بررسی نسبت شعر و موسیقی در قطعات موسیقایی امروز در گفتوگو با آهنگسازِ پیشکسوت
حسین پرنیا: شعرای امروزی موسیقی را نمیشناسند
حسین پرنیا ازجمله آهنگسازان موسیقی ایرانی است که سالهاست در این عرصه فعالیت دارد و آثار زیادی خلق کرده است. از میان ساختههای ماندگار او میتوان به گلپونهها با صدای زندهیاد ایرج بسطامی اشاره کرد. با او درباره چگونگی ماندگار شدن یک قطعه موسیقی، تاثیر شعر و ترانه در موسیقی و همچنین تعاملات میان آهنگسازان و ترانهسرایان گفتوگو کردیم.
ماندگار شدن یک قطعه موسیقایی قطعا به مولفههای متعددی نیاز دارد. مهمترین این مولفهها از نگاه شما چه مواردی هستند؟
رمز ماندگاری در هر عرصهای وابسته به رعایت اصولی است حرف زدن از آنها دشوار نیست، اما رعایت همه آنها به موازات یکدیگر بسیار سخت است. نخستین شرط این است که یک شعر یا ترانه خوب و قوی به دست آهنگساز برسد و او بتواند موسیقی خوبی روی آن بسازد. این اتفاق هم مستلزم آشنایی آهنگساز با کلام است، یعنی آهنگساز باید مهندسی کلمات را بداند و بر این اساس آنها را در جای مناسب خود قرار داده و میزانهایی را کنارش قرار بگذارد که باهم هماهنگ شوند. درواقع اگر آهنگساز مفهوم کلمه به کلمه را درک نکند و نتواند مرحله تلفیق آهنگ و ترانه را با یکدیگر بدرستی معماری کند، هرگز نمیتواند اثر ماندگاری خلق کند. این نخستین گام بسیار مهم است و پایه اصلی کار را بنا مینهد.
نکته دوم این است که وقتی موسیقی ساخته شد آهنگساز توانایی اجرای آن را هم داشته باشد و بتواند آن را برای ارکستر تنظیم کند. همچنین در سازبندی و سازشناسی هم خبره باشد و بتواند این گام دوم را به سمت اجرایی شدن کارش بردارد. به عبارتی، بار مفهوم صداهای موسیقی را بشناسد، اینکه چه حسی از کلمه باید در موسیقی نمود یابد، در این مرحله گویی آهنگساز طراحی خوبی روی بوم انجام داده، اما باید بتواند رنگی روی این طراحی بگذارد که جلادهنده کارش باشد. استفاده از عوامل حرفهای هم اتفاق مهمی است. در این مرحله باید بتواند نوازنده، صدابردار و... را با یک چیدمان حرفهای گرد هم آورد تا کارش با موفقیت اجرا شود و زحماتش به بار بنشیند.
بسیاری از ساختهها این روزها به دل نمینشینند و خیلی زود فراموش میشوند. این اتفاق به معنی این است که آهنگساز این مراحل را بدرستی طی نکرده است؟
نمیتوان همیشه با قطعیت چنین نظری داد. اجازه دهید با یک مثال این موضوع را پاسخ بدهم. شما بارها از کنار برج آزادی رد شده و به آن نگاه کردهاید. اما اگر همین حالا دوباره کنار این برج قرار بگیرید باز هم نگاهتان را به خودش جلب میکند، اما برج میلاد را یکبار که نگاه کنید با اینکه برج خوبی است دیگر نگاهتان را به خودش جلب نمیکند. حکایت بسیاری از آهنگها هم همینطور است.
در گذشته نهچندان دور، ابتدا آهنگساز موسیقی میساخته و شاعر روی آن شعر میگذاشته است. چرا این سنت که محصولات موسیقی به مراتب بهتری را به جای گذاشته کمرنگ شده است؟
دلیلش این است که اغلب شعرای امروزی درست برعکس شعرای دیروزی که تقریبا میشود گفت با آهنگسازها مانوس بودهاند متاسفانه کمترین اطلاع را در عرصه موسیقی دارند. امروزه بیشتر درگیر چیدمان کلمات هستند و از موسیقی چیزی نمیدانند که بتوانند از پس این کار برآیند.
در مواردی وقتی موسیقی را بهعنوان یک ویترین در اختیارشان قرار دهی ویترین آنقدر بد تزئین میشود که هیچ حس خوبی به شنونده القا نمیکند. این اتفاق در حالی رخ میدهد که کلمات به کار گرفته شده خیلی خوب است، شعر هیچ ایرادی ندارد و قوانین شعری رعایت شده، اما متاسفانه چیدمان مصنوعی است و در نتیجه بیشتر از اینکه تاثیرگذار باشد، تاثیرزداست.
از نظر شما دلیل اصلی این اتفاق، ناآشنا بودن شاعران با موسیقی است؟
بله. شعرای امروزی یا موسیقی را نمیشناسند یا دمخور موسیقی نیستند یا حتی شنونده حرفهای موسیقی نیستند و موسیقی جزئی از زندگی آنها نیست. شعر زمانی خوب روی موسیقی مینشیند که جزئی از موسیقی باشد. اگر شاعر بار مفهومی و معنایی موسیقی را درک نکرده باشد نمیتوان موسیقی را به او سپرد تا رویش شعر بگذارد. همین ناآشنایی شاعران با موسیقی بار سنگینی روی دوش آهنگسازان میگذارد. در موارد زیادی هم شاهد هستیم یک موسیقی حزن شدید دارد، ولی کلامی روی آن قرار دارد که بوی زندگی میدهد این مسائل در موسیقی پاپ و ایرانی این سالها خیلی زیاد شده است.
ماندگار شدن یک قطعه موسیقایی قطعا به مولفههای متعددی نیاز دارد. مهمترین این مولفهها از نگاه شما چه مواردی هستند؟
رمز ماندگاری در هر عرصهای وابسته به رعایت اصولی است حرف زدن از آنها دشوار نیست، اما رعایت همه آنها به موازات یکدیگر بسیار سخت است. نخستین شرط این است که یک شعر یا ترانه خوب و قوی به دست آهنگساز برسد و او بتواند موسیقی خوبی روی آن بسازد. این اتفاق هم مستلزم آشنایی آهنگساز با کلام است، یعنی آهنگساز باید مهندسی کلمات را بداند و بر این اساس آنها را در جای مناسب خود قرار داده و میزانهایی را کنارش قرار بگذارد که باهم هماهنگ شوند. درواقع اگر آهنگساز مفهوم کلمه به کلمه را درک نکند و نتواند مرحله تلفیق آهنگ و ترانه را با یکدیگر بدرستی معماری کند، هرگز نمیتواند اثر ماندگاری خلق کند. این نخستین گام بسیار مهم است و پایه اصلی کار را بنا مینهد.
نکته دوم این است که وقتی موسیقی ساخته شد آهنگساز توانایی اجرای آن را هم داشته باشد و بتواند آن را برای ارکستر تنظیم کند. همچنین در سازبندی و سازشناسی هم خبره باشد و بتواند این گام دوم را به سمت اجرایی شدن کارش بردارد. به عبارتی، بار مفهوم صداهای موسیقی را بشناسد، اینکه چه حسی از کلمه باید در موسیقی نمود یابد، در این مرحله گویی آهنگساز طراحی خوبی روی بوم انجام داده، اما باید بتواند رنگی روی این طراحی بگذارد که جلادهنده کارش باشد. استفاده از عوامل حرفهای هم اتفاق مهمی است. در این مرحله باید بتواند نوازنده، صدابردار و... را با یک چیدمان حرفهای گرد هم آورد تا کارش با موفقیت اجرا شود و زحماتش به بار بنشیند.
بسیاری از ساختهها این روزها به دل نمینشینند و خیلی زود فراموش میشوند. این اتفاق به معنی این است که آهنگساز این مراحل را بدرستی طی نکرده است؟
نمیتوان همیشه با قطعیت چنین نظری داد. اجازه دهید با یک مثال این موضوع را پاسخ بدهم. شما بارها از کنار برج آزادی رد شده و به آن نگاه کردهاید. اما اگر همین حالا دوباره کنار این برج قرار بگیرید باز هم نگاهتان را به خودش جلب میکند، اما برج میلاد را یکبار که نگاه کنید با اینکه برج خوبی است دیگر نگاهتان را به خودش جلب نمیکند. حکایت بسیاری از آهنگها هم همینطور است.
در گذشته نهچندان دور، ابتدا آهنگساز موسیقی میساخته و شاعر روی آن شعر میگذاشته است. چرا این سنت که محصولات موسیقی به مراتب بهتری را به جای گذاشته کمرنگ شده است؟
دلیلش این است که اغلب شعرای امروزی درست برعکس شعرای دیروزی که تقریبا میشود گفت با آهنگسازها مانوس بودهاند متاسفانه کمترین اطلاع را در عرصه موسیقی دارند. امروزه بیشتر درگیر چیدمان کلمات هستند و از موسیقی چیزی نمیدانند که بتوانند از پس این کار برآیند.
در مواردی وقتی موسیقی را بهعنوان یک ویترین در اختیارشان قرار دهی ویترین آنقدر بد تزئین میشود که هیچ حس خوبی به شنونده القا نمیکند. این اتفاق در حالی رخ میدهد که کلمات به کار گرفته شده خیلی خوب است، شعر هیچ ایرادی ندارد و قوانین شعری رعایت شده، اما متاسفانه چیدمان مصنوعی است و در نتیجه بیشتر از اینکه تاثیرگذار باشد، تاثیرزداست.
از نظر شما دلیل اصلی این اتفاق، ناآشنا بودن شاعران با موسیقی است؟
بله. شعرای امروزی یا موسیقی را نمیشناسند یا دمخور موسیقی نیستند یا حتی شنونده حرفهای موسیقی نیستند و موسیقی جزئی از زندگی آنها نیست. شعر زمانی خوب روی موسیقی مینشیند که جزئی از موسیقی باشد. اگر شاعر بار مفهومی و معنایی موسیقی را درک نکرده باشد نمیتوان موسیقی را به او سپرد تا رویش شعر بگذارد. همین ناآشنایی شاعران با موسیقی بار سنگینی روی دوش آهنگسازان میگذارد. در موارد زیادی هم شاهد هستیم یک موسیقی حزن شدید دارد، ولی کلامی روی آن قرار دارد که بوی زندگی میدهد این مسائل در موسیقی پاپ و ایرانی این سالها خیلی زیاد شده است.
تاریخ انتشار : دوشنبه 4 مرداد 1400 - 13:35
افزودن یک دیدگاه جدید