مرتضی همشهریم بود.....خودم براش چهل روز مشکی پوشیدم ....بیخیال نسبت های خونی.....اره اقا مهرزاد بیخیال نسبت های خونی.....بیخیالش چون من میدونم که چه حالی دارین نه نمیدونم و نمیفهمم چون من فقط همشهریش بودمو این حالمه و شما همخونه اش .... هستن کسایی که عشق شما به مرتضی رو انکار میکنن ولی اخرش که چی؟؟؟؟ عشق اونم به شما انکار شدنیه؟؟؟؟ همخونه ایش با شما انکار شدنیه؟؟؟ خاطراتتون با هم انکار شدنیه؟؟؟؟
مرسی که بیخیال نسبت های خونی شدید...
مرتضی جان همشهری عزیزم...
یادت میاد ثانیه های آخر/ گفتی میرم اما میام بزودی؟؟؟
چشمامو بستم نبینی اشکمو /چشمامو وا کردمو رفته بودی ،از همدان/ از تهران/ از دنیا رفته بودی....
بخدا زود بوددد برای رفتنت و گذاشتن این داغ روی دل ما و اطرافیانت.....
مرتضی داداش عزیزم اونجا برام دعا کن خیلی به دعات محتاجم....
مرتضی همشهریم بود.....خودم براش چهل روز مشکی پوشیدم ....بیخیال نسبت های خونی.....اره اقا مهرزاد بیخیال نسبت های خونی.....بیخیالش چون من میدونم که چه حالی دارین نه نمیدونم و نمیفهمم چون من فقط همشهریش بودمو این حالمه و شما همخونه اش .... هستن کسایی که عشق شما به مرتضی رو انکار میکنن ولی اخرش که چی؟؟؟؟ عشق اونم به شما انکار شدنیه؟؟؟؟ همخونه ایش با شما انکار شدنیه؟؟؟ خاطراتتون با هم انکار شدنیه؟؟؟؟
مرسی که بیخیال نسبت های خونی شدید...
مرتضی جان همشهری عزیزم...
یادت میاد ثانیه های آخر/ گفتی میرم اما میام بزودی؟؟؟
چشمامو بستم نبینی اشکمو /چشمامو وا کردمو رفته بودی ،از همدان/ از تهران/ از دنیا رفته بودی....
بخدا زود بوددد برای رفتنت و گذاشتن این داغ روی دل ما و اطرافیانت.....
مرتضی داداش عزیزم اونجا برام دعا کن خیلی به دعات محتاجم....