گفت و گو با «ابراهیم قنبری مهر» نوازنده ویولن و مبتکر سازسازی به بهانه زاد روز این هنرمند ماندگار
سرپنجه های عشق بر پیکرهای بی جان
ندا سیجانی: در کوچه پس کوچههای این شهر و درمیان هیاهوی پرتلاطم روزگار، بزرگمردی زندگی میکند که بیتردید مهر و مهربانی برازنده نام و هنر اوست؛ استاد ابراهیم قنبری مهر، او که نقش جان بر تارک دل میزند. سرپنجههای عاشقانهاش گویی دم مسیحایی بر خشک سیم و خشک چوب است تا آوای عشق را در دلها لبریز کند. ابراهیم قنبری مهر یازدهم مرداد ماه پا به سن 91 سالگی می گذارد، مبتکر ایرانی و سازنده پیشکسوت ساز؛ شاگرد و میراث دار اخلاق، منش و هنر استادش ابوالحسن صبا و تنها بازمانده صبا؛ آنچنان که هرگاه از او نام میبرد و یاد میکند اشک در چشمانش حلقه میزند؛ به گفته خودش رابطه بین او و صبا، عشق پدر و فرزندی است و تربیت امروز خود را مدیون همان گذشتگان میداند؛ چهره خندان و چشمان پرفروغش تلألؤ روزها و روزگاری است که درهمان زیرزمین کوچک آجر به آجر آن گواه ثبت میراث موسیقی را می دهد . قلم بر چوب میزد و همراه و همدل با صبا تاریخ را میساخت. عشق به کار و صداقت؛ مرام و معرفتی که در بازار امروز کیمیاست. قنبری مهر میگوید:«صادقانه کار کردم و داشته هایم را که همان اسرار عشق است با صداقت به مردم کشورم هدیه کردم و تمام زندگیام همین بوده و این پایان خط من است... و امروز خوشبختم و آرزویی ندارم. اگرچه زندگیام پستی و بلندیهای بسیاری داشت اما روزگارم را با وجدانی آسوده طی میکنم.» ابراهیم قنبری مهر اسطوره انسان شناسی و شرافت است و آن را وامدار گذشتگانی میداند که او را ساختهاند. زاد روز ابراهیم قنبری مهر بهانهای دوست داشتنی برای گفتوگو با این هنرمند بزرگ است که در ادامه میخوانید.
شش ساله بودم که پدرم فوت شد؛ تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر نتوانستم درس بخوانم و بهدلیل اوضاع بد مالی خانواده، ناچار به ترک تحصیل و مشغول کار شدم. شغلهای آهنگری، تراشکاری، حلبیسازی و ریختهگری را شاگردی کردم، اما هیچ کدامشان مورد علاقهام نبود و در آخر شاگرد نجاری شدم و احساس کردم کار با چوب برای من لذت بخشتر است و چسبیدم به این کار و اتفاقاً موفق هم شدم، به طوری که بعدها دکانی اجاره کردم و مستقل به کار نجاری پرداختم. کار من ساخت مبل و صندلی بود و به کار ما فرنگیسازی میگفتند. اما قرار گرفتن در مسیر موسیقی به یکباره در زندگیام اتفاق افتاد، نخستین بار با شنیدن صدای ساز صبا عاشق و شیفته موسیقی شدم. استادم ابوالحسن صبا هفتهای دو بار در رادیو سلو مینواخت از همان ابتدا صدای سازش در وجود من نشست؛ البته آن زمان برادران معارفی و دیگر هنرمندان هم در رادیو برنامه داشتند و نوازندگی میکردند اما ساز صبا من را گرفته بود و بسیار مشتاق بودم او را از نزدیک ببینم و برای این دیدار تلاش بسیاری کردم، اما هر زمان که موضوع را با دوستان در میان میگذاشتم و میگفتم که میخواهم به دیدار صبا بروم میگفتند تو را قبول نمیکند. خب من کارگر سادهای بودم و شیفته موسیقی، با خود میگفتم کسی که از سازش چنین صدای دلنشینی به گوش میرسد قطعاً انسان بزرگی است و من را از خود نمیراند: روزها گذشت و سرانجام توانستم به کلاس او راه پیدا کنم، کلاسی که در آن نظم خاصی برقرار بود. از همان نگاه نخست متوجه شدم هر کسی به کلاس صبا میآید باید نوبت خود را نگاه دارد، تا زمانی که نوبت به من رسید. در دلم آشوب و نگرانی بسیاری بود. صبا نگاهی به من کرد و گفت باباجان چه میخواهی؟ حالم دگرگون شد، انگار یک سطل آب روی سرم ریخته باشند، گفتم من کارگری بیش نیستم و علاقهمندم ویولن بنوازم اما میگویند دستان تو مناسب این کار نیست. صبا گفت چه اشکالی دارد من هم کارگرم. کف دستم و لاله گوشهایم را به دقت نگاه کرد و گفت برو بنشین. آقای مسنی که در کنار صبا نشسته بود گفت آقا این پسر نجار و رنگ کار خوبی است؛ کلاس که به پایان رسید رو به من کرد و گفت سازها را بردار؛ به اتفاق به اتاق کوچکی رفتیم. صدا زد مادر! مادر! خانمی با چارقد سفید که صبا شباهت بسیاری به او داشت جلوی درآمد. روبه مادرش گفت: یادتان میآید پدر میگفت سازنده ساز در بین کارگرها پیدا میشود! این جوان، همانی است که پدرم میگفت. در پایان آن روز و دیدار به من گفت جلسه دیگر با یک دفترچه نت بیا تا درس اول را شروع کنیم. میدانستم هفتهای دو جلسه تدریس میکند و حقالتدریس آن ماهی بیست و پنج تومان است. درس اول نتنویسی و گامنویسی بود و تأکید داشت نخست با نتنویسی آشنا شوم و بعد موسیقی.
بعد از پایان کلاس، دست در جیب کتم کردم تا پاکت پول را دربیاورم. صبا لب خود را گزید و دستم را خالی از جیبم درآوردم. با نگاه پدرانه رفتارم را تأیید کرد و از آن زمان به بعد رابطه ما، رابطه پدر و فرزندی شد. روزها میگذشت و من همچنان مشتاق و حاضر بر سر کلاسها بودم و مشخص بود صبا از کار من رضایت دارد. یک روز به من گفت یک جایی در زندگیات میایستی و اگر مراقب نباشی، آن جایگاه نقطه سقوط تو است، این صدا هنوزهم در گوش من زمزمه میشود...
سرم را به نشانه ادب پایین انداختم. صبا گفت اوستا جون! یک نفر پنجهساز مینوازد و چهار نفر در محل از او تعریف میکنند، اما خدا نکند صدای سازش از رادیو پخش شود، آنگاه که به او لقب استادی دادند احساس بزرگی و بزرگتری میکند و انتظارش از جامعه بیشتر میشود. سپس صبا با نگاهی جدی خطاب به من گفت، برای خودت ساز بنواز و معرفت و انسانیت را فراموش نکن. به یاد داشته باش اگر روزی در صف نانوایی ایستادی و شاطر نانوا تو را استاد خطاب کرد و خواست نوبت دیگران را به تو بدهد، بگو نوبت آن پیرمردی است که مدتها در صف ایستاده است و تو آقای شاطر را ادب کن. من تربیت امروز خود را مدیون گذشتگانم هستم و افتخار میکنم شاگرد صبا هستم. درسهای اخلاقی که از او آموختهام آویزه گوشم است و تا امروز تلاشم این بوده خود را از مردم بدانم و هیچ گاه مغرور نشدم.
.
آخرین ویولنی که ساخته بودم به استاد نشان دادم ساز را به دست گرفت و شروع به نواختن کرد، خیلی خوشحال شد و گفت چه صدای زیبایی دارد و در ادامه گفت اگر امشب اجرای برنامه داشتم با همین ویولن تو ساز میزدم. افسوس! بعدها که به تجربه و تبحر بالایی رسیدم دیگراستادم صبا فوت شده بود. میخواهم بگویم چنین انسانهای بزرگی سر راهمان قرار گرفتند و ما را ساختند و پرورش دادند وگرنه ما که هیچ ادعایی نداریم. افکار چنین انسانهایی امثال من را به مسیر سلامت راهنمایی کرد و امروز زندگی آرام و خوبی دارم. اما در پاسخ به این سؤال شما که میتوانستم یک نوازنده خوب باشم باید بگویم در هر محفلی که ویولن مینواختم همه میگفتند مانند صبا ساز مینوازید چون عاشق سبک نوازندگی او بودم و دوست دارم این درس را دیگران هم بیاموزند
.
.
من با جان و دل ساز میسازم. هیچگاه برای بهدست آوردن پول کار نکردم و سازسازی را از صبا الگوبرداری کردم. چوبها را بخوبی میشناختم و چوبهای مخصوص ساخت ساز را از صندوقهای مربوط به اجناس خارجی که وارد کشور میشد تهیه میکردم. البته بهترین چوبهای صفحه زیر و کلاف و دسته نیز در ایران موجود است که من از جنگلهای شمال تهیه میکردم. صبا از همان نگاه اول به علاقه و پشتکار بسیارم به سازسازی پی برده بود و من را به آقای سورن آراکلیان معرفی کرد و اطلاعات تئوری ساخت ساز، چون ابعاد و ضخامتها را از او آموختم و همه اینها منجر به تأسیس کارگاه سازسازی وزارت فرهنگ و هنر با پشتیبانی استاد صبا و موافقت وزیر وقت مهرداد پهلبد در سال 1334 گردید.
سال 1348 بود، آقای پهلبد به من گفتند قراراست آقای یهودی منوهین (نوازنده برجسته ویولن) به ایران بیایند و از موزه هنرهای زیبا بازدید کنند. از من خواستند مجموعهای از سازهای ملی را برای نمایش درموزه بگذارم. البته من اکثریت سازهای ایرانی را ساخته بودم یا اصلاح کرده ام. به آقای پهلبد گفتم میخواهید یکی - دوتا ویولن هم درکنار این سازها بگذاریم! خندهای کرد و گفت: قنبری این چه حرفی است!! منوهین با ویولنهای گوارنری و استرادیواری ساز میزند، متوجه ناراحتی من شد و گفت باشد هرکاری دوست داری انجام بده و من در ردیف آخر سازهای ملی یک ویولن گذاشتم. روز بازدید بود و منوهین به موزه آمد، درهنگام بازدید از سازهای ملی نگاهش به ویولن افتاد و اشاره کرد ویولن را به او بدهند، شروع به نواختن کرد، آنقدر نواخت که آرشه شکست و سریعاً یک آرشه دیگر به او دادم. کاملاً مشخص بود این ساز نظرش را جلب کرده، گفت صدای این ساز بالاتر از همه این سازها است. ساعتی بعد آقایی که به نظر میآمد مدیر یکی از بخشهای موزه باشد به سالن آمد و با صدای بلند گفت: قنبری چه کسی است؟ تعجب کردم چرا اینگونه من را خطاب میکند! به من گفت: سازت را چند میفروشی؟ گفتم من سازنده هستم نه فروشنده؛ من عاشق کارم هستم و قیمت کارم را دیگران باید انتخاب کنند. آن زمان در دنیا سه نوازنده بزرگ ویولن وجود داشت که حرف اول را میزدند. نخست هایفتز دوم دیوید اویستراخ و دیگر منوهین که تکرار نشدنی هستند. خوشحال بودم منوهین به یک ساز ایرانی علاقهمند شده بود. به من گفت کدامیک از سازها را بردارم گفتم هر کدام را که دوست داری و بار دیگر حرفش را تکرارکرد و این نشان از درک و آگاهی این نوازنده داشت چرا که او میدانست سازنده، ساز بهتر را بخوبی میشناسد. بعد از آن به آقای پهلبد گفتم لطفاً این ساز را به ایشان هدیه کنید و سرانجام این ویولن از طرف وزارت فرهنگ و هنر به ایشان اهدا شد بعدها متوجه شدم یهودی منوهین دریکی از برنامههایش از ساز من استفاده کرده. وقتی هم از او سؤال کرده بودند که آیا ویولن ساخت استرادی واریوس (بزرگترین ویولن سازجهان) است؟ گفته بود نه کار یک سازنده ایرانی به نام قنبری مهر است. بعد از فوتش شنیدم وصیت کرده بود که سازهایش را بفروشند و پول آن را به بنیاد منوهین اختصاص دهند تا کسانی که بضاعت مالی ندارند بهصورت رایگان موسیقی را آموزش ببینند. اتفاقاً اولین ویولنی که به فروش رفته بود ساز من بود، به قیمت یک و نیم میلیون دلار. با گذشت این همه سال بسیارخوشحالم در آن برهه زمانی کارم دیده شده و بازده داشته است.
.
اگر چه به نظر میرسد امروز اوضاع جور دیگری است، شاید انتظارات ما که در گذشته زندگی کردهایم متفاوت با اکنون است. آن زمان وزارت فرهنگ وهنری بود با ریاست مهرداد پهبلد واستادانی چون صبا، کلنل وزیری و... امروزه آهنگسازان نوظهوری حضور پیدا کردهاند که حرفشان با ما یکی نیست.
زمانی که از پاریس برگشتم ویولنهای من مشتریان بسیاری داشت. بههر حال تأیید دیوید اویستراخ پشت آن بود. من آنچه را آموخته بودم در سازهای ملی بهکار بردم از قیچک شروع کردم، بعد از آن رباب، سنتور و سازهای دیگر...
با خود فکر کردم سازهای ملی و ایرانی ما جایگاه کمتری در ارکستر دارند. بر این اساس تصمیم گرفتم که تمامی سازهای ملی را اصلاح و با رفع معایب آنها امکان نوازندگی و صدادهی بهتر را برای نوازندگان فراهم آورم. اخیراً هم گوشی سنتور با گام دنده که از ابداعات پیش از انقلاب و با مشورت استاد زندهیاد فرامرز پایور ساخته بودم و به رسم امانت به سنتورساز جوانی داده بودم را بهنام خود ثبت کرده و مدعی شده که هرکسی زودتر ثبتکند ابداع مال اوست.
دیگر سازهای ابداعی تان مانند شورانگیز را به چه انگیزه ای ساختید؟
منزل آقای تجویدی بودیم، به من گفت: آقای قنبری بیا یک ساز متفاوت بسازیم .ابتدا مخالفت کردم پیشنهاد کرد با پوست سهتار بسازیم. گفتم امتحان کردم صدای خوبی ندارد، در ادامه گفت موافقی پوست و چوب را درهم ادغام کنیم. از صحبتهای او الهام گرفتم. یک کاسه سه تار نیمه تمام به من داد، سریعاً به خانه رفتم و سه روز تمام، هم و غم خود را برای ساخت این ساز گذاشتم و بعد به منزل تجویدی رفتم. متعجب شد و گفت چه اتفاقی افتاده؟ ساز را به او نشان دادم. با تعجب گفت کی این ساز را ساختی؟ گفتم شب تا صبح؛ شروع به نواختن کرد و گفت عجب خوش صداست. پیشنهاد کردم نام آن را شورانگیز بگذاریم و بعد هم او با این ساز در رادیو نواخت، البته خیلیها به او نقد داشتند و اولین کسی که انتقاد کرد آقای احمد عبادی بود و براین نظر بود که اصالت ساز را از بین برده است. اما شورانگیز هنوز هست و صدای آن در خارج از ایران هم شنیده شده است.
------------------------------------------------------------
فیلم تقدیر از استاد ابراهیم قنبری مهر در پنجمین جشن سالانه موسیقی ما را اینجا ببینید:
- استاد ابراهیم قنبری مهر بیتردید یکی از تأثیرگذارترین بزرگان موسیقی ایران است که نقش بسزایی در شیوه سازسازی دارد. در ابتدا از علاقهمندی خود به موسیقی بگویید؟
شش ساله بودم که پدرم فوت شد؛ تا کلاس پنجم ابتدایی بیشتر نتوانستم درس بخوانم و بهدلیل اوضاع بد مالی خانواده، ناچار به ترک تحصیل و مشغول کار شدم. شغلهای آهنگری، تراشکاری، حلبیسازی و ریختهگری را شاگردی کردم، اما هیچ کدامشان مورد علاقهام نبود و در آخر شاگرد نجاری شدم و احساس کردم کار با چوب برای من لذت بخشتر است و چسبیدم به این کار و اتفاقاً موفق هم شدم، به طوری که بعدها دکانی اجاره کردم و مستقل به کار نجاری پرداختم. کار من ساخت مبل و صندلی بود و به کار ما فرنگیسازی میگفتند. اما قرار گرفتن در مسیر موسیقی به یکباره در زندگیام اتفاق افتاد، نخستین بار با شنیدن صدای ساز صبا عاشق و شیفته موسیقی شدم. استادم ابوالحسن صبا هفتهای دو بار در رادیو سلو مینواخت از همان ابتدا صدای سازش در وجود من نشست؛ البته آن زمان برادران معارفی و دیگر هنرمندان هم در رادیو برنامه داشتند و نوازندگی میکردند اما ساز صبا من را گرفته بود و بسیار مشتاق بودم او را از نزدیک ببینم و برای این دیدار تلاش بسیاری کردم، اما هر زمان که موضوع را با دوستان در میان میگذاشتم و میگفتم که میخواهم به دیدار صبا بروم میگفتند تو را قبول نمیکند. خب من کارگر سادهای بودم و شیفته موسیقی، با خود میگفتم کسی که از سازش چنین صدای دلنشینی به گوش میرسد قطعاً انسان بزرگی است و من را از خود نمیراند: روزها گذشت و سرانجام توانستم به کلاس او راه پیدا کنم، کلاسی که در آن نظم خاصی برقرار بود. از همان نگاه نخست متوجه شدم هر کسی به کلاس صبا میآید باید نوبت خود را نگاه دارد، تا زمانی که نوبت به من رسید. در دلم آشوب و نگرانی بسیاری بود. صبا نگاهی به من کرد و گفت باباجان چه میخواهی؟ حالم دگرگون شد، انگار یک سطل آب روی سرم ریخته باشند، گفتم من کارگری بیش نیستم و علاقهمندم ویولن بنوازم اما میگویند دستان تو مناسب این کار نیست. صبا گفت چه اشکالی دارد من هم کارگرم. کف دستم و لاله گوشهایم را به دقت نگاه کرد و گفت برو بنشین. آقای مسنی که در کنار صبا نشسته بود گفت آقا این پسر نجار و رنگ کار خوبی است؛ کلاس که به پایان رسید رو به من کرد و گفت سازها را بردار؛ به اتفاق به اتاق کوچکی رفتیم. صدا زد مادر! مادر! خانمی با چارقد سفید که صبا شباهت بسیاری به او داشت جلوی درآمد. روبه مادرش گفت: یادتان میآید پدر میگفت سازنده ساز در بین کارگرها پیدا میشود! این جوان، همانی است که پدرم میگفت. در پایان آن روز و دیدار به من گفت جلسه دیگر با یک دفترچه نت بیا تا درس اول را شروع کنیم. میدانستم هفتهای دو جلسه تدریس میکند و حقالتدریس آن ماهی بیست و پنج تومان است. درس اول نتنویسی و گامنویسی بود و تأکید داشت نخست با نتنویسی آشنا شوم و بعد موسیقی.
بعد از پایان کلاس، دست در جیب کتم کردم تا پاکت پول را دربیاورم. صبا لب خود را گزید و دستم را خالی از جیبم درآوردم. با نگاه پدرانه رفتارم را تأیید کرد و از آن زمان به بعد رابطه ما، رابطه پدر و فرزندی شد. روزها میگذشت و من همچنان مشتاق و حاضر بر سر کلاسها بودم و مشخص بود صبا از کار من رضایت دارد. یک روز به من گفت یک جایی در زندگیات میایستی و اگر مراقب نباشی، آن جایگاه نقطه سقوط تو است، این صدا هنوزهم در گوش من زمزمه میشود...
سرم را به نشانه ادب پایین انداختم. صبا گفت اوستا جون! یک نفر پنجهساز مینوازد و چهار نفر در محل از او تعریف میکنند، اما خدا نکند صدای سازش از رادیو پخش شود، آنگاه که به او لقب استادی دادند احساس بزرگی و بزرگتری میکند و انتظارش از جامعه بیشتر میشود. سپس صبا با نگاهی جدی خطاب به من گفت، برای خودت ساز بنواز و معرفت و انسانیت را فراموش نکن. به یاد داشته باش اگر روزی در صف نانوایی ایستادی و شاطر نانوا تو را استاد خطاب کرد و خواست نوبت دیگران را به تو بدهد، بگو نوبت آن پیرمردی است که مدتها در صف ایستاده است و تو آقای شاطر را ادب کن. من تربیت امروز خود را مدیون گذشتگانم هستم و افتخار میکنم شاگرد صبا هستم. درسهای اخلاقی که از او آموختهام آویزه گوشم است و تا امروز تلاشم این بوده خود را از مردم بدانم و هیچ گاه مغرور نشدم.
- پس مشوق شما در سازسازی استاد صبا بودند. آیا علاقهمند بودید یک نوازنده مشهور ویولن یا یک آهنگساز مطرح باشید؟
.
آخرین ویولنی که ساخته بودم به استاد نشان دادم ساز را به دست گرفت و شروع به نواختن کرد، خیلی خوشحال شد و گفت چه صدای زیبایی دارد و در ادامه گفت اگر امشب اجرای برنامه داشتم با همین ویولن تو ساز میزدم. افسوس! بعدها که به تجربه و تبحر بالایی رسیدم دیگراستادم صبا فوت شده بود. میخواهم بگویم چنین انسانهای بزرگی سر راهمان قرار گرفتند و ما را ساختند و پرورش دادند وگرنه ما که هیچ ادعایی نداریم. افکار چنین انسانهایی امثال من را به مسیر سلامت راهنمایی کرد و امروز زندگی آرام و خوبی دارم. اما در پاسخ به این سؤال شما که میتوانستم یک نوازنده خوب باشم باید بگویم در هر محفلی که ویولن مینواختم همه میگفتند مانند صبا ساز مینوازید چون عاشق سبک نوازندگی او بودم و دوست دارم این درس را دیگران هم بیاموزند
.
- روند سازسازی از استادان فرجالله و یحیی تا به امروز که شما طلایهدار آن هستید ادامه داشته است؛ در خصوص تغییر و تحولاتی که در ساختار ساز ایجاد کردید کمی توضیح دهید؟ چه اسراری در ساختار و شیوه هر کدام از استادان نهفته است؟
.
من با جان و دل ساز میسازم. هیچگاه برای بهدست آوردن پول کار نکردم و سازسازی را از صبا الگوبرداری کردم. چوبها را بخوبی میشناختم و چوبهای مخصوص ساخت ساز را از صندوقهای مربوط به اجناس خارجی که وارد کشور میشد تهیه میکردم. البته بهترین چوبهای صفحه زیر و کلاف و دسته نیز در ایران موجود است که من از جنگلهای شمال تهیه میکردم. صبا از همان نگاه اول به علاقه و پشتکار بسیارم به سازسازی پی برده بود و من را به آقای سورن آراکلیان معرفی کرد و اطلاعات تئوری ساخت ساز، چون ابعاد و ضخامتها را از او آموختم و همه اینها منجر به تأسیس کارگاه سازسازی وزارت فرهنگ و هنر با پشتیبانی استاد صبا و موافقت وزیر وقت مهرداد پهلبد در سال 1334 گردید.
سال 1348 بود، آقای پهلبد به من گفتند قراراست آقای یهودی منوهین (نوازنده برجسته ویولن) به ایران بیایند و از موزه هنرهای زیبا بازدید کنند. از من خواستند مجموعهای از سازهای ملی را برای نمایش درموزه بگذارم. البته من اکثریت سازهای ایرانی را ساخته بودم یا اصلاح کرده ام. به آقای پهلبد گفتم میخواهید یکی - دوتا ویولن هم درکنار این سازها بگذاریم! خندهای کرد و گفت: قنبری این چه حرفی است!! منوهین با ویولنهای گوارنری و استرادیواری ساز میزند، متوجه ناراحتی من شد و گفت باشد هرکاری دوست داری انجام بده و من در ردیف آخر سازهای ملی یک ویولن گذاشتم. روز بازدید بود و منوهین به موزه آمد، درهنگام بازدید از سازهای ملی نگاهش به ویولن افتاد و اشاره کرد ویولن را به او بدهند، شروع به نواختن کرد، آنقدر نواخت که آرشه شکست و سریعاً یک آرشه دیگر به او دادم. کاملاً مشخص بود این ساز نظرش را جلب کرده، گفت صدای این ساز بالاتر از همه این سازها است. ساعتی بعد آقایی که به نظر میآمد مدیر یکی از بخشهای موزه باشد به سالن آمد و با صدای بلند گفت: قنبری چه کسی است؟ تعجب کردم چرا اینگونه من را خطاب میکند! به من گفت: سازت را چند میفروشی؟ گفتم من سازنده هستم نه فروشنده؛ من عاشق کارم هستم و قیمت کارم را دیگران باید انتخاب کنند. آن زمان در دنیا سه نوازنده بزرگ ویولن وجود داشت که حرف اول را میزدند. نخست هایفتز دوم دیوید اویستراخ و دیگر منوهین که تکرار نشدنی هستند. خوشحال بودم منوهین به یک ساز ایرانی علاقهمند شده بود. به من گفت کدامیک از سازها را بردارم گفتم هر کدام را که دوست داری و بار دیگر حرفش را تکرارکرد و این نشان از درک و آگاهی این نوازنده داشت چرا که او میدانست سازنده، ساز بهتر را بخوبی میشناسد. بعد از آن به آقای پهلبد گفتم لطفاً این ساز را به ایشان هدیه کنید و سرانجام این ویولن از طرف وزارت فرهنگ و هنر به ایشان اهدا شد بعدها متوجه شدم یهودی منوهین دریکی از برنامههایش از ساز من استفاده کرده. وقتی هم از او سؤال کرده بودند که آیا ویولن ساخت استرادی واریوس (بزرگترین ویولن سازجهان) است؟ گفته بود نه کار یک سازنده ایرانی به نام قنبری مهر است. بعد از فوتش شنیدم وصیت کرده بود که سازهایش را بفروشند و پول آن را به بنیاد منوهین اختصاص دهند تا کسانی که بضاعت مالی ندارند بهصورت رایگان موسیقی را آموزش ببینند. اتفاقاً اولین ویولنی که به فروش رفته بود ساز من بود، به قیمت یک و نیم میلیون دلار. با گذشت این همه سال بسیارخوشحالم در آن برهه زمانی کارم دیده شده و بازده داشته است.
- به اعتقاد شما آیا نسل امروز موسیقی هم با همان اشتیاق و فضای حسی وعاشقانه به سازسازی می پردازند یا اینکه بیشتر جنبه تجاری آن مورد توجه است؟
.
اگر چه به نظر میرسد امروز اوضاع جور دیگری است، شاید انتظارات ما که در گذشته زندگی کردهایم متفاوت با اکنون است. آن زمان وزارت فرهنگ وهنری بود با ریاست مهرداد پهبلد واستادانی چون صبا، کلنل وزیری و... امروزه آهنگسازان نوظهوری حضور پیدا کردهاند که حرفشان با ما یکی نیست.
- سازهایی که تا به امروز ساخته اید چقدر براساس نیاز جامعه تولید شده است؟
زمانی که از پاریس برگشتم ویولنهای من مشتریان بسیاری داشت. بههر حال تأیید دیوید اویستراخ پشت آن بود. من آنچه را آموخته بودم در سازهای ملی بهکار بردم از قیچک شروع کردم، بعد از آن رباب، سنتور و سازهای دیگر...
با خود فکر کردم سازهای ملی و ایرانی ما جایگاه کمتری در ارکستر دارند. بر این اساس تصمیم گرفتم که تمامی سازهای ملی را اصلاح و با رفع معایب آنها امکان نوازندگی و صدادهی بهتر را برای نوازندگان فراهم آورم. اخیراً هم گوشی سنتور با گام دنده که از ابداعات پیش از انقلاب و با مشورت استاد زندهیاد فرامرز پایور ساخته بودم و به رسم امانت به سنتورساز جوانی داده بودم را بهنام خود ثبت کرده و مدعی شده که هرکسی زودتر ثبتکند ابداع مال اوست.
- تمامی سازها به اسم خودتان به ثبت رسیده؟
- سبک نوازندگی در ساخت یک ساز چقدر تأثیرگذار است؟ بهطور مثال سبک ویولن نوازی استادان پایور، یا حقی و...
- آیا ساخت ساز با موسیقی روز در تکامل است؟ در واقع آیا نیاز به صدای جدید منجر به تولید یک ساز میشود؟
- از دیگر کارهای مهم شما احیای دوباره ساز بربط است. چه تغییراتی در ساختمان این ساز ایجاد کردید؟
دیگر سازهای ابداعی تان مانند شورانگیز را به چه انگیزه ای ساختید؟
منزل آقای تجویدی بودیم، به من گفت: آقای قنبری بیا یک ساز متفاوت بسازیم .ابتدا مخالفت کردم پیشنهاد کرد با پوست سهتار بسازیم. گفتم امتحان کردم صدای خوبی ندارد، در ادامه گفت موافقی پوست و چوب را درهم ادغام کنیم. از صحبتهای او الهام گرفتم. یک کاسه سه تار نیمه تمام به من داد، سریعاً به خانه رفتم و سه روز تمام، هم و غم خود را برای ساخت این ساز گذاشتم و بعد به منزل تجویدی رفتم. متعجب شد و گفت چه اتفاقی افتاده؟ ساز را به او نشان دادم. با تعجب گفت کی این ساز را ساختی؟ گفتم شب تا صبح؛ شروع به نواختن کرد و گفت عجب خوش صداست. پیشنهاد کردم نام آن را شورانگیز بگذاریم و بعد هم او با این ساز در رادیو نواخت، البته خیلیها به او نقد داشتند و اولین کسی که انتقاد کرد آقای احمد عبادی بود و براین نظر بود که اصالت ساز را از بین برده است. اما شورانگیز هنوز هست و صدای آن در خارج از ایران هم شنیده شده است.
- برخی از خوانندهها علاقهمندند دستی هم در سازسازی داشته باشند. با توجه به تبحر و تجربه شما آیا خوانندگان هم در این باره تخصص دارند؟
- معیاراصالت یک ساز به سازنده سازاست یا خود ساز؟
- در حال حاضر هم به این موضوع توجه دارید؟
- آیا ضرورت ایجاد یک ساز جدید در ارکسترهایمان احساس میشود؟
- درحال حاضر سازهای اصیل ایرانی درموزه نگهداری میشود اما گنجینهای از صدای این سازها وجود ندارد و در واقع جمعآوری نشده آیا این مسأله مورد توجه شما بوده است؟
- افسوس که جامعه ما با سازندههای ساز آشنایی ندارند. نظر شما در این باره چیست؟
- به نظر شما آیا شیوه شما در ساخت ساز در نسلهای آینده هم تکرار خواهد شد؟
- آرزوی ابراهیم قنبری مهر در سن 91 سالگی چیست؟
- به اعتقاد خودتان رمز ماندگاری کارهایتان چیست؟
- و در پایان انتظارشما از نسل آینده موسیقی ایران...
------------------------------------------------------------
فیلم تقدیر از استاد ابراهیم قنبری مهر در پنجمین جشن سالانه موسیقی ما را اینجا ببینید:
منبع:
روزنامه ایران
تاریخ انتشار : سه شنبه 8 مرداد 1398 - 15:16
افزودن یک دیدگاه جدید