6 تیر 1395
متن ترانه
بعد از هشت ساعت نگهبانی یه جوری خستم
دکمه های پیرهنمون سخت بسته دستم
واسه اینکه قبل از افطار پیشه تو برگردم
خستگیمو شل گرفتم بند پوتینامو محکم بستم
سخته تعریفش با این بغض غلیظ
خوابه من رو دیده بودی بین ابرای عریض
شاید این تقدیر بوده توی این ماهه عزیز
دسته جمعی پر کشیدیم مادرم تو اشک نریز
تلخه این دوران ولی شیرینیه این مرخصی
برده از یادن 2سالی ما به اینجا مختصیم
هیچ کدوم از ما نمیدونه ازین در که بریم
قبل ازینکه روی نادر رو ببینیم مرخصیم
سخته تعریفش با این بغض غلیض
خوابه من رو دیده بودی بین ابرای عریض
شاید این تقدیر بوده توی این ماهه عزیز
دسته جمعی پر کشیدیم مادرم تو اشک نریز
دیدگاهها
واقعا فوق العاده بود آفرین
افزودن یک دیدگاه جدید