گفت و گویی انتقادی با علیرضا افتخاری
آهنگسازی بیاوریدکه دلم را بلرزاند
موسیقی ما- فرید دهدزی: علیرضا افتخاری در بین خوانندگان پس از انقلاب پرکارترین خواننده است. در کاغذ، آمار و ارقام، افتخاری بیشترین مخاطب را دارد. برخی مواقع دو سه اثر از وی در یک روز منتشر میشد و مردم هم استقبال بینظیری از آثار وی میکردند.چند وقتی بود که چنین اتفاقی برای آثار افتخاری نیفتاده بود. اما درست در روزهای پایانی سال گذشته، دو اثر به صورت پیاپی از وی منتشر شد؛ «تنها تو میمانی» و «عاشقا سلام». «تنها تو میمانی» از آهنگسازی و تنظیم مناسبتری برخوردار است و تا حدی با آثار متأخر افتخاری، فاصله دارد.با افتخاری حرفهای زیادی زدیم که متأسفانه امکان طرح آنها نبود؛ گرچه شاید همین حرفهای منتشر شده هم، انتقادیترین مصاحبه افتخاری در سالهای اخیر باشد.
درباره کار اخیرتان به نام «تنها تو میمانی» صحبت کنید. گویا کاری متفاوت نسبت به دیگر کارهای شماست.
مجموعه حاضر، یکی از مجموعههای ارزشمند ادبی و موسیقی است. چون اشعار مجموعه منتخب از آثار بزرگترین شاعران معاصر از جمله رهی معیری، قیصر امینپور، سیمین بهبهانی و سایه است. از سویی این مجموعه به آهنگسازی دو جوان خوشذوق و خوش آتیه به نامهای علی خشتینژاد و امیر رحیمیآذر ساخته شده است. ضمن اینکه از تنظیم بسیار خوبی نیز برخوردار است. تنظیم کار توسط جوان دیگر کاوه سروریان صورت گرفته است. این کار به حدی برجسته است که من را یاد نیلوفرانه انداخت. البته نیلوفرانه و این کار حال و هوای خود را دارند. این کار باعث خشنودی من شد، چون به عینه دیدم جوانهایی در این مملکت داریم که میتوانند آتیه این مملکت را رقم بزنند. جوانان بااستعداد و متعصب به موسیقی هستند که دلسوزانه برای موسیقی کشور تلاش میکنند. به عبارتی کیسهای هم ندوختند. مانند برخی از کسانی که در گذشته با من کار کردند. موسیقی مانند دریایی بیکران است که اگر کسی محرم و اهل آن نباشد، به سرعت غرق میشود. این جوانان محرم هستند.
این اثر نشان داد که هم آهنگساز و هم خود جنابعالی وسواسی در اجرا و نهایتاً انتشار آن داشتید.
درست است آهنگسازان و تنظیمکننده کار بسیار وسواس نشان دادند. هیچ کاری را من آنقدر با وسواس ندیدم. حتی برخی موارد به من ایراد میگرفتند که من از سویی میگفتم اینها از من دارند ایراد میگیرند. اما دیدم ایرادها درست و بجاست. حتی اگر یک هجا جا گذاشته میشد به من تذکر میدادند. وسواس اینها باعث شد که من هم نوعی وسواس در اجرا نشان دهم.
به عقیده شما در مجموعه «تنها تو میمانی»، کدام تصنیف زیباتر از همه است؟
همه تصانیف زیبا هستند. نمیشود یکی را ارجحیت داد. اما من «دلدادهام به باد» را بیشتر دوست دارم.
اگر بخواهید نمرهای به این اثر بدهید، این اثر را نسبت به دیگر آثارتان چگونه ارزیابی میکنید و چه نمرهای میدهید؟
گفتم روی هم رفته مجموعه بسیار موفقی است. نسبت به دیگر آثارم یک شاخصه دارد که مخاطب آن را مجموعهای خاص در بر نمیگیرد، بلکه همه اقشار را در بر میگیرد. به عقیده من این مجموعه نمره خیلی خوبی را میگیرد.
اشاره کردید طیف مخاطبان آن برای همه است. مگر موسیقیای برای تمامی اقشار جامعه هم وجود دارد.
بله، یک اثر موسیقی میتواند هم برای عوام و هم برای خواص باشد. مگر نمیشود یک اثر را همه اقشار جامعه بپسندند.
این مجموعه را شما در چه ژانری قرار میدهید؛ موسیقی مردمی، پاپ، موسیقی سنتی، موسیقی کلاسیک.
چون کار سنگینی است من آن را موسیقی کلاسیک میدانم. چون مانند نیلوفرانه بیشتر خواصپسند است.
همزمان با این آلبوم اثری از فریدون خشنود، به نام «عاشقا سلام» عرضه کردید. این اثر ژانر کلاسیک دارد؟
خیر کار برجستهای است اما حال و هوای دیگری دارد و در ژانر دیگری قرار میگیرد.
شما عمدتاً مانند این مجموعه با آهنگسازان گمنام کار میکنید. آیا گمنامی آهنگساز برای شما مهم است، رپرتوار یا محتوای کار مهم است، یا عوامل دیگری دخیل است؟
خیر، برای من محتوای کار مهم است. اما معتقدم که باید با یکسری جوان جویای نام هم کار کرد. چون اینها حرف برای گفتن دارند. اگر به این جوانان اعتماد نشود، موسیقی برای فردا باقی نمیماند. البته جوانان هم باید بنیادهای موسیقی خود را محکم کنند و با زمان بیشتر همگام باشند؛ چون سرنوشت فردای ما همین جوانان هستند.
آقای افتخاری، تقریباً دو دهه پیش این نگاه را نداشتید. یعنی شما عمدتاً با آهنگسازان مطرح مانند مشکاتیان، علیزاده، شهبازیان، روشنروان و ... همکاری میکردید. زمانی هم کارهای برجسته آهنگسازان گذشته را با تنظیم مناسبی اجرا میکردید. چرا دیگر در آن فضا نیستید؟
طبیعی است، چون خود همان آهنگسازان هم در آن فضا نیستند، مگر آقای شهبازیان در آن فضاست، چقدر نسبت به محتوای موسیقی گذشته خویش وفادار است. اگر من فاصله گرفتم آهنگسازان هم همه فاصله گرفتند. وقتی این آهنگسازان کار ارائه کنند، ناشران هم طبعاً دنبال خواننده مناسب میگردند. اما مگر سفارشی بوده است. فقط هم شهبازیان و غیره نیستند، عمده آهنگسازان ما کار جدی انجام نمیدهند. البته شاید شرایط کار جدی، کمتر شده است.
آقای مشکاتیان هم در این جریان بودند؟
به هرحال آقای مشکاتیان نسبت به گذشته کمتر فعالیت دارند.
درست است به همان دلیلی که آقای مشکاتیان از شما به عنوان خواننده گروه خود در داخل و خارج استفاده میکرد، به همان دلیل هم باید این ارتباط تدوام پیدا میکرد. اما آیا این عدم همکاری دوسویه بوده است.
نمیدانم.
از دریچه دیگری این سؤال را مطرح میکنم؛ شما کارهای فاخری را از آهنگسازان برجسته خواندید. چرا دیگر آن دست کارها ارائه نشد.
دلیل فراوان دارد. اما مهمترین دلیل این است که عمده کارهایی که من در گذشته میخواندم نوعی موسیقی خاص بود که برای خواص تعریف میشد. اگر من بخواهم این روال را ادامه بدهم امکانپذیر نیست چون دیگر موسیقی وجه عمومی پیدا کرده است. از سویی فرایند اجرا و انتشار و پخش یک آلبوم بسیار هزینهبر است و باید این هزینهها به نحوی تأمین شود. موسیقی باید به نحوی باشد که همه مردم گوش کنند. الان مگر خواص ما چه جمعیتی دارند که من بخواهم فقط برای آنان کار ارائه کنم. اصلاً مگر خواص به موسیقی گوش میکنند. پس باید عوام را مدنظر داشت. باید به دل مردم رفت با مردم سخن بگوییم. این مردم هستند که قضاوتگر نهایی هستند. موسیقی مثل فوتبال است که خواص با آن میانهای ندارند. اما مردمی هستند که تعداد زیادی هم هستند، آنها عاشق فوتبال هستند. موسیقی هم همین وضعیت را دارد. موسیقیای که من زمانی ارائه میکردم موسیقی خواص به عبارتی موسیقی سر کلاس بود. من باید درس ردیف و آواز موسیقی پس بدهم، اما برای مردم هم میشود این درس را پس داد. موسیقی مثل ناله است. سر من از ناله من دور نیست/ لیک چشم و گوش را آن نور نیست. نالهای است که از دل بر میآید و بر دل مردم مینشیند. حرف دل من است که مردم هم با آن سهیم میشوند.
ولی قبول دارید که این آثار دیگر لطف آثار فاخر شما را ندارند؟
گفتم اگر آهنگسازی پیدا شود، من حاضرم دوباره به آن فضا برگردم.
ولی آن موسیقی هم ذهن و ضمیر مردم را برمیانگیخت.
آخر باید آهنگسازی باشد دل مرا بلرزاند. اگر بلرزاند من کربلا میکنم. وقتی نیست من مجبورم بروم به دل مردم و با مردم ارتباط برقرار کنم.
ولی خبر دارید که اهل فن آن موسیقی گذشته را بیشتر میپسندیدند.
اهل فن بگویند. اما باز آثار فعلی خریدار دارد. من خودم در حال حاضر کاری را دوست دارم که اساتید اصلاً روی آن حرف نزنند. تخصصی و برای خواص نباشد.
منتقدان شما هم نمیگویند که موسیقی حرف دل نیست. ولی این حرف دل که از طریق موسیقی بیان میشود، باید یک خصایصی داشته باشد.
مثلاً منظورشان این است که ردیف موسیقی را باید با تمامی شاخ و برگهای آن پی گرفت. بله تا جایی باید ردیف را آموخت و دورههای آواز و موسیقی را طی کرد؛ اما این وسیله است. در موسیقی ما رسم شده است که میگویند فلانی کل روایتهای ردیف را میداند. خوب این آقا برای دل سوخته چه دارد، میداند حرف دل چیست؟ موسیقی باید دل را بسوزاند «تا دلی آتش نگیرد حرف جان سوزی نگوید». موسیقی ما موسیقی درد و سوز و گداز است. باید دل بسوزد تا دلها را آتش بزند. با ردیف نمیشود دلها را سوزاند.
اخیراً در آثارتان برخی لحنهای هندی دیده میشود، این هم برای مردم زیبا است؟
بله من معتقدم برای پیشرفت موسیقی باید بیشتر از تجارب کشورهای همسایه مثل هند استفاده کنیم.
درباره کار اخیرتان به نام «تنها تو میمانی» صحبت کنید. گویا کاری متفاوت نسبت به دیگر کارهای شماست.
مجموعه حاضر، یکی از مجموعههای ارزشمند ادبی و موسیقی است. چون اشعار مجموعه منتخب از آثار بزرگترین شاعران معاصر از جمله رهی معیری، قیصر امینپور، سیمین بهبهانی و سایه است. از سویی این مجموعه به آهنگسازی دو جوان خوشذوق و خوش آتیه به نامهای علی خشتینژاد و امیر رحیمیآذر ساخته شده است. ضمن اینکه از تنظیم بسیار خوبی نیز برخوردار است. تنظیم کار توسط جوان دیگر کاوه سروریان صورت گرفته است. این کار به حدی برجسته است که من را یاد نیلوفرانه انداخت. البته نیلوفرانه و این کار حال و هوای خود را دارند. این کار باعث خشنودی من شد، چون به عینه دیدم جوانهایی در این مملکت داریم که میتوانند آتیه این مملکت را رقم بزنند. جوانان بااستعداد و متعصب به موسیقی هستند که دلسوزانه برای موسیقی کشور تلاش میکنند. به عبارتی کیسهای هم ندوختند. مانند برخی از کسانی که در گذشته با من کار کردند. موسیقی مانند دریایی بیکران است که اگر کسی محرم و اهل آن نباشد، به سرعت غرق میشود. این جوانان محرم هستند.
این اثر نشان داد که هم آهنگساز و هم خود جنابعالی وسواسی در اجرا و نهایتاً انتشار آن داشتید.
درست است آهنگسازان و تنظیمکننده کار بسیار وسواس نشان دادند. هیچ کاری را من آنقدر با وسواس ندیدم. حتی برخی موارد به من ایراد میگرفتند که من از سویی میگفتم اینها از من دارند ایراد میگیرند. اما دیدم ایرادها درست و بجاست. حتی اگر یک هجا جا گذاشته میشد به من تذکر میدادند. وسواس اینها باعث شد که من هم نوعی وسواس در اجرا نشان دهم.
به عقیده شما در مجموعه «تنها تو میمانی»، کدام تصنیف زیباتر از همه است؟
همه تصانیف زیبا هستند. نمیشود یکی را ارجحیت داد. اما من «دلدادهام به باد» را بیشتر دوست دارم.
اگر بخواهید نمرهای به این اثر بدهید، این اثر را نسبت به دیگر آثارتان چگونه ارزیابی میکنید و چه نمرهای میدهید؟
گفتم روی هم رفته مجموعه بسیار موفقی است. نسبت به دیگر آثارم یک شاخصه دارد که مخاطب آن را مجموعهای خاص در بر نمیگیرد، بلکه همه اقشار را در بر میگیرد. به عقیده من این مجموعه نمره خیلی خوبی را میگیرد.
اشاره کردید طیف مخاطبان آن برای همه است. مگر موسیقیای برای تمامی اقشار جامعه هم وجود دارد.
بله، یک اثر موسیقی میتواند هم برای عوام و هم برای خواص باشد. مگر نمیشود یک اثر را همه اقشار جامعه بپسندند.
این مجموعه را شما در چه ژانری قرار میدهید؛ موسیقی مردمی، پاپ، موسیقی سنتی، موسیقی کلاسیک.
چون کار سنگینی است من آن را موسیقی کلاسیک میدانم. چون مانند نیلوفرانه بیشتر خواصپسند است.
همزمان با این آلبوم اثری از فریدون خشنود، به نام «عاشقا سلام» عرضه کردید. این اثر ژانر کلاسیک دارد؟
خیر کار برجستهای است اما حال و هوای دیگری دارد و در ژانر دیگری قرار میگیرد.
شما عمدتاً مانند این مجموعه با آهنگسازان گمنام کار میکنید. آیا گمنامی آهنگساز برای شما مهم است، رپرتوار یا محتوای کار مهم است، یا عوامل دیگری دخیل است؟
خیر، برای من محتوای کار مهم است. اما معتقدم که باید با یکسری جوان جویای نام هم کار کرد. چون اینها حرف برای گفتن دارند. اگر به این جوانان اعتماد نشود، موسیقی برای فردا باقی نمیماند. البته جوانان هم باید بنیادهای موسیقی خود را محکم کنند و با زمان بیشتر همگام باشند؛ چون سرنوشت فردای ما همین جوانان هستند.
آقای افتخاری، تقریباً دو دهه پیش این نگاه را نداشتید. یعنی شما عمدتاً با آهنگسازان مطرح مانند مشکاتیان، علیزاده، شهبازیان، روشنروان و ... همکاری میکردید. زمانی هم کارهای برجسته آهنگسازان گذشته را با تنظیم مناسبی اجرا میکردید. چرا دیگر در آن فضا نیستید؟
طبیعی است، چون خود همان آهنگسازان هم در آن فضا نیستند، مگر آقای شهبازیان در آن فضاست، چقدر نسبت به محتوای موسیقی گذشته خویش وفادار است. اگر من فاصله گرفتم آهنگسازان هم همه فاصله گرفتند. وقتی این آهنگسازان کار ارائه کنند، ناشران هم طبعاً دنبال خواننده مناسب میگردند. اما مگر سفارشی بوده است. فقط هم شهبازیان و غیره نیستند، عمده آهنگسازان ما کار جدی انجام نمیدهند. البته شاید شرایط کار جدی، کمتر شده است.
آقای مشکاتیان هم در این جریان بودند؟
به هرحال آقای مشکاتیان نسبت به گذشته کمتر فعالیت دارند.
درست است به همان دلیلی که آقای مشکاتیان از شما به عنوان خواننده گروه خود در داخل و خارج استفاده میکرد، به همان دلیل هم باید این ارتباط تدوام پیدا میکرد. اما آیا این عدم همکاری دوسویه بوده است.
نمیدانم.
از دریچه دیگری این سؤال را مطرح میکنم؛ شما کارهای فاخری را از آهنگسازان برجسته خواندید. چرا دیگر آن دست کارها ارائه نشد.
دلیل فراوان دارد. اما مهمترین دلیل این است که عمده کارهایی که من در گذشته میخواندم نوعی موسیقی خاص بود که برای خواص تعریف میشد. اگر من بخواهم این روال را ادامه بدهم امکانپذیر نیست چون دیگر موسیقی وجه عمومی پیدا کرده است. از سویی فرایند اجرا و انتشار و پخش یک آلبوم بسیار هزینهبر است و باید این هزینهها به نحوی تأمین شود. موسیقی باید به نحوی باشد که همه مردم گوش کنند. الان مگر خواص ما چه جمعیتی دارند که من بخواهم فقط برای آنان کار ارائه کنم. اصلاً مگر خواص به موسیقی گوش میکنند. پس باید عوام را مدنظر داشت. باید به دل مردم رفت با مردم سخن بگوییم. این مردم هستند که قضاوتگر نهایی هستند. موسیقی مثل فوتبال است که خواص با آن میانهای ندارند. اما مردمی هستند که تعداد زیادی هم هستند، آنها عاشق فوتبال هستند. موسیقی هم همین وضعیت را دارد. موسیقیای که من زمانی ارائه میکردم موسیقی خواص به عبارتی موسیقی سر کلاس بود. من باید درس ردیف و آواز موسیقی پس بدهم، اما برای مردم هم میشود این درس را پس داد. موسیقی مثل ناله است. سر من از ناله من دور نیست/ لیک چشم و گوش را آن نور نیست. نالهای است که از دل بر میآید و بر دل مردم مینشیند. حرف دل من است که مردم هم با آن سهیم میشوند.
ولی قبول دارید که این آثار دیگر لطف آثار فاخر شما را ندارند؟
گفتم اگر آهنگسازی پیدا شود، من حاضرم دوباره به آن فضا برگردم.
ولی آن موسیقی هم ذهن و ضمیر مردم را برمیانگیخت.
آخر باید آهنگسازی باشد دل مرا بلرزاند. اگر بلرزاند من کربلا میکنم. وقتی نیست من مجبورم بروم به دل مردم و با مردم ارتباط برقرار کنم.
ولی خبر دارید که اهل فن آن موسیقی گذشته را بیشتر میپسندیدند.
اهل فن بگویند. اما باز آثار فعلی خریدار دارد. من خودم در حال حاضر کاری را دوست دارم که اساتید اصلاً روی آن حرف نزنند. تخصصی و برای خواص نباشد.
منتقدان شما هم نمیگویند که موسیقی حرف دل نیست. ولی این حرف دل که از طریق موسیقی بیان میشود، باید یک خصایصی داشته باشد.
مثلاً منظورشان این است که ردیف موسیقی را باید با تمامی شاخ و برگهای آن پی گرفت. بله تا جایی باید ردیف را آموخت و دورههای آواز و موسیقی را طی کرد؛ اما این وسیله است. در موسیقی ما رسم شده است که میگویند فلانی کل روایتهای ردیف را میداند. خوب این آقا برای دل سوخته چه دارد، میداند حرف دل چیست؟ موسیقی باید دل را بسوزاند «تا دلی آتش نگیرد حرف جان سوزی نگوید». موسیقی ما موسیقی درد و سوز و گداز است. باید دل بسوزد تا دلها را آتش بزند. با ردیف نمیشود دلها را سوزاند.
اخیراً در آثارتان برخی لحنهای هندی دیده میشود، این هم برای مردم زیبا است؟
بله من معتقدم برای پیشرفت موسیقی باید بیشتر از تجارب کشورهای همسایه مثل هند استفاده کنیم.
منبع:
خبر آنلاین
تاریخ انتشار : چهارشنبه 26 فروردین 1388 - 00:00
دیدگاهها
من واقعا برای افتخاری متاسفم.ایشان به جای اینکه عوام را با خود همراه کنند و آنها را ارتقا ذهند، خود به دنبال سلیقه مبتذل عوام افتاده اند.ظاهرا از نگاه ایشان کار هنری حتما باید توجیه اقتصادی داشته باشد!
کاملاً با نظر آقا هادی موافقم. من زمان نوجوانی شیفته صدای افتخاری بودم و با شنیدن «آمد بهار جانها، ای شاخ تر به رقص آ ...» واقعاً دچار وجد میشدم؛ اما چند سالیه که از سبک خودنشون که حتی صداشون هیچ هماهنگی با آهنگ نداره، احساس بیزاری میکنم. منم براشون متأسفم. خدا عاقبت همه ی ما رو بخیر کنه و عقل ما را سلامت نگه داره!
افزودن یک دیدگاه جدید