برنامه یاد بعضی نفرات
 
یادداشت کیخسرو پورناظری* در سوگ داوود عزیزی
از دل او هيچ‌كس خبر نداشت
تاكنون در 2 فراز ناتوان كار كرده‌ام؛ يكم مديحه‌پردازي و دوم مرثيه‌سرايي.

نمي‌دانم اكنون كه بايد يادي دريغ‌مندانه از هنرمندي ناتمام را يادآور شوم چگونه خواهد شد! به‌راستي بسيار دشوار است كه براي كساني كه از من سنشان كمتر است، يا نزديك به سن فرزندانم هستند و ناگهان مي‌روند، من سالخورده دريغاگويي كنم.

درست و طبيعي آن است كه انسان سن كمال را پشت‌سر بگذارد و در سراشيب پيري و كهولت به سراي جاويد نقل‌مكان كند و جوانان براي او شرح حال و احوالي گزارش كنند. دريغا از ياران گروه شمس و همچنين هنرمنداني كه نه در موسم پيري و كهولت بلكه در نيمه‌ راه زندگاني، زندگي را بدرود گفتند و رفتند!

دريغا از مرتضي شريفيان، خواننده سابق گروه شمس، دريغا از كامران كلهر و هزاران درد و داغ و دريغا از نوازنده و آهنگساز و تكنواز گروه ما، زنده‌ياد سيدخليل عالي‌نژاد، ستاره تك‌نوازي تنبور؛ شاگردي كه تا هميشه حق‌شناس و سپاسمند استادانش و كرنشگر پيشكسوتانش بود؛ يار و دوستي كه هنوز ارتباطش را احساس مي‌كنم. دريغا از هنرمند توانا و بسيار با استعداد شهرم، سهيل ايواني كه در غبار توفان نابهنجاري‌هاي اجتماعي محو شد.

نيز هزاران درد و دريغ از رفتن مجتبي ميرزاده، نابغه بي‌نظير و يكتاي موسيقي كه در تمام ابعاد و انواع موسيقي بي‌مثل و مانند بود؛ ياري كه اولين تجربه‌هاي حرفه‌اي‌ام را با او آغاز كردم و دريغ آخر براي ازدست‌دادن يكي ديگراز ياران تنبور كه دريغي جانگداز برجاي نهاد و او داوود عزيزي بود.

و قصه مرگ چگونه با هم جور مي‌شود؛ زماني كه او جسم و تن پرتوان و ورزشكار داشت و اين ذهن بي‌باور بود كه نمي‌خواست بپذيرد. آخر هر مرگي دليلي، علتي و پيش‌زمينه‌اي مي‌خواهد كه او هيچ‌كدامشان را نداشت، او بسيار نمونه‌هاي فراوان از توانايي داشت كه او را قادر مي‌كرد بار سنگين زندگي را تحمل كند. اما ناگهان سرنوشت چيز ديگري مي‌گويد. به ظاهر او هيچ‌گونه وسايل نزديك‌شدن به مرگ را فراهم نكرده بود اما از دلش هيچ‌كس خبر نداشت؛ شايد تمام اين وسايل را در دلش فراهم كرده بود و در درون، كاهش خويش را تدارك ديده بود؛ رفت و با خود برد آنچه توانايي و ذوق و احساس هنري را كه در دل داشت؛ رفت و با خود برد مستي سراندازي‌هاي مجنوني را.

او را اول‌بار در سن 10سالگي در منزلشان ديدم. پنجه‌اي بسيار زيبا و شنيدني داشت. خانواده‌اش تنبور را با شر پنج‌انگشتي مي‌نواختند و او زيباترين پنجه را مي‌نواخت. در همان كودكي آثار هوش و ذوق در نوازندگي‌اش ديده مي‌شد. او برادر كوچك گل‌نظر عزيزي- يكي از تواناترين تنبورنوازان گروه شمس- بود. بدون اغراق هنوز پنجه‌اي به شيريني و اصالت گل‌نظر نديده‌ام. او نيز با كمال تاسف در اثر زندگي در خارج از كشور و انقطاعات غربت‌سازش را به فراموشي سپرد و مشتاقان را از شنيدن ساز و نوايي با آن همه ذوق و زيبايي محروم كرد.

داوود وقتي به تهران آمد به گروه شمس پيوست و آن‌قدر پيشرفت كرد كه يكي از ياران موثر گروه شد و آثاري در قالب تك‌نوازي و گروه‌نوازي منتشر كرد. به هر روي آخرين خبر او، اين رفتن جانگداز بود. به سهم خويش و از طرف گروه شمس اين كوچ نابهنگام را به جامعه موسيقي و به‌ويژه جامعه موسيقي تنبور تسليت مي‌گويم. روانش شاد، توانا و آباد باد.

* سرپرست گروه شمس
منبع: 
تاریخ انتشار : دوشنبه 21 اردیبهشت 1388 - 00:00

برچسب ها:

دیدگاه‌ها

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 17:35

به نام دوست
ما هم میرویم آسیاب به نوبت داوود جان دوست عزیزم یادت بخیر

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 17:35

با سلام
می خواستم بدونم کسی از دوستان از ادرس و شماره تلفن جدید استاد کیخسرو پورناظری اطلاعی داره . ممنون میشم اگه مطلع بفرمایید یا حداقل ادرس و شماره تلفن جدید اموزشگاه تنبور شمس.

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود از دل او هيچ‌كس خبر نداشت | موسیقی ما