جشنواره ملی موسیقی خلاق
 
کنسرت قاف - فرهاد فخرالدینی
 
برنامه یاد بعضی نفرات
 
سه شنبه 15 اسفند 1391 - 19:12

من و این شرم شیرین!!!!

شبی سرد و بی تفاوت از میان شب های بی دلیل غمگین زندگی، حدود ساعت 1 بود و من در منزل دوستم،مهمان بودم که تصمیم گرفتم که به خانه خود بروم. تلفن زدیم. تاکسی آمد.راننده اش جوان.با صورتی آراسته. اما تا حدودی حاوی خطوط غم. کنجکاو تر شدم. چیزی نگذشت که سکوت عجیب بین ما 2 نفر را صدایی عجیب تر شکست. برای بار نخست، بر خلاف عادت همیشگی(عادت به اینکه قبل از شنیدن هر قطعه جدید، حتماً ملزم بر اینکه نام اجرا کننده آن قطعه را بپرسی تابلو باشی) نام خواننده را از راننده نپرسیدم و اصلاً هیچ نگفتم. او هم کلامی نگفت. تنها یکه تاز سکوت موقر بین ما دونفر صدای عجیب همان خواننده شد.

قطعه موسیقی با صدادهی ارکستر پاپ و خواننده ای با صدای...باصدای... چه بگویم؟ در توصیف صدایش چه بگویم؟ تقریباً همه می دانیم جنس صدایی که خواننده، یعنی همان مفهوم موسیقیایی که نام های«طنین»، «رنگ صوت»، «شکل موجد صوتی» و... می شناسیم،امری بی معیار است. یعنی مطلقا سلیقه ای است. به عبارت دیگر هیچ معیاری وجود ندارد که بر اساس آن بتوان گزاره ای این چنینی صادر کرد که:

صدای «کریس دی برگ» از«مارک نافلر» بهتر است. یا صدای «داریوش» از صدای «ستار» قشنگ تر است. به دیگر سخن،قشنگ بودن و بهتر بودن،هیچ کدام،کمیت های علمی و قابل اندازه گیری نیستند. تنها اموری احساسی اند که جز با دل آدمی، با هیچ چیز دیگر ارتباط ندارند.

آن صفتی که برای من توصیف کننده صدای عجیب آن خواننده است، ممکن است آنقدر خاص و درونی باشد که حتی به واژه درنیاید. البته در اینجا سعی می کنم، بعضی ویژگی های خواننده محبوبم را با بیانی الکن توضیح دهم، اما قبل از آن،باید ماجرای تاکسی را به سرانجام برسانم.

من و راننده در ان نیمه شب، در تمام مسیر«سعادت آباد» تا «دهکده المپیک» را، در خلوت وسوسه انگیز اتوبان همت با شنیدن صدای نازنین آن خواننده گریستیم. هردومان. گریستیم و صدای او هنگام گریه نازنین تر شد. باور کنید برای خود من هم، یادآوری آن تعجب آور است. دو آدم که هیچ از هم نمی دانند. دو آدمی که در تاریکی فضای داخی ماشین حتی چهره یکدیگر را درست ندیده اند. دو آدم که حضور دائم موسیقی، فرصت گفت و گو را نیز از آنان گرفته و به همان دلیل، طبعا به چهره هم نمی نگرند. باور کنید به همین اعجابی بود که گفتم. جز داشتن این آگاهی که یکی مان مسافر و دیگری راننده، حتی یک کلمه از هم نمی دانستیم. تنها رابط ما شده بود، صدای یک خواننده که اتفاقاً برای هر دوی ما، موجب یک تاثیر عاطفی مشترک، در لحظه ای واحد شده بود. نه من دلیل گریه او را می دانستم و نه او. دو مرد غریبه که برای نخستین بار،یکدیگر را دیده اند، در حضور هم راحت و بی پرده گریه کنند و دلیل این گریه، البته که فقط موسیقی است. آری من، می دانستم که صدای آن خواننده، بغض وی را ترکانده است و نیز این را دلیل شکستن بغض من هم، همان است. تنها دیالوگ ما، غیر از لحظه خداحافظی و پرسیدن مقدار کرایه توسط من، پرسشی بود که در همان لحظات میانی گریه از او کردم:

-آقا ببخشید، اسم این خواننده چیه؟

و جواب شنیدم:

- محسن چاوشی

حالا می توانم ان چند واژه را بگویم:

صدای محسن چاوشی از نظر من(طبق سلیقه من) پخته و عمیق است. صدای محسن چاوشی، قطعاً و بی تردید از سن و سال او بالاتر نشان می دهد. او متولد 1358 است و صدای او(به عنوان خواننده محبوب من)، بر عکس آنچه در برخورد اول به گوش می رسد، اصلاً شباهتی با صدای سیاوش قمیشی ندارد.

یادم هست چندی قبل از انکه CD محسن عزیز، سرنوشتی مانند آنچه بعدها، برای CDهای من پیش آمد پیدا کند، یک CD مجاز توسط شرکت « پیغام سحر» از خواننده ای با نام مجتبی کبیری با بازار آمد که صدای خواننده اش به طرز خیره کننده ای شبیه صدای قمیشی بود. انتشاز این CD ماجرای چند کنسرت توسط کبیری و همچنین پخش(درست نمی دانم مجاز یا غیر مجاز) CDهای چند خواننده دیگر با همین ویژگی(شباهت با صدای قمیشی) باعث آن شد که در ادامه مدهای زمانند و گذرای رایج در همه عرصه های فرهنگی مان(در اینجا موسیقی) مدتی هم سونوریته(صدادهی) سیاوش قمیشی مد باشد. CD محسن عزیز هم، دقیقاً در همین مقطع دست به دست چرخید و به صورت غیر مجاز کپی شد. این شاید دلیلی بود برای آنکه مخاطب چاوشی(به ویژه توده عوام) راجع به شباهت صدای او با قمیشی، قضاوت ایجابی بکنند. در هر صورت من هم در این یادداشت، نه بر اساس داده های تخصصی(موسیقیایی ام) بلکه بر اساس سلیقه شخصی ام صراحتاً بیان می کنم که کارکتر صوتی حنجره چاوشی،کاراکتری کاملا مشکل است که این استقلال با کمی دقت در رنگ خاص صدای او برای هر کس قابل فهم است. محسن چاوشی به عنوان یه موزیسین از ان شب خاصی که با راننده آژانس داشتم در ذهنم به عنوان یه پروسه افتتاح شد و کلید خورد. پروسه ای که از آن زمان(زمستان 83) تاکنون مدام در حال بزرگتر شدن و اهمیت بیشتر یافتن بوده است. موسیقی محسن چاوشی در این مدت به طرزی جاه طلبانه جای خود را در ذهن و سیلقه من باز کرده است. این جا باز کردن طبعاً بر علاقه من نسبت به او نیز افزوده است و علاقه من نیز با به دست آوردن چند خبر شخصی راجع به سابقه و فعالیت موسیقیایی او روز به روز بیشتر شده است. من و محسن دوست مشترکی داریم که گمنامی اش را حفظ می کنم. اما شاید دانستن آن برایتان جالب باشد که او تا چندی پیش(تا روزی که من کس دیگری را برای مدیریت کارهایم انتخاب کنم) مدیر برنامه مشترک چاوشی و من بود. تاکنون تنها دیداری که من با محسن داشته ام توسط همان دوست مشترک در بهمن ماه سال گذشته و در منزل من پیش آمد. در ان دیدار مختصر دریافتم کاراکتر محسن به آن چه که من در ذهن از او ساخته ام بسیار نزدیک است. جوانی ماخوذ به حیا، متین، باوقار و کم حرف. از آن آدم ها که تا ازشان چیزی نپرسی لب از لب نمی گشایند. همچنین در این مدت دانستم که کل سرمایه موسیقیایی این نابغه پاپ رایج در ایران(در مقطع فعلی) ملودی هایی است که در ذهن دارد. تا آنجا که من از دوست مشترکمان شنیده ام گویا محسن در تمام سال هایی که این ترانه ها را ساخته وابسته به سلفژ و تئوری موسیقی نبوده است. همچنین شعر قطعاتش سروده خودش نیست و اساساً ادعایی در زمینه ادبیات و ترانه سرایی ندارد. وی حتی به ذوق کم نظیرش در خوانندگی از حدوداً 1381 پی برده است. مجموعه این دانسته ها باعث می شود که هنرمندی مثل او در سلیقه موسیقیایی من جایگاه رفیعی بیابد. من از بابت داشتن چنین سلیقه ای و به ویزه اعلام کردن آن بسیار مورد مذمت واقع شده ام. دقیقاً مثل اینکه آشنایان و دوستداران شما بر اساس تصویری که از شما در ذهن خودشان ساخته اند انتظار دارند که شما مثلاً در میان آثار سینمایی «فانی و الکساندر» ساخته «اینگمار برگمان» را بپسندید. حالا بدیهی است که اگر شما از «غریبانه» ساخته «احمد امینی» به عنوان فیلمی که تاثیر عاطفی واقعی برایتان داشته صحبت کنید و در نتیجه آن را در لیست فیلم های دوست داشتنی تان قرار دهید، تصویر آن دوستان را(به صورتی خاص در مورد نگارنده مخاطبان) از خودتان خدشه دار کرده اید و از بین برده اید. بدین خاطر است که بنده حقیر در این ماهها همیشه بابت انتخاب محسن چاوشی ها در موسیقی، احمد امینی ها و غریبانه ها در سینما و احیانا ر.اعتمادی ها در ادبیات به دفعات مورد ذم واقع شده ام.

طبیعی است که من هم در اینجا طبق آنچه تا کنون پیش آمده از انتخابم دفاع می کنم. پس بار دیگر گزاره ام را صادر می کنم: موسیقی محسن چاوشی در بستر موسیقی های پاپ در حال حاضر رایج در ایران بهترین است. چرا که هم حنجره محسن( که نعمتی خدادادی است) تولید کننده صدای مردانه ای کملاً خاص و کم نظیر است و هم ذهن این جوان خلاق حاوی ملودی هایی است که به زیبایی آنها حداقل در سال های اخیر کمتر نمونه داشته ایم. فراموش نشود که هر اثر یا پدیدآورنده آن به عنوان یک متن(تسکت) باید در بستر و زمینه(کانتکست) مربوط به خودش بررسی و قیاس شود. بدیهی است که وقتی بیان می شود محسن چاوشی بهترین است وی را با«یان اندرسن»(خواننده گروه جتروتال) یا «پل سایمون» قیاس نکرده ایم. بلکه همانطور که ذکر شد وی را در بستر و طیف مربوط به خودش می سنجیم. محسن چاوشی را با دیگر خوانندگان و آهنگسازان موسیقی پاپ ایرانی(حال چه خارج و چه داخل کشور) مقایسه کرده ایم و این زمینه همراه با دلایل محکمه پسند(تخصصی و موسیقیایی) می تواند گزاره نخست من را در مدح این هنرمند جوان به اثبات برساند. کما اینکه به دلیل در نظرگیری بعضی ملاحظات هیچ کدام از آن دلایل موسیقیایی را در اینجا ذکر نکرده باشم. ملودی های چاوشی در موسیقی پاپ امروز ایران تاثیر گذارترین است.
منبع: ماهنامه نسیم

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.
5 + 0 =

Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.




افزودن یک دیدگاه جدید | موسیقی ما