برگرفته از نغمه های حسینی
متن ترانه
عباسم!
شنیدم دست هایت را بریدند
شنیدم چشم زیبایت دریدند
چو طفلان این سخن ها را شنیدند
همه از هم خجالت می کشیدند
به فرقش تا عمود آهنین خورد
تنش زخم از یسار و از یمین خورد
چو دستش را ز تن افکنده بودند
علمدار تو با صورت زمین خورد
غریبه آی جانم را ندیدی
مه هفت آسمانم را ندیدی
عطش آتش زده بر جان طفلان
عموی مهربانم را ندیدی
ای مشک تو لااقل وفاداری کن
او دست ندارد تو خودت یاری کن
او وعده ی آب تو به اصغر داده ست
یک جرعه برای او نگه داری کن
ای مشک نگاه کن به بالای سرش
زهراست نشسته.. آبرو داری کن
دیدگاهها
خیلی هم عااالی
افزودن یک دیدگاه جدید