برنامه یاد بعضی نفرات
 
مهرماه تا همیشه مزین به میلادِ محمدرضا شجریان است
در ستایشِ خورشید
موسیقی ما- امروز سال‌روزِ استاد «محمدرضا شجریان» است و سه سال از آن پنج‌شنبه‌ی نامیمونِ هفدهم مهرماه، گذشته است؛ اما  جامعه‌ی موسیقی ایران هنوز در بهتِ از دست‌دادنِ‌ آوازخوانی است که نقشش در فرهنگ و هنر این سرزمین، تعالی‌بخشی به موسیقی سنتی ایران و فراتر از آن به عنوانِ‌ یک اسطوره ایفای نقش کرد. اما محدود کردن «محمدرضا شجریان» به جسمِ خاکی‌‌اش، بی‌توجهی به میراثِ مهمی است که او برجای گذاشته است که به قولِ آن شاعرِ تاجیک: «مگر خورشید می میرد؟» حنجره‌ی او با آثاری که برجای گذاشته است؛ تا ابد در این سرزمین طنین‌انداز است که آوازهای‌ش، تجلی تمام آلام و عظمت‌های مردم این سرزمین بود. صدای آسمانی‌ او برای همیشه در کویر و دشت و فلاتِ این سرزمین جاری خواهد ماند. به بهانه‌ی روزِ خوش‌یمنِ میلادش به هم‌کاری او با سه چهره‌ی مهم موسیقی ایران پرداخته‌ایم.
 
محمدرضا لطفی و محمدرضا شجریان
 
لطفی آهنگساز قلندر موسیقی ایران است. و نوازنده‌ای که تاریخِ ایران را با تارش بیان کرد. او در عنفوان جوانی به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به همت دکتر صفوت و برومند رفت و همراه با کسانی چون علیزاده و مشکاتیان، موسیقی در معرضِ فراموشی ردیف را بارِ دیگر زنده کردند؛ اما لطفی از همان سال‌های آغازینِ فعالیتش آوازخوانِ بزرگی چون «محمدرضا شجریان» را با خود همراه داشت که هر دو، نقش مهمی در تکاملِ هنری خود داشتند، از جمله‌ی این فعالیت‌ها می‌توان به اجراهایی در جشن هنر شیراز و آهنگسازی قطعات بسیار معروفی مثل «داروگ» اشاره کرد.
 
آن‌زمان که لطفی «شیدا» را تشکیل می‌دهد نیز آثار بسیار ارزشمندی به همراه محمدرضا شجریان اجرا و تولید می‌کند. اتفاقی که در«چاووش» نیز ادامه می‌یابد و نتیجه‌ی آن خلق آثاری چون «ایران ای‌سرای امید»، «برادر نوجوونه»، «معمای هستی» و «چشمه نوش» می‌شود؛ اما با بررسی کارنامه‌ی قلندرِ موسیقی ایران، می‌توان این مساله را مشاهده کرد که او، قوی‌ترین آثارِ خویش را با همراهی محمدرضا شجریان ساخته است. او در داروگ با تنظیم فرهاد فخرالدینی نخستین تجربه‌های همراهی موسیقی سنتی با شعر را انجام می‌دهد و تنها به شجریان است که می‌تواند برای اجرای این اثر اعتماد کند. «داروگ» آوازی دشتی است بر شعری از نیما یوشیج که حالا می‌توان آن را جزو ماندگارترین آثار در زمینه تلفیق موسیقی سنتی با شعر نو دانست، شجریانِ جوان، در این اثر به خوبی توانسته از پسِ اجرای آن برآید.
 
اما «شب‌نورد» دیگر اثرِ باشکوه لطفی است که آن را نیز شجریان خوانده است؛ این قطعه در روزهای پرالتهابِ انقلاب، در مایه دشتی با روحی حماسی ساخته شده است، آنقدر که در این سال‌ها به سرودِ رسمی تماِم اتفاقاتِ سیاسی ایران بدل شده است. شجریان در اجرای این قطعه سنگِ تمام گذاشته است تا ایده‌های بکر لطفی را پیاده کند. صدای شجریان در این قطعه بسیار آماده و قدرتمند است. اما تصنیف «سپیده» که باید آن را معروف‌ترین اثرِ لطفی دانست هم با همراهی شجریان اجرا شده است. این قطعه در دستگاه ماهور و در آلبوم چاووش ۶ عرضه شد. لطفی این اثر را بعدها با «محمد معتمدی» هم اجرا کرد؛ اما همچنان هم‌نوازی تار او با صدای شجریان است که در خاطرها جاودان مانده است.
 
این دو همچنین اجرایی مشترک در آواز ابوعطا با یکدیگر در سالِ ۵۹ در سفارتِ آلمان دارند که پرویز مشکاتیان درباره‌اش گفته است: «آن اجرا یکی از زیباترین ابوعطاهای ایرانی است. شجریان بعد از آن آواز زیباتر دارد اما لطفی کار باشکوه تر از آن ندارد. این اجرا با شعری از حافظ با مطلع «در نظر بازی ما بی‌خبران حیرانند» شروع شد و در انتها « بهار دلکش» درویش‌خان اجرا شد. «عشق داند» آلبومی از همان اجراست که در دهه‌ی ۷۰ زیرِ نظرِ شجریان منتشر شد.
لطفی در زندگی پربارِ هنری خود با هیچ خواننده‌ای به اندازه‌ی شجریان همکاری نکرده است. جان‌جان (اجرایی در دستگاه سه‌گاه مربوط به جشن هنر طوس)، به یاد عارف (او این آلبوم از مجموعه‌ی چاووش در آواز بیات ترک) سپیده (اجرا در ماهور بر اساس تصنیفِ حالا معروفِ ایران «ای سرای امید» بر اساس شعری از ابتهاج) ، عشق داند (کنسرت ابوعطا در سال ۵۹) مجموعه‌ی چاووش (با همراهی شهرام ناظری) بیداد (بخش دوم در دستگاه همایون)، معمای هستی (در دستگاه سه‌گاه)، چهره به چهره (جشن هنر شیراز)، جام تهی (با تنظیم فریدون شهبازیان) از جمله کارهای مشترکِ این دو هنرمند است که همه‌شان جزو مهم‌ترین آثار موسیقی سنتی ایران به حساب می‌آیند. اما آخرین همکاری میانِ اینان، بعد از چند دهه جدایی «چشمه نوش» است که بر اساس بداهه‌خوانی و بداهه‌نوازی شکل گرفته است. لطفی درباره‌ی این اثر گفته است که دو هفته تمرین مداوم با شجریان داشته است.
 
اختلاف در مواضع سیاسی
 
با همه‌ی این همکاری‌های درخشان، اختلاف مواضع سیاسی لطفی و شجریان، از همان سال‌های آغازین انقلاب وجود داشت، خود شجریان درباره‌ی این ماجرا گفته است: «یک‌بار هم اول کنسرت سال ۵۸ که «ایران ای سرای امید» با شعر سایه و آهنگ لطفی و «ایرانی به سر کن خواب و مستی» با شعر جواد آذر و آهنگ مشکاتیان اجرا شد، این دو تصنیف ضد و نقیض همدیگر بود. این را در تالار رودکی (وحدت) کنسرت می‌دادیم. یادم هست که در آبان ماه این اتفاق می‌افتاد. آقایان لطفی و ابتهاج برنامه‌ریز کنسرت‌ها بودند. گفتند که در دانشگاه ملی دو شب کنسرت داریم و یک شب هم در تالار رودکی فعلی (سالن کوچک) کنسرت داشت. روز قبل از این کنسرت حوالی بعد از ظهر در سالن رودکی اجرای برنامه داشتم. من وقتی از سالن بیرون آمدم چند نفر در حیاط ایستاده بودند تا مرا ببینند. یکی از خانم‌هایی که از دوستان خانوادگی من بود پیش من آمد و گفت: «کنسرتی که فردا قرار است در دانشگاه ملی برگزار شود به گمانم حزب توده گذاشته است.» من بسیار تعجب کردم و ایشان گفت: «مگر خبر نداشتید» و من گفتم: «نه». من ناگهان حواسم پرت شد که این آقایان لطفی و ابتهاج چه کاری دارند می‌کنند. این دوست من رفت و پشت آن یک جوانی آمد فکر می‌کنم از آن چریک‌ها بود. او هم آمد جلو و با یک لحنی گفت: «استاد شما برای آدم‌های خاص کنسرت می‌دهید؟» گفتم: «مگر شما الان به کنسرت من نیامدید؟ مگر تو آدم خاصی هستی؟ من برای کسی کنسرت می‌دهم که بلیت بخرد و علاقه‌مند کنسرت‌های ما باشد.» آن جوان گفت: «منظورم فرداست. چون کنسرت فردا را توده‌ای‌ها برای شما گذاشته‌اند. من این را می‌دانم و می‌توانید بپرسید.» آن جوان آن حرف‌ها را زد و خداحافظی کرد و رفت.»
شجریان در این باره از ابتهاج سوال می‌کند: «آن روز گروه به منزل آقای ابتهاج در نزدیکی‌های خیابان کوشک رفته بود. من هم به آنجا رفتم. دیدم که بچه‌ها نشسته‌اند و چای می‌خورند. رفتم داخل و به لطفی گفتم: «برنامه فردا را چه کسی گذاشته است؟»
 
 
لطفی گفت: «بچه‌های دانشگاه ملی». پرسیدم: «این بچه‌های دانشگاه ملی چه کسانی هستند؟ کلاس اولی‌اند، دوم‌اند؟ فارغ‌التحصیل‌اند؟ چه کسانی هستند و چه افکاری دارند؟» من بسیار ناراحت بودم و او هم متوجه ناراحتی من شد. آقای ابتهاج که دیدند من با لطفی بحث و گفت‌وگو می‌کنم از آشپزخانه وارد اتاق شد و دلیل بحث را پرسید. گفتم: «آقای ابتهاج! کنسرت فردا را چه کسی گذاشته است؟» ایشان هم گفت: « دانشجویان هستند.» گفتم: «چطور دانشجویی؟» ابتهاج پاسخ داد: «دانشجویان طرفدار صلح وابسته به حزب توده». آنجا خداحافظی کردم و گفتم: من این کنسرت را برگزار نمی‌کنم. آمدم بیرون.»
 
 
اما شجریان شرح داده که بعد از گفت‌وگویی که با سایه و لطفی داشت اعلام می‌کند که به دانشگاه ملی نمی‌رود و با سردردی شدید به خانه بازمی‌گردد و در حال استراحت بود که ابتهاج و محمود تفضلی به خانه‌اش می‌روند: «فهمیدم که ابتهاج او را برای وساطت آورده است. نشستیم، کمی هم صحبت کردیم. آقای ابتهاج می‌گفت: «مردم بلیت گرفته‌اند». من هم گفتم: «شما باید مرا مطلع می‌کردید که حزب توده این برنامه را طراحی کرده است و من از اول به شما می‌گفتم نمی‌آیم.» ابتهاج گفت که «این‌ها طرفدار حزب توده‌اند و توده‌ای نیستند.» من هم گفتم که «دو نفر که یکی از دوستان نزدیکم بودند پشت صحنه آمدند و گفتند توده‌ای‌ها کنسرت گذاشته‌اند.» آقای تفضلی هم می‌گفت که «مردم بلیت خریده‌اند از شهرستان آمده‌اند.» و خلاصه بیش از یک ساعت و نیم کلی حرف زدند. وقتی از راه عاطفی وارد شدند من به ابتهاج گفتم: «من به خاطر مردمی که بلیت خریده‌اند می‌آیم اما شما موظفید به آنها بگویید اگر یک پلاکارد و شعار حزب توده آنجا باشد من به‌هیچ‌وجه کنسرت نمی‌دهم. بایستی عنوان دانشجویی داشته باشد».
 
در همان زمان، شکارچی و فرهنگ فر به خاطر اختلافات حزبی با دیدگاه سیاسی لطفی به گروه عارف پیوستند و حسین علیزاده پس از ساخت تصنیف مرگ بر آمریکای لطفی از چاووش کناره‌گیری کرد.
 
حالا جای این دو هنرمند در موسیقی ایران خالی است؛ اما تاریخ موسیقی ایران تا ابد مسرورِ همکاری میانِ این دو هنرمند است.
 
محمدرضا شجریان و حسین علیزاده
 
«حسین علیزاده» یکی دیگر از موسیقی‌دانانی است که همکاری‌های گسترده‌ای با شجریان داشته است. هرچند علیزاده اصولا از آن دست آهنگ‌سازانی است که چندان فعالیت‌های خود را منوط به هیچ خواننده‌ای نکرده است؛ حتی کسی چون محمدرضا شجریان؛ اما آلبوم‌هایی چون زمستان است، بی‌تو به سر نمی‌شود، فریاد، ساز خاموش، سرود مهر و دلشدگان از جمله آثاری است که این دو هنرمند با همراهی یکدیگر خلق کرده‌اند.
 
این دو هنرمند که سال‌ها در چاووش نیز با یکدیگر همراه بودند ، نخستین بار در سال ۱۳۷۹ به همراه کیهان کلهر و همایون شجریان به اجرای کنسرت پرداختند؛ آن هم سال‌ها پس از قرار گرفتن نام شجریان در کنار حسین علیزاده در اواخر دهه‌ی ۶۰ و در فیلمِ دلشدگان؛ دلیلِ این سال‌های دوری را نیز چنین بر می‌شمردند که شجریان به اصول اجرایی روش‌های سنتی موسیقی ایران علاقه مند است و گویا در این زمینه اصرار دارد و علیزاده ذهنی متغیر در موسیقی سنتی داشت و به همین خاطر این دو با یکدیگر فعالیتِ چندانی نداشتند. اما انتشارِ «آلبوم زمستان است» پایانی بر این شایعات بود. همکاری محمدرضا شجریان با حسین علیزاده و اجرای موفق این دو با همکاری کیهان کلهر و همایون شجریان از مقام «داد و بی‌داد» یکی از ماندگارترین تجربه‌های موسیقی ایران است. «زمستان است» که روی شعری از مهدی اخوان ثالث ساخته شده در همان سال‌ها در اروپا و آمریکا اجرا و همه را متحیر کرده بود؛ اتفاقی که شجریان پیش از این در «قاصدک» اخوان ثالث تجربه کرده بود.
 
 
«بی تو به سر نمی‌شود» در دستگاه نوا و آواز کرد بیات دیگر همکاری این دو هنرمند است. اجرای قطعات ضربی نوا و چهار مضراب نوا از جلوه‌های این اثر است و خود تصنیف بی‌تو به سر نمی‌شود که مهمترین تصنیف این مجموعه را شامل می‌شود.
 
آلبوم «فریاد» پس از حوادث ۱۸ تیر ماه بت آهنگسازی خود شجریان منتشر شد و تجربه وی در شکل بخشی موسیقی ایرانی و شعر نوی فارسی در این قطعه به کمال خود رسیده است.
 
اجرای کنسرت هم نوا با بم در دی ماه سال ۱۳۸۲ یکی از مهمترین همکاری‌های این دو هنرمند با همراهی کیهان کلهر و همایون شجریان است. آن هم بعد از اینکه شجریان سال‌ها در ایران به اجرای برنامه نمی‌پرداخت. از جمله اثر مهمی که در این کنسرت اجرا شد تصنیف «ساز خاموش» از ساخته‌های حسین علیزاده بود؛ اما بعد از مشکلات پیش آمده برای شجریان در این سال‌ها حسین علیزاده همواره به دفاع تمام قد از او پرداخته است. او پس از اظهارات لطفی درباره‌ی شجریان گفت: «باید برای هر کس این حق را قائل بود که حرف خودش را بزند اما از اینکه هنرمندان به جای اینکه با همدیگر حرف بزنند و دیالوگ داشته باشند، تنهایی به قاضی بروند، اتفاق بدی است. هر کس که غفلت کند و نداند، آقای لطفی خیلی خوب می‌داند که آقای شجریان چه ارزشی در موسیقی ما دارد البته اگر آقای شجریان در این سال‌ها دست همکاری به آقای لطفی می‌داد شاید او جور دیگری قضاوت می‌کرد. اشکالی که به آقای لطفی وارد است این است که هر از گاهی بعد از مدتی خاموشی صحبت‌هایی می‌کند که جنجال درست می‌کند».
 
او همچنین ادامه داده است: «در هرحال چیزی از ارزش شجریان کم نشده اگر جریانات دیگری هم اضافه شده مسئولیتی است که خود هنرمند بر عهده گرفته است. آقای شجریان بالای هفتاد سال سن دارند و قرار نیست چیزی را یاد بگیرد و به ایشان گفته شود که چه بگوید و چه نگوید. ایشان اختیار خودشان را دارد. در مورد قمر گفته شد که او هنرمند بزرگی بود ولی از فقر مرد. انگار که در جامعه ما از فقر مردن هم جزیی از هنرهای یک هنرمند محسوب می‌شود؛ اینطور هم نیست که شجریان فقط انگیزه اقتصادی دارد و سود اقتصادی می‌برد که اگر هم این طور است نوش جانش. این سودی است که حاصل تلاش و هنر خودش است. در یک دورانی واقعا موسیقی ایران را این دو نفر (شجریان و لطفی) شکوفا کردند، وقتی چنین سخنانی گفته می‌شود آدم به گذشته‌ها هم شک می‌کند؛ یعنی اعتقادی پشت قضیه نیست. این یعنی آقای لطفی با کسی کار کرده که مادی بوده و اعتقاد به هیچ چیز نداشته و بقیه چیزهایی که به آقای شجریان نسبت داده؟»
 
علیزاده به نکته‌ی درستی درباره ی شجریان اشاره می‌کند. اینکه اگر مردم ببینند کسی با اعتقاد و ایمان پیگیر هنرش یا هر مقوله دیگری هست، خود به‌خود جامعه به آن شخص احترام می‌گذارد. احترام مردم به شجریان تنها به واسطه آوازِ خوش او نیست؛ بلکه این احترام برای مجموعه همه چیزهایی است که شجریان را می‌سازد و مردم هم به جنبه‌های دیگر اهمیت می‌دهند و او را به عنوان شخصیتی ملی و جهانی می‌شناسند.
 
محمدرضا شجریان و داریوش پیرنیاکان
 

«آسمان عشق، سرو چمان، پیام نسیم، دل این مجنون، یاد ایام، رسوای دل و آرام جان» این آثار، حاصلِ همکاری داریوش پیرنیاکان و محمدرضا شجریان است. در واقع مهم‌ترین فعالیت‌های موسیقایی پیرنیاکان با شجریان رقم خورده است. این نوازنده‌ی پیشکسوتِ تار تفسیر جالبی درباره‌ی شجریان دارد و می‌گوید: «او، ذوالفنون است. اگر اقبال‌السلطان، تاج، بنان و… هرکدام گلی هستند در موسیقی ایرانی، شجریان یک گلستان است.»
 
پیرنیاکان و شجریان، از پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ همدیگر را می‌شناسند: « با گروهی به نام « فارابی» تمرین می کردیم که اعضایش کیانی‌نژاد، شناسا، مقدسی، اعیان، خانم عابر، خانم ملیحه سعیدی بود. اثری در آواز اصفهان را تمرین می‌کردیم که در جشن هنر شیراز اجرا کنیم. همان سال به دلیل جریانات انقلاب جشن هنر شیراز برگزار نشد. سال ۱۳۵۸ آقای کیانی‌نژاد با شجریان صحبت کرد که این‌کار را شجریان بخواند. آنقدر این اثر را تمرین کرده بودیم که همه‌ی اعضای گروه با هم وارد استودیو شدیم و تصنیف‌ها و قطعه‌های ضربی را عین کنسرت از اول تا آخر نواختیم و ضبط شد. بعد من و آقای کیانی‌نژاد و آقای مقدسی رفتیم و همنوازی آواز را اجرا کردیم و آقای شجریان هم آوازها را خواند. آن زمان من ۲۴ سالم بود. به یکی از شعرهایی که آقای شجریان از حافظ خوانده بود «خرم آن روز کز این منزل ویران بروم/ راحت جان طلبم وز پی جانان بروم» مجوز ندادند و این نوار پخش نشد. اما دوستی ما با آقای شجریان ادامه پیدا کرد.»
 
او در این سال‌ها همواره از شجریان به نیکی یاد کرده است: «من خیلی در موسیقی آوازیِ دوران قاجار تحقیق و تفحص کرده‌ام. آواز و کارهای گردن‌کلفت‌هایی مانند اقبال سلطان، طاهرزاده، ظلی، دماوندی و سیداحمدخان را بررسی کرده‌ام. اما وقتی به شجریان می‌رسی، شجریان همه‌ی این‌هاست.»
پیرنیاکان هم‌چنین به اظهارات «گلپا» درباره‌ی شجریان واکنش تندی نشان داد و او را به سکوت دعوت کرد.
 
محمدرضا شجریان و حمیدرضا نوربخش
 
حمیدرضا نوربخش را می‌توان یکی از برترین شاگردانِ شجریان دانست. او اما تنها شاگرد او نبود و در تمام این سال‌ها یکی از نزدیک‌ترین افراد به او بوده است. شجریان در این سال‌ها بسیاری را آموزش داده؛ اما تنها چند نفر را می‌توان نام برد که جزو شاگردانِ اصلی او به حساب می‌آیند. «حمیدرضا نوربخش» از پایه‌گذاران صداسازی در ایران است. تخصصی که ایده اولیه آن را استاد در کلاس‌های خود مطرح کرد و نوربخش موفق شد اولین اتود صداگذاری در آواز را در سال ۱۳۷۴ زده و از سال ۱۳۷۶ آموزش آن را به هنرجویان آغاز کند.
 
او یکی از شاگردان دوره اول آموزشی محمدرضا شجریان است و در این سال‌ها بارها درباره‌ی اهمیتِ او در آواز گفته است.
امروز سال‌روزِ استاد «محمدرضا شجریان» است و سه سال از آن پنج‌شنبه‌ی نامیمونِ هفدهم مهرماه، گذشته است؛ اما  جامعه‌ی موسیقی ایران هنوز در بهتِ از دست‌دادنِ‌ آوازخوانی است که نقشش در فرهنگ و هنر این سرزمین، تعالی‌بخشی به موسیقی سنتی ایران و فراتر از آن به عنوانِ‌ یک اسطوره ایفای نقش کرد.
اما محدود کردن «محمدرضا شجریان» به جسمِ خاکی‌‌اش، بی‌توجهی به میراثِ مهمی است که او برجای گذاشته است که به قولِ آن شاعرِ تاجیک: «مگر خورشید می میرد؟» حنجره‌ی او با آثاری که برجای گذاشته است؛ تا ابد در این سرزمین طنین‌انداز است که آوازهای‌ش، تجلی تمام آلام و عظمت‌های مردم این سرزمین بود. صدای آسمانی‌ او برای همیشه در کویر و دشت و فلاتِ این سرزمین جاری خواهد ماند. به بهانه‌ی روزِ خوش‌یمنِ میلادش به هم‌کاری او با سه چهره‌ی مهم موسیقی ایران پرداخته‌ایم.
 
محمدرضا لطفی و محمدرضا شجریان
 
لطفی آهنگساز قلندر موسیقی ایران است. و نوازنده‌ای که تاریخِ ایران را با تارش بیان کرد. او در عنفوان جوانی به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به همت دکتر صفوت و برومند رفت و همراه با کسانی چون علیزاده و مشکاتیان، موسیقی در معرضِ فراموشی ردیف را بارِ دیگر زنده کردند؛ اما لطفی از همان سال‌های آغازینِ فعالیتش آوازخوانِ بزرگی چون «محمدرضا شجریان» را با خود همراه داشت که هر دو، نقش مهمی در تکاملِ هنری خود داشتند، از جمله‌ی این فعالیت‌ها می‌توان به اجراهایی در جشن هنر شیراز و آهنگسازی قطعات بسیار معروفی مثل «داروگ» اشاره کرد.
 
آن‌زمان که لطفی «شیدا» را تشکیل می‌دهد نیز آثار بسیار ارزشمندی به همراه محمدرضا شجریان اجرا و تولید می‌کند. اتفاقی که در«چاووش» نیز ادامه می‌یابد و نتیجه‌ی آن خلق آثاری چون «ایران ای‌سرای امید»، «برادر نوجوونه»، «معمای هستی» و «چشمه نوش» می‌شود؛ اما با بررسی کارنامه‌ی قلندرِ موسیقی ایران، می‌توان این مساله را مشاهده کرد که او، قوی‌ترین آثارِ خویش را با همراهی محمدرضا شجریان ساخته است. او در داروگ با تنظیم فرهاد فخرالدینی نخستین تجربه‌های همراهی موسیقی سنتی با شعر را انجام می‌دهد و تنها به شجریان است که می‌تواند برای اجرای این اثر اعتماد کند. «داروگ» آوازی دشتی است بر شعری از نیما یوشیج که حالا می‌توان آن را جزو ماندگارترین آثار در زمینه تلفیق موسیقی سنتی با شعر نو دانست، شجریانِ جوان، در این اثر به خوبی توانسته از پسِ اجرای آن برآید.
 
اما «شب‌نورد» دیگر اثرِ باشکوه لطفی است که آن را نیز شجریان خوانده است؛ این قطعه در روزهای پرالتهابِ انقلاب، در مایه دشتی با روحی حماسی ساخته شده است، آنقدر که در این سال‌ها به سرودِ رسمی تماِم اتفاقاتِ سیاسی ایران بدل شده است. شجریان در اجرای این قطعه سنگِ تمام گذاشته است تا ایده‌های بکر لطفی را پیاده کند. صدای شجریان در این قطعه بسیار آماده و قدرتمند است. اما تصنیف «سپیده» که باید آن را معروف‌ترین اثرِ لطفی دانست هم با همراهی شجریان اجرا شده است. این قطعه در دستگاه ماهور و در آلبوم چاووش ۶ عرضه شد. لطفی این اثر را بعدها با «محمد معتمدی» هم اجرا کرد؛ اما همچنان هم‌نوازی تار او با صدای شجریان است که در خاطرها جاودان مانده است.
 
این دو همچنین اجرایی مشترک در آواز ابوعطا با یکدیگر در سالِ ۵۹ در سفارتِ آلمان دارند که پرویز مشکاتیان درباره‌اش گفته است: «آن اجرا یکی از زیباترین ابوعطاهای ایرانی است. شجریان بعد از آن آواز زیباتر دارد اما لطفی کار باشکوه تر از آن ندارد. این اجرا با شعری از حافظ با مطلع «در نظر بازی ما بی‌خبران حیرانند» شروع شد و در انتها « بهار دلکش» درویش‌خان اجرا شد. «عشق داند» آلبومی از همان اجراست که در دهه‌ی ۷۰ زیرِ نظرِ شجریان منتشر شد.
لطفی در زندگی پربارِ هنری خود با هیچ خواننده‌ای به اندازه‌ی شجریان همکاری نکرده است. جان‌جان (اجرایی در دستگاه سه‌گاه مربوط به جشن هنر طوس)، به یاد عارف (او این آلبوم از مجموعه‌ی چاووش در آواز بیات ترک) سپیده (اجرا در ماهور بر اساس تصنیفِ حالا معروفِ ایران «ای سرای امید» بر اساس شعری از ابتهاج) ، عشق داند (کنسرت ابوعطا در سال ۵۹) مجموعه‌ی چاووش (با همراهی شهرام ناظری) بیداد (بخش دوم در دستگاه همایون)، معمای هستی (در دستگاه سه‌گاه)، چهره به چهره (جشن هنر شیراز)، جام تهی (با تنظیم فریدون شهبازیان) از جمله کارهای مشترکِ این دو هنرمند است که همه‌شان جزو مهم‌ترین آثار موسیقی سنتی ایران به حساب می‌آیند. اما آخرین همکاری میانِ اینان، بعد از چند دهه جدایی «چشمه نوش» است که بر اساس بداهه‌خوانی و بداهه‌نوازی شکل گرفته است. لطفی درباره‌ی این اثر گفته است که دو هفته تمرین مداوم با شجریان داشته است.
 
اختلاف در مواضع سیاسی
 

با همه‌ی این همکاری‌های درخشان، اختلاف مواضع سیاسی لطفی و شجریان، از همان سال‌های آغازین انقلاب وجود داشت، خود شجریان درباره‌ی این ماجرا گفته است: «یک‌بار هم اول کنسرت سال ۵۸ که «ایران ای سرای امید» با شعر سایه و آهنگ لطفی و «ایرانی به سر کن خواب و مستی» با شعر جواد آذر و آهنگ مشکاتیان اجرا شد، این دو تصنیف ضد و نقیض همدیگر بود. این را در تالار رودکی (وحدت) کنسرت می‌دادیم. یادم هست که در آبان ماه این اتفاق می‌افتاد. آقایان لطفی و ابتهاج برنامه‌ریز کنسرت‌ها بودند. گفتند که در دانشگاه ملی دو شب کنسرت داریم و یک شب هم در تالار رودکی فعلی (سالن کوچک) کنسرت داشت. روز قبل از این کنسرت حوالی بعد از ظهر در سالن رودکی اجرای برنامه داشتم. من وقتی از سالن بیرون آمدم چند نفر در حیاط ایستاده بودند تا مرا ببینند. یکی از خانم‌هایی که از دوستان خانوادگی من بود پیش من آمد و گفت: «کنسرتی که فردا قرار است در دانشگاه ملی برگزار شود به گمانم حزب توده گذاشته است.» من بسیار تعجب کردم و ایشان گفت: «مگر خبر نداشتید» و من گفتم: «نه». من ناگهان حواسم پرت شد که این آقایان لطفی و ابتهاج چه کاری دارند می‌کنند. این دوست من رفت و پشت آن یک جوانی آمد فکر می‌کنم از آن چریک‌ها بود. او هم آمد جلو و با یک لحنی گفت: «استاد شما برای آدم‌های خاص کنسرت می‌دهید؟» گفتم: «مگر شما الان به کنسرت من نیامدید؟ مگر تو آدم خاصی هستی؟ من برای کسی کنسرت می‌دهم که بلیت بخرد و علاقه‌مند کنسرت‌های ما باشد.» آن جوان گفت: «منظورم فرداست. چون کنسرت فردا را توده‌ای‌ها برای شما گذاشته‌اند. من این را می‌دانم و می‌توانید بپرسید.» آن جوان آن حرف‌ها را زد و خداحافظی کرد و رفت.»
شجریان در این باره از ابتهاج سوال می‌کند: «آن روز گروه به منزل آقای ابتهاج در نزدیکی‌های خیابان کوشک رفته بود. من هم به آنجا رفتم. دیدم که بچه‌ها نشسته‌اند و چای می‌خورند. رفتم داخل و به لطفی گفتم: «برنامه فردا را چه کسی گذاشته است؟»
 
 
لطفی گفت: «بچه‌های دانشگاه ملی». پرسیدم: «این بچه‌های دانشگاه ملی چه کسانی هستند؟ کلاس اولی‌اند، دوم‌اند؟ فارغ‌التحصیل‌اند؟ چه کسانی هستند و چه افکاری دارند؟» من بسیار ناراحت بودم و او هم متوجه ناراحتی من شد. آقای ابتهاج که دیدند من با لطفی بحث و گفت‌وگو می‌کنم از آشپزخانه وارد اتاق شد و دلیل بحث را پرسید. گفتم: «آقای ابتهاج! کنسرت فردا را چه کسی گذاشته است؟» ایشان هم گفت: « دانشجویان هستند.» گفتم: «چطور دانشجویی؟» ابتهاج پاسخ داد: «دانشجویان طرفدار صلح وابسته به حزب توده». آنجا خداحافظی کردم و گفتم: من این کنسرت را برگزار نمی‌کنم. آمدم بیرون.»
 
 
اما شجریان شرح داده که بعد از گفت‌وگویی که با سایه و لطفی داشت اعلام می‌کند که به دانشگاه ملی نمی‌رود و با سردردی شدید به خانه بازمی‌گردد و در حال استراحت بود که ابتهاج و محمود تفضلی به خانه‌اش می‌روند: «فهمیدم که ابتهاج او را برای وساطت آورده است. نشستیم، کمی هم صحبت کردیم. آقای ابتهاج می‌گفت: «مردم بلیت گرفته‌اند». من هم گفتم: «شما باید مرا مطلع می‌کردید که حزب توده این برنامه را طراحی کرده است و من از اول به شما می‌گفتم نمی‌آیم.» ابتهاج گفت که «این‌ها طرفدار حزب توده‌اند و توده‌ای نیستند.» من هم گفتم که «دو نفر که یکی از دوستان نزدیکم بودند پشت صحنه آمدند و گفتند توده‌ای‌ها کنسرت گذاشته‌اند.» آقای تفضلی هم می‌گفت که «مردم بلیت خریده‌اند از شهرستان آمده‌اند.» و خلاصه بیش از یک ساعت و نیم کلی حرف زدند. وقتی از راه عاطفی وارد شدند من به ابتهاج گفتم: «من به خاطر مردمی که بلیت خریده‌اند می‌آیم اما شما موظفید به آنها بگویید اگر یک پلاکارد و شعار حزب توده آنجا باشد من به‌هیچ‌وجه کنسرت نمی‌دهم. بایستی عنوان دانشجویی داشته باشد».
 
در همان زمان، شکارچی و فرهنگ فر به خاطر اختلافات حزبی با دیدگاه سیاسی لطفی به گروه عارف پیوستند و حسین علیزاده پس از ساخت تصنیف مرگ بر آمریکای لطفی از چاووش کناره‌گیری کرد.
 
حالا جای این دو هنرمند در موسیقی ایران خالی است؛ اما تاریخ موسیقی ایران تا ابد مسرورِ همکاری میانِ این دو هنرمند است.
 
محمدرضا شجریان و حسین علیزاده
 
«حسین علیزاده» یکی دیگر از موسیقی‌دانانی است که همکاری‌های گسترده‌ای با شجریان داشته است. هرچند علیزاده اصولا از آن دست آهنگ‌سازانی است که چندان فعالیت‌های خود را منوط به هیچ خواننده‌ای نکرده است؛ حتی کسی چون محمدرضا شجریان؛ اما آلبوم‌هایی چون زمستان است، بی‌تو به سر نمی‌شود، فریاد، ساز خاموش، سرود مهر و دلشدگان از جمله آثاری است که این دو هنرمند با همراهی یکدیگر خلق کرده‌اند.
 
این دو هنرمند که سال‌ها در چاووش نیز با یکدیگر همراه بودند ، نخستین بار در سال ۱۳۷۹ به همراه کیهان کلهر و همایون شجریان به اجرای کنسرت پرداختند؛ آن هم سال‌ها پس از قرار گرفتن نام شجریان در کنار حسین علیزاده در اواخر دهه‌ی ۶۰ و در فیلمِ دلشدگان؛ دلیلِ این سال‌های دوری را نیز چنین بر می‌شمردند که شجریان به اصول اجرایی روش‌های سنتی موسیقی ایران علاقه مند است و گویا در این زمینه اصرار دارد و علیزاده ذهنی متغیر در موسیقی سنتی داشت و به همین خاطر این دو با یکدیگر فعالیتِ چندانی نداشتند. اما انتشارِ «آلبوم زمستان است» پایانی بر این شایعات بود. همکاری محمدرضا شجریان با حسین علیزاده و اجرای موفق این دو با همکاری کیهان کلهر و همایون شجریان از مقام «داد و بی‌داد» یکی از ماندگارترین تجربه‌های موسیقی ایران است. «زمستان است» که روی شعری از مهدی اخوان ثالث ساخته شده در همان سال‌ها در اروپا و آمریکا اجرا و همه را متحیر کرده بود؛ اتفاقی که شجریان پیش از این در «قاصدک» اخوان ثالث تجربه کرده بود.
 
 
«بی تو به سر نمی‌شود» در دستگاه نوا و آواز کرد بیات دیگر همکاری این دو هنرمند است. اجرای قطعات ضربی نوا و چهار مضراب نوا از جلوه‌های این اثر است و خود تصنیف بی‌تو به سر نمی‌شود که مهمترین تصنیف این مجموعه را شامل می‌شود.
 
آلبوم «فریاد» پس از حوادث ۱۸ تیر ماه بت آهنگسازی خود شجریان منتشر شد و تجربه وی در شکل بخشی موسیقی ایرانی و شعر نوی فارسی در این قطعه به کمال خود رسیده است.
 
اجرای کنسرت هم نوا با بم در دی ماه سال ۱۳۸۲ یکی از مهمترین همکاری‌های این دو هنرمند با همراهی کیهان کلهر و همایون شجریان است. آن هم بعد از اینکه شجریان سال‌ها در ایران به اجرای برنامه نمی‌پرداخت. از جمله اثر مهمی که در این کنسرت اجرا شد تصنیف «ساز خاموش» از ساخته‌های حسین علیزاده بود؛ اما بعد از مشکلات پیش آمده برای شجریان در این سال‌ها حسین علیزاده همواره به دفاع تمام قد از او پرداخته است. او پس از اظهارات لطفی درباره‌ی شجریان گفت: «باید برای هر کس این حق را قائل بود که حرف خودش را بزند اما از اینکه هنرمندان به جای اینکه با همدیگر حرف بزنند و دیالوگ داشته باشند، تنهایی به قاضی بروند، اتفاق بدی است. هر کس که غفلت کند و نداند، آقای لطفی خیلی خوب می‌داند که آقای شجریان چه ارزشی در موسیقی ما دارد البته اگر آقای شجریان در این سال‌ها دست همکاری به آقای لطفی می‌داد شاید او جور دیگری قضاوت می‌کرد. اشکالی که به آقای لطفی وارد است این است که هر از گاهی بعد از مدتی خاموشی صحبت‌هایی می‌کند که جنجال درست می‌کند».
 
او همچنین ادامه داده است: «در هرحال چیزی از ارزش شجریان کم نشده اگر جریانات دیگری هم اضافه شده مسئولیتی است که خود هنرمند بر عهده گرفته است. آقای شجریان بالای هفتاد سال سن دارند و قرار نیست چیزی را یاد بگیرد و به ایشان گفته شود که چه بگوید و چه نگوید. ایشان اختیار خودشان را دارد. در مورد قمر گفته شد که او هنرمند بزرگی بود ولی از فقر مرد. انگار که در جامعه ما از فقر مردن هم جزیی از هنرهای یک هنرمند محسوب می‌شود؛ اینطور هم نیست که شجریان فقط انگیزه اقتصادی دارد و سود اقتصادی می‌برد که اگر هم این طور است نوش جانش. این سودی است که حاصل تلاش و هنر خودش است. در یک دورانی واقعا موسیقی ایران را این دو نفر (شجریان و لطفی) شکوفا کردند، وقتی چنین سخنانی گفته می‌شود آدم به گذشته‌ها هم شک می‌کند؛ یعنی اعتقادی پشت قضیه نیست. این یعنی آقای لطفی با کسی کار کرده که مادی بوده و اعتقاد به هیچ چیز نداشته و بقیه چیزهایی که به آقای شجریان نسبت داده؟»
 
علیزاده به نکته‌ی درستی درباره ی شجریان اشاره می‌کند. اینکه اگر مردم ببینند کسی با اعتقاد و ایمان پیگیر هنرش یا هر مقوله دیگری هست، خود به‌خود جامعه به آن شخص احترام می‌گذارد. احترام مردم به شجریان تنها به واسطه آوازِ خوش او نیست؛ بلکه این احترام برای مجموعه همه چیزهایی است که شجریان را می‌سازد و مردم هم به جنبه‌های دیگر اهمیت می‌دهند و او را به عنوان شخصیتی ملی و جهانی می‌شناسند.
 
محمدرضا شجریان و داریوش پیرنیاکان
 
«آسمان عشق، سرو چمان، پیام نسیم، دل این مجنون، یاد ایام، رسوای دل و آرام جان» این آثار، حاصلِ همکاری داریوش پیرنیاکان و محمدرضا شجریان است. در واقع مهم‌ترین فعالیت‌های موسیقایی پیرنیاکان با شجریان رقم خورده است. این نوازنده‌ی پیشکسوتِ تار تفسیر جالبی درباره‌ی شجریان دارد و می‌گوید: «او، ذوالفنون است. اگر اقبال‌السلطان، تاج، بنان و… هرکدام گلی هستند در موسیقی ایرانی، شجریان یک گلستان است.»
 
پیرنیاکان و شجریان، از پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ همدیگر را می‌شناسند: « با گروهی به نام « فارابی» تمرین می کردیم که اعضایش کیانی‌نژاد، شناسا، مقدسی، اعیان، خانم عابر، خانم ملیحه سعیدی بود. اثری در آواز اصفهان را تمرین می‌کردیم که در جشن هنر شیراز اجرا کنیم. همان سال به دلیل جریانات انقلاب جشن هنر شیراز برگزار نشد. سال ۱۳۵۸ آقای کیانی‌نژاد با شجریان صحبت کرد که این‌کار را شجریان بخواند. آنقدر این اثر را تمرین کرده بودیم که همه‌ی اعضای گروه با هم وارد استودیو شدیم و تصنیف‌ها و قطعه‌های ضربی را عین کنسرت از اول تا آخر نواختیم و ضبط شد. بعد من و آقای کیانی‌نژاد و آقای مقدسی رفتیم و همنوازی آواز را اجرا کردیم و آقای شجریان هم آوازها را خواند. آن زمان من ۲۴ سالم بود. به یکی از شعرهایی که آقای شجریان از حافظ خوانده بود «خرم آن روز کز این منزل ویران بروم/ راحت جان طلبم وز پی جانان بروم» مجوز ندادند و این نوار پخش نشد. اما دوستی ما با آقای شجریان ادامه پیدا کرد.»
 
او در این سال‌ها همواره از شجریان به نیکی یاد کرده است: «من خیلی در موسیقی آوازیِ دوران قاجار تحقیق و تفحص کرده‌ام. آواز و کارهای گردن‌کلفت‌هایی مانند اقبال سلطان، طاهرزاده، ظلی، دماوندی و سیداحمدخان را بررسی کرده‌ام. اما وقتی به شجریان می‌رسی، شجریان همه‌ی این‌هاست.»
پیرنیاکان هم‌چنین به اظهارات «گلپا» درباره‌ی شجریان واکنش تندی نشان داد و او را به سکوت دعوت کرد.
 
محمدرضا شجریان و حمیدرضا نوربخش
 
حمیدرضا نوربخش را می‌توان یکی از برترین شاگردانِ شجریان دانست. او اما تنها شاگرد او نبود و در تمام این سال‌ها یکی از نزدیک‌ترین افراد به او بوده است. شجریان در این سال‌ها بسیاری را آموزش داده؛ اما تنها چند نفر را می‌توان نام برد که جزو شاگردانِ اصلی او به حساب می‌آیند. «حمیدرضا نوربخش» از پایه‌گذاران صداسازی در ایران است. تخصصی که ایده اولیه آن را استاد در کلاس‌های خود مطرح کرد و نوربخش موفق شد اولین اتود صداگذاری در آواز را در سال ۱۳۷۴ زده و از سال ۱۳۷۶ آموزش آن را به هنرجویان آغاز کند.
 
او یکی از شاگردان دوره اول آموزشی محمدرضا شجریان است و در این سال‌ها بارها درباره‌ی اهمیتِ او در آواز گفته است.
تاریخ انتشار : یکشنبه 2 مهر 1402 - 13:17

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود در ستایشِ خورشید | موسیقی ما