با ترجمهی «محسن الهامیان»
«نامههای موتزارت» به انتخاب و ویرایش هانس مرسمان منتشر شد
موسیقی ما- «نامههای ولفگانگ آمادئوس موتزارت» به انتخاب و ویرایش هانس مرسمان و ترجمه محسن الهامیان منتشر شد. در معرفی ناشر از این کتاب آمده است: کمتر کسی را میتوان یافت که نام ولفگانگ آمادئوس موتزارت (موزار و همچنین موتسارت) به گوشش نخورده باشد. بسیاری از ما قطعات موسیقیای را که این موسیقیدان آلمانی نوشته بود شنیدهایم. موتزارت در سال ۱۷۵۶ در آلمان به دنیا آمد و به سال ۱۷۹۱، در ۳۵ سالگی و در اوج فقر درگذشت.
موتزارت علاوه بر نتهای موسیقیاش، نامههایی را هم از خود برجای گذاشت که ۷۴ سال بعد از مرگش یعنی در سال ۱۸۶۵ ترجمه و منتشر شد؛ کار ترجمه انگلیسی این متون را لیدی والاس بر عهده داشت. سالها بعد هانس مرسمان، موسیقیدان آلمانی (۱۸۹۱-۱۹۷۱) دستی به متن این نامهها کشید و به آن خط زمانی بخشید؛ در واقع کاری که مرسمان انجام داد، گزینش و مرتبسازی نامههای موتزارت از دوران بچگی تا مرگش بود. نامههایی که از سوی موتزارت خطاب به پدر، خواهر و همسرش نوشته شده است.
آنچه درباره محتوای نامههای موتزارت جلب توجه میکند، نثر آنهاست. در واقع هنگامی که صحبت از انتشار نامههای یک شخص مشهور به میان میآید، توقع نثری جدی یا حداقل با اسلوب ادبی خاص است. اما درباره موتزارت به گواه مقدمه ناشر انگلیسی کتاب، این نامهها نثری متفکرانه و ادبی ندارند، بلکه به سبک گفتوگو نوشته شدهاند. به عبارتی دیگر به قصد انتشار نوشته نشدهاند و بیشتر بازتابدهنده روحیه این آهنگساز قرن شانزدهم میلادیاند؛ روحیهای کودکانه یا بهتر بگوییم روحیۀ کودکی نابغه.
نخست نامه این مجموعه مربوط به سال ۱۷۶۹ یعنی ۱۳ سالگی موتزارت و خطاب به مادرش بوده است. در برخی دیگر از نامهها نیز با احترام و علاقه شدید موتزارت به پدرش آشنا میشویم. البته این موسیقیدان شهیر هنگامی که به سن استقلال رسید اختلاف عقیده و تضاد فراوانی با پدرش پیدا کرد؛ البته اختلافی که همواره لحنی محترمانه را بین آن دو نشان میدهد.
بخشی دیگر از این نامهها سیر زندگی موتزارت را نشان میدهد؛ از اوجگیری نبوغ موسیقیاییاش تا تلاش برای یافتن جای پایی در دربارهای گوناگون. چیزی که شاید بتوان آن را نقطه افول ستاره بخت موتزارت در نظر گرفت. آنجا که همسرش مینویسد: «شوهرم به راحتی میتوانست در خارج موقعیت و پول خوبی پیدا کند و خانواده خود را در تنعم و بینیازی قرار دهد. پیشنهادهای مکرری با درآمد مکفی به او شد، ولی خدمت به دربار سلطنتی این شهر را به همه این پیشنهادها ترجیح داد و به آنها وقعی نگذارد.» البته خدمت به دربار در نهایت عایدهای منفی برای موتزارت داشت و آن هم تنفرش از سالزبورگ، زادگاهش است. اگرچه بخشی از این تنفر به دلیل رفتار استبدادگونه پدر بود، اما بخش اعظم آن به خشونت اربابش آرکبیشاپ بازمیگردد که دستور داد با لگدی این ولگرد بی سر و پا، موتزارت را از قصر بیرون کنند.
نامههای موتزارت، داستان و نمایانگر خط زندگی موسیقیدانی است که ستارۀ اقبالش در جهان موسیقی درخشیدن گرفت، اما به سرعت غروب کرد.
موتزارت علاوه بر نتهای موسیقیاش، نامههایی را هم از خود برجای گذاشت که ۷۴ سال بعد از مرگش یعنی در سال ۱۸۶۵ ترجمه و منتشر شد؛ کار ترجمه انگلیسی این متون را لیدی والاس بر عهده داشت. سالها بعد هانس مرسمان، موسیقیدان آلمانی (۱۸۹۱-۱۹۷۱) دستی به متن این نامهها کشید و به آن خط زمانی بخشید؛ در واقع کاری که مرسمان انجام داد، گزینش و مرتبسازی نامههای موتزارت از دوران بچگی تا مرگش بود. نامههایی که از سوی موتزارت خطاب به پدر، خواهر و همسرش نوشته شده است.
آنچه درباره محتوای نامههای موتزارت جلب توجه میکند، نثر آنهاست. در واقع هنگامی که صحبت از انتشار نامههای یک شخص مشهور به میان میآید، توقع نثری جدی یا حداقل با اسلوب ادبی خاص است. اما درباره موتزارت به گواه مقدمه ناشر انگلیسی کتاب، این نامهها نثری متفکرانه و ادبی ندارند، بلکه به سبک گفتوگو نوشته شدهاند. به عبارتی دیگر به قصد انتشار نوشته نشدهاند و بیشتر بازتابدهنده روحیه این آهنگساز قرن شانزدهم میلادیاند؛ روحیهای کودکانه یا بهتر بگوییم روحیۀ کودکی نابغه.
نخست نامه این مجموعه مربوط به سال ۱۷۶۹ یعنی ۱۳ سالگی موتزارت و خطاب به مادرش بوده است. در برخی دیگر از نامهها نیز با احترام و علاقه شدید موتزارت به پدرش آشنا میشویم. البته این موسیقیدان شهیر هنگامی که به سن استقلال رسید اختلاف عقیده و تضاد فراوانی با پدرش پیدا کرد؛ البته اختلافی که همواره لحنی محترمانه را بین آن دو نشان میدهد.
بخشی دیگر از این نامهها سیر زندگی موتزارت را نشان میدهد؛ از اوجگیری نبوغ موسیقیاییاش تا تلاش برای یافتن جای پایی در دربارهای گوناگون. چیزی که شاید بتوان آن را نقطه افول ستاره بخت موتزارت در نظر گرفت. آنجا که همسرش مینویسد: «شوهرم به راحتی میتوانست در خارج موقعیت و پول خوبی پیدا کند و خانواده خود را در تنعم و بینیازی قرار دهد. پیشنهادهای مکرری با درآمد مکفی به او شد، ولی خدمت به دربار سلطنتی این شهر را به همه این پیشنهادها ترجیح داد و به آنها وقعی نگذارد.» البته خدمت به دربار در نهایت عایدهای منفی برای موتزارت داشت و آن هم تنفرش از سالزبورگ، زادگاهش است. اگرچه بخشی از این تنفر به دلیل رفتار استبدادگونه پدر بود، اما بخش اعظم آن به خشونت اربابش آرکبیشاپ بازمیگردد که دستور داد با لگدی این ولگرد بی سر و پا، موتزارت را از قصر بیرون کنند.
نامههای موتزارت، داستان و نمایانگر خط زندگی موسیقیدانی است که ستارۀ اقبالش در جهان موسیقی درخشیدن گرفت، اما به سرعت غروب کرد.
تاریخ انتشار : دوشنبه 26 مهر 1400 - 13:46
افزودن یک دیدگاه جدید