متن زیر از پیج یک روزنامه نگار کپی شده:
........
توضیح: منظور نگارنده از نوشتن این سطور قطعا واکنش به واکنشهای عجیب به مصاحبهی اخیر چاوشیست؛ بله مطابق معمول مفصل است و خواندنش زمانبر سپاس از مهرتان که میخوانید؛ اما بدانید منظور نگارنده ابدا اهانت به تک نک خوانندههایی نیست که در کنار آلبوم دادن کنسرت میگذارند.
کلا هر کاری را که زیاد انجام بدهی میشود وظیفهات؛ مثلا دیدید مامانها برای آدم غذا گرم میکنند؟ یک روز اگر برسی خانه و مامان نشسته باشد به چای خوردن شاکی میشوی که: "مامان خانوم غذای ما رو نمیدی؟!" دیگر میشود جزء وظایفش که غذای تو را گرم کند بدهد دستت!
سکوت و صبر، منشی تحسینشده و به شدت دشوار است! کاری که از پس هرکسی برنمیآید؛ شعار هم ندهید! یک نفر در مترو پایتان را لگد میکند تمام اجدادش را میآورید جلوی چشمش! و در بزگوارانهترین حالت میگویید: "خدا ببخشه!!"
اگر کسی بدتان را بگوید ثانیهای برنمیتابید؛ کسی مخالفتان باشد سرکوبش میکنید؛ همه بیش و کم همین هستیم! اما چاوشی توانسته این خوی سخت و شیرین صبر را حتما با ممارست به دست بیاورد.
هرچه گفتند؛ هرچه کردند چاوشی آقامنشانه سکوت کرد؛ نامردی کردند، رفیق صدایشان کرد؛ تهمت زدند سکوت کرد؛ آلبومش را لو دادند تنها نگاه کرد؛ اینقدر در برابر همه چیز این صبوری عجیبش را به خرج داد که انگار شده وظیفه؛ آقایان ناراحتند که چه حرفها چاوشی از کی تا حالا زبان باز کرده؟!
چاوشی به سبب آقامنشیاش باز خیلی جاها لبش را گاز گرفته و حرفهایش را قورت داده؛ مثلا از این گفته که کنسرتهای ما جنگ شادیاند (طبعا جُنگ نه جَنگ!) گفته این بازیها را دوست ندارد اما نگفته که چرا! گفته دغدغههای دیگری دارد اما برای اینکه حرمت همکاری خش برندارد نگفته دقیقا چه دغدغهای!
چاوشی باز هم آقامنشی کرده که نگفته من توی کتم نمیرود که برای پر کردن جیبم با صدایی که از فرط سرماخوردگی شدید درنمیآید کنسرت بگذارم و به جای من هوادارنم بخوانند و من پولش را بگذارم در جیبم!
چاوشی مثلا نگفته که هر سال تولید آلبومی که برخی هنوز معنی ابیاتش را نمیدانند کاری بسیار طاقتفرساست که اگر بخواهد تمام هم و غمش را بگذارد روی اینکه پای میکروفون کشدار بگوید مررررررسی! این آلبومها تولید نمیشود!
چاوشی مثلا نگفته که در آمد از یک آلبوم حتی اگر کمتر از 24 ساعت به تیراژ دوم برسد! به نسبت زمانی که میبرد سود چندانی ندارد اما برای خواندن روی استیج آن هم اگر بخواهد مثل بقیه با تپق بخواند و راحت بگوید: "بقیه شعر یادم نیست بریم آهنگ بعد!" وقتی از او نمیگیرد اما سودی چند برابر دارد!
چاوشی مثلا نگفته اینکه چهار نفر قربانش بروند اصلا نمیارزد که از مولاناخوانیاش بگذرد و بیاید در محوطه برج میلا با هوادارنش سلفی بگیرد!
چاوشی مثلا نگفته که دست خودش نیست نمیتواند فقط دغدغه خالی کردن جیب ما را داشته باشد بدون این که ذرهای به ارتقای سطح سلیقهی ما و موسیقیاش فکر کند!
چاوشی مثلا نگفته که برایش سخت است آلبوم دهماش درست مثل آلبوم اولش باشد چون کنسرتهایش اجازه نمیدهد وقتی برای موسیقیاش بگذارد!
چاوشی مثلا نگفته که به گواه بسیاری از کارشناسان اسم و رسمدار آوازی کشور در اکثر کنسرتها که بناست فقط محلی باشد برای تفریح و دست و جیغ و هورا کشیدن غالب خواننده فالش میخوانند! و میگویند اینها که نمیفهمند!
چاوشی مثلا نگفته سخت است و زمانبر رساندن سلیقهی مخاطب از "نمره بیست کلاسو نمیخوام" به "با دو تا میخ سیاه مونده روو دیوار سفید"؛ آنقدر سخت و زمانبر که نمیتوانی وقت بگذاری برای نمایش خودت؛ باید اول از مخاطب منفعلت یک مخاطب پویا بسازی بعد برایش نمایش اجرا کنی (که وقتی برسد به ایدهآلش و بخواهد نمایش برپا کند من نگران جیب دیگرانم که ممکن است دیگر به راحتی پر نشود!)
مسئله اینجاست که چاوشی آقامنشانه پرهیز کرده از اینکه واضح بگوید هدفهای بزرگ هرگز با شوآفهای دو ساعته محقق نمیشود بلکه باید ابتدا ویرانه را ساخت بعد بر بلندایش فریاد زد وگرنه کاری ندارد بالای تلی از خرابه ایستادن و فریاد زدن و عدهای را دور خود جمع کردن؛ مسئله این است که چاوشی خیلی واضح نگفته این موسیقی را خواهد ساخت و بعد درست به وقتش و هنگامی هرکسی گوشهای با تل ویرانهاش سرخوش است بر بالای بلندترین بام آبادی میایستد و فریاد میزند: "به هر تقدیر شکلک درنیاوردم فقط میخواستم شکل خودم باشم... "
مسئله دقیقا اینجاست که چاوشی یک جاهایی آقامنشانه لبش را گاز گرفته و حرفش را قورت داده...
من منتظر روز آبادانی این موسیقیام، روزی که خود مردم دوست ندارند در این همه آبادی تلهای ویرانه باقی بمانند...
متن زیر از پیج یک روزنامه نگار کپی شده:
........
توضیح: منظور نگارنده از نوشتن این سطور قطعا واکنش به واکنشهای عجیب به مصاحبهی اخیر چاوشیست؛ بله مطابق معمول مفصل است و خواندنش زمانبر سپاس از مهرتان که میخوانید؛ اما بدانید منظور نگارنده ابدا اهانت به تک نک خوانندههایی نیست که در کنار آلبوم دادن کنسرت میگذارند.
کلا هر کاری را که زیاد انجام بدهی میشود وظیفهات؛ مثلا دیدید مامانها برای آدم غذا گرم میکنند؟ یک روز اگر برسی خانه و مامان نشسته باشد به چای خوردن شاکی میشوی که: "مامان خانوم غذای ما رو نمیدی؟!" دیگر میشود جزء وظایفش که غذای تو را گرم کند بدهد دستت!
سکوت و صبر، منشی تحسینشده و به شدت دشوار است! کاری که از پس هرکسی برنمیآید؛ شعار هم ندهید! یک نفر در مترو پایتان را لگد میکند تمام اجدادش را میآورید جلوی چشمش! و در بزگوارانهترین حالت میگویید: "خدا ببخشه!!"
اگر کسی بدتان را بگوید ثانیهای برنمیتابید؛ کسی مخالفتان باشد سرکوبش میکنید؛ همه بیش و کم همین هستیم! اما چاوشی توانسته این خوی سخت و شیرین صبر را حتما با ممارست به دست بیاورد.
هرچه گفتند؛ هرچه کردند چاوشی آقامنشانه سکوت کرد؛ نامردی کردند، رفیق صدایشان کرد؛ تهمت زدند سکوت کرد؛ آلبومش را لو دادند تنها نگاه کرد؛ اینقدر در برابر همه چیز این صبوری عجیبش را به خرج داد که انگار شده وظیفه؛ آقایان ناراحتند که چه حرفها چاوشی از کی تا حالا زبان باز کرده؟!
چاوشی به سبب آقامنشیاش باز خیلی جاها لبش را گاز گرفته و حرفهایش را قورت داده؛ مثلا از این گفته که کنسرتهای ما جنگ شادیاند (طبعا جُنگ نه جَنگ!) گفته این بازیها را دوست ندارد اما نگفته که چرا! گفته دغدغههای دیگری دارد اما برای اینکه حرمت همکاری خش برندارد نگفته دقیقا چه دغدغهای!
چاوشی باز هم آقامنشی کرده که نگفته من توی کتم نمیرود که برای پر کردن جیبم با صدایی که از فرط سرماخوردگی شدید درنمیآید کنسرت بگذارم و به جای من هوادارنم بخوانند و من پولش را بگذارم در جیبم!
چاوشی مثلا نگفته که هر سال تولید آلبومی که برخی هنوز معنی ابیاتش را نمیدانند کاری بسیار طاقتفرساست که اگر بخواهد تمام هم و غمش را بگذارد روی اینکه پای میکروفون کشدار بگوید مررررررسی! این آلبومها تولید نمیشود!
چاوشی مثلا نگفته که در آمد از یک آلبوم حتی اگر کمتر از 24 ساعت به تیراژ دوم برسد! به نسبت زمانی که میبرد سود چندانی ندارد اما برای خواندن روی استیج آن هم اگر بخواهد مثل بقیه با تپق بخواند و راحت بگوید: "بقیه شعر یادم نیست بریم آهنگ بعد!" وقتی از او نمیگیرد اما سودی چند برابر دارد!
چاوشی مثلا نگفته اینکه چهار نفر قربانش بروند اصلا نمیارزد که از مولاناخوانیاش بگذرد و بیاید در محوطه برج میلا با هوادارنش سلفی بگیرد!
چاوشی مثلا نگفته که دست خودش نیست نمیتواند فقط دغدغه خالی کردن جیب ما را داشته باشد بدون این که ذرهای به ارتقای سطح سلیقهی ما و موسیقیاش فکر کند!
چاوشی مثلا نگفته که برایش سخت است آلبوم دهماش درست مثل آلبوم اولش باشد چون کنسرتهایش اجازه نمیدهد وقتی برای موسیقیاش بگذارد!
چاوشی مثلا نگفته که به گواه بسیاری از کارشناسان اسم و رسمدار آوازی کشور در اکثر کنسرتها که بناست فقط محلی باشد برای تفریح و دست و جیغ و هورا کشیدن غالب خواننده فالش میخوانند! و میگویند اینها که نمیفهمند!
چاوشی مثلا نگفته سخت است و زمانبر رساندن سلیقهی مخاطب از "نمره بیست کلاسو نمیخوام" به "با دو تا میخ سیاه مونده روو دیوار سفید"؛ آنقدر سخت و زمانبر که نمیتوانی وقت بگذاری برای نمایش خودت؛ باید اول از مخاطب منفعلت یک مخاطب پویا بسازی بعد برایش نمایش اجرا کنی (که وقتی برسد به ایدهآلش و بخواهد نمایش برپا کند من نگران جیب دیگرانم که ممکن است دیگر به راحتی پر نشود!)
مسئله اینجاست که چاوشی آقامنشانه پرهیز کرده از اینکه واضح بگوید هدفهای بزرگ هرگز با شوآفهای دو ساعته محقق نمیشود بلکه باید ابتدا ویرانه را ساخت بعد بر بلندایش فریاد زد وگرنه کاری ندارد بالای تلی از خرابه ایستادن و فریاد زدن و عدهای را دور خود جمع کردن؛ مسئله این است که چاوشی خیلی واضح نگفته این موسیقی را خواهد ساخت و بعد درست به وقتش و هنگامی هرکسی گوشهای با تل ویرانهاش سرخوش است بر بالای بلندترین بام آبادی میایستد و فریاد میزند: "به هر تقدیر شکلک درنیاوردم فقط میخواستم شکل خودم باشم... "
مسئله دقیقا اینجاست که چاوشی یک جاهایی آقامنشانه لبش را گاز گرفته و حرفش را قورت داده...
من منتظر روز آبادانی این موسیقیام، روزی که خود مردم دوست ندارند در این همه آبادی تلهای ویرانه باقی بمانند...