِل بماند زنگ خطری است برای آینده.
فراموش نکنیم از عوامل مهمی که پیش از انقلاب دوران طلایی موسیقی پاپ ایران را رقم زد، رونق موسیقی در کافهها بود، جریانی که باعث شد برخی ستارهها، نوازندگانشان را در مکانهای ساده اینچنینی پیدا کنند. امثال «فرهاد» از همین مکانهای عمومی بیتکلف بیرون آمدند. هرچند امروزه مکان و تشریفات اجرای موسیقی با گذشته فرق دارد اما آهنگسازان و خوانندگان باز هم میتوانند نوازندگان خوشقریحه را در اجراهای کوچک پیدا کنند. اگر بنا باشد هنرمند یا ستاره باشد یا برود پی کارش نمیتوانیم خیلی به آینده موسیقی ایران و علیالخصوص موسیقی سنتی خوشبین باشیم.
جالب اینکه در جریان موسیقی پاپ، ستارهها مجاب شدهاند که بعضا نوازندگان شایسته – هرچند کمتر شناخته شده - را دعوت به همکاری کنند ولی در موسیقی سنتی ادعا و هیاهو جای صدای ناب را گرفته است. «شب ساز ایرانی» که در دور چهارم خود فستیوال تار برگزار میکند، در دل خود پیشنهادی به تهیه کنندگان، ستارهای موسیقی سنتی و آهنگسازان است تا بشنوند و بدانند در پس ویترین خاک گرفته و نه چندان خوش آهنگ موسیقی سنتی، درون آن گنجههای نوی در پستو مانده، چه گوهرهایی نهفته است.
منبع:
اختصاصي سایت موسيقي ما
تاریخ انتشار : جمعه 6 شهریور 1394 - 13:31
افزودن یک دیدگاه جدید