«سهراب پورناظری» و «علی قمصری» قطعهی سپیده را بازتنظیم و اجرا کردند
که مدتی ببُریدند و باز پیوستند
موسیقی ما- «سهراب پورناظری» (آهنگساز و نوازندهی کمانچه) با همراهی «علی قمصری» (آهنگساز و نوازندهی تار) به تازگی، سرود ماندگار «سپیده» را با همراهی یکدیگر بازتنظیم و اجرا کردهاند. این اتفاق در حالی رخ میدهد که این دو هنرمندِ جوان در این سالها، نهتنها فعالیتِ مشترکی با هم نداشتند؛ بلکه گاه صحبت از اختلافاتی در حوزهی نگرش و عملِ موسیقیشان مطرح میشد. حالا اما از چندی قبل، این دو هنرمند هم را در شبکههای اجتماعی دنبال کرده و مدتی کوتاه پس از آن ویدیویی از اجرای دوبارهی قطعهی «سپیده» را اجرا کردند و حال به نظر میرسد این رویداد را میتوان فصلی تازه در فعالیتهای مشترک این دو دانست.
این دو هنرمند در پستی مشترک نوشتند: «دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را که مدتی ببُریدند و باز پیوستند. در این هنگامهی پر نشیب و فراز میهن چاره همان دیدیم که در راه سرافرازی ایران، پیوند را از سر گرفته و همپیمان با شما مردم فرهمند بکوبیم بر طبل اتحاد و یکپارچگی سرزمین.»
از سالهای دور
اما همکاری سهراب و قمصری به سالها پیش باز میگردد که حاصلِ آن در آلبومها و کنسرتهای موسیقی مشخص است. آنان در این سالها فعالیتهای اختصاصی بسیاری داشتهاند که هر کدام از آنان بازتابهایی را در موسیقی ایران به همراه داشته است. «سهراب پورناظری» عمده فعالیتهای خود را به همکاری با «همایون شجریان» اختصاص داد که حاصلِ آن کارهایی چون خداوندان اسرار، رگ خواب، آرایش غلیظ و ... شد و همهگیشان نیز با استقبال مواجه شدند. آخرین حضور او در صحنه به کنسرت-نمایش «سیصد» باز میگردد. قمصری نیز آثاری مشترک با همایون داشته است که آخرینِ آنان به اجرای قطعهی «بیدار شو» بازمیگردد؛ اما این هنرمند بخش مهمی از فعالیتهای خود را به موسیقی بیکلام و کار با گروههای جوانتر اختصاص داد. او مدتهاست پروژهی «تار ایرانی» را نیز در دست دارد که طی آن در شهرهای مختلف ایران به اجرای برنامه پرداخته است. این پروژه نیز هماکنون مانند تمام فعالیتهای موسیقایی تعطیل است.
اما قمصری و سهراب، نخستین همکاری خود را سالها پیش (لااقل پانزده سالِ قبل) انجام دادند که از جملهی آن میتوان به آلبوم «آب، نان، آواز» در سالِ 1388 اشاره کرد. قمصری آهنگساز این اثر به خوانندگی همایون شجریان بود و پورناظری در آن نواخت. «سرو روان» نیز همکاری دیگری از این دو هنرمند با خوانندگی «علیرضا قربانی» بود و البته «چهآتشها» بارِ دیگر با خوانندگی همایون.
قمصری و پورناظری روی صحنه نیز اجراهای مشترکی با یکدیگر داشتهاند که تحت لوای گروهِ «همنوازان حصار» انجام شد. اجرای کنسرت با خوانندگی علیرضا قربانی نیز از دیگر برنامههایی بود که این دو هنرمند در آن به صورت مشترک روی صحنه رفتند.
همکاری این دو هنرمند در آن سالها به رفاقتی تمام عیار نیز منجر شد؛ برای مثال آنگاه که آلبومی با نام «فوقالعاده» با صدای زندهیاد «بهنام صفوی» منتشر شد و نام سهراب پورناظری به عنوان نوازنده کمانچه در یکی از قطعات این آلبوم درج شد، قمصری به دفاع از او پرداخت و در این خصوص نوشت: «سهراب پورناظری جزو معدود نوازندگان ارزشمندی است که تا امروز برای همکاری با هنرمندان مختلف، [به صورت] فیلتر شده و گزینشی عمل کرده است. به طوری که هنرش را با هر لباسی عرضه نکرده و به آیین هنرش به روش خودش متعهد بوده. با آنکه مدتی است پورناظری همکاریاش با یک خواننده پاپ را تکذیب کرده، نامش در لِیبل یک آلبوم پاپ به اشتباه دیده میشود. این سهلانگاریها میتوانند حرمتهای زیادی را در عرصهی موسیقی جدی بشکنند. امیدوارم مسئولین ارشاد برخورد درستی با این سهلانگاری داشته باشند و خواننده آن اثر به وظیفه حرفهای خود در مورد انتشار توضیحات پیرامون این اتفاق به شایستگی عمل کند. فاصلههای محترمانه در ژانرهای مختلف نباید از بین برود و از این رو باید به بکارت هنری و خطقرمزهای حرفهای هنرمندان احترام بیشتری گذاشته شود.»
اما همکاری آنان تنها به اجرای موسیقی محدود نبود. سهراب و قمصری، به همراه تعدادی دیگر از هنرمندان که نامهای برجستهای چون همایون شجریان، تهمورس پورناظری، علیرضا قربانی در آن دیده میشد، مدتی در خانهی موسیقی حضور یافتند تا فعالیتهایی در این خانه (به عنوان تنها انجمن صنفی موسیقیدانان ایران) انجام شود؛ اتفاقی که البته تداوم چندانی نداشت و بعدتر به انتقادهای شدیدالحنِ قمصری از این خانه منجر شد.
اختلاف از کی شروع شد؟
راستش اینکه اختلافِ میانِ این دو هنرمند به چه دلیلی شکل گرفت و چرا ادامه یافت، موضوعی نیست که بخواهیم در این گزارش به آن بپردازیم؛ توجه شما را تنها به بخشی از میزگردی که «موسیقی ما» با حضور هنرمندانی چون سیامک آقایی، فردین خلعتبری، سهراب پورناظری و علی قمصری برگزار کرد، جلب میکنیم:
علی قمصری: به اعتقاد شما در چند سال اخیر به فراخور پیشرفت تکنیکی و داینامیکی نوازندگی، صنعت ساز پیشرفت کرده یا نه؟
سهراب پورناظری: این پیشرفت را لطفاً تعریف کنید.
علی قمصری: دامنهی داینامیکی که نوازنده قدیم نیاز داشته که از ساز بیرون بکشد یا ریزی که آن موقع میزده و آرشههایی که آن موقع میکشیده و فشار آرشه روی سیم، در حال حاضر با گستردهشدن تکنیکها، امکاناتش تغییر کرده است. یک سازنده فکر میکند که مثلاً در مورد شروین مهاجر یا استاد کلهر چه کار بکنم که پیتزیکاتوهایی را که میزند صدای بهتری بدهد یا دامنهی داینامیکِ سنتوری که ایشان [سیامک آقایی] مینوازد، تغییر دهد. این را قبول دارید که پیشرفت در این زمینه بوده است؟
سهراب پورناظری: راستش را بخواهید این همان جاده کجی است که از آن حرف میزنم.
علی قمصری: یعنی گستردگی تکنیکی؟
سهراب پورناظری: این متری که میگوییم تکنیک، داینامیک.
علی قمصری: تکنیک در نسل ما بار منفی پیدا کرده، تکنیک خیلی چیز خوبی است.
سهراب پورناظری: نه تکنیک عالی است؛ نمیگویم بد است. میگویم آیا تکنیک و داینامیک بر مادری که ما از آن زاده شدیم و سرزمینی که در آن هستیم، منطبق هست؟ آیا این همان دانهای است که میخواهیم به سرانجام برسانیم؟
علی قمصری: اگر قرار باشد آن کودک بزرگ نشود و در همان سن و سال بماند که نمیشود. این کودک خواه ناخواه بزرگ میشود.
سهراب پورناظری: اگر بخواهیم این دانه را از خرمشهر به سیبری ببریم و بخواهیم رشد کند، شدنی نیست. بحث بر سر این است که برخورد نسل ما- حتی نسل قبل از ما- با تکنیک برخورد غلطی است.
علی قمصری: تا به حال شده که از چیزی حس تنفر داشته باشید؟
سهراب پورناظری: بله.
علی قمصری: تا به حال شده که زمانی که حس تنفرتان را میخواهید ابراز کنید، ساز دستتان بگیرید؟
سهراب پورناظری: اتفاقاً میخواستم به همینجا برسم. این جهانبینی به نظرم اصلاً جهانبینی هنرمند ایرانی نیست.
علی قمصری: چرا؟ مگر موسیقی، هنرِ بیانِ احساسات نیست؟ شعر «زمستان» مگر شعر تاریکی نیست؟
سهراب پورناظری: شعر عالیای است. من میگویم آیا «حافظ» را درک کرده و توانستهام راه حافظ را در هنر خودم ادامه بدهم؟ حافظ هیچگاه سعی کرد که یک شعر خشمگین بگوید؟ یا اینکه من میخواهم یک کنسرت خشمگین بدهم و یک ماه این خشم را در وجودم نگاه دارم و مواظب باشم که خدای ناکرده خوشحال نشوم! چون در این صورت اگر روی سن بروم، خرابکاری خواهم کرد.
علی قمصری: حرف من این است که میگویم شاید یک لحظه این اتفاق رخ دهد.
سهراب پورناظری: اتفاقاً مثال خیلی خوبی زدید و به من کمک کردید. تمام این شاخصههایی که میگویید در نهایت، نتیجه یک عالَم ایرانی را به من نمیدهد.
علی قمصری: یعنی در ایران خشم نیست؟
سهراب پورناظری: من دربارهی عالَم هنرمند ایرانی صحبت میکنم. عالَمی که مسجد شیخلطفالله را درست میکند. شعر حافظ یا سعدی را شکل میدهد که هزاران سال دوام دارد و هنوز با اتفاقاتی که در جامعه ما افتاده، کارکرد خودش را دارد. بیاییم و دربارهی چنین الگوی قدرتمندی حرف بزنیم.
علی قمصری: من عاشق مسجد شیخ لطفالله هستم؛ اما روی این مبل نشستهام.
سهراب پورناظری: اما تعریف و سلیقهات را بر اساس این مبل انجام نمیدهی. معتقدی که در تمام این سالها غرب، امریکا و شرق روی ما اثر گذاشتهاند و آن هویتی را که داشتیم، از دست دادهایم و امروز مجبوریم روی مبل بنشینیم و مناسک یک کنسرت اروپایی را برای کنسرت خودمان برگزار کنیم.
علی قمصری: آرمانگرایی من یک آرمانگرایی حقیقی است، نه آرمانگرایی باستانی. ما میتوانیم آرمانگرایی باستانی داشته باشیم؛ اما حقیقت این است که نمیتوانیم نوع نگاهی که هماکنون در زندگی وجود دارد، این کوچهها، این خیابان و خشمی که ممکن است در یک لحظه داشته باشیم را به رسمیت نشناسیم.
سهراب پورناظری: از نظر من این نگاه کامل نیست.
علی قمصری: من نمیگویم همه موسیقی من خشم بشود.
سهراب پورناظری: میگویید که موزیسین کتاب میخواند و فلسفه دنبال میکند؛ اما چه فلسفهای را دنبال میکند و چه کتابی را میخواند؟
علی قمصری: من گفتم چه کتابی را میخواند؟
سهراب پورناظری: اما همین نگاه باعث خروجی موسیقی میشود. نکتهای که «سیامک» میگوید خروجی موسیقی همه ما است.
علی قمصری: فکر کنم پیشداوری میکنید؛ چون من هنوز نگفتهام چه فلسفهای.
سهراب پورناظری: من نسبت به خروجیای که تا امروز حاصل شده، حرف میزنم.
سهراب پورناظری: با همهی اینها از تولیدات ۱۵ سال اخیر راضی هستید یا نه؟
علی قمصری: به نظرم اتفاقات خوبی افتاده؛ اما اینکه من راضی هستم یا نیستم، خیلی مهم نیست. مهم این است که حقیقت نمیتواند چیز دیگری باشد. با این وجود، من رضایت نسبی دارم.
سهراب پورناظری: چه ربطی دارد که کسی که پیرو یک ایدئولوژی یا دیدگاهی هست یا نیست را جزو خوبها و بدها بدانیم؟
علی قمصری: به نظرم عملکرد خودت هم در جهت عالَمی که دربارهی آن صحبت میکنی، نیست. گاهی حتی با نقاط قوتات این کار را انجام میدهی.
سهراب پورناظری: ایرادی ندارد. ما اینجا جمع شدهایم موضوعی را بررسی کنیم. نیامدهایم که تحلیل روند موسیقایی خودمان را انجام بدهیم.
اندکی دربارهی سپیده
اما قمصری و پورناظری با توجه به اوضاعِ حاکم بر جامعه، تصمیم گرفتند تا اولین همکاری دوبارهی خود را به «سپیده» اختصاص دهند. در اطلاعات ویکیپدیایی تصنیفِ «سپیده» آمده است که این قطعه در گذشته با نام «چاووش 6» شناخته میشد و ششمین آلبوم موسیقی از مجموعهی دوازده آلبومِ کانون فرهنگی و هنری چاووش است که در آذرماه سال ۱۳۵۸ در دانشگاه ملی (شهید بهشتی کنونی) در دستگاه ماهور اجرا شد؛ همچنین در این اثر یکی از قطعات ساختهشده توسط پرویز مشکاتیان به نام تصنیف ایرانی (با شعری از جواد آذر) نیز اجرا شدهاست.
«سپیده» شاید نامِ غیرآشنای این تصنیف برای بسیاری باشد. عموم مردم در این سالها آن را به نام «ایران ای سرای امید» میشناسند. در این اثر نیز میتوان همان خلقوخوی لطفی را در آهنگسازی مشاهده کرد. همان مضرابهای و همان سرعتِ نوازندگی. ملودی در این اثر شیرین است و پرتکنیک. اتفاقی که در بسیاری از آثار لطفی میتوان شناخت. تصنیف و پیشدرآمد سپیده هر دو منحصر به فرد است و همنوازی تار لطفی با آواز شجریان ترکیبی منسجم و ماندگار از اثری شورآفرین را در اذهان مخاطبان ایجاد کرد. علاوه بر آن با توجه به مفهومِ شعر، همانطور که انتظار میرود، قطعه در «ماهور» ساخته شده است.
البته «محمدرضا لطفی» سالها بعد دربارهی آن گفت: «تصنیف سپیده دیرتر از مقدمهی آن ساخته شدهاست. چند ماه پیش از نخستین کنسرت این اثر، وقتی به منزل سایه رفتم و با سهتار، آهنگ تصنیف را برای او نواختم علاقهمند شد که شعر آن را بسراید. خواهش کردم هر چه زودتر اقدام کند چون کنسرت در راه بود و بدون این تصنیف، کارمان ناقص میماند. کار سرودن شعر طولانی شد و من نگران بودم، تا این که یک هفته مانده به اجرای کنسرت شعر آماده شد و من آن را نزد شجریان بردم.»
با تکمیل شعر، لطفی آن را به شجریان میرساند و گروه در مدت یک هفته مانده به اجرا آن را تمرین میکند. در بخشی از شعر، «ای ایران غمت مرساد» در تحریر نخست چنین بوده است: «ای ایران بدت مرساد». نخستینباری که سایه ترانه را برای شجریان میخواند، به اشتباه «غم» را جایگزین «بد» میکند و با اینکه پس از آن، ترانه را به همان صورت نخست و با «بدت مرساد» نوشتند و تمرین کردند، در شب کنسرت، شجریان ناخودآگاه همان شکلی را که روز نخست شنیده بود خواند و ترانه چنین ضبط و ثبت شد.
سایه سالها بعد در گفتوگو با مجلهی بخارا دربارهی این تصنیف گفت: «ترانه باید در هماهنگی با آهنگ ساخته شود. در این آهنگ، هرجا ملودی تکرار شده، من با آوردن قافیه در ترانه آن قرینه بودن آهنگین را نشان دادهام و تکرارها را برجسته کردهام. اما جملهی آخر از نظر ملودیک با همهی جملات (از جمله لختی که با «شکفته باد» به پایان میرسد) فرق دارد. برای همین حتا در ترانه هم میبایست این تک بودن حس میشد.»
«محمدرضا لطفی» سالها بعد وقتی برای همیشه از آمریکا به ایران بازگشت، بار دیگر به سراغ «سپیده» رفت و این بار با خوانندهای دیگر و گروهی دیگر به روی صحنه آمد. کنسرت «سپیده» در سال ۱۳۸۷ در تالار وزارت کشور با همراهی گروه همنوازان شیدا و صدای «محمد معتمدی» اجرا شد.
این دو هنرمند در پستی مشترک نوشتند: «دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را که مدتی ببُریدند و باز پیوستند. در این هنگامهی پر نشیب و فراز میهن چاره همان دیدیم که در راه سرافرازی ایران، پیوند را از سر گرفته و همپیمان با شما مردم فرهمند بکوبیم بر طبل اتحاد و یکپارچگی سرزمین.»
از سالهای دور
اما همکاری سهراب و قمصری به سالها پیش باز میگردد که حاصلِ آن در آلبومها و کنسرتهای موسیقی مشخص است. آنان در این سالها فعالیتهای اختصاصی بسیاری داشتهاند که هر کدام از آنان بازتابهایی را در موسیقی ایران به همراه داشته است. «سهراب پورناظری» عمده فعالیتهای خود را به همکاری با «همایون شجریان» اختصاص داد که حاصلِ آن کارهایی چون خداوندان اسرار، رگ خواب، آرایش غلیظ و ... شد و همهگیشان نیز با استقبال مواجه شدند. آخرین حضور او در صحنه به کنسرت-نمایش «سیصد» باز میگردد. قمصری نیز آثاری مشترک با همایون داشته است که آخرینِ آنان به اجرای قطعهی «بیدار شو» بازمیگردد؛ اما این هنرمند بخش مهمی از فعالیتهای خود را به موسیقی بیکلام و کار با گروههای جوانتر اختصاص داد. او مدتهاست پروژهی «تار ایرانی» را نیز در دست دارد که طی آن در شهرهای مختلف ایران به اجرای برنامه پرداخته است. این پروژه نیز هماکنون مانند تمام فعالیتهای موسیقایی تعطیل است.
اما قمصری و سهراب، نخستین همکاری خود را سالها پیش (لااقل پانزده سالِ قبل) انجام دادند که از جملهی آن میتوان به آلبوم «آب، نان، آواز» در سالِ 1388 اشاره کرد. قمصری آهنگساز این اثر به خوانندگی همایون شجریان بود و پورناظری در آن نواخت. «سرو روان» نیز همکاری دیگری از این دو هنرمند با خوانندگی «علیرضا قربانی» بود و البته «چهآتشها» بارِ دیگر با خوانندگی همایون.
قمصری و پورناظری روی صحنه نیز اجراهای مشترکی با یکدیگر داشتهاند که تحت لوای گروهِ «همنوازان حصار» انجام شد. اجرای کنسرت با خوانندگی علیرضا قربانی نیز از دیگر برنامههایی بود که این دو هنرمند در آن به صورت مشترک روی صحنه رفتند.
همکاری این دو هنرمند در آن سالها به رفاقتی تمام عیار نیز منجر شد؛ برای مثال آنگاه که آلبومی با نام «فوقالعاده» با صدای زندهیاد «بهنام صفوی» منتشر شد و نام سهراب پورناظری به عنوان نوازنده کمانچه در یکی از قطعات این آلبوم درج شد، قمصری به دفاع از او پرداخت و در این خصوص نوشت: «سهراب پورناظری جزو معدود نوازندگان ارزشمندی است که تا امروز برای همکاری با هنرمندان مختلف، [به صورت] فیلتر شده و گزینشی عمل کرده است. به طوری که هنرش را با هر لباسی عرضه نکرده و به آیین هنرش به روش خودش متعهد بوده. با آنکه مدتی است پورناظری همکاریاش با یک خواننده پاپ را تکذیب کرده، نامش در لِیبل یک آلبوم پاپ به اشتباه دیده میشود. این سهلانگاریها میتوانند حرمتهای زیادی را در عرصهی موسیقی جدی بشکنند. امیدوارم مسئولین ارشاد برخورد درستی با این سهلانگاری داشته باشند و خواننده آن اثر به وظیفه حرفهای خود در مورد انتشار توضیحات پیرامون این اتفاق به شایستگی عمل کند. فاصلههای محترمانه در ژانرهای مختلف نباید از بین برود و از این رو باید به بکارت هنری و خطقرمزهای حرفهای هنرمندان احترام بیشتری گذاشته شود.»
اما همکاری آنان تنها به اجرای موسیقی محدود نبود. سهراب و قمصری، به همراه تعدادی دیگر از هنرمندان که نامهای برجستهای چون همایون شجریان، تهمورس پورناظری، علیرضا قربانی در آن دیده میشد، مدتی در خانهی موسیقی حضور یافتند تا فعالیتهایی در این خانه (به عنوان تنها انجمن صنفی موسیقیدانان ایران) انجام شود؛ اتفاقی که البته تداوم چندانی نداشت و بعدتر به انتقادهای شدیدالحنِ قمصری از این خانه منجر شد.
اختلاف از کی شروع شد؟
راستش اینکه اختلافِ میانِ این دو هنرمند به چه دلیلی شکل گرفت و چرا ادامه یافت، موضوعی نیست که بخواهیم در این گزارش به آن بپردازیم؛ توجه شما را تنها به بخشی از میزگردی که «موسیقی ما» با حضور هنرمندانی چون سیامک آقایی، فردین خلعتبری، سهراب پورناظری و علی قمصری برگزار کرد، جلب میکنیم:
علی قمصری: به اعتقاد شما در چند سال اخیر به فراخور پیشرفت تکنیکی و داینامیکی نوازندگی، صنعت ساز پیشرفت کرده یا نه؟
سهراب پورناظری: این پیشرفت را لطفاً تعریف کنید.
علی قمصری: دامنهی داینامیکی که نوازنده قدیم نیاز داشته که از ساز بیرون بکشد یا ریزی که آن موقع میزده و آرشههایی که آن موقع میکشیده و فشار آرشه روی سیم، در حال حاضر با گستردهشدن تکنیکها، امکاناتش تغییر کرده است. یک سازنده فکر میکند که مثلاً در مورد شروین مهاجر یا استاد کلهر چه کار بکنم که پیتزیکاتوهایی را که میزند صدای بهتری بدهد یا دامنهی داینامیکِ سنتوری که ایشان [سیامک آقایی] مینوازد، تغییر دهد. این را قبول دارید که پیشرفت در این زمینه بوده است؟
سهراب پورناظری: راستش را بخواهید این همان جاده کجی است که از آن حرف میزنم.
علی قمصری: یعنی گستردگی تکنیکی؟
سهراب پورناظری: این متری که میگوییم تکنیک، داینامیک.
علی قمصری: تکنیک در نسل ما بار منفی پیدا کرده، تکنیک خیلی چیز خوبی است.
سهراب پورناظری: نه تکنیک عالی است؛ نمیگویم بد است. میگویم آیا تکنیک و داینامیک بر مادری که ما از آن زاده شدیم و سرزمینی که در آن هستیم، منطبق هست؟ آیا این همان دانهای است که میخواهیم به سرانجام برسانیم؟
علی قمصری: اگر قرار باشد آن کودک بزرگ نشود و در همان سن و سال بماند که نمیشود. این کودک خواه ناخواه بزرگ میشود.
سهراب پورناظری: اگر بخواهیم این دانه را از خرمشهر به سیبری ببریم و بخواهیم رشد کند، شدنی نیست. بحث بر سر این است که برخورد نسل ما- حتی نسل قبل از ما- با تکنیک برخورد غلطی است.
علی قمصری: تا به حال شده که از چیزی حس تنفر داشته باشید؟
سهراب پورناظری: بله.
علی قمصری: تا به حال شده که زمانی که حس تنفرتان را میخواهید ابراز کنید، ساز دستتان بگیرید؟
سهراب پورناظری: اتفاقاً میخواستم به همینجا برسم. این جهانبینی به نظرم اصلاً جهانبینی هنرمند ایرانی نیست.
علی قمصری: چرا؟ مگر موسیقی، هنرِ بیانِ احساسات نیست؟ شعر «زمستان» مگر شعر تاریکی نیست؟
سهراب پورناظری: شعر عالیای است. من میگویم آیا «حافظ» را درک کرده و توانستهام راه حافظ را در هنر خودم ادامه بدهم؟ حافظ هیچگاه سعی کرد که یک شعر خشمگین بگوید؟ یا اینکه من میخواهم یک کنسرت خشمگین بدهم و یک ماه این خشم را در وجودم نگاه دارم و مواظب باشم که خدای ناکرده خوشحال نشوم! چون در این صورت اگر روی سن بروم، خرابکاری خواهم کرد.
علی قمصری: حرف من این است که میگویم شاید یک لحظه این اتفاق رخ دهد.
سهراب پورناظری: اتفاقاً مثال خیلی خوبی زدید و به من کمک کردید. تمام این شاخصههایی که میگویید در نهایت، نتیجه یک عالَم ایرانی را به من نمیدهد.
علی قمصری: یعنی در ایران خشم نیست؟
سهراب پورناظری: من دربارهی عالَم هنرمند ایرانی صحبت میکنم. عالَمی که مسجد شیخلطفالله را درست میکند. شعر حافظ یا سعدی را شکل میدهد که هزاران سال دوام دارد و هنوز با اتفاقاتی که در جامعه ما افتاده، کارکرد خودش را دارد. بیاییم و دربارهی چنین الگوی قدرتمندی حرف بزنیم.
علی قمصری: من عاشق مسجد شیخ لطفالله هستم؛ اما روی این مبل نشستهام.
سهراب پورناظری: اما تعریف و سلیقهات را بر اساس این مبل انجام نمیدهی. معتقدی که در تمام این سالها غرب، امریکا و شرق روی ما اثر گذاشتهاند و آن هویتی را که داشتیم، از دست دادهایم و امروز مجبوریم روی مبل بنشینیم و مناسک یک کنسرت اروپایی را برای کنسرت خودمان برگزار کنیم.
علی قمصری: آرمانگرایی من یک آرمانگرایی حقیقی است، نه آرمانگرایی باستانی. ما میتوانیم آرمانگرایی باستانی داشته باشیم؛ اما حقیقت این است که نمیتوانیم نوع نگاهی که هماکنون در زندگی وجود دارد، این کوچهها، این خیابان و خشمی که ممکن است در یک لحظه داشته باشیم را به رسمیت نشناسیم.
سهراب پورناظری: از نظر من این نگاه کامل نیست.
علی قمصری: من نمیگویم همه موسیقی من خشم بشود.
سهراب پورناظری: میگویید که موزیسین کتاب میخواند و فلسفه دنبال میکند؛ اما چه فلسفهای را دنبال میکند و چه کتابی را میخواند؟
علی قمصری: من گفتم چه کتابی را میخواند؟
سهراب پورناظری: اما همین نگاه باعث خروجی موسیقی میشود. نکتهای که «سیامک» میگوید خروجی موسیقی همه ما است.
علی قمصری: فکر کنم پیشداوری میکنید؛ چون من هنوز نگفتهام چه فلسفهای.
سهراب پورناظری: من نسبت به خروجیای که تا امروز حاصل شده، حرف میزنم.
سهراب پورناظری: با همهی اینها از تولیدات ۱۵ سال اخیر راضی هستید یا نه؟
علی قمصری: به نظرم اتفاقات خوبی افتاده؛ اما اینکه من راضی هستم یا نیستم، خیلی مهم نیست. مهم این است که حقیقت نمیتواند چیز دیگری باشد. با این وجود، من رضایت نسبی دارم.
سهراب پورناظری: چه ربطی دارد که کسی که پیرو یک ایدئولوژی یا دیدگاهی هست یا نیست را جزو خوبها و بدها بدانیم؟
علی قمصری: به نظرم عملکرد خودت هم در جهت عالَمی که دربارهی آن صحبت میکنی، نیست. گاهی حتی با نقاط قوتات این کار را انجام میدهی.
سهراب پورناظری: ایرادی ندارد. ما اینجا جمع شدهایم موضوعی را بررسی کنیم. نیامدهایم که تحلیل روند موسیقایی خودمان را انجام بدهیم.
اندکی دربارهی سپیده
اما قمصری و پورناظری با توجه به اوضاعِ حاکم بر جامعه، تصمیم گرفتند تا اولین همکاری دوبارهی خود را به «سپیده» اختصاص دهند. در اطلاعات ویکیپدیایی تصنیفِ «سپیده» آمده است که این قطعه در گذشته با نام «چاووش 6» شناخته میشد و ششمین آلبوم موسیقی از مجموعهی دوازده آلبومِ کانون فرهنگی و هنری چاووش است که در آذرماه سال ۱۳۵۸ در دانشگاه ملی (شهید بهشتی کنونی) در دستگاه ماهور اجرا شد؛ همچنین در این اثر یکی از قطعات ساختهشده توسط پرویز مشکاتیان به نام تصنیف ایرانی (با شعری از جواد آذر) نیز اجرا شدهاست.
«سپیده» شاید نامِ غیرآشنای این تصنیف برای بسیاری باشد. عموم مردم در این سالها آن را به نام «ایران ای سرای امید» میشناسند. در این اثر نیز میتوان همان خلقوخوی لطفی را در آهنگسازی مشاهده کرد. همان مضرابهای و همان سرعتِ نوازندگی. ملودی در این اثر شیرین است و پرتکنیک. اتفاقی که در بسیاری از آثار لطفی میتوان شناخت. تصنیف و پیشدرآمد سپیده هر دو منحصر به فرد است و همنوازی تار لطفی با آواز شجریان ترکیبی منسجم و ماندگار از اثری شورآفرین را در اذهان مخاطبان ایجاد کرد. علاوه بر آن با توجه به مفهومِ شعر، همانطور که انتظار میرود، قطعه در «ماهور» ساخته شده است.
البته «محمدرضا لطفی» سالها بعد دربارهی آن گفت: «تصنیف سپیده دیرتر از مقدمهی آن ساخته شدهاست. چند ماه پیش از نخستین کنسرت این اثر، وقتی به منزل سایه رفتم و با سهتار، آهنگ تصنیف را برای او نواختم علاقهمند شد که شعر آن را بسراید. خواهش کردم هر چه زودتر اقدام کند چون کنسرت در راه بود و بدون این تصنیف، کارمان ناقص میماند. کار سرودن شعر طولانی شد و من نگران بودم، تا این که یک هفته مانده به اجرای کنسرت شعر آماده شد و من آن را نزد شجریان بردم.»
با تکمیل شعر، لطفی آن را به شجریان میرساند و گروه در مدت یک هفته مانده به اجرا آن را تمرین میکند. در بخشی از شعر، «ای ایران غمت مرساد» در تحریر نخست چنین بوده است: «ای ایران بدت مرساد». نخستینباری که سایه ترانه را برای شجریان میخواند، به اشتباه «غم» را جایگزین «بد» میکند و با اینکه پس از آن، ترانه را به همان صورت نخست و با «بدت مرساد» نوشتند و تمرین کردند، در شب کنسرت، شجریان ناخودآگاه همان شکلی را که روز نخست شنیده بود خواند و ترانه چنین ضبط و ثبت شد.
سایه سالها بعد در گفتوگو با مجلهی بخارا دربارهی این تصنیف گفت: «ترانه باید در هماهنگی با آهنگ ساخته شود. در این آهنگ، هرجا ملودی تکرار شده، من با آوردن قافیه در ترانه آن قرینه بودن آهنگین را نشان دادهام و تکرارها را برجسته کردهام. اما جملهی آخر از نظر ملودیک با همهی جملات (از جمله لختی که با «شکفته باد» به پایان میرسد) فرق دارد. برای همین حتا در ترانه هم میبایست این تک بودن حس میشد.»
«محمدرضا لطفی» سالها بعد وقتی برای همیشه از آمریکا به ایران بازگشت، بار دیگر به سراغ «سپیده» رفت و این بار با خوانندهای دیگر و گروهی دیگر به روی صحنه آمد. کنسرت «سپیده» در سال ۱۳۸۷ در تالار وزارت کشور با همراهی گروه همنوازان شیدا و صدای «محمد معتمدی» اجرا شد.
تاریخ انتشار : شنبه 28 آبان 1401 - 15:27
افزودن یک دیدگاه جدید