هنر مرتضی در این است که هم برای عوام است و هم خواص !
چرا که زبان عشق زبانی زیبا و مشترک بین همه موجودات عالم است.
دنیای حاضر پر از افرادی هستند ، سرد و منجمد و عاری از محبت و ادب. فقط ادعا ...و یک دریا اشگ تمساح!
زمان حال پیشرفت ماشینی شگرفی داشته ولی از عشق و دوستی و معرفت همچنان تهی ست... و دقیقاً اینجا مرتضی بدون ادعا، با هنرش و صوت به غایت زیبایش رنج تنهایی بشر امروز را عریان میکند و ما را به عشق فرا میخواند.
مولانا میگوید:
دوش دیوانه شدم ، عشق مرا دید و بگفت: آمدم، نعره مزن! جامه مدر، هیچ مگو!
گفتم ای عشق، من از چیز دگر میترسم! گفت آن چیز دگر نیست، دگر هیچ مگو!
آری، از عشق، خارستان، گلستان میشود! آقای اباذر.
هنر مرتضی در این است که هم برای عوام است و هم خواص !
چرا که زبان عشق زبانی زیبا و مشترک بین همه موجودات عالم است.
دنیای حاضر پر از افرادی هستند ، سرد و منجمد و عاری از محبت و ادب. فقط ادعا ...و یک دریا اشگ تمساح!
زمان حال پیشرفت ماشینی شگرفی داشته ولی از عشق و دوستی و معرفت همچنان تهی ست... و دقیقاً اینجا مرتضی بدون ادعا، با هنرش و صوت به غایت زیبایش رنج تنهایی بشر امروز را عریان میکند و ما را به عشق فرا میخواند.
مولانا میگوید:
دوش دیوانه شدم ، عشق مرا دید و بگفت: آمدم، نعره مزن! جامه مدر، هیچ مگو!
گفتم ای عشق، من از چیز دگر میترسم! گفت آن چیز دگر نیست، دگر هیچ مگو!
آری، از عشق، خارستان، گلستان میشود! آقای اباذر.