موسیقی ما - قرباني در سالهاي مياني دومين دهه عمرش – خيلي زود- خواننده اركستر ملي شد و اين نشان داد كه او آينده خوبي دارد. صداي گرم او با استقبال مواجه شد. وقتي تيتراژ پاياني سريال شب دهم را خواند همه از هم پرسيدند كه خواننده اين ترانه كيست. اما حقيقت اين بود كه قرباني از نوجواني خواننده بود. خيلي از آهنگسازان خواستند كه قرباني برايشان بخواند، خيلي زود صدايش به گوش مردم رسيد. زحمتهاي زيادي كشيد تا اين كه در حال حاضر به عنوان يكي از خوانندگان موسيقي رسمي مطرح شده است. او آثار متعددي از جمله «اشتياق» « از خشت و خاك»، «فصل باران»،«سوگواران خموش» و «روي در آفتاب» را در پرونده كاري خود دارد و تاكنون در كنسرتها و فستيوالهاي بين المللي مختلفي شركت كرده است. هفته گذشته گروه اشتياق در كاخ نياوران كنسرت داشتند. اين بهانه ما براي آشنايي بيشتر با او بود:
شما قبل از اينكه به كلاسهاي آواز برويد و كاملا مطمئن شويد كه به خوانندگي و آواز علاقه داريد قاري قرآن بوديد. آشناييتان با چگونگي قرائت و روشهاي آن، تاثيري در يادگيري آواز هم داشت؟
بيشك بله. ميدانيد كه قرائت قرآن مثل آواز ما فنوني دارد كه چندان با رديف ما بيگانه نيست. استفاده مناسب از تواناييهاي صدا، لحن و ملودي فصل مشترك هردو بود. وقتي جدي به آواز پرداختم، متوجه شدم قرائت قرآن به من كمك كرده است. به تدريج به سمت موسيقي ايراني رفتم و آموزش آواز را شروع كردم.
آموزش آواز را از چه زماني آغاز كرديد؟
تقريبا از سالهاي 63 و 64 بود كه شروع كردم. در همان سالها با علاقه شديد آثار بزرگان آواز را تهيه ميكردم و به دقت گوش ميدادم. اولين معلم من بهروز عابديني بود كه نزديك به 2 سال تصنيفهاي قديمي را با من كار كرد. بعد از آن خدمت خسرو سلطاني رسيدم كه از شاگردان مرحوم دوامي بود. نكات بسياري از ايشان آموختم و بعد نوبت رسيد به آقاي فلاح. ايشان مردي هنرمند و خوش ذوق هستند كه رديفهايي را كه از استاد شجريان آموخته بودند به من آموختند.
پس در واقع مهدي فلاح نخستين استادي بود كه اسم و رسمي داشت و شما سراغ ايشان رفتيد؟
فكر ميكنم بهتر است اين طور تلقي كنيم كه آقاي فلاح از لحاظ اسم و رسم از ديگر معلمهايم معروفتر و مطرحتر بودند. آقاي سلطاني رديف زندهياد دوامي را خيلي خوب ميدانست و از آن بهتر منتقل ميكرد. اما آن سالها، روزگار طوري بود كه استاداني چون شجريان و زنده ياد رضوي سروستاني رديف كساني نظير طاهرزاده را آموزش ميدادند و رديف استاد دوامي چندان مورد توجه نبود. به همين دليل هنرمنداني چون خسرو سلطاني نسبت به سايرين گمنامتر بودند.
گويا در همين رفت و آمدها به منزل مهدي فلاح بود كه با مرحوم استاد حسين عمومي آشنا شديد.
همانطور كه گفتم آقاي فلاح علاوه بر آواز، هنرهاي ديگري نيز داشت، اين باعث شده بود كه منزلشان محل آمد و شد بسياري از هنرمندان باشد. بزرگان زيادي آنجا ميآمدند و محافل گرمي شكل ميگرفت. يكي از آن بزرگواران دكتر عمومي بود كه در زمينه شعر و آواز دانش فراواني داشت و در محافل مذكور نكات بسيار مهمي را يادآوري ميكرد. آن موقع دكتر عمومي كلاس آواز نداشت. اصرار من و چند نفر ديگر از دوستان موجب شد دكتر عمومي رسما كلاس آواز بگذارد كه رفته رفته تعداد شاگردها و ساعات تدريس ايشان زياد شد. به نظرم بعد از مدتي كيفيت كلاسها به دليل حضور هنرجويان ناآماده افت كرد و من ديگر كمتر خدمت استاد عمومي ميرسيدم. بعدش هم با استاد احمد ابراهيمي آشنا شدم و مدتي شاگرد ايشان بودم.
بعد هم كه وارد اركستر ملي شديد.
آشنايي و شاگردي استاد مرحوم تجويدي موجب شد ايشان من را به آقاي فخرالديني معرفي كند. قرار گذاشتيم و سر تمرين اركستر خدمت آقاي فخرالديني رسيدم كه ايشان بلافاصله از من خواست به گروه بپيوندم. از آنجايي كه روي قطعات تمرين كرده بودم وقتي خواندم از سوي اركستر مورد تشويق قرار گرفتم. از آن بعد تقريبا خواننده اركستر موسيقي ملي شدم و بيشترين تعداد كنسرتها را از سال 77 در سفرهاي داخلي و خارجي با اين اركستر داشتم.
اين تجربه را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
براي من تجربه بسيار گرانبهايي بود كه با اركستر ملي همكاري داشتم. بهترين راه كسب تجربه براي كساني كه ميخواهند آواز بخوانند همكاري با يك اركستر بزرگ مثل اركستر سمفونيك يا اركستر ملي است. چون كاري كه در استوديو ضبط ميشود به تنهايي است و آن كارآيي و تجربهاي را كه در گروه بزرگ ميتوان كسب كرد، ندارد. من بارها گفتهام كه بخشي از تجربيات خودم را مديون اركستر ملي و شخص آقاي فخرالديني ميدانم.
اين موفقيت شما با خواندن تيتراژ تلويزيوني سريال كيف انگليسي و شب دهم – به خصوص اين دومي- دو چندان شد؟
فكر ميكنم اين تاكيد شما، روي سريال «شب دهم» و دين من به فردين خلعتبري به عنوان يكي از برجستهترين و خلاقترين آهنگسازان مملكتمان كاملا درست است. بخش عمدهاي از موفقيت و مطرح شدن من در اجتماع معطوف به آهنگهاي زيبايي است كه ايشان ساختهاند. نه من و نه كس ديگر نميتواند منكر توانايي و دانش و حس فوقالعاده فردين خلعتبري در ساخت موسيقي شود. البته وظيفه خود ميدانم به حسن اخلاق و بيآلايشي او اشاره كنم و جا دارد بگويم كه تمام كارهاي ايشان را با عشق و افتخار خواندهام.
در طول اين سالها علاوه بر همكاري با اركستر موسيقي ملي، يكي دوبار هم خواننده اركستر سمفونيك بودهايد. تفاوت خوانندگي براي اين دو اركستر بزرگ چيست؟
شايد در يك نگاه كلان و در ابتداي امر، تفاوت چنداني نداشته باشد اما اركستر ملي براي من به لحاظ صدايي كه ميدهد - يعني رپرتوار اركستراسيون و تنظيم – جايگاه خاصي دارد. در واقع آن حال و هوا براي من ملموستر است. البته ناگفته نماند كه حضور آقاي فخرالديني خود يك تفاوت است.
حالا كه صحبت از تفاوتهاست از تفاوت خوانندگي موسيقي محض و خوانندگي براي تيتراژهاي تلويزيوني بگوييد.
فكر ميكنم آنچه موسيقي محض را از تيتراژ تلويزيوني جدا ميكند، وجود عنصر سفارش در ساخت باشد. در موسيقي محض، صاحب اثر، قطعه را براساس روابط، شرايط و حال و هواي خودش خلق ميكند و طبيعي است كه در چنين شرايطي دست هنرمند براي خلاقيت باز است، اما در موسيقي تيتراژ، آهنگساز و خواننده بايد براساس چارچوبهايي كه قصه كارگردان تهيه كننده در نظر دارد حركت كند. اين سفارش حتي ميتواند سازبندي را تحت تاثير قرار دهد.
چند سالي است كه شما آواز آموزش ميدهيد. فكر ميكنيد آواز ايراني از چه مشكلاتي رنج ميبرد؟
چند نكته مهم وجود دارد. اول اينكه معلم خوب خيلي كم داريم.
شايد به دليل اين است كه آموختن و آموزاندان رديف آوازي ايراني دشوار و پيچيده است؟
در اينكه يادگيري رديف دشوار است و به وقت نياز دارد شكي نيست. از سوي ديگر مشكلات زندگي شهري امروز اين فرصت را از مردم سلب كرده است كه مثل مردمان روزگار سپري شده با عشق و علاقه سراغ آواز بروند. يادگرفتن رديف زمان ميخواهد و الان كسي كمتر اين امكان را دارد. اين موضوع خودش يكي از معضلات آموزش آواز است. از سوي ديگر احترام ميان معلم و شاگرد از بين رفته و به محض اينكه يك هنرجو اثري از خودش منتشر ميكند، همه چيز فراموش ميشود و گذشته را ناديده ميگيرند، بعضيها حتي اسم معلم يا معلمهاي خود را هم نميبرند؛ يعني اخلاق كمرنگ شده.
شما در فستيوالهاي متعدد و معتبري شركت كردهايد. چه تفاوتي ميان مخاطبان داخل كشور و خارج از آن ديدهايد؟
مخاطبان خارج از كشور دو دستهاند؛ يعني يا ايراني هستند يا خارجي. ايرانيهاي خارج از كشور به دليل زندگي در غربت خيلي زود تحت تاثير موسيقي قرار ميگيرند. خارجيها فراتر از تصور من عكسالعمل نشان دادهاند. بسيار پيش آمده كه گفتهاند اين موسيقي احوال انسان را دگرگون ميكند. علتش هم اين است كه اين موسيقي باعث تفكر و آرامش آنها ميشود. مخاطبان داخل ايران هم مثل هميشه با توجه و علاقه زياد، خوشبختانه همچنان استقبال ميكنند. بايد خدا را شكر كرد.
ارزيابيتان از حضور گروههاي ايراني در فستيوالها و كنسرتهاي خارج از كشور چيست؟
فستيوالها در خارج از ايران درجهبندي دارد. شركت در فستيوالهاي درجه يك واقعا اعتبار است. چون گروه انتخاب كننده و دعوتكننده سختگيريهاي بسياري دارد. حضور در چنين فستيوالهايي سبب ميشود كه گروههاي شركت كننده مورد توجه قرار بگيرند و از سوي فستيوالهاي ديگر براي اجراي برنامه دعوت شوند. متاسفانه خيلي عنوان ميشود كه فلان گروه و فلان خواننده در يك فستيوال مهم به اجراي موسيقي خواهند پرداخت. اعتقاد دارم بيش از 70 درصد گروههاي ايراني فقط براي اجراي برنامه براي ايرانيان مقيم خارج از كشور ميروند. اين يك فعاليت موسيقايي معمولي نيست. تاسف بيشتر از كيفيت كار اين گروههاست كه چندان بالا نيست. اين گروهها چندان مطرح و توانمند نيستند. اما فراموش نكنيد كه گروههاي حرفهاي نمايندههاي خوبي هستند. اين بهترين و مقبولترين راه در جهت شناسايي فرهنگ موسيقي ايراني است. چون وقتي در يك فستيوال معتبر ديده و شناخته ميشويد، از سوي مديران ديگر فستيوالها براي اجراي برنامه دعوت ميشويد.
با اين شرايط وضعيت موسيقي ايراني در خارج از مرزها چگونه است؟
فكر ميكنم در 10سال گذشته، نگاهها به موسيقي ايراني تغيير كرده است. آنها با موسيقي ايراني و قابليتهايش بيشتر آشنا شدهاند و قول ميدهم اگر موسيقي ايران در ميان موسيقيهاي جدي دنيا حضور داشته باشد، حرفهاي زيادي براي گفتن دارد.
به نظر ميرسد اخيرا خوانندهها علاقه زيادي به تشكيل گروه پيدا كردهاند، دليل اين كار چيست؟
فرقي نميكند چه كسي گروه تشكيل بدهد؛ خواننده يا آهنگساز.
معمول اين است كه آهنگساز سراغ انتخاب نوازنده و خواننده ميرود. به نظر ميرسد ميل عجيبي براي پيدا كردن نوازنده از سوي خوانندگان وجود دارد، اين اشتياق از كجا ميآيد؟
وقتي شما راحت نيستيد كه با بعضي از نوازندهها و آهنگسازها كار كنيد، مجبوريد با افرادي كار كنيد كه به لحاظ اخلاقي و شأني با آنها راحت هستيد. يكي از مهمترين دلايل من براي اينكه يك گروه را دور هم جمع كنم، اين بوده كه اين گروه به لحاظ اخلاقي با يكديگر همخوان هستند. گروه اشتياق از آن گروهها نيست كه همه چيز را به شعر و مشورت ميگذارد.
گروه اشتياق چگونه تشكيل شد؟
اين گروه به تدريج افراد خود را پيدا كرد و حالا ما سالهاست كه با يكديگر در خارج از كشور كنسرت ميدهيم اما چون در ايران كنسرت نداديم، اسمش مطرح نبود. حالا هم با اشتياق در كنار هم هستيم و همه چيز را به مشورت ميگذاريم. اگر گاهي اسم من به عنوان سرپرست گروه مطرح ميشود، فقط به لحاظ سن و سال است. شايد اندك تجربه من به درد بچههاي گروه بخورد.
دیدگاهها
اگر استاد عليرضا قرباني كلاس آواز دارند مرا راهنمايي كنيد.
افزودن یک دیدگاه جدید