تو این شهر پر لعبت لعنتی
یه کنجه که تنها پناه منه
یه کوچه اس که تو خلوت هر شبش
یه مردِ که تنها قدم میزنه
من اون مرد تنهای این کوچه ام
که با غربت و غم کنار اومده
من اونم که با زخمهای دلش
اگه ساخته مرد بار اومده
تو این شهر پر لعبت لعنتی
با فکرت پر از حس آرامشم
تو این حس آلوده ی بی کسی
به عشق تو دارم نفس میکشم
اگه دورم از تو دلم پیشته
هم آزرده ام بی تو هم نیستم
یه وقتایی هر لحظه غرق توام
یه وقتایی اصلا خودم نیستم
من اونم که هربار ویرون شدم
رسیدی تو از تو منو ساختی
تو اونی که با عاشقیت مرگمو
یه عمره به تاخیر انداختی
برام کافیه اینکه از بعضیا
شنیدم که حالم رو پرسیدیو
اگه گاهی دلتنگ دوریم شدی
خوشم که شبش خوابمو دیدیو
برام از تمامی دنیا بسه
همون لحظه ای که تو فکر منی
همون لحظه که واسه ی دیدنم
تو هم توی رویات قدم میزنی
قدم میزنی...
تو این شهر پر لعبت لعنتی
یه کنجه که تنها پناه منه
یه کوچه اس که تو خلوت هر شبش
یه مردِ که تنها قدم میزنه
من اون مرد تنهای این کوچه ام
که با غربت و غم کنار اومده
من اونم که با زخمهای دلش
اگه ساخته مرد بار اومده
دیدگاهها
عالی
افزودن یک دیدگاه جدید