متن ترانه
گفتم دمی بمان...که شنید و نماند و رفت
آهِ فراق در دل تنگم دماند و رفت
تا یاد چشم او نکنم بعد رفتنش،
در دشت ها هر آنچه که آهو... رماند و رفت
گفتم ز کبر : دست به دامن نمیشوم
دامن کشید و سیر به خاکم کشاند و رفت
سنگ فراق زد به من بخت گم شده
از بام وصل کفتر شوقم پراند و رفت
صدها غزل به دفتر دامن چکاندم و
یک مصرع از چکامه ی من را نخواند و رفت
ذوقی نداشت تا که نشیند کنار ما
ننشست و داغ بر جگر ما نشاند و رفت
آهِ فراق در دل تنگم دماند و رفت
تا یاد چشم او نکنم بعد رفتنش،
در دشت ها هر آنچه که آهو... رماند و رفت
گفتم ز کبر : دست به دامن نمیشوم
دامن کشید و سیر به خاکم کشاند و رفت
سنگ فراق زد به من بخت گم شده
از بام وصل کفتر شوقم پراند و رفت
صدها غزل به دفتر دامن چکاندم و
یک مصرع از چکامه ی من را نخواند و رفت
ذوقی نداشت تا که نشیند کنار ما
ننشست و داغ بر جگر ما نشاند و رفت
افزودن یک دیدگاه جدید