یادداشت «آرمین قیطاسی» برای موسیقیهای تیم ملی در جام جهانی 2018
صدای زمین سبز یا میدان جنگ؟!
[ آرمین قیطاسی - نوازنده و تنظیمکننده ]
در هر سال، تعدادی قطعه موسیقی (عمدتاً با کلام) به سفارش و برای مناسبتهای مختلف ساخته میشود. این قطعات از لحاظ کیفی مسلماً در یک سطح نیستند و نباید هم باشند. عوامل متعددی این اختلاف سطح را ایجاد میکنند. شاید برای ساخت بعضی از آنها، وسواس و دقت زیاد هم لازم نباشد؛ چراکه مصرف مقطعی دارند و از تریبونهای بزرگی مطرح نمیشوند.
اما قطعه موسیقایی که به سفارش یک نهاد بزرگ دولتی و برای مناسبت بزرگی چون جام جهانی ساخته میشود، به حکم عقل و تجربه میبایست از ریزترین صافیهای وسواس و رعایت استانداردهای بینالمللی گذشته باشد. این نوع قطعات، فقط «اعلام حضور» ما نیستند، آرم ورود ما هم نیستند. معرف سطح سلیقه -نگاه هنری-تسلط فنی و شناخت ما از هنری به نام موسیقی و نقش رسانهای آن (با تمام عوامل سازندهاش؛ از آفریننده تا اجراکننده و حتی شنونده) هستند.
با تأسف بسیار، دست پخت اخیر آقایان مسئولین و بیتوجهی برخی از دوستان هنرمند به ابعاد تخریبی این مسئله، مرا وادار کرد تا بر خلاف عادت همیشگیام که اهل اجرا (ساختن و نواختن) هستم و نه اهل نوشتن، قلم به دست بگیرم و از دیدگاه خود که مشترک با دیدگاه بسیاری از همکارانم در محیطهای هنری است، این یادداشت را بنویسم. به این امید که مورد توجه قرار گیرد و بحث و بررسی لازم را برانگیزاند
1- نخستین عنصری که ساخت یک قطعه مناسبتی را به هدف مطلوب نزدیکتر میکند، تصور روشن از نحوه کارکرد آن قطعه در بین مخاطبان است. بدون این تصور روشن، تصویر روشنی هم نخواهیم داشت و همه چیز به «اتفاق» واگذار خواهد شد اما متأسفانه اتفاقها همیشه مساعد نیستند. هنگامیکه این شرط بنیادین نباشد، حاصل کار راه به جایی که باید ببرد، نخواهد برد. حتی یک شنوایی نیمه حرفهای هم با شنیدن این قطعات، میتواند حس کند که در آن، از مختصاتی که فضای پرتلاش و پرتکاپوی جام جهانی را میسازد خبری نیست و از توانایی هنرمندان دستاندرکار هم استفادهای نشده که راهی به جایی ببرد و تأثیر ماندگاری بگذارد. در این میان از تجربه متخصصان موسیقی که چندان استفاده نمیشود و متأسفانه زود است که توقع داشته باشیم از تجربه افرادی که در حوزههای بینارشتهای یا مطالعات پیرا موسیقایی هستند نیز استفاده شود؛ از روانشناسان (به ویژه افرادیکه در حوزه روانشاسی موسیقی تحقیق کردهاند)، جامعه شناسان، رسانه شناسان و... گویی مثل همیشه، تنها مطلب مهم این است که مناسبتی در کار است و بودجهای هست و خودیها حاضرند و طبق معمول وقت تنگ است و باید هرچه زودتر سر و ته کار را با چند اسم مشهور هم آورد و کار را روی آنتن فرستاد. همین است که حتی یک شنوایی نیمه حرفهای هم نمیتواند عناصری چون شور و شوق هدفدار، هیجان جوانی، نیرو و رقابت، میل به پیروزی و میل به سربلندی را در این قطعات بشنود. شهرت بیست و چند ساله آقای علیرضا عصار هم نمیتواند این قطعه را از نقصهایش نجات بدهد.
2 - موضوعات پیرا موسیقایی و مطالعات بینارشتهای برای ارتقای ساختهها، فدای سرتان، کاش به معیارهای فنی و حرفهای فضای امروز موسیقی کشور توجه میشد و حاصل صرف بودجه را به یک حد نصابی رسانده میشد که بشود از آن حرف زد. موسیقی شاید با استفاده از عنصر «تکرار» بتواند ساده ساخته شود و در ذهنهای سادهاندیش جا بیفتد ولی این قطعه مربوط به جام جهانی است و مسئولین مربوط به سفارش این کارها باید لطف میکردند و از تحمیلهایشان از تکرار کردن عناصری که سالها است عادت مکررشان شده، دوری میجستند بلکه شاید اتفاق خوبی بیفتد. تکرار تحمیلی و تحمیل تکراری عوامل و اِلمانهای به شدت عادت شده، از سوی برخی موسیقیدانان و جست و جوی ارضای خاطر مسئولین محترم از راحتترین راهها و غیرخلاقانهترین فرمولها، باید حداقل برای این یکی مناسبت «جهانی» به کنار گذاشته میشد. متأسفانه در این مورد حتی نمیتوان مرز بین تراژدی و کمدی را ترسیم کرد.
3 - به نظر میرسد سازندگان (از موسیقی تا اجرا) متأسفانه گویا با نحوه سازبندی ویژه این نوع (ژانر) از موسیقی یا کم آشنایند یا بیاعتنا که در هر صورت حاصل یکی است!
4 - در کشورهای پیشرفته، از ملل دور تا کشورهای همجوار، قطعات قوی و تأثیرگذار برای این مناسبتها در این ژانر ساخته شده که مطالعه بدون تقلید مستقیم از آنها ضرری نداشت ولی متأسفانه گویا وقت و حوصله، هر دو تنگ بوده است. مطالعه آنها میتوانست به ذهنهایی که هنوز خلاقیتی را حس میکنند راهکاری بدهد و حداقل از این دایره تکراری بیرون بیاورد. فضای فواصل و ریتمهای موسیقی ما با موسیقی ملل همجوار، مشترکات زیادی دارد که رنگآمیزی موسیقایی را غنی و زیباتر میکند.
5 - سازهای کوبهای و استفاده از ریتم سکشنهای ملل و از همه مهمتر در نظر گرفتن تمپو (سرعت بالاتر) در ساخت این قطعات نقش نیرومند و دراماتیک را دارند و قطعه را جلو میبرند اما اینجا به سادهترین فرمولهای همیشگی اکتفا شده است.
6 - بیاعتنایی به بخش صدای انسانی (وکال) از همه بارزتر است، بهخصوص این بخش که «رو» ترین لایه هر قطعه موسیقی باکلام است و آن را معرفی میکند. سازندگان، در مجموع حوصله یا وقت زیادی نداشتهاند تا اِلمانهای موسیقایی-ورزشی را در این فرم موسیقی مطالعه کنند. فکر کردهاند اگر فضای کلام را مشحون از حس جنگ و حماسه کنند، مقصود حاصل است! قصد این بوده که با داعش مقابله شود یا مشت محکم بر دهان دشمنان کوبانده شود؟ چیزی که مطرح نبوده، فضای سالم و شاداب در یک میدان ورزشی جوان و پرهیجان بینالمللی است. اصولاً انتخاب خوانندهای با صدای شاخص و با کاراکتر عادت شده در فضاهایی مشخص (که هیچکدام ورزشی نبودهاند) کاری اشتباه بوده است. فوتبال امری است جمعی؛ از بازیکنان تا تماشاگران. شاید شایسته این بود که از خوانندگانی جوان و جوانپسندتر، به صورت جمعی و تکی (در ترکیب با یکدیگر) استفاده میشد تا مقصود هنری از ساخت این قطعه، به مطلوب خود نزدیکتر میشد. لحن جدی و معترض جناب عصار برای تمام موارد عارفانه، مذهبی، حماسی و حتی عاشقانه و... مثل آچار فرانسه به کار میرود که حداقل برای این یکی مناسب نبود و به نظر خود ایشان با تواناییهایی که دارند، باید این نکته را زودتر از دیگران درمییافتند.
7 - درباره تنظیم ارکسترها بهتر است بیش از این نگوییم؛ خودش گویای خودش است.
8 - همچنین قرار بوده که اشعار پر طمطراق و نامفهوم و ثقیل باشند تا به قول مسئولین مربوطه «شأن فرهنگی» ما حفظ شود! کلام این نوع قطعات باید به سادهترین، روشنترین، خوشخوانترین، روانترین و ماندگارترین شکل سروده میشد اما طوری سروده شده که نه قابل به خاطر سپردن است و نه بردل مینشیند.
9 - ببخشید! میخواستم از بند شماره 7 راحت بگذرم و چیزی نگویم ولی نتوانستم. من نوازنده سازهای بادی هستم. کارنامهام این را میگوید؛ بی هیچ ادعایی. پس از سالها کار در معتبرترین جایگاههای موسیقی کشورم، نمیتوانم از کنار این موضوع به سادگی بگذرم که چرا در قطعه مربوط به جام جهانی، صدای سازهای بادی برنجی شنیده نمیشوند؟ تقریبا در اکثر ساختههای این ژانر در کشورهای مختلف، از این سازها استفاده میشود و حس حرکت و هیجان را ایجاد میکند. چرا رهبران ارجمند ارکسترهای کشور ما به این نکته توجه ندارند و از کنار آن به سادگی میگذرند؟ چه کسی به غیر از خود ما بایستی در قبال این موضوعات حساسیت به خرج بدهد؟ چه اشکال داشت اگر از صداهای جاندارتر و نیرومندتر در مجموعه ریتمهای جهانی استفاده میشد؟
10 - باز هم ببخشید! موسیقی تیتراژ سریال حماسی ستارخان را همه ما خیلی خوب یادمان هست و بعضیهایمان آن را دوست داریم. فضای موسیقی، صدا و لحن آواز جناب سالار عقیلی به نحو دلپذیری یادآوری میکرد آن سریال را ولی ارتباطش با جام جهانی را شاید دوستان بتوانند توضیح بدهند.
11 - عیبها جمله بگفتی هنرش نیز بگوی: لذت بخش است شنیدن صدای ساز ایرانی در قطعه مربوط به جام جهانی به شرط اینکه نوع بکارگیری در آن بر اساس منطق درست هنری و اصول فنی استوار باشد. سوال و جواب کمانچه و گیتار الکتریک گوشنواز نبوده، کمانچه در فضای دستگاهی ایرانی و گیتار الکتریک در فضای بلوز البته ایرانیزه شده که این دو عنصر نامتجانس هستند و با همدیگر خوب صدا نمیدهند.
12 - همانطور که یک فیلم ضعیف، حاوی فیلمنامه معیوب، فیلمبرداری مخدوش، تدوین نادرست و... را حضور بازیگران مطرح و محبوب نمیتواند نجات دهد، چنین قطعهای را هم نه تنها حضور استادان (از نوازنده تا رهبر و...) نمیتواند نجات دهد، بلکه حتی حضور فرضی ستارگانی از ایران و جهان (از اساتید شجریان تا پاواروتی و از بوچلی تا سلین دیون) هم نمیتوانستند کاری برای آن بکنند. خوشحالم از تصمیم هنرمندان؛ علیرضا قربانی و محمد معتمدی و حامد همایون که با درک درست از فضا و شرایط از همان ابتدا کناره گرفتند و انصراف خود را اذعان داشتند.
ما هنوز منتظر و امیدوار به آینده هستیم.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : دوشنبه 21 خرداد 1397 - 16:30
افزودن یک دیدگاه جدید