متن ترانه
دستات ذوب میکندم/ احساس نیست درد را/میرود چرا باز می رسد تا پای جان
هر بار ساز می زنمت/آرام نیست مرد را/می شود دوباره رام بالینت
فریاد/از عشقت بیداد/آرامشم داد/عشق تو ای داد / فریاد
رفتی و سراب می بینم/ بودنت به خواب می بینم/ جان جان تو راز عشق حاشا کن
هر جه از خداست می بینم/ بس که مبتلاست آیینم/ محفل مرا دمی تماشا کن
افزودن یک دیدگاه جدید