گزارشی از اجرای «اپرای عشق و عقل و آدمی» به کارگردانی امیردژاکام
پرواز همای و روایتی از اصالت عشق
موسیقی ما - پنجشنبه شب، مجموعه کاخ نیاوران در فضای باز خود پذیرای اپرای ایرانی «عشق و عق و آدمی» بود. این اپرا به آهنگسازی «پرواز همای» و به کارگردانی امیردژاکام، پیش از هرچیز جلوه موسیقی ایرانی را به نمایش گذاشت که با تئاتر و ترکیبی از حرکت و فرمهای هنری روی صحنه اجرا شد.
این اپرای ایرانی در دوازده بخش متصل بهم و بدون تنفس اجرا شد که با ترکیب فرمهای کلاسیک و مدرن تئاتری از اپرا گرفته تا تعزیه و سبک برشت در آن استفاده شده است، به خصوص در پایان بندی اپرا با ساختار شکنی مواجه میشویم که پیش از همه اصالت را به جانب مخاطب میچرخاند و او را بی واسطه و با عبور از دیوار چهارم وارد نمایش و اپرا میکند. از فرم های مدرن این تلفیق میتوان از حضور خواننده نقش اصلی یعنی آدمی در میان مردم نام برد و همراهی مردم در خوانش بخشی از تصنیف، همچنین استفاده از فرمهای نو و بدیعِ نورپردازی با نور دستی توسط بازیگران که باعث شده بود، فاصله میان مردم و بازیگران شکسته شده و مخاطب نیز با دست گرفتن نورهای تلفن همراه بر روی دست جزیی از اجرا و فرم شود. اینها همه در حالی است که اپرای عشق و عقل و آدمی چه در شروع چه در پایان قواعد اپرا را رعایت کرده و بر شکل کلاسیک گونه این شیوه موسیقی- تئاتر تاکید دارد.
این اپرا که قالب اشعار و تصانیف آن را نیز «پرواز همای» سروده ترکیبی از چیستی ها و دغدغه و آمال بشر است که از دیر باز در فرمهای هنری مختلف مانند اپرا، موسیقی، تئاتر، سینما، شعر و نقاشی سروده، دیده و اجرا شده است. همانطور که از نام این اپرا مشخص است داستان این اپرا روایتی کلاسیک از شخصیتی به نام آدمی به عنوان نمادی از آدم ابوالبشر است که همواره با کششهای عشق و عقل در کشمکش و پیچ و تاب بوده و تمامی زندگیش در نسلهای مختلف را حاصل این جذب و کشش میان عقل و عشق گذرانده است. اشعار و داستان با نقبی به هبوط آدم بی روی زمین آغاز می شود و اصالتی از عشق که آدمی اول بار از دامان مادر به عاریت می برد و همانجا عشق را در ناب ترین حالت خود تجربه میکند. مادر در نمادی اسطوره ای از وجودی لایتناهی، نامیرا و زاینده که عاشق فرزند و مخلوق خود است و او را از دل و روح خود متولد میسازد شمایلی اساطیری از خداوند است و از همین روی عشق به مادر عشقی اساطیری و ناب و با اصالت است که در همه جای دنیا و در ادوار مختلف تاریخ از آن یاد شده است. این بخش تحت عنوان لالایی، عشق مادر به تولد آدمی می پردازد که بیشتر با تکیه بر فرم های نمایشی روایت می شود و موسیقی نیز در خدمت این روایت تصویری و فرمالیستی از تعبیر خدا گونه عشق مادری شکل می گیرد .
بخش های بعدی تحت عناوین: کودکی، آدمی و عشق کودکان و تیز مادربزرگ و نوجوانی همچنان شکلی روایت گونه دارند و از تجربه زندگی و تجربه اشکال عاشقانه مختلف سخن می گوید. در بخش پنجم که ورود عقل نام دارد، موسیقی به جهت حضور خوانندهای دیگر و ترکیب الحان با یکدیگر که تنوع صدایی را گستردهتر و زیباتر میکند، قدرت و اثرگذاری بیشتری پیدا میکند و به نوعی نقطه عطفی در داستان نیز شکل میگیرد که تقابل اولیه عشق و عقل را به نمایش در می آورد که همچنان در آن راوی اصلی آدمی است و مخاطب حاصل تجربه و مقابله احساسات و عواطف گوناگون درونی او را شاهد است.
در بخش ششم به نام جوانی و بخش هفتم تحت عنوان راوی، عقل پدر ترکیب فرم های هنری نمایش با موسیقی به اوج خود میرسد تا در بخش بعدی که موسیقی گیلان نام دارد از تمام ظرفیت نمایشی بازیگران استفاده شود. بازیگران فرم، صحنه و موسیقی در راستای همان روایت استفاده می شود. عمق و عرض صحنه با حضور بازیگران فرم تماما درگیر می شود و موسیقی و خوانندگی گیلانی همای و بازیگر مقابلش که با صدای سوپرانو به حالت اپرایی می خواند بیننده و مخاطب را بیش از پیش درگیر می کند و روایت را به جهت نمودهای عینی که در جهان هستی مخاطب برایش آشناست ملموس تر و جذاب تر می سازد.
در ادامه روایت در بخش های دیگر تحت نام هایی همچون جدال، عشق آسمانی ترکیبی از عاشقانه و عارفانه های کهن ایرانی پیدا میکند که نگاه همای به عارفانههای کلاسیک ایرانی را نشان می دهد. داستانهایی همچون پیر چنگی، شیخ صنعان، عشق شمس و مولانا و شوریدگی و ایمان مولانا به شمس را و همچنین داستان عارفانه و سراسر ایمان و شوریدگی حلاج را کوس انا الحق او یاد آور میشود.
اشعار با مدح و ستایش پاکی سرشت عشق آدمی را در انتخابی سترگ میان عشق و عقل قرار میدهد و مردمان، قاضی یان و زورگویان دوران که همیشه با عقلی تاریخی در پس راندن نیروی عشق عمل کرده اند در پس اشعار فهم می شوند.
در پایان بندی اثر اپرا با اجرای دو تصنیف در ستایش عشق با بهره گیری از فرم های فکر شده در حرکات بازیگران، ترکیب صحنه، نور و اجزای صحنه همه عناصر اپرا دست در دست هم می دهند تا روایتی را که اپرا از معنای عشق پیش برده است تکمیل کنند. تصنیف پایانی با مطلع من پیام آورده ام مردم، ای مردمان عاشق شوید! بیانه ای است که در آن آدمی بی واسطه مخاطب و بیننده اثر را مخاطب خود میسازد و آنچه تا در زندگی بدان دست یافته را همچون تحفه ای ناب در کف مخاطب قرار می دهد. مخاطب خود را آدمی داستان دانسته و در جدال عشق و عقل در صحنهای که با شهادت آدمی در راه وصال یار و رسیدن به عشق گویی مخاطب روح نامیرای آدمی است عشق را پیروز ابدی و ازلی گذر تاریخ بشر میداند و با آنکه خلق و تاریخ به عنوان نماد عقلانیت ناگزیر آدمی در پس تاریخ نشان می دهد اصالت را به عشق ناب میدهد، عشقی که همان ابتدای خلقت آدمی با او همراه بوده و در صحنه ابتدایی نیز ارث بردن این عشق نهانی از دامن مادر مشهود است.
سالهاست که بسیاری از منتقدین بیشتر ایرانی تا غربی موسیقی ایرانی را ساکن، یکنواخت و غیرقابل تصویر شدن و نمایشی شدن میدانند و شمایل اپرا را تنها در قالب موسیقی کلاسیک غرب میپذیرند؛ اما با روی صحنه آمدن این اپرا مشخص میشود موسیقی ایرانی نه تنها سکون و ایستایی ندارد؛ بلکه یکی از تصویریترین و نمایشیترین موسیقیهای جهان است که توامان با روایت نمایشیاش میتواند منتقل کننده عواطف و احساسات مختلفی همچون عشق، عدالت خواهی، خشم، شادی و معنویت باشد که قرنهاست آدمی را همراهی می کند و عشق و عقل آدمی درمیان این عواطف گوناگون غوطه ور است.
این اپرا در روزهای شنبه 18 و دوشنبه 20 شهریور ماه نیز در فضای باز کاخ نیاوران میزبان مخاطبان خود است.
این اپرای ایرانی در دوازده بخش متصل بهم و بدون تنفس اجرا شد که با ترکیب فرمهای کلاسیک و مدرن تئاتری از اپرا گرفته تا تعزیه و سبک برشت در آن استفاده شده است، به خصوص در پایان بندی اپرا با ساختار شکنی مواجه میشویم که پیش از همه اصالت را به جانب مخاطب میچرخاند و او را بی واسطه و با عبور از دیوار چهارم وارد نمایش و اپرا میکند. از فرم های مدرن این تلفیق میتوان از حضور خواننده نقش اصلی یعنی آدمی در میان مردم نام برد و همراهی مردم در خوانش بخشی از تصنیف، همچنین استفاده از فرمهای نو و بدیعِ نورپردازی با نور دستی توسط بازیگران که باعث شده بود، فاصله میان مردم و بازیگران شکسته شده و مخاطب نیز با دست گرفتن نورهای تلفن همراه بر روی دست جزیی از اجرا و فرم شود. اینها همه در حالی است که اپرای عشق و عقل و آدمی چه در شروع چه در پایان قواعد اپرا را رعایت کرده و بر شکل کلاسیک گونه این شیوه موسیقی- تئاتر تاکید دارد.
این اپرا که قالب اشعار و تصانیف آن را نیز «پرواز همای» سروده ترکیبی از چیستی ها و دغدغه و آمال بشر است که از دیر باز در فرمهای هنری مختلف مانند اپرا، موسیقی، تئاتر، سینما، شعر و نقاشی سروده، دیده و اجرا شده است. همانطور که از نام این اپرا مشخص است داستان این اپرا روایتی کلاسیک از شخصیتی به نام آدمی به عنوان نمادی از آدم ابوالبشر است که همواره با کششهای عشق و عقل در کشمکش و پیچ و تاب بوده و تمامی زندگیش در نسلهای مختلف را حاصل این جذب و کشش میان عقل و عشق گذرانده است. اشعار و داستان با نقبی به هبوط آدم بی روی زمین آغاز می شود و اصالتی از عشق که آدمی اول بار از دامان مادر به عاریت می برد و همانجا عشق را در ناب ترین حالت خود تجربه میکند. مادر در نمادی اسطوره ای از وجودی لایتناهی، نامیرا و زاینده که عاشق فرزند و مخلوق خود است و او را از دل و روح خود متولد میسازد شمایلی اساطیری از خداوند است و از همین روی عشق به مادر عشقی اساطیری و ناب و با اصالت است که در همه جای دنیا و در ادوار مختلف تاریخ از آن یاد شده است. این بخش تحت عنوان لالایی، عشق مادر به تولد آدمی می پردازد که بیشتر با تکیه بر فرم های نمایشی روایت می شود و موسیقی نیز در خدمت این روایت تصویری و فرمالیستی از تعبیر خدا گونه عشق مادری شکل می گیرد .
بخش های بعدی تحت عناوین: کودکی، آدمی و عشق کودکان و تیز مادربزرگ و نوجوانی همچنان شکلی روایت گونه دارند و از تجربه زندگی و تجربه اشکال عاشقانه مختلف سخن می گوید. در بخش پنجم که ورود عقل نام دارد، موسیقی به جهت حضور خوانندهای دیگر و ترکیب الحان با یکدیگر که تنوع صدایی را گستردهتر و زیباتر میکند، قدرت و اثرگذاری بیشتری پیدا میکند و به نوعی نقطه عطفی در داستان نیز شکل میگیرد که تقابل اولیه عشق و عقل را به نمایش در می آورد که همچنان در آن راوی اصلی آدمی است و مخاطب حاصل تجربه و مقابله احساسات و عواطف گوناگون درونی او را شاهد است.
در بخش ششم به نام جوانی و بخش هفتم تحت عنوان راوی، عقل پدر ترکیب فرم های هنری نمایش با موسیقی به اوج خود میرسد تا در بخش بعدی که موسیقی گیلان نام دارد از تمام ظرفیت نمایشی بازیگران استفاده شود. بازیگران فرم، صحنه و موسیقی در راستای همان روایت استفاده می شود. عمق و عرض صحنه با حضور بازیگران فرم تماما درگیر می شود و موسیقی و خوانندگی گیلانی همای و بازیگر مقابلش که با صدای سوپرانو به حالت اپرایی می خواند بیننده و مخاطب را بیش از پیش درگیر می کند و روایت را به جهت نمودهای عینی که در جهان هستی مخاطب برایش آشناست ملموس تر و جذاب تر می سازد.
در ادامه روایت در بخش های دیگر تحت نام هایی همچون جدال، عشق آسمانی ترکیبی از عاشقانه و عارفانه های کهن ایرانی پیدا میکند که نگاه همای به عارفانههای کلاسیک ایرانی را نشان می دهد. داستانهایی همچون پیر چنگی، شیخ صنعان، عشق شمس و مولانا و شوریدگی و ایمان مولانا به شمس را و همچنین داستان عارفانه و سراسر ایمان و شوریدگی حلاج را کوس انا الحق او یاد آور میشود.
اشعار با مدح و ستایش پاکی سرشت عشق آدمی را در انتخابی سترگ میان عشق و عقل قرار میدهد و مردمان، قاضی یان و زورگویان دوران که همیشه با عقلی تاریخی در پس راندن نیروی عشق عمل کرده اند در پس اشعار فهم می شوند.
در پایان بندی اثر اپرا با اجرای دو تصنیف در ستایش عشق با بهره گیری از فرم های فکر شده در حرکات بازیگران، ترکیب صحنه، نور و اجزای صحنه همه عناصر اپرا دست در دست هم می دهند تا روایتی را که اپرا از معنای عشق پیش برده است تکمیل کنند. تصنیف پایانی با مطلع من پیام آورده ام مردم، ای مردمان عاشق شوید! بیانه ای است که در آن آدمی بی واسطه مخاطب و بیننده اثر را مخاطب خود میسازد و آنچه تا در زندگی بدان دست یافته را همچون تحفه ای ناب در کف مخاطب قرار می دهد. مخاطب خود را آدمی داستان دانسته و در جدال عشق و عقل در صحنهای که با شهادت آدمی در راه وصال یار و رسیدن به عشق گویی مخاطب روح نامیرای آدمی است عشق را پیروز ابدی و ازلی گذر تاریخ بشر میداند و با آنکه خلق و تاریخ به عنوان نماد عقلانیت ناگزیر آدمی در پس تاریخ نشان می دهد اصالت را به عشق ناب میدهد، عشقی که همان ابتدای خلقت آدمی با او همراه بوده و در صحنه ابتدایی نیز ارث بردن این عشق نهانی از دامن مادر مشهود است.
سالهاست که بسیاری از منتقدین بیشتر ایرانی تا غربی موسیقی ایرانی را ساکن، یکنواخت و غیرقابل تصویر شدن و نمایشی شدن میدانند و شمایل اپرا را تنها در قالب موسیقی کلاسیک غرب میپذیرند؛ اما با روی صحنه آمدن این اپرا مشخص میشود موسیقی ایرانی نه تنها سکون و ایستایی ندارد؛ بلکه یکی از تصویریترین و نمایشیترین موسیقیهای جهان است که توامان با روایت نمایشیاش میتواند منتقل کننده عواطف و احساسات مختلفی همچون عشق، عدالت خواهی، خشم، شادی و معنویت باشد که قرنهاست آدمی را همراهی می کند و عشق و عقل آدمی درمیان این عواطف گوناگون غوطه ور است.
این اپرا در روزهای شنبه 18 و دوشنبه 20 شهریور ماه نیز در فضای باز کاخ نیاوران میزبان مخاطبان خود است.
تاریخ انتشار : یکشنبه 19 شهریور 1396 - 11:46
افزودن یک دیدگاه جدید