در اولین نشست تخصصی انجمن بازیگران سینمای ایران عنوان شد
حسین علیزاده: سر «دلشدگان» با علی حاتمی قهر کردم
موسیقی ما - از استاد کهنهکار این روزها، آلبوم «غمنومهی فریدون» در حال انتشار است. اثری متفاوت از آهنگسازی که در این سالها بخش مهمی از تاریخ موسیقی ایران را سهم خود کرده است. «حسین علیزاده» این روزها کمتر در محافل موسیقایی حاضر میشود؛ اما شب گذشته در اولین نشست از سلسله نشستهای تخصصی انجمن بازیگران سینمای ایران حاضر شد تا بار دیگر از علاقهاش به سینما، آهنگسازی فیلم و حضور پررنگ سینما در زندگیاش بگوید. مسالهای که بارها به آن اشاره کرده و البته خلق آثار گرانقدری که در این سالها در حوزهی آهنگسازی فیلم ساخته، خود موید این نکته است. جز «علیزاده»، همه سینمایی بودند، از امین تارخ گرفته تا همایون ارشادی و منوچهر شاهسواری، قربان نجفی، آتش تقیپور، فخرالدین صدیق شریف و اکبر زنجانپور.
در این مراسم «حسین علیزاده» ابتدا از زندگیاش گفت و از فعالیت موسیقاییاش: «من با شوق و عشق موسیقی را آغاز کردم. خوشبختانه خانوادهام به خواستم احترام گذاشتند و به من اجازه دادند موسیقی کار کنم؛ آنهم در شرایطی که این امکان برای همه وجود نداشت و بسیاری از خانوادهها نسبت به موسیقی موضع عجیبی داشتند و حتی اجازه نمیدادند اسم موسیقی را بیاورند؛ اما خانوادهی من با اینکه آدمهای سادهای بودند، اما وجودشان پر از عشق بود و وقتی علاقهی من را به موسیقی دیدند، خوشحال شدند و در این راه کمکم کردند. البته مخارج هنرستان برای خانوادهی ما سنگین بود؛ اما خوشبختانه من توانستم در هنرستان درس بخوانم و زیر نظر اساتید بزرگی تعلیم ببینم.»
او همچنین به این مساله اشاره کرد که افتخار میکند که با وجود تمام مشکلات در حالی در کشورش موسیقی اجرا میکند که در عرصهی جهانی بازتابهای بسیاری دارد: «من از تشویق و جایزه بدم نمیآید؛ اما زمانی که این جایزه را دریافت کردم، با خودم فکر کردم آنها نمیدانند هرکدام از این نتها چقدر معطل ماندهاند تا مردم خودمان آن را بشنوند. البته من نه از مسوولان انتظار دارم و نه از آنها متشکرم؛ چون آنها متوجه نیستند که من چه کاری انجام میدهم.»
او میگوید با سینما میشود از زاویهای دیگر به زندگی نگاه کرد: «سینما تخیل و آرزوهایی را نشان میدهد که در زندگی واقعی نمیبینیم. سینما تخیل و آرزوی من از کودکی بوده است؛ من و برادرم زمانی که آجرهای یک سینما را دانه دانه میگذاشتند به آنجا میرفتیم و حساب میکردیم چقدر مانده ساختمان کامل ساخته شود. ما خرده فیلمها را جمع میکردیم و با خرده مقوا و عدسی آنها را نشان میدادیم. بعد یک قران دو ریال پسانداز میکردیم تا آخر هفته یواشکی بتوانیم به لالهزار برویم. لالهزار قلب تهران و خودش یک سینما بود حتی اگر به داخل سینما هم نمیرفتیم و فقط صدای بلندگوی سینما و تئاتر را میشنیدم، برای خودمان سیر و سیاحت کرده بودیم و تخیلاتمان بیدار شده بود. ما با 5 ریال به سینمایی میرفتیم که فیلم وسط آن قطع میشد و در سالن آن سیرابی میفروختند و ما نه تنها صدا و تصویر بلکه بو هم داشتیم! وقتی پولمان به 15 ریال میرسید این خوششانسی را داشتیم که به سینما البرز برویم و با یک بلیت دو فیلم ببینیم.»
او کودکی آسانی نداشته و میگوید که به بسیاری از آرزوهایش نرسیده، اما هیچکدام از آنها برایش عقده نشدهاند؛ مثلا آرزوی داشتن دوچرخه داشته که هیچوقت برآورده نشده و «نینوا» خاطرهی کودکیاش شده و آن آرزوی محقق نشده: «آرزوهایم را با خودم کشاندم و هر کاری که میکنم با انگیزه آن آرزو تبدیل به چیز دیگری میشود.»
آهنگساز برجسته فیلمهای سینمایی البته تاکید میکند که در آن روزگار باورش نمیشده که روزی آهنگساز فیلم بشود و برای همین دوست دارد شغلش را «آهنگساز فیلم» معرفی کند: «من فیلمهای خوبِ غیرایرانی هم میدیدم. زمانی که فیلم «اسپارتاکوس» را دیدم در خیابان راه میرفتم و فکر میکردم مثل او فداکار هستم یا زمانی که «دراکولا» را دیدم مدتهای زیاد میترسیدم. این تخیلات وارد زندگی میشد و انگار سینما را در زندگی من تزریق کرده بودند و در تمام طول آن دوران با من بود.»
او از «گاو» ساختهی داریوش مهرجویی به عنوان فیلمی یاد میکند که آغازگر سینمای روشنفکری پیش از انقلاب بود: «این فیلم را هم مردم عادی و هم منتقدان دوست داشتند؛ فیلمهای فارسی اما مخاطب بسیاری داشت. زمانی که فیلم «انسانها» را در پارک شهر فیلمبرداری میکردند، من سر صحنهی آن حضور داشتم. اما موسیقی فیلمهای غیر ایرانی برایم دنیای جدیدی باز میکرد؛ مثلا آهنگ «لورنس عربستان» را با سوت میزدم و در حال حاضر هرکدام از آن آهنگها را که بخواهید میتوانم برایتان زمزمه کنم.»
او همچنین میگوید: «وقتی به دانشگاه رفتم از سینمای فارسی فاصله گرفتم. فیلم فارسیها شامل یک سری تصانیف و آهنگهایی بود که از سر ذوق ساخته میشد؛ اما در ادامه و با فیلمی مانند گاو که «هرمز فرهت» موسیقی آن را ساخته بود کم کم به این نتیجه رسیدم که موسیقی باید با خود فیلم متولد شود. بعد از «قیصر» موسیقی فیلم بیشتر متداول و بعد از انقلاب جدیتر شد تا کنون که سینما تبدیل به یک عنصر روشنفکری شده است. این موضوع میتواند مثبت و منفی باشد. سینمای روشنفکری مطلق یا ادای روشنفکری منفی است. ما باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا روشنفکریم یا هنرمند روشنفکر؟ من اعتقاد دارم وقتی روشنفکر میشویم به دنبال خواستههایمان خارج از خودمان میگردیم و میخواهیم جدا از سنخیتهای فرهنگی از تمام تجربهها استفاده کنیم. ما هنرمندان روحیه حساسی داریم و همیشه به عشق و صلح و دوستی و اتحاد فکر میکنیم و قرار نیست خشونت را ترویج کنیم.»
علیزاده به سینمای مستقل اشاره میکند، سینمایی که میانگینی بین روشنفکری و سینمای مردمی ایجاد میکند: «عباس کیارستمی یکی از روشنفکرهای سینمای ما بود. فیلمهای او شاید برای عوام سرگرمکننده نبود و در ایران به اندازه خارج کشور اقبال نداشت، اما جنبه روشنفکری در شخصیت آدمهای فیلمهای او بود. همه فیلمهای کیارستمی طعم دارند.»
او همچنین این پرسش را مطرح میکند که کارگردان به عنوان خالق یک اثر چقدر از موسیقی آگاهی و شناخت دارد: «وقتی سینما به جنبههای روشنفکری نزدیک میشود کارگردانها به دنبال نمونهها میگردند و میگویند همانطور که فیلمنامه اقتباس میشود؛ آهنگ هم باید همینگونه باشد و به آهنگساز یک موسیقی میدهند و میگویند چیزی شبیه به این بساز.»
او اما نقبی نیز به وضعیت موسیقی میزند: «وقتی میگوییم هنر جهانی است چرا واژه ایران را حذف میکنیم؟ چرا مثلاً میگوییم کیهان کلهر نوازنده جهانی است در حالی که او یک کُرد ایرانی است؟ این واژههای مسخره چیست که در روزنامهها استفاده میکنند؟ من همیشه در مصاحبههایم شرط میکنم غیر از حسین علیزاده چیز دیگری به من نگویند. واژهگرایی در هنر ما به سم بدی تبدیل شده است.»
خالق موسیقی «دلشدگان» توضیح میدهد اولین فیلمی که موسیقیاش را ساخته به کارگردانی حسین محجوب بوده است: «من و حسین محجوب باهم رفاقت داشتیم. او به من گفت میخواهم تو آهنگ فیلم من را بسازی. البته پول هم نداشت و دنبال یک نفر میگشت که برایش رفاقتی کار کند. من خودم را باور نداشتم اما آن موسیقی را ساختم. فیلمش هیچ وقت اکران نشد. بعد از آن یک نفر به من گفت موسیقی فیلمات قشنگ بود و این شد که من شروع کردم به آهنگسازی فیلم. دلشدگان دومین یا سومین اثری بود که من در زمینه آهنگسازی فیلم خلق کردم. سر ساخت موسیقی «دلشدگان» دو سه بار با علی حاتمی قهر کردم. او یک بار دو صحنه را پشت سرهم مونتاژ کرده بود که موسیقیشان با هم هیچ سنخیتی نداشت. به او گفتم علی این کار را نکن و او پاسخ داد هیچ صحنه دیگری را فیلمبرداری نکردیم و این دو باید پشت سرهم قرار بگیرند. من هم فکر کردم اصلاً به حرفم گوش نمیدهد و برای همین گفتم نمیتوانم با تو کار کنم. همان شب علی حاتمی و همسرش با یک دسته گل به خانه من آمدند. من برای او توضیح دادم که تعصب زیادی روی فیلمش دارم؛ اما او گفت میتوانی این کار را انجام دهی و رفت. بعد از رفتن او مدام به جملهاش فکر و با خودم دعوا میکردم تا در نهایت فکر کردم، این دو صحنه یک پل میخواهد که موسیقیشان به یکدیگر وصل شود. فردا برای صداگذاری رفتم و به علی حاتمی گفتم این را روی صحنه بگذار قبل از اینکه بگوید این موسیقی خوب است یا بد به من گفت میدانستم تو میتوانی.»
حسین علیزاده بعد از این همه سال تجربه همچنان میگوید وقتی موسیقی فیلمی به من پیشنهاد میشود با آن زندگی میکنم: «من هویت ایرانی و موسیقایی دارم و میگویم موسیقی فیلم باید ایرانی باشد. با خیلی از کارگردانهایی که میگویند موسیقی ایرانی از جنس تصویر نیست مخالفت میکنم. در فیلم «رویاهای آکیرا کوروساوا» هم موسیقی غربی و هم موسیقی اصیل ژاپنی استفاده شده و برای همین فکر کردم ما هم باید در موسیقیهایمان از هویت ایرانی استفاده کنیم. برای من موسیقی ایرانی فقط موسیقی سنتی نیست. وقتی میگویم ایرانی هستیم، یعنی موسیقی تمام اقوام. من شاگردانی دارم که سینماگر هستند؛ این افراد موسیقی را کمتر از ما نمیشناسند و امیدوارم این پیوند بهتر اتفاق بیفتد.»
او همچنین دربارهی سریال «زیر تیغ» گفت: «زمانی که «محمدرضا هنرمند» سریال زیر تیغ را به من پیشنهاد داد، زمانی بود که نمیخواستم کار کنم و به طور کلی اصلاً سفارش سریال قبول نمیکردم. زمانی که سر فیلمبرداری این سریال رفتم، پرستویی در دو قدمی من بازی میکرد و بازی او به گونهای بود که ما نیز در پشت صحنه آن را باور و گریه میکردیم. پرویز پرستویی به خاطر بازی درخشانش لوح موسیقی آن سریال را به من دیکته کرد.»
علیزاده بر این اعتقاد است که موسیقی را نباید جدا از عوامل فیلم دانست و اگر یک اثر هنری تالیف میشود، موسیقی هم میتواند یکی از مولفههای آن باشد.
در این مراسم «حسین علیزاده» ابتدا از زندگیاش گفت و از فعالیت موسیقاییاش: «من با شوق و عشق موسیقی را آغاز کردم. خوشبختانه خانوادهام به خواستم احترام گذاشتند و به من اجازه دادند موسیقی کار کنم؛ آنهم در شرایطی که این امکان برای همه وجود نداشت و بسیاری از خانوادهها نسبت به موسیقی موضع عجیبی داشتند و حتی اجازه نمیدادند اسم موسیقی را بیاورند؛ اما خانوادهی من با اینکه آدمهای سادهای بودند، اما وجودشان پر از عشق بود و وقتی علاقهی من را به موسیقی دیدند، خوشحال شدند و در این راه کمکم کردند. البته مخارج هنرستان برای خانوادهی ما سنگین بود؛ اما خوشبختانه من توانستم در هنرستان درس بخوانم و زیر نظر اساتید بزرگی تعلیم ببینم.»
او همچنین به این مساله اشاره کرد که افتخار میکند که با وجود تمام مشکلات در حالی در کشورش موسیقی اجرا میکند که در عرصهی جهانی بازتابهای بسیاری دارد: «من از تشویق و جایزه بدم نمیآید؛ اما زمانی که این جایزه را دریافت کردم، با خودم فکر کردم آنها نمیدانند هرکدام از این نتها چقدر معطل ماندهاند تا مردم خودمان آن را بشنوند. البته من نه از مسوولان انتظار دارم و نه از آنها متشکرم؛ چون آنها متوجه نیستند که من چه کاری انجام میدهم.»
او میگوید با سینما میشود از زاویهای دیگر به زندگی نگاه کرد: «سینما تخیل و آرزوهایی را نشان میدهد که در زندگی واقعی نمیبینیم. سینما تخیل و آرزوی من از کودکی بوده است؛ من و برادرم زمانی که آجرهای یک سینما را دانه دانه میگذاشتند به آنجا میرفتیم و حساب میکردیم چقدر مانده ساختمان کامل ساخته شود. ما خرده فیلمها را جمع میکردیم و با خرده مقوا و عدسی آنها را نشان میدادیم. بعد یک قران دو ریال پسانداز میکردیم تا آخر هفته یواشکی بتوانیم به لالهزار برویم. لالهزار قلب تهران و خودش یک سینما بود حتی اگر به داخل سینما هم نمیرفتیم و فقط صدای بلندگوی سینما و تئاتر را میشنیدم، برای خودمان سیر و سیاحت کرده بودیم و تخیلاتمان بیدار شده بود. ما با 5 ریال به سینمایی میرفتیم که فیلم وسط آن قطع میشد و در سالن آن سیرابی میفروختند و ما نه تنها صدا و تصویر بلکه بو هم داشتیم! وقتی پولمان به 15 ریال میرسید این خوششانسی را داشتیم که به سینما البرز برویم و با یک بلیت دو فیلم ببینیم.»
او کودکی آسانی نداشته و میگوید که به بسیاری از آرزوهایش نرسیده، اما هیچکدام از آنها برایش عقده نشدهاند؛ مثلا آرزوی داشتن دوچرخه داشته که هیچوقت برآورده نشده و «نینوا» خاطرهی کودکیاش شده و آن آرزوی محقق نشده: «آرزوهایم را با خودم کشاندم و هر کاری که میکنم با انگیزه آن آرزو تبدیل به چیز دیگری میشود.»
آهنگساز برجسته فیلمهای سینمایی البته تاکید میکند که در آن روزگار باورش نمیشده که روزی آهنگساز فیلم بشود و برای همین دوست دارد شغلش را «آهنگساز فیلم» معرفی کند: «من فیلمهای خوبِ غیرایرانی هم میدیدم. زمانی که فیلم «اسپارتاکوس» را دیدم در خیابان راه میرفتم و فکر میکردم مثل او فداکار هستم یا زمانی که «دراکولا» را دیدم مدتهای زیاد میترسیدم. این تخیلات وارد زندگی میشد و انگار سینما را در زندگی من تزریق کرده بودند و در تمام طول آن دوران با من بود.»
او از «گاو» ساختهی داریوش مهرجویی به عنوان فیلمی یاد میکند که آغازگر سینمای روشنفکری پیش از انقلاب بود: «این فیلم را هم مردم عادی و هم منتقدان دوست داشتند؛ فیلمهای فارسی اما مخاطب بسیاری داشت. زمانی که فیلم «انسانها» را در پارک شهر فیلمبرداری میکردند، من سر صحنهی آن حضور داشتم. اما موسیقی فیلمهای غیر ایرانی برایم دنیای جدیدی باز میکرد؛ مثلا آهنگ «لورنس عربستان» را با سوت میزدم و در حال حاضر هرکدام از آن آهنگها را که بخواهید میتوانم برایتان زمزمه کنم.»
او همچنین میگوید: «وقتی به دانشگاه رفتم از سینمای فارسی فاصله گرفتم. فیلم فارسیها شامل یک سری تصانیف و آهنگهایی بود که از سر ذوق ساخته میشد؛ اما در ادامه و با فیلمی مانند گاو که «هرمز فرهت» موسیقی آن را ساخته بود کم کم به این نتیجه رسیدم که موسیقی باید با خود فیلم متولد شود. بعد از «قیصر» موسیقی فیلم بیشتر متداول و بعد از انقلاب جدیتر شد تا کنون که سینما تبدیل به یک عنصر روشنفکری شده است. این موضوع میتواند مثبت و منفی باشد. سینمای روشنفکری مطلق یا ادای روشنفکری منفی است. ما باید به این پرسش پاسخ دهیم که آیا روشنفکریم یا هنرمند روشنفکر؟ من اعتقاد دارم وقتی روشنفکر میشویم به دنبال خواستههایمان خارج از خودمان میگردیم و میخواهیم جدا از سنخیتهای فرهنگی از تمام تجربهها استفاده کنیم. ما هنرمندان روحیه حساسی داریم و همیشه به عشق و صلح و دوستی و اتحاد فکر میکنیم و قرار نیست خشونت را ترویج کنیم.»
علیزاده به سینمای مستقل اشاره میکند، سینمایی که میانگینی بین روشنفکری و سینمای مردمی ایجاد میکند: «عباس کیارستمی یکی از روشنفکرهای سینمای ما بود. فیلمهای او شاید برای عوام سرگرمکننده نبود و در ایران به اندازه خارج کشور اقبال نداشت، اما جنبه روشنفکری در شخصیت آدمهای فیلمهای او بود. همه فیلمهای کیارستمی طعم دارند.»
او همچنین این پرسش را مطرح میکند که کارگردان به عنوان خالق یک اثر چقدر از موسیقی آگاهی و شناخت دارد: «وقتی سینما به جنبههای روشنفکری نزدیک میشود کارگردانها به دنبال نمونهها میگردند و میگویند همانطور که فیلمنامه اقتباس میشود؛ آهنگ هم باید همینگونه باشد و به آهنگساز یک موسیقی میدهند و میگویند چیزی شبیه به این بساز.»
او اما نقبی نیز به وضعیت موسیقی میزند: «وقتی میگوییم هنر جهانی است چرا واژه ایران را حذف میکنیم؟ چرا مثلاً میگوییم کیهان کلهر نوازنده جهانی است در حالی که او یک کُرد ایرانی است؟ این واژههای مسخره چیست که در روزنامهها استفاده میکنند؟ من همیشه در مصاحبههایم شرط میکنم غیر از حسین علیزاده چیز دیگری به من نگویند. واژهگرایی در هنر ما به سم بدی تبدیل شده است.»
خالق موسیقی «دلشدگان» توضیح میدهد اولین فیلمی که موسیقیاش را ساخته به کارگردانی حسین محجوب بوده است: «من و حسین محجوب باهم رفاقت داشتیم. او به من گفت میخواهم تو آهنگ فیلم من را بسازی. البته پول هم نداشت و دنبال یک نفر میگشت که برایش رفاقتی کار کند. من خودم را باور نداشتم اما آن موسیقی را ساختم. فیلمش هیچ وقت اکران نشد. بعد از آن یک نفر به من گفت موسیقی فیلمات قشنگ بود و این شد که من شروع کردم به آهنگسازی فیلم. دلشدگان دومین یا سومین اثری بود که من در زمینه آهنگسازی فیلم خلق کردم. سر ساخت موسیقی «دلشدگان» دو سه بار با علی حاتمی قهر کردم. او یک بار دو صحنه را پشت سرهم مونتاژ کرده بود که موسیقیشان با هم هیچ سنخیتی نداشت. به او گفتم علی این کار را نکن و او پاسخ داد هیچ صحنه دیگری را فیلمبرداری نکردیم و این دو باید پشت سرهم قرار بگیرند. من هم فکر کردم اصلاً به حرفم گوش نمیدهد و برای همین گفتم نمیتوانم با تو کار کنم. همان شب علی حاتمی و همسرش با یک دسته گل به خانه من آمدند. من برای او توضیح دادم که تعصب زیادی روی فیلمش دارم؛ اما او گفت میتوانی این کار را انجام دهی و رفت. بعد از رفتن او مدام به جملهاش فکر و با خودم دعوا میکردم تا در نهایت فکر کردم، این دو صحنه یک پل میخواهد که موسیقیشان به یکدیگر وصل شود. فردا برای صداگذاری رفتم و به علی حاتمی گفتم این را روی صحنه بگذار قبل از اینکه بگوید این موسیقی خوب است یا بد به من گفت میدانستم تو میتوانی.»
حسین علیزاده بعد از این همه سال تجربه همچنان میگوید وقتی موسیقی فیلمی به من پیشنهاد میشود با آن زندگی میکنم: «من هویت ایرانی و موسیقایی دارم و میگویم موسیقی فیلم باید ایرانی باشد. با خیلی از کارگردانهایی که میگویند موسیقی ایرانی از جنس تصویر نیست مخالفت میکنم. در فیلم «رویاهای آکیرا کوروساوا» هم موسیقی غربی و هم موسیقی اصیل ژاپنی استفاده شده و برای همین فکر کردم ما هم باید در موسیقیهایمان از هویت ایرانی استفاده کنیم. برای من موسیقی ایرانی فقط موسیقی سنتی نیست. وقتی میگویم ایرانی هستیم، یعنی موسیقی تمام اقوام. من شاگردانی دارم که سینماگر هستند؛ این افراد موسیقی را کمتر از ما نمیشناسند و امیدوارم این پیوند بهتر اتفاق بیفتد.»
او همچنین دربارهی سریال «زیر تیغ» گفت: «زمانی که «محمدرضا هنرمند» سریال زیر تیغ را به من پیشنهاد داد، زمانی بود که نمیخواستم کار کنم و به طور کلی اصلاً سفارش سریال قبول نمیکردم. زمانی که سر فیلمبرداری این سریال رفتم، پرستویی در دو قدمی من بازی میکرد و بازی او به گونهای بود که ما نیز در پشت صحنه آن را باور و گریه میکردیم. پرویز پرستویی به خاطر بازی درخشانش لوح موسیقی آن سریال را به من دیکته کرد.»
علیزاده بر این اعتقاد است که موسیقی را نباید جدا از عوامل فیلم دانست و اگر یک اثر هنری تالیف میشود، موسیقی هم میتواند یکی از مولفههای آن باشد.
منبع:
سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 31 خرداد 1396 - 12:38
افزودن یک دیدگاه جدید