31 شهریور 94
متن ترانه
بغض یه مادر وقتی دلتنگه
حرفی واسه گفتن نمیزاره
چشم انتظارِ اما میدونه
این تابوت تنها استخون داره
عکسشو با گریه میبوسه
انگار جوانشو بغل کرده
هر روز گلدونا رو آب میده
شاید یه بار دیگه برگرده
عطر عجیبی شهر رو پر کرده
خاک تو رو انگار پاشیدن
اونا که میبستن دستاتتو
کاش بال پروازتو میدیدن
عطر عجیبی شهر رو پر کرده
خاک تو رو انگار پاشیدن
اونا که میبستن دستاتتو
کاش بال پروازتو میدیدن
دستای بستشو که میبوسه
میمیره از حق حق از عطر خاک
پایان تلخی داشت این دوری
دریا و خاک لالایی غم ناک
عطر عجیبی شهر رو پر کرده
خاک تو رو انگار پاشیدن
اونا که میبستن دستاتتو
کاش بال پروازتو میدیدن
حرفی واسه گفتن نمیزاره
چشم انتظارِ اما میدونه
این تابوت تنها استخون داره
عکسشو با گریه میبوسه
انگار جوانشو بغل کرده
هر روز گلدونا رو آب میده
شاید یه بار دیگه برگرده
عطر عجیبی شهر رو پر کرده
خاک تو رو انگار پاشیدن
اونا که میبستن دستاتتو
کاش بال پروازتو میدیدن
عطر عجیبی شهر رو پر کرده
خاک تو رو انگار پاشیدن
اونا که میبستن دستاتتو
کاش بال پروازتو میدیدن
دستای بستشو که میبوسه
میمیره از حق حق از عطر خاک
پایان تلخی داشت این دوری
دریا و خاک لالایی غم ناک
عطر عجیبی شهر رو پر کرده
خاک تو رو انگار پاشیدن
اونا که میبستن دستاتتو
کاش بال پروازتو میدیدن
دیدگاهها
بسیار کار زیبا و عالی بود مخصوصا که برای مادر ها خوانده شده
افزودن یک دیدگاه جدید