![از «فصل تازه» خيلى راضى نيستم](https://musicema.ir/sites/default/files/styles/300/public/news/cf/0.5770640eh.jpg?itok=RFPUp3xJ)
گفت و گوی مفصل و خواندنی با احسان خواجه امیری
از «فصل تازه» خيلى راضى نيستم
از همين امروز (يا بهتر بگويم ديروز) شروع كنيم. از صبح تا حالا كجا بودى؟
صبح بندرعباس بودم، چون كنسرت داشتيم. حدود ظهر به فرودگاه رفتيم و به تهران برگشتيم. پنج روز از تهران دور بودم و به همين دليل تا رسيدم به سراغ پدر و مادرم رفتم.
داستان چند روز به چند روز خانواده را ديدن و در حقيقت در شهرهاى مختلف زندگى كردن و هر روز در يك نقطه از ايران از خواب بلند شدن، برايت عادى شده است؟
هنوز سختىهايش تمام نشده...
فكر مىكنى الان چند خواننده شرايط مشابه با تو را داشته باشند و بتوانند در شهرهاى مختلف كنسرت داشته باشند؟
فكر مىكنم خيلىها!
چند نفر با شرايط سنى تو، اين موقعيت را دارند؟
در ورزش خيلىها اما در موسيقى فكر مىكنم سه، چهار نفر البته به عنوان خواننده.
با همين حجم برنامهاى كه تو دارى؟
يه خرده كمتر يا يه خرده بيشتر!
پس نمىخواهى قبول كنى كه به عنوان يك خواننده 25 ساله در موسيقى جايگاهى «ممتاز» دارى!
موقعيتم خيلى خوب است و از آن راضى هستم اما اصلاً نمىتوانم بگويم فقط من يك نفر وجود دارم و بالاتر از بقيه هستم. به هر حال ما يك جماعت هستيم كه مشغول فعاليتيم. فكر مىكنم درستش هم اين باشد كه يك موزيسين در سن و سال من به شدت «فعال» باشد. شايد خوانندهاى كه سنش بالا رفته، اصلاً در شأن خودش نبيند كه تا اين اندازه اجرا داشته باشد.
يعنى تو تا 10 سال ديگر، كمتر از امروز كنسرت و سفرهاى كارى خواهى داشت؟
بله، براى من مهمترين مسألهاى كه خودم را راضى مىكند، اين است كه با وجود تمام پركارىها هرگز كمفروشى نكردهام و كيفيت اجراهايم را پايين نياوردهام. آنچه در تكتك اجراهايم ديده شده، سقف توانايى من بوده. پيش آمده در شهرهاى خيلى كوچك كنسرت دادهام، مثلاً در يكى از شهرهاى كوچك اطراف كرمان كه جمعيت زيادى هم ندارد، اما همانقدر كه در كنسرتهاى تهران انرژى مىگذارم، آنجا هم توانم را به كار گرفتهام و با همان گروه نوازندهها و صدابردارى روى صحنه رفتهام.
موقعيت خوبى كه دارى را قبل از هر چيز مديون خدا هستى. خودت بارها و بارها حتى در فضاهاى غيررسمى هم اين را به من گفتهاى اما مىخواهم بگويى دومين علت موفقيتهايت چيست؟بعد از لطف خدا، كدام علت باعث مىشود كه احسان خواجهاميرى هم براى مخاطبان تلويزيون محبوب باشد و هم آلبومهايش بدون داشتن قطعات تيتراژهاى تلويزيونى مورد توجه جوانهايى كه اصلاً سياستهاى صدا و سيما را نمىپسندند، قرار بگيرد و هم در كنسرتها پرطرفدار و پرتوان باشد.
من يك «تز» كلى دارم و آن هم اينكه نبايد براى مردم نقش بازى كرد. خيلى درست گفتهاند كه «هرچه از دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند». من هميشه در اين مسير حركت كردهام كه خودم باشم اما به هر حال هرچقدر بخواهم از خودم حرف بزنم، احساس مىكنم به بيراهه رفتهام. تا حالا هرچه بوده، لطف خدا بوده. من فقط 5 درصد جاى مانور داشتهام و بقيه انرژى ناپيدايى است كه خدا به من داده...
لطفاً با مثال پيش برويم!
تمام موفقيتهاى من «مثال» هستند. همين كه اين موقعيت در اختيار من قرار داده شده كه با مردم روبرو شوم، يك «مثال» است كه بارها و بارها برايم تكرار شده است. در اكثر كنسرتها يك سرى مشكلاتى وجود دارد كه باعث مىشوند مردم «ناراضى» وارد سالن شوند؛ يا بليت گران است، يا مقابل سالنها ترافيك و ازدحام است، يا بليت گيرشان نمىآيد، يا برنامه رأس ساعت مقرر شروع نمىشود و خيلى موارد ديگر. من اين سعادت را دارم كه قسمت عمدهاى از اين جمعيت ناراضى را «راضى» به خانههايشان بفرستم. يك نكته را هم بگويم؛ شايد عدهاى فكر كنند من آدم متظاهرى هستم. براى من اصلاً مهم نيست كه بعضىها اينطورى فكر كنند و مرا براى ارادتم به خدا زير سؤال ببرند. از طرف ديگر احساس مىكنم به عنوان يك «بنده» وظيفه دارم از لطفى كه خدا به من داشته و موفقيت و موقعيتى كه نصيبم كرده، در هر جايى كه مىنشينم، حرف بزنم. اگر بازگو كردن الطاف خدا «غرور» است، بگذار عدهاى هم فكر كنند احسان خواجهاميرى آدم مغرورى است!
تو نه متظاهر هستى و نه مغرور!
خوشحالم كه وسيلهاى مىشوم تا در هر كدام از كنسرتها، صدها نفر به بهانه موسيقى دور هم جمع مي شوند و يك تفريح فرهنگى خوب انجام مىدهند. در اين دو ساعت مردم دست مىزنند، هورا مىكشند و به اندازه چند هفته از نظر روحى تخليه مىشوند. اين هيجان نياز انسان است و علم آن را ثابت كرده، اين هيجان را نمىشود با ورزش تامين كرد. ورزش انرژى فيزيكى را تخليه مىكند، انرژى روحى را مىتوان در محيط هاى فرهنگى تخليه كرد؛ چه سينما، چه كنسرت. هيچكدام از اين فضاها را نمىتوان جاى ديگرى گذاشت. يك بدن سالم نمىتواند جور يك فكر خسته را بكشد، همانطور كه يك فكر سالم هم نمىتواند جور يك بدن خسته را بكشد!
تو از معدود خوانندههايى هستى كه در برخورد با مردم سعى مىكنى از آنها فاصله بگيرى...
اين را همه به من مىگويند!
نمىخواهم بگويم اين فاصله گرفتن از مردم، به خاطر خطوط قرمز اجتماع ماست، چون حتى در برخورد با آقايانى كه در كوچه و خيابان تو را مىبينند هم چندان «گرم» نيستى!
دوست ندارم با هيچكس «چشم در چشم» شوم. برخورد با مردم، به هر حال يك فضاى خصوصى را به وجود مىآورد و من دوست دارم در فضاى خصوصىام فقط خودم و خانوادهام قرار داشته باشيم. اگر در برخورد با مردم قصورى دارم و از اين بابت انتقادى مىشود، آن را مىپذيرم. شايد بيش از اندازه خجالتى هستم. محال است به محل كار كسى بروم و بتوانم بيشتر از يك چاى بخورم. شايد زيادى گوشهگير باشم و اين مسأله هم مزيد بر علت شود تا وقتى مردم مرا در جايى جز صحنه كنسرتها مىبينند، رفتارم را چندان دوست نداشته باشند اما خدا را شكر كه هرگز به كسى بىاحترامى نكردهام.
اين گوشهگيرى با ورود به كار حرفهاى در تو شكل گرفت يا از همان اول در وجودت بود؟
از دوران كودكى گوشهگير بودم. هيچوقت دوست صميمى نداشتم. هميشه در اتاقم را مىبستم و ساعتها تنها بودم. سرگرمى من هم وسايل دور و برم بود. شايد اگر در اين باره با يك متخصص روانشناسى حرف بزنى، اين مسأله را يك مشكل اساسى بداند. هنوز هم حتى وقتى تنها هستم در اتاقم را مىبندم و به كارهايم مىرسم! البته خيلى مواقع هم در تنهايى «فكر» مىكنم. اى كاش اينجورى نبودم! اين جملههايى كه مىگويم حكم اعتراف را دارد اما مىخواهم حرف هايم را بزنم! شايد با حضور من در يك جمع، به ديگران هم خيلى خوش نگذرد چون فوقالعاده ساكت هستم و با جمع «جور» نيستم.
در اين سكوت، احتمالاً ديگران را زير نظر مىگيرى!
تا حدودى بله، اما بيشتر به زندگى و كارهايم فكر مىكنم. هميشه مشغول شطرنج با شرايطم هستم. ذهن من اينطورى شكل گرفته كه به بدترين اتفاقات ممكن كه كمترين احتمال براى وقوع آنها وجود دارد، فكر كنم. اين ذهنيتها باعث مىشود خودم را خيلى اذيت كنم. هميشه در استرس و اضطرابم. بيش از اندازه «بىخيال» نيستم!
در اجراى كدام قطعهات به اين باور رسيدهاى كه تمام استرسهايت را تخليه كردهاى؟
در تيتراژ سريال «مثل هيچكس» (همه دنيا بخواد و تو بگى نه...) اين قطعه، سوژه تمام تنهايىهاى من است.
آلبوم آخرت (فصل تازه) اسفند ماه منتشر شد. خيلىها وقتى اين آلبوم را شنيدند، به اين نظر رسيدند كه اسفندماه، زمان مناسبى براى انتشار اين آلبوم نبود. نظر خودت چيست؟
در «فصل تازه» خيلى بهتر مىتوانستم حركت كنم، از توليدش گرفته تا تكميل آن براى انتشار! شايد فشار زياد كارى و بالا رفتن استرس باعث شد در مورد اين آلبوم «عجله» كنم. مىتوانستم زمان انتشار «فصل تازه» را عقب بيندازم و بيشتر روى آن فكر كنم. چند آهنگ خوب داشتم كه مىتوانستم از آنها هم در همين آلبوم استفاده كنم.
اينطور كه مىگويى از «فصل تازه» راضى نيستى!
خيلى راضى نيستم. توقعات من بااين آلبوم برآورده نشد.
چه زمانى متوجه شدى كه خيلى از آن راضى نيستى؟ زمانى كه منتشر شد يا قبل از انتشارش، مثلاً در مرحله تكثير؟
«فصل تازه» از نظر فنى آلبوم خوبى است. آدمهايى كه در اين آلبوم حضور داشتند هم كارشان را خوب انجام دادند. من به عنوان «مدير» اين آلبوم كارم را خوب انجام ندادم و علتش هم «عجله»ام بود. مىتوانستم با دو، سه حركت جديد، كارى كنم كه با «فصل تازه» اتفاق خيلى بهترى رخ بدهد. موسيقى ما، هنوز موسيقى جاافتادهاى نيست. موسيقى پاپ فعلاً با آزمون و خطاى جوانهايى كه من هم يكى از آنها هستم، جلو مىرود. البته ذات موسيقى پاپ همين آزمون و خطاهاست اما مشكل اصلى ما اين است كه فضاى ارائه «تك آهنگ» را نداريم. در همه جاى دنيا، خوانندهها با تهيهكننده و مشاوران خود همفكرى مىكنند و تفكرى كه دنبالش هستند را با ارائه «تك آهنگ» آن هم با كليپ ميان مردم محك مىزنند، اگر نتيجه لازم گرفته شود، توليد آلبوم بر پايه همان «تكآهنگ» پيش مىرود و اگر به هدفشان نرسند، سيستم فكرى خود را تغيير مىدهند اما در ايران خوانندههاى مجاز، در حقيقت با آلبومهايشان از مردم نظر مىگيرند و به همين دليل اعتبار هنرى آنها در معرض خطر است.
تو كه كنسرتهاى زيادى دارى، نمىتوانى آهنگهاى جديدت را در كنسرتها به مردم ارائه كنى و كارهاى تازهات را محك بزنى؟
نه، اصلاً نمىشود. چون مردم در كنسرتها، آهنگهاى تازه را نمىپذيرند. مردم دوست دارند ما در كنسرتها، آهنگهايى كه قبلاً شنيدهاند و با آنها ارتباط برقرار كردهاند را اجرا كنيم.
اما بالاخره مىشود در ميان چهارده، پانزده قطعه آشنا، يك قطعه جديد را هم تست زد!
باور كن نمىشود! من چند بار اين حركت را انجام دادم. مثلاً قطعه «فال» را قبل از انتشار آلبوم، اجرا كردم اما هيچ نتيجهاى نگرفتم؛ نه مثبت و نه منفى!
در شناسنامه «فصل تازه» تعداد ترانهسرايانى كه با آنها همكارى قبلى نداشتى زياد است. اين در حالى بود كه پيش از اين با افشين يداللهى تجربههاى موفقى نصيبت شده بود...
من در «فصل تازه» خواستم خودم را «تازه» كنم. احساس مىكردم اين هدف با ملودىهاى جديد، كلام جديد، احساس جديد و فضاى جديد به دست مىآيد. من و افشين يداللهى سالهاست با هم كار مىكنيم و روابط احساسىمان جور ديگرى است. من و او به اين نتيجه رسيدهايم كه براى اين آلبوم، خودم ملودى نسازم و تنظيم هم نكنم و افشين هم يكسرى ترانه در فضاى كاملاً متفاوت كه شبيه تجربههاى قبلى ما نيست را آماده كند. نمىدانم، شايد سياست ما از اول هم درست نبود...
البته در نهايت، هم تو ملودى ساختى، هم تنظيم كردى و هم افشين جز در قطعه «رفتنى»، مثل آثار قبلىاش ظاهر شد!
به هر حال اين هم تجربهاى شد براى من. «فصل تازه» آلبوم خوبى است اما «عالى» نشد. در اين آلبوم پيشرفتهاى زيادى نسبت به آلبومهاى قبلى داشتيم. صدابردارى «فصل تازه» حرفهاىتر شده بود و تنظيمها از نظر ساختار الكترونيكى حرفهاىتر شده بود اما ضعفى كه امروز در آلبوم احساسش مىكنم اين است كه به خودم اطمينان نكردم و سطح اختياراتم را پايين آوردم. در «فصل تازه» آهنگى خواندم كه خودم دوستش نداشتم اما تصميم اوليهام اعتماد به ديگران بود و تا جايى كه امكان داشت، خصوصاً در ماههاى اوليه توليد، روى موضعم ايستادم. من خيلى از ترانهسرايانى را كه كارهايشان در اين آلبوم اجرا شد، هنوز از نزديك نديدهام.
با تمام اين اوصاف، در «فصل تازه» قطعاتى هم وجود دارند كه بار آلبوم را به دوش مىكشند و در نهايت هم تو و هم مجموعه را سربلند مىكنند. سال 87 تعداد خوانندههاى مطرحى كه هيچكدام از قطعات جديدشان با استقبال روبرو نشد كم نبود اما «فصل تازه» توانست ظرف مدت كوتاهى چند آهنگ شاخص را به مردم معرفى كند، از جمله قطعه اول يعنى «نمىدونى» (تو چشمات مال من نيست و...)
راستش را بخواهى چون مجموعه آلبوم خيلى نظرم را جلب نكرد، ترجيح مىدهم در مورد قطعه يا قطعه ويژهاى هم اظهار نظر نكنم. مردم از خوانندهاى كه حمايتش مىكنند، توقع يك اتفاق دارند و به اينكه من چند آهنگ خوب بخوانم رضايت نمىدهند.
يعنى بايد ژانر كارىات را عوض مىكردى؟
نه! من به هر حال بايد كارهاى استاندارد انجام بدهم اما مىتوان با دقت بيشترى روى جزئيات خصوصاً «احساس» كارها، به شرايط مطلوب رسيد.
مثل حركتى كه در تيتراژ «ميوه ممنوعه» انجام شد؟
بله، البته من تيتراژ «مثل هيچكس» را هم خيلى دوست داشتم، حتى بيشتر از «ميوه ممنوعه». «مثل هيچكس» حس احسان خواجهاميرى است، هنوز هم كه آن را مىشنوم، لذت مىبرم.
چند دقيقه پيش گفتى قرار نبود براى «فصل تازه» آهنگ بسازى و تنظيم كنى. چطور شد كه تصميمت عوض شد؟
وقتى ملودىهاى «نمىدونى» و «خوشبختى» را براى تنظيم به يكى از دوستان دادم، او گفت اين دو ملودى اصلاً خوب نيستند و ارزش اينكه در آلبوم قرار بگيرند را ندارند. من ملودىها را دوست داشتم و به همين خاطر خودم آنها را به صورت اتود تنظيم كردم و وقتى اطمينان پيدا كردم از آنها نتيجه مىگيرم، تنظيم را به صورت نهايى درآوردم. به عنوان ملودىساز روى ترانههاى افشين يداللهى آهنگسازى كردم چون «احساس» آنها را مىشناختم. من در «فصل تازه» فقط دو ملودى و دو تنظيم داشتم و هيچ كدام از كارهايى كه ساختم را خودم تنظيم نكردم، يعنى حتى در يك قطعه هم كاملاً تصميمگيرنده نبودم. دوست دارم از ملودىهاى مهرداد نصرتى هم حرف بزنم. فضاى كارى و احساس او را دوست دارم. ملودىهايش شيرين است و در كنسرتها و ايميلها هم از دو قطعهاى كه او ساخته و من بدون هيچ حركت ويژهاى آنها را با سادگى تنظيم كردم، استقبال شده است.
اسم «فصل تازه» هم از تفكرى كه بابت توليد متفاوت اين آلبوم داشتى به وجود آمد؟ چون در اين آلبوم قطعهاى با اين نام هم وجود ندارد!
بله، من قبل از اينكه توليد آلبوم شروع شود، اسمش را انتخاب كرده بودم.
فكر مىكنم عبارت «فصل تازه» بيشتر بايد به شعار اين آلبوم تبديل مىشد، نه اسم آن!
بله، درست مىگويى! من از تمام اجزاى آلبومم دفاع مىكنم، ترانهها، ملودىها و تنظيمها همه در رده A هستند. اين را به عنوان يك موزيسين كوچك كه در محيط موسيقى بزرگ شده، مىگويم. در «فصل تازه» فقط مديريت آلبوم مشكل داشت و عاملش هم من بودم.
در آلبوم جديدت باز هم خودت «مدير» خواهى بود؟
بله، البته اين بار با تجربه بيشتر. اين بار احسان خواجهاميرى به عنوان يك شهروند عادى در اين آلبوم نظراتش را اعمال مىكند، نه به عنوان يك موزيسين و كارشناس موسيقى. اين بار مىخواهم فضايى را ايجاد كنم كه خودم دوستش دارم، با آن دست آهنگهايى كه خودم در اتومبيلم آنها را گوش مىدهم!
چارچوب كلى آلبوم جديدت چه خواهد بود؟
آلبومى مىشود كه در آن از تجربه 5 آلبوم كه در ميان آنها هم آلبومهاى بسيار موفق و نسبتاً موفق وجود داشته و هم آلبومهاى خوب و متوسط و همينطور صدها كنسرتى كه در نقاط مختلف ايران و دنيا داشتهام به صورت كامل استفاده مىكنم. مطمئن باشيد آلبوم بعدىام، آلبوم بدى نخواهد بود! چون اگر به آن اعتماد كامل نداشته باشم، اصلاً منتشرش نمىكنم! اين بار بعد از آن كه مجوز آلبومم را بگيرم، تازه شروع مىكنم به امتحان كردن آن و قطعاً تغييراتى را در آن به وجود مىآورم و دوباره برايش مجوز مىگيرم و اصلاً برايم مهم نيست كه چه زمانى آن را منتشر كنم. اين بار به احساس خودم شك نمىكنم!
آلبوم جديدت امسال منتشر مىشود؟
اصلاً معلوم نيست. نمىخواهم حرفى بزنم. چون اگر تاريخ بدهم، نسبت به آن تعهد پيدا مىكنم و شايد آلبوم را قبل از آن كه تكميل شود، منتشر كنم! شايد در زمانى كوتاه، با چند حركت خيلى ظريف بتوان سرنوشت يك آلبوم را تغيير داد. موسيقى پر از جزئيات است. امكان دارد سه سال وقت بگذارى تا چهل دقيقه «صدا» توليد كنى. پس ضريب اشتباه بايد فوقالعاده پايين باشد.
با اين نظر موافقى كه سال 87 براى موسيقى پاپ ايران سال خوبى نبود؟
بله، موافقم و مىخواهم اين را اضافه كنم كه سال 87 براى هنر ايران سال خوبى نبود. اين مسأله ربطى به مديريت هنرى كشور ندارد. من جزو آنهايى نيستم كه اساساً هميشه معترض هستند!
پس علت اين ناكامىها چه بود؟
به نظر من انرژىها خوب نبود. در مورد موسيقى پاپ كه حرفه خودم است، حرف مىزنم: وقتى موجى مثل موسيقىهاى غيرمجاز مثل «رپ» يا «شش و هشت» به وجود مىآيد، تو كه مىخواهى به صورت مجاز فعاليت كنى، تصميم مىگيرى كار بهترى انجام بدهى و به اين ترتيب كارى كه آن را خوب بلدى را انجام نمىدهى و از خودت فاصله مىگيرى. دقيقاً نمىدانم چه اتفاقى افتاده اما من در سال 87 نه فيلمى عالى ديدم، نه سريال درخشانى و نه موسيقى فوقالعادهاى. شايد هم تمام كارها خوب بود اما ما نتوانستيم مخاطب خوبى باشيم اما به هر حال «ارتباط» مناسبى بين هنرمندان و مخاطبان به وجود نيامد. واقعاً نمىدانم فرستندهها مشكل داشتند يا گيرندهها. من در «فصل تازه» خيلى بيشتر از «سلام آخر» انرژى گذاشتم و تجربه و امكانات بيشترى هم داشتم اما به نتيجهاى كه دنبالش بودم، نرسيدم.
به يك نكته دقت كردهاى؟ انگار خوانندهها تا موقعى كه امكاناتشان بيشتر نشده و طعم ثروت را نچشيدهاند، كارهايشان بهتر جواب مىدهد!
اين بحث را اصلاً نمىتوان توضيح داد، حتى با دو، سه روز مصاحبه كردن. مسأله همين است كه احساس يك آهنگ از كجا مىآيد؟ چه جورى مىآيد؟ چه جورى مىتوان آن را حفظ كرد؟ هر كسى اين «راز» را بداند كه اين احساس از كجا مىآيد و بايد در كجا ايستاد تا آن را گرفت، برنده مىشود. حتماً بتهوون اين راز را مىدانسته كه هميشه موفق بوده است.
الان در اتومبيلت چه آلبومى را مىشود پيدا كرد؟
من تمام آلبومهاى جديد را مىخرم و گوش مىدهم. چند روز پيش آلبومهاى بنيامين و سيروان را خريدم.
چرا تمام آلبومها را مىخرى؟
دوست دارم كارهاى خوب بشنوم.
از آلبومهاى جديد كدام را بيشتر پسنديدهاى؟
نظر نمىدهم. مجموعاً آلبومهاى بدى نبودند اما من در مورد كسى نظر كارشناسى نمىدهم!
آخرين آلبوم مجازى كه آنقدر دوستش داشتهاى تا در موردش با خيال راحت نظر بدهى، كدام آلبوم بوده؟
آلبوم محسن يگانه (نفسهاى بىهدف) را نسبت به كارهايى كه در اين مدت بيرون آمدهاند، بيشتر دوست دارم.
با وجود اينكه خواننده فعالى هستى اما فكر مىكنم با خوانندههاى ديگر ارتباط خاصى نداشته باشى.
بله، ارتباط هايم با خوانندههاى ديگر خيلى كم است.
از ارتباطات معدودى كه داشتهاى بيشتر نتيجه مثبت گرفتهاى يا منفى؟
خيلى مثبت نبود! نوع شناخت من درباره موسيقى، نسبت به ديگران متفاوت است. من در يك نوع موسيقى ديگر با حضور آدمهاى ديگرى بزرگ شدهام. خيلى از همكاران من افراد بزرگى هستند اما نوع موسيقى آنها، از جنس امروز است ولى من در موسيقى ديروز بزرگ شدهام. يعنى چشم كه باز كردم، استاد ياحقى، استاد ملك، استاد شهناز، استاد شريف و... را در محيط زندگىام ديدهام. نگرش من به موسيقى با ديگران فرق دارد. شايد به همين دليل نمىتوانم براى ديگران همكار خوبى باشم...
اما مىتوانيد با همديگر دوستان خوبى باشيد!
همانطور كه گفتم من اصلاً دوست خاصى ندارم، با هيچكدام از خوانندهها هم دوست صميمى نيستم!
امروز، كدام خواننده پاپ ايران از نظر تو «نامبروان» و حرفهاى است؟
آقاى محمد اصفهانى صداى فوقالعاده توانايى دارد.
تا حالا پيشنهاد همكارى مشترك با خوانندهاى را در آلبومش نداشتهاى؟
با يكى از خوانندهها صحبتهايى شده بود اما به نتيجه نرسيد. تعداد زيادى هم پيشنهاد مالى براى حضور در آلبومهاى ديگر به عنوان خواننده مهمان داشتهام كه هيچ كدامشان را قبول نكردهام.
براى ديگران آهنگسازى هم نمىكنى؟
نه، چون احساس مىكنم دايره چيزهايى كه مىدانم محدود است و ترجيح مىدهم آن را براى خودم نگه دارم!
آخرين بار كى با افشين يداللهى صحبت كردى؟
سه، چهار روز پيش. قرار شد يك شب با هم شام بخوريم.
با حسن فتحى آخرين بار كى صحبت كردى؟
اسفندماه با ايشان تماس گرفتم و به كنسرتم دعوتشان كردم. ايشان هم گرچه مشغول ساخت «اشكها و لبخندها» بودند اما افتخار دادند و به كنسرت آمدند.
با همسرت كى صبحت كردى؟
نيم ساعت قبل از مصاحبه!
ناراحت نشد كه نيمهشب از خانه بيرون هستى و قرار است مصاحبه كنى؟
خدا را شكر، نه!
سال گذشته در بخش جنبى جشنواره فجر شركت كردى. خودت دوست ندارى در دورههاى آينده با خوانندههاى مطرح رقابت داشته باشى؟
اگر رقابت «سالم» باشد، بله.
زمينه رقابت سالم وجود دارد؟
ما براى موسيقى امروز پاپ ايران كارشناس نداريم. بزرگوارانى هستند كه «استاد» موسيقى هستند. آنها مسيرى را كه ما با هواپيما طى مىكنيم، با پاى پياده پشتسر گذاشتند اما امروز شرايطى به وجود آمده كه در صورت برگزارى جشنواره، داورها بايد از ميان جوانها انتخاب شوند.
پارسال قبل از جشنواره حرف و حديثهايى مطرح شد مبنى بر اينكه حضور در جشنواره به تو تحميل شده. عنوان كردند تو نمىخواستهاى در جشنواره اجرا داشته باشى اما تهديد شدهاى كه اگر به جشنواره نيايى، حتى مجوز آلبومت هم به مخاطره مىافتد و از اين جور حرفها!
من قرار بود چند هفته قبل از جشنواره به مدت هفت شب كنسرت داشته باشم، اما سياست مسئولان دفتر موسيقى اين بود كه در فاصله چند روز مانده به آغاز جشنواره، هيچ كنسرتى برگزار نشود تا مبادا جشنواره فجر كه جنبه بينالمللى هم دارد، تحت تأثير قرار بگيرد. اين تصميم، از نظر مالى هم به ضرر من تمام شد و هم به ضرر تهيهكنندهام. ما يك سال زحمت نكشيديم و پنج ماه تمرين نكرديم تا فقط يك شب آن هم در بخش جنبى جشنواره اجرا داشته باشيم. با اين وجود من صلاح ديدم همان يك شب به تالار كشور بيايم و براى جشنواره كارى بكنم، هيچ تهديدى هم دركار نبود. خودم تصميم گرفتم بيايم!
يعنى آن شبى كه در جشنواره اجرا داشتى، با تمام وجود روى صحنه آمدى؟
اگر بگويم بابت لغو شدن كنسرتهايم از مسئولان دفتر موسيقى دلخور نشدم، دروغ گفتهام. اما امروز پشيمان نيستم. لازم است بعضى مواقع مصلحت شخصى خودمان را براى بالا بردن سطح يك حركت ملى ناديده بگيريم.
تو كه اينقدر كنسرت مىدهى، چرا به تماشاى كنسرتهاى ديگران نمىروى؟
چون دعوتم نمىكنند! تا حالا نشده كسى مرا دعوت كند و من به كنسرتش نروم! در اين سالها فقط يك بار به كنسرت آقاى اصفهانى رفتهام. البته آن بار هم تهيهكننده كنسرت كه دوست صميمىام بود، مرا دعوت كرد نه آقاى اصفهانى! خيلى دوست داشتم كنسرت تعدادى از خوانندهها را ببينم اما دعوتم نكردند و از اين بابت از آنها دلخورم. مثلاً از رضا صادقى خيلى دلخورم، چون دوست نزديكم بود و توقع داشتم مرا به كنسرتش دعوت كند. آن روزها در عالم دوستى هر كارى از دستم برمىآمد، براى او انجام مىدادم...
تو خوانندههاى ديگر را به كنسرتهايت دعوت مىكنى؟
بله، حداقل آنهايى كه حتى يك ارتباط معمولى با آنها دارم را دعوت مىكنم. مثلاً رضا صادقى يك بار لطف كرد و به دعوت خودم، به كنسرت من آمد اما بعداً مرا به كنسرتش دعوت نكرد!
البته نبايد از كسى خرده گرفت چون دو، سه سالى است اغلب خوانندهها ترجيح مىدهند به جاى همكارانشان و خوانندههاى ديگر، هنرپيشهها را به كنسرتهايشان دعوت كنند!
در اين مورد هم چيزهايى شنيدهام و حتى شنيدهام كه آنها را روى صحنه هم مىآورند. من از اين جوركارها نمىكنم!
از برنامه سال تحويل شبكه سه راضى بودى؟
بله، گرچه اجراى موسيقى زنده در تلويزيون كار سختى است اما به لطف گروه خوبى كه داشتيم، اين حركت به شكل قابل قبول انجام شد.
در مراسم معرفى جوانهاى برتر سال هم ديده شدى!
بله، گويا مسئولان سازمان ملى جوانان و شبكه سه، حضور من در اين برنامه را مناسب دانسته بودند و برايم شيرين بود كه سه قطعه را در حضور دكتر احمدىنژاد و گروهى از مسئولان كشور اجرا كنم. يكى از اين قطعات سمفونى جوان بود كه براى اولين بار اجرا مىشد. خوشبختانه تلويزيون قسمتهايى از حضور ما در اين مراسم را پوشش داد.
اگر قرار باشد از بين اردلان سرفراز و ايرج جنتى عطايى با يك نفر همكارى كنى، كداميك را ترجيح مىدهى؟
افشين يداللهى را!
اگر دو پيشنهاد براى آهنگسازى از داريوش مهرجويى و مسعود كيميايى داشته باشى، به كدامشان جواب مثبت مىدهى؟
به داريوش مهرجويى.
اگر قرار باشد با يك نفر، دو ساعت همكلام باشى، رضا كيانيان را انتخاب مىكنى يا پرويز پرستويى را؟
پرويز پرستويى را!
امير قلعهنوعى يا على پروين؟
قلعهنوعى.
كريم باقرى يا على كريمى؟
كريم باقرى.
فريد زلاند يا صادق نجوكى؟
آقاى نجوكى.
اگر قرار باشد به كنسرت يكى از شجريانها بروى، كدام را انتخاب مىكنى؟
به كنسرت استاد شجريان مىروم و دوست دارم وقتى ايشان خسته شدند، همايون هم بخواند!
اگر قرار باشد با يكى از اعضاى خانوادهات به سفر بروى، پدرت را همراه خود مىبرى يا مادرت را؟
اين سختترين سؤال بود اما مادرم را با خودم مىبرم.
آخرين پيامكى كه به گوشىات رسيد؟
يكى از دوستان sms زده و خواسته ترانههايى كه برايم ايميل كرده را بخوانم.
وضعيت سايت اختصاصىات چطور است؟
با اينكه خودم تحصيلكرده كامپيوتر هستم، تا پنج شش ماه پيش سايت نداشتم. دوست نداشتم در اينترنت فعاليت كنم. تا اينكه فهميدم پنج، شش سايت به نام من فعال هستند. خيلى از آنهايى كه به اسم من سايت افتتاح كردند، در حقيقت به من محبت داشتند اما راه ابراز علاقه را به درستى نمىدانستند. مثلاً آلبوم «سلام آخر» را براى دانلود روى سايت گذاشته بودند! به همين خاطر براى آنكه تداخلى پيش نيايد، يك سايت اختصاصى راه انداختم كه البته در آن خبر خاصى هم نيست!
صبح بندرعباس بودم، چون كنسرت داشتيم. حدود ظهر به فرودگاه رفتيم و به تهران برگشتيم. پنج روز از تهران دور بودم و به همين دليل تا رسيدم به سراغ پدر و مادرم رفتم.
داستان چند روز به چند روز خانواده را ديدن و در حقيقت در شهرهاى مختلف زندگى كردن و هر روز در يك نقطه از ايران از خواب بلند شدن، برايت عادى شده است؟
هنوز سختىهايش تمام نشده...
فكر مىكنى الان چند خواننده شرايط مشابه با تو را داشته باشند و بتوانند در شهرهاى مختلف كنسرت داشته باشند؟
فكر مىكنم خيلىها!
چند نفر با شرايط سنى تو، اين موقعيت را دارند؟
در ورزش خيلىها اما در موسيقى فكر مىكنم سه، چهار نفر البته به عنوان خواننده.
با همين حجم برنامهاى كه تو دارى؟
يه خرده كمتر يا يه خرده بيشتر!
پس نمىخواهى قبول كنى كه به عنوان يك خواننده 25 ساله در موسيقى جايگاهى «ممتاز» دارى!
موقعيتم خيلى خوب است و از آن راضى هستم اما اصلاً نمىتوانم بگويم فقط من يك نفر وجود دارم و بالاتر از بقيه هستم. به هر حال ما يك جماعت هستيم كه مشغول فعاليتيم. فكر مىكنم درستش هم اين باشد كه يك موزيسين در سن و سال من به شدت «فعال» باشد. شايد خوانندهاى كه سنش بالا رفته، اصلاً در شأن خودش نبيند كه تا اين اندازه اجرا داشته باشد.
يعنى تو تا 10 سال ديگر، كمتر از امروز كنسرت و سفرهاى كارى خواهى داشت؟
بله، براى من مهمترين مسألهاى كه خودم را راضى مىكند، اين است كه با وجود تمام پركارىها هرگز كمفروشى نكردهام و كيفيت اجراهايم را پايين نياوردهام. آنچه در تكتك اجراهايم ديده شده، سقف توانايى من بوده. پيش آمده در شهرهاى خيلى كوچك كنسرت دادهام، مثلاً در يكى از شهرهاى كوچك اطراف كرمان كه جمعيت زيادى هم ندارد، اما همانقدر كه در كنسرتهاى تهران انرژى مىگذارم، آنجا هم توانم را به كار گرفتهام و با همان گروه نوازندهها و صدابردارى روى صحنه رفتهام.
موقعيت خوبى كه دارى را قبل از هر چيز مديون خدا هستى. خودت بارها و بارها حتى در فضاهاى غيررسمى هم اين را به من گفتهاى اما مىخواهم بگويى دومين علت موفقيتهايت چيست؟بعد از لطف خدا، كدام علت باعث مىشود كه احسان خواجهاميرى هم براى مخاطبان تلويزيون محبوب باشد و هم آلبومهايش بدون داشتن قطعات تيتراژهاى تلويزيونى مورد توجه جوانهايى كه اصلاً سياستهاى صدا و سيما را نمىپسندند، قرار بگيرد و هم در كنسرتها پرطرفدار و پرتوان باشد.
من يك «تز» كلى دارم و آن هم اينكه نبايد براى مردم نقش بازى كرد. خيلى درست گفتهاند كه «هرچه از دل برآيد، لاجرم بر دل نشيند». من هميشه در اين مسير حركت كردهام كه خودم باشم اما به هر حال هرچقدر بخواهم از خودم حرف بزنم، احساس مىكنم به بيراهه رفتهام. تا حالا هرچه بوده، لطف خدا بوده. من فقط 5 درصد جاى مانور داشتهام و بقيه انرژى ناپيدايى است كه خدا به من داده...
لطفاً با مثال پيش برويم!
تمام موفقيتهاى من «مثال» هستند. همين كه اين موقعيت در اختيار من قرار داده شده كه با مردم روبرو شوم، يك «مثال» است كه بارها و بارها برايم تكرار شده است. در اكثر كنسرتها يك سرى مشكلاتى وجود دارد كه باعث مىشوند مردم «ناراضى» وارد سالن شوند؛ يا بليت گران است، يا مقابل سالنها ترافيك و ازدحام است، يا بليت گيرشان نمىآيد، يا برنامه رأس ساعت مقرر شروع نمىشود و خيلى موارد ديگر. من اين سعادت را دارم كه قسمت عمدهاى از اين جمعيت ناراضى را «راضى» به خانههايشان بفرستم. يك نكته را هم بگويم؛ شايد عدهاى فكر كنند من آدم متظاهرى هستم. براى من اصلاً مهم نيست كه بعضىها اينطورى فكر كنند و مرا براى ارادتم به خدا زير سؤال ببرند. از طرف ديگر احساس مىكنم به عنوان يك «بنده» وظيفه دارم از لطفى كه خدا به من داشته و موفقيت و موقعيتى كه نصيبم كرده، در هر جايى كه مىنشينم، حرف بزنم. اگر بازگو كردن الطاف خدا «غرور» است، بگذار عدهاى هم فكر كنند احسان خواجهاميرى آدم مغرورى است!
تو نه متظاهر هستى و نه مغرور!
خوشحالم كه وسيلهاى مىشوم تا در هر كدام از كنسرتها، صدها نفر به بهانه موسيقى دور هم جمع مي شوند و يك تفريح فرهنگى خوب انجام مىدهند. در اين دو ساعت مردم دست مىزنند، هورا مىكشند و به اندازه چند هفته از نظر روحى تخليه مىشوند. اين هيجان نياز انسان است و علم آن را ثابت كرده، اين هيجان را نمىشود با ورزش تامين كرد. ورزش انرژى فيزيكى را تخليه مىكند، انرژى روحى را مىتوان در محيط هاى فرهنگى تخليه كرد؛ چه سينما، چه كنسرت. هيچكدام از اين فضاها را نمىتوان جاى ديگرى گذاشت. يك بدن سالم نمىتواند جور يك فكر خسته را بكشد، همانطور كه يك فكر سالم هم نمىتواند جور يك بدن خسته را بكشد!
تو از معدود خوانندههايى هستى كه در برخورد با مردم سعى مىكنى از آنها فاصله بگيرى...
اين را همه به من مىگويند!
نمىخواهم بگويم اين فاصله گرفتن از مردم، به خاطر خطوط قرمز اجتماع ماست، چون حتى در برخورد با آقايانى كه در كوچه و خيابان تو را مىبينند هم چندان «گرم» نيستى!
دوست ندارم با هيچكس «چشم در چشم» شوم. برخورد با مردم، به هر حال يك فضاى خصوصى را به وجود مىآورد و من دوست دارم در فضاى خصوصىام فقط خودم و خانوادهام قرار داشته باشيم. اگر در برخورد با مردم قصورى دارم و از اين بابت انتقادى مىشود، آن را مىپذيرم. شايد بيش از اندازه خجالتى هستم. محال است به محل كار كسى بروم و بتوانم بيشتر از يك چاى بخورم. شايد زيادى گوشهگير باشم و اين مسأله هم مزيد بر علت شود تا وقتى مردم مرا در جايى جز صحنه كنسرتها مىبينند، رفتارم را چندان دوست نداشته باشند اما خدا را شكر كه هرگز به كسى بىاحترامى نكردهام.
اين گوشهگيرى با ورود به كار حرفهاى در تو شكل گرفت يا از همان اول در وجودت بود؟
از دوران كودكى گوشهگير بودم. هيچوقت دوست صميمى نداشتم. هميشه در اتاقم را مىبستم و ساعتها تنها بودم. سرگرمى من هم وسايل دور و برم بود. شايد اگر در اين باره با يك متخصص روانشناسى حرف بزنى، اين مسأله را يك مشكل اساسى بداند. هنوز هم حتى وقتى تنها هستم در اتاقم را مىبندم و به كارهايم مىرسم! البته خيلى مواقع هم در تنهايى «فكر» مىكنم. اى كاش اينجورى نبودم! اين جملههايى كه مىگويم حكم اعتراف را دارد اما مىخواهم حرف هايم را بزنم! شايد با حضور من در يك جمع، به ديگران هم خيلى خوش نگذرد چون فوقالعاده ساكت هستم و با جمع «جور» نيستم.
در اين سكوت، احتمالاً ديگران را زير نظر مىگيرى!
تا حدودى بله، اما بيشتر به زندگى و كارهايم فكر مىكنم. هميشه مشغول شطرنج با شرايطم هستم. ذهن من اينطورى شكل گرفته كه به بدترين اتفاقات ممكن كه كمترين احتمال براى وقوع آنها وجود دارد، فكر كنم. اين ذهنيتها باعث مىشود خودم را خيلى اذيت كنم. هميشه در استرس و اضطرابم. بيش از اندازه «بىخيال» نيستم!
در اجراى كدام قطعهات به اين باور رسيدهاى كه تمام استرسهايت را تخليه كردهاى؟
در تيتراژ سريال «مثل هيچكس» (همه دنيا بخواد و تو بگى نه...) اين قطعه، سوژه تمام تنهايىهاى من است.
آلبوم آخرت (فصل تازه) اسفند ماه منتشر شد. خيلىها وقتى اين آلبوم را شنيدند، به اين نظر رسيدند كه اسفندماه، زمان مناسبى براى انتشار اين آلبوم نبود. نظر خودت چيست؟
در «فصل تازه» خيلى بهتر مىتوانستم حركت كنم، از توليدش گرفته تا تكميل آن براى انتشار! شايد فشار زياد كارى و بالا رفتن استرس باعث شد در مورد اين آلبوم «عجله» كنم. مىتوانستم زمان انتشار «فصل تازه» را عقب بيندازم و بيشتر روى آن فكر كنم. چند آهنگ خوب داشتم كه مىتوانستم از آنها هم در همين آلبوم استفاده كنم.
اينطور كه مىگويى از «فصل تازه» راضى نيستى!
خيلى راضى نيستم. توقعات من بااين آلبوم برآورده نشد.
چه زمانى متوجه شدى كه خيلى از آن راضى نيستى؟ زمانى كه منتشر شد يا قبل از انتشارش، مثلاً در مرحله تكثير؟
«فصل تازه» از نظر فنى آلبوم خوبى است. آدمهايى كه در اين آلبوم حضور داشتند هم كارشان را خوب انجام دادند. من به عنوان «مدير» اين آلبوم كارم را خوب انجام ندادم و علتش هم «عجله»ام بود. مىتوانستم با دو، سه حركت جديد، كارى كنم كه با «فصل تازه» اتفاق خيلى بهترى رخ بدهد. موسيقى ما، هنوز موسيقى جاافتادهاى نيست. موسيقى پاپ فعلاً با آزمون و خطاى جوانهايى كه من هم يكى از آنها هستم، جلو مىرود. البته ذات موسيقى پاپ همين آزمون و خطاهاست اما مشكل اصلى ما اين است كه فضاى ارائه «تك آهنگ» را نداريم. در همه جاى دنيا، خوانندهها با تهيهكننده و مشاوران خود همفكرى مىكنند و تفكرى كه دنبالش هستند را با ارائه «تك آهنگ» آن هم با كليپ ميان مردم محك مىزنند، اگر نتيجه لازم گرفته شود، توليد آلبوم بر پايه همان «تكآهنگ» پيش مىرود و اگر به هدفشان نرسند، سيستم فكرى خود را تغيير مىدهند اما در ايران خوانندههاى مجاز، در حقيقت با آلبومهايشان از مردم نظر مىگيرند و به همين دليل اعتبار هنرى آنها در معرض خطر است.
تو كه كنسرتهاى زيادى دارى، نمىتوانى آهنگهاى جديدت را در كنسرتها به مردم ارائه كنى و كارهاى تازهات را محك بزنى؟
نه، اصلاً نمىشود. چون مردم در كنسرتها، آهنگهاى تازه را نمىپذيرند. مردم دوست دارند ما در كنسرتها، آهنگهايى كه قبلاً شنيدهاند و با آنها ارتباط برقرار كردهاند را اجرا كنيم.
اما بالاخره مىشود در ميان چهارده، پانزده قطعه آشنا، يك قطعه جديد را هم تست زد!
باور كن نمىشود! من چند بار اين حركت را انجام دادم. مثلاً قطعه «فال» را قبل از انتشار آلبوم، اجرا كردم اما هيچ نتيجهاى نگرفتم؛ نه مثبت و نه منفى!
در شناسنامه «فصل تازه» تعداد ترانهسرايانى كه با آنها همكارى قبلى نداشتى زياد است. اين در حالى بود كه پيش از اين با افشين يداللهى تجربههاى موفقى نصيبت شده بود...
من در «فصل تازه» خواستم خودم را «تازه» كنم. احساس مىكردم اين هدف با ملودىهاى جديد، كلام جديد، احساس جديد و فضاى جديد به دست مىآيد. من و افشين يداللهى سالهاست با هم كار مىكنيم و روابط احساسىمان جور ديگرى است. من و او به اين نتيجه رسيدهايم كه براى اين آلبوم، خودم ملودى نسازم و تنظيم هم نكنم و افشين هم يكسرى ترانه در فضاى كاملاً متفاوت كه شبيه تجربههاى قبلى ما نيست را آماده كند. نمىدانم، شايد سياست ما از اول هم درست نبود...
البته در نهايت، هم تو ملودى ساختى، هم تنظيم كردى و هم افشين جز در قطعه «رفتنى»، مثل آثار قبلىاش ظاهر شد!
به هر حال اين هم تجربهاى شد براى من. «فصل تازه» آلبوم خوبى است اما «عالى» نشد. در اين آلبوم پيشرفتهاى زيادى نسبت به آلبومهاى قبلى داشتيم. صدابردارى «فصل تازه» حرفهاىتر شده بود و تنظيمها از نظر ساختار الكترونيكى حرفهاىتر شده بود اما ضعفى كه امروز در آلبوم احساسش مىكنم اين است كه به خودم اطمينان نكردم و سطح اختياراتم را پايين آوردم. در «فصل تازه» آهنگى خواندم كه خودم دوستش نداشتم اما تصميم اوليهام اعتماد به ديگران بود و تا جايى كه امكان داشت، خصوصاً در ماههاى اوليه توليد، روى موضعم ايستادم. من خيلى از ترانهسرايانى را كه كارهايشان در اين آلبوم اجرا شد، هنوز از نزديك نديدهام.
با تمام اين اوصاف، در «فصل تازه» قطعاتى هم وجود دارند كه بار آلبوم را به دوش مىكشند و در نهايت هم تو و هم مجموعه را سربلند مىكنند. سال 87 تعداد خوانندههاى مطرحى كه هيچكدام از قطعات جديدشان با استقبال روبرو نشد كم نبود اما «فصل تازه» توانست ظرف مدت كوتاهى چند آهنگ شاخص را به مردم معرفى كند، از جمله قطعه اول يعنى «نمىدونى» (تو چشمات مال من نيست و...)
راستش را بخواهى چون مجموعه آلبوم خيلى نظرم را جلب نكرد، ترجيح مىدهم در مورد قطعه يا قطعه ويژهاى هم اظهار نظر نكنم. مردم از خوانندهاى كه حمايتش مىكنند، توقع يك اتفاق دارند و به اينكه من چند آهنگ خوب بخوانم رضايت نمىدهند.
يعنى بايد ژانر كارىات را عوض مىكردى؟
نه! من به هر حال بايد كارهاى استاندارد انجام بدهم اما مىتوان با دقت بيشترى روى جزئيات خصوصاً «احساس» كارها، به شرايط مطلوب رسيد.
مثل حركتى كه در تيتراژ «ميوه ممنوعه» انجام شد؟
بله، البته من تيتراژ «مثل هيچكس» را هم خيلى دوست داشتم، حتى بيشتر از «ميوه ممنوعه». «مثل هيچكس» حس احسان خواجهاميرى است، هنوز هم كه آن را مىشنوم، لذت مىبرم.
چند دقيقه پيش گفتى قرار نبود براى «فصل تازه» آهنگ بسازى و تنظيم كنى. چطور شد كه تصميمت عوض شد؟
وقتى ملودىهاى «نمىدونى» و «خوشبختى» را براى تنظيم به يكى از دوستان دادم، او گفت اين دو ملودى اصلاً خوب نيستند و ارزش اينكه در آلبوم قرار بگيرند را ندارند. من ملودىها را دوست داشتم و به همين خاطر خودم آنها را به صورت اتود تنظيم كردم و وقتى اطمينان پيدا كردم از آنها نتيجه مىگيرم، تنظيم را به صورت نهايى درآوردم. به عنوان ملودىساز روى ترانههاى افشين يداللهى آهنگسازى كردم چون «احساس» آنها را مىشناختم. من در «فصل تازه» فقط دو ملودى و دو تنظيم داشتم و هيچ كدام از كارهايى كه ساختم را خودم تنظيم نكردم، يعنى حتى در يك قطعه هم كاملاً تصميمگيرنده نبودم. دوست دارم از ملودىهاى مهرداد نصرتى هم حرف بزنم. فضاى كارى و احساس او را دوست دارم. ملودىهايش شيرين است و در كنسرتها و ايميلها هم از دو قطعهاى كه او ساخته و من بدون هيچ حركت ويژهاى آنها را با سادگى تنظيم كردم، استقبال شده است.
اسم «فصل تازه» هم از تفكرى كه بابت توليد متفاوت اين آلبوم داشتى به وجود آمد؟ چون در اين آلبوم قطعهاى با اين نام هم وجود ندارد!
بله، من قبل از اينكه توليد آلبوم شروع شود، اسمش را انتخاب كرده بودم.
فكر مىكنم عبارت «فصل تازه» بيشتر بايد به شعار اين آلبوم تبديل مىشد، نه اسم آن!
بله، درست مىگويى! من از تمام اجزاى آلبومم دفاع مىكنم، ترانهها، ملودىها و تنظيمها همه در رده A هستند. اين را به عنوان يك موزيسين كوچك كه در محيط موسيقى بزرگ شده، مىگويم. در «فصل تازه» فقط مديريت آلبوم مشكل داشت و عاملش هم من بودم.
در آلبوم جديدت باز هم خودت «مدير» خواهى بود؟
بله، البته اين بار با تجربه بيشتر. اين بار احسان خواجهاميرى به عنوان يك شهروند عادى در اين آلبوم نظراتش را اعمال مىكند، نه به عنوان يك موزيسين و كارشناس موسيقى. اين بار مىخواهم فضايى را ايجاد كنم كه خودم دوستش دارم، با آن دست آهنگهايى كه خودم در اتومبيلم آنها را گوش مىدهم!
چارچوب كلى آلبوم جديدت چه خواهد بود؟
آلبومى مىشود كه در آن از تجربه 5 آلبوم كه در ميان آنها هم آلبومهاى بسيار موفق و نسبتاً موفق وجود داشته و هم آلبومهاى خوب و متوسط و همينطور صدها كنسرتى كه در نقاط مختلف ايران و دنيا داشتهام به صورت كامل استفاده مىكنم. مطمئن باشيد آلبوم بعدىام، آلبوم بدى نخواهد بود! چون اگر به آن اعتماد كامل نداشته باشم، اصلاً منتشرش نمىكنم! اين بار بعد از آن كه مجوز آلبومم را بگيرم، تازه شروع مىكنم به امتحان كردن آن و قطعاً تغييراتى را در آن به وجود مىآورم و دوباره برايش مجوز مىگيرم و اصلاً برايم مهم نيست كه چه زمانى آن را منتشر كنم. اين بار به احساس خودم شك نمىكنم!
آلبوم جديدت امسال منتشر مىشود؟
اصلاً معلوم نيست. نمىخواهم حرفى بزنم. چون اگر تاريخ بدهم، نسبت به آن تعهد پيدا مىكنم و شايد آلبوم را قبل از آن كه تكميل شود، منتشر كنم! شايد در زمانى كوتاه، با چند حركت خيلى ظريف بتوان سرنوشت يك آلبوم را تغيير داد. موسيقى پر از جزئيات است. امكان دارد سه سال وقت بگذارى تا چهل دقيقه «صدا» توليد كنى. پس ضريب اشتباه بايد فوقالعاده پايين باشد.
با اين نظر موافقى كه سال 87 براى موسيقى پاپ ايران سال خوبى نبود؟
بله، موافقم و مىخواهم اين را اضافه كنم كه سال 87 براى هنر ايران سال خوبى نبود. اين مسأله ربطى به مديريت هنرى كشور ندارد. من جزو آنهايى نيستم كه اساساً هميشه معترض هستند!
پس علت اين ناكامىها چه بود؟
به نظر من انرژىها خوب نبود. در مورد موسيقى پاپ كه حرفه خودم است، حرف مىزنم: وقتى موجى مثل موسيقىهاى غيرمجاز مثل «رپ» يا «شش و هشت» به وجود مىآيد، تو كه مىخواهى به صورت مجاز فعاليت كنى، تصميم مىگيرى كار بهترى انجام بدهى و به اين ترتيب كارى كه آن را خوب بلدى را انجام نمىدهى و از خودت فاصله مىگيرى. دقيقاً نمىدانم چه اتفاقى افتاده اما من در سال 87 نه فيلمى عالى ديدم، نه سريال درخشانى و نه موسيقى فوقالعادهاى. شايد هم تمام كارها خوب بود اما ما نتوانستيم مخاطب خوبى باشيم اما به هر حال «ارتباط» مناسبى بين هنرمندان و مخاطبان به وجود نيامد. واقعاً نمىدانم فرستندهها مشكل داشتند يا گيرندهها. من در «فصل تازه» خيلى بيشتر از «سلام آخر» انرژى گذاشتم و تجربه و امكانات بيشترى هم داشتم اما به نتيجهاى كه دنبالش بودم، نرسيدم.
به يك نكته دقت كردهاى؟ انگار خوانندهها تا موقعى كه امكاناتشان بيشتر نشده و طعم ثروت را نچشيدهاند، كارهايشان بهتر جواب مىدهد!
اين بحث را اصلاً نمىتوان توضيح داد، حتى با دو، سه روز مصاحبه كردن. مسأله همين است كه احساس يك آهنگ از كجا مىآيد؟ چه جورى مىآيد؟ چه جورى مىتوان آن را حفظ كرد؟ هر كسى اين «راز» را بداند كه اين احساس از كجا مىآيد و بايد در كجا ايستاد تا آن را گرفت، برنده مىشود. حتماً بتهوون اين راز را مىدانسته كه هميشه موفق بوده است.
الان در اتومبيلت چه آلبومى را مىشود پيدا كرد؟
من تمام آلبومهاى جديد را مىخرم و گوش مىدهم. چند روز پيش آلبومهاى بنيامين و سيروان را خريدم.
چرا تمام آلبومها را مىخرى؟
دوست دارم كارهاى خوب بشنوم.
از آلبومهاى جديد كدام را بيشتر پسنديدهاى؟
نظر نمىدهم. مجموعاً آلبومهاى بدى نبودند اما من در مورد كسى نظر كارشناسى نمىدهم!
آخرين آلبوم مجازى كه آنقدر دوستش داشتهاى تا در موردش با خيال راحت نظر بدهى، كدام آلبوم بوده؟
آلبوم محسن يگانه (نفسهاى بىهدف) را نسبت به كارهايى كه در اين مدت بيرون آمدهاند، بيشتر دوست دارم.
با وجود اينكه خواننده فعالى هستى اما فكر مىكنم با خوانندههاى ديگر ارتباط خاصى نداشته باشى.
بله، ارتباط هايم با خوانندههاى ديگر خيلى كم است.
از ارتباطات معدودى كه داشتهاى بيشتر نتيجه مثبت گرفتهاى يا منفى؟
خيلى مثبت نبود! نوع شناخت من درباره موسيقى، نسبت به ديگران متفاوت است. من در يك نوع موسيقى ديگر با حضور آدمهاى ديگرى بزرگ شدهام. خيلى از همكاران من افراد بزرگى هستند اما نوع موسيقى آنها، از جنس امروز است ولى من در موسيقى ديروز بزرگ شدهام. يعنى چشم كه باز كردم، استاد ياحقى، استاد ملك، استاد شهناز، استاد شريف و... را در محيط زندگىام ديدهام. نگرش من به موسيقى با ديگران فرق دارد. شايد به همين دليل نمىتوانم براى ديگران همكار خوبى باشم...
اما مىتوانيد با همديگر دوستان خوبى باشيد!
همانطور كه گفتم من اصلاً دوست خاصى ندارم، با هيچكدام از خوانندهها هم دوست صميمى نيستم!
امروز، كدام خواننده پاپ ايران از نظر تو «نامبروان» و حرفهاى است؟
آقاى محمد اصفهانى صداى فوقالعاده توانايى دارد.
تا حالا پيشنهاد همكارى مشترك با خوانندهاى را در آلبومش نداشتهاى؟
با يكى از خوانندهها صحبتهايى شده بود اما به نتيجه نرسيد. تعداد زيادى هم پيشنهاد مالى براى حضور در آلبومهاى ديگر به عنوان خواننده مهمان داشتهام كه هيچ كدامشان را قبول نكردهام.
براى ديگران آهنگسازى هم نمىكنى؟
نه، چون احساس مىكنم دايره چيزهايى كه مىدانم محدود است و ترجيح مىدهم آن را براى خودم نگه دارم!
آخرين بار كى با افشين يداللهى صحبت كردى؟
سه، چهار روز پيش. قرار شد يك شب با هم شام بخوريم.
با حسن فتحى آخرين بار كى صحبت كردى؟
اسفندماه با ايشان تماس گرفتم و به كنسرتم دعوتشان كردم. ايشان هم گرچه مشغول ساخت «اشكها و لبخندها» بودند اما افتخار دادند و به كنسرت آمدند.
با همسرت كى صبحت كردى؟
نيم ساعت قبل از مصاحبه!
ناراحت نشد كه نيمهشب از خانه بيرون هستى و قرار است مصاحبه كنى؟
خدا را شكر، نه!
سال گذشته در بخش جنبى جشنواره فجر شركت كردى. خودت دوست ندارى در دورههاى آينده با خوانندههاى مطرح رقابت داشته باشى؟
اگر رقابت «سالم» باشد، بله.
زمينه رقابت سالم وجود دارد؟
ما براى موسيقى امروز پاپ ايران كارشناس نداريم. بزرگوارانى هستند كه «استاد» موسيقى هستند. آنها مسيرى را كه ما با هواپيما طى مىكنيم، با پاى پياده پشتسر گذاشتند اما امروز شرايطى به وجود آمده كه در صورت برگزارى جشنواره، داورها بايد از ميان جوانها انتخاب شوند.
پارسال قبل از جشنواره حرف و حديثهايى مطرح شد مبنى بر اينكه حضور در جشنواره به تو تحميل شده. عنوان كردند تو نمىخواستهاى در جشنواره اجرا داشته باشى اما تهديد شدهاى كه اگر به جشنواره نيايى، حتى مجوز آلبومت هم به مخاطره مىافتد و از اين جور حرفها!
من قرار بود چند هفته قبل از جشنواره به مدت هفت شب كنسرت داشته باشم، اما سياست مسئولان دفتر موسيقى اين بود كه در فاصله چند روز مانده به آغاز جشنواره، هيچ كنسرتى برگزار نشود تا مبادا جشنواره فجر كه جنبه بينالمللى هم دارد، تحت تأثير قرار بگيرد. اين تصميم، از نظر مالى هم به ضرر من تمام شد و هم به ضرر تهيهكنندهام. ما يك سال زحمت نكشيديم و پنج ماه تمرين نكرديم تا فقط يك شب آن هم در بخش جنبى جشنواره اجرا داشته باشيم. با اين وجود من صلاح ديدم همان يك شب به تالار كشور بيايم و براى جشنواره كارى بكنم، هيچ تهديدى هم دركار نبود. خودم تصميم گرفتم بيايم!
يعنى آن شبى كه در جشنواره اجرا داشتى، با تمام وجود روى صحنه آمدى؟
اگر بگويم بابت لغو شدن كنسرتهايم از مسئولان دفتر موسيقى دلخور نشدم، دروغ گفتهام. اما امروز پشيمان نيستم. لازم است بعضى مواقع مصلحت شخصى خودمان را براى بالا بردن سطح يك حركت ملى ناديده بگيريم.
تو كه اينقدر كنسرت مىدهى، چرا به تماشاى كنسرتهاى ديگران نمىروى؟
چون دعوتم نمىكنند! تا حالا نشده كسى مرا دعوت كند و من به كنسرتش نروم! در اين سالها فقط يك بار به كنسرت آقاى اصفهانى رفتهام. البته آن بار هم تهيهكننده كنسرت كه دوست صميمىام بود، مرا دعوت كرد نه آقاى اصفهانى! خيلى دوست داشتم كنسرت تعدادى از خوانندهها را ببينم اما دعوتم نكردند و از اين بابت از آنها دلخورم. مثلاً از رضا صادقى خيلى دلخورم، چون دوست نزديكم بود و توقع داشتم مرا به كنسرتش دعوت كند. آن روزها در عالم دوستى هر كارى از دستم برمىآمد، براى او انجام مىدادم...
تو خوانندههاى ديگر را به كنسرتهايت دعوت مىكنى؟
بله، حداقل آنهايى كه حتى يك ارتباط معمولى با آنها دارم را دعوت مىكنم. مثلاً رضا صادقى يك بار لطف كرد و به دعوت خودم، به كنسرت من آمد اما بعداً مرا به كنسرتش دعوت نكرد!
البته نبايد از كسى خرده گرفت چون دو، سه سالى است اغلب خوانندهها ترجيح مىدهند به جاى همكارانشان و خوانندههاى ديگر، هنرپيشهها را به كنسرتهايشان دعوت كنند!
در اين مورد هم چيزهايى شنيدهام و حتى شنيدهام كه آنها را روى صحنه هم مىآورند. من از اين جوركارها نمىكنم!
از برنامه سال تحويل شبكه سه راضى بودى؟
بله، گرچه اجراى موسيقى زنده در تلويزيون كار سختى است اما به لطف گروه خوبى كه داشتيم، اين حركت به شكل قابل قبول انجام شد.
در مراسم معرفى جوانهاى برتر سال هم ديده شدى!
بله، گويا مسئولان سازمان ملى جوانان و شبكه سه، حضور من در اين برنامه را مناسب دانسته بودند و برايم شيرين بود كه سه قطعه را در حضور دكتر احمدىنژاد و گروهى از مسئولان كشور اجرا كنم. يكى از اين قطعات سمفونى جوان بود كه براى اولين بار اجرا مىشد. خوشبختانه تلويزيون قسمتهايى از حضور ما در اين مراسم را پوشش داد.
اگر قرار باشد از بين اردلان سرفراز و ايرج جنتى عطايى با يك نفر همكارى كنى، كداميك را ترجيح مىدهى؟
افشين يداللهى را!
اگر دو پيشنهاد براى آهنگسازى از داريوش مهرجويى و مسعود كيميايى داشته باشى، به كدامشان جواب مثبت مىدهى؟
به داريوش مهرجويى.
اگر قرار باشد با يك نفر، دو ساعت همكلام باشى، رضا كيانيان را انتخاب مىكنى يا پرويز پرستويى را؟
پرويز پرستويى را!
امير قلعهنوعى يا على پروين؟
قلعهنوعى.
كريم باقرى يا على كريمى؟
كريم باقرى.
فريد زلاند يا صادق نجوكى؟
آقاى نجوكى.
اگر قرار باشد به كنسرت يكى از شجريانها بروى، كدام را انتخاب مىكنى؟
به كنسرت استاد شجريان مىروم و دوست دارم وقتى ايشان خسته شدند، همايون هم بخواند!
اگر قرار باشد با يكى از اعضاى خانوادهات به سفر بروى، پدرت را همراه خود مىبرى يا مادرت را؟
اين سختترين سؤال بود اما مادرم را با خودم مىبرم.
آخرين پيامكى كه به گوشىات رسيد؟
يكى از دوستان sms زده و خواسته ترانههايى كه برايم ايميل كرده را بخوانم.
وضعيت سايت اختصاصىات چطور است؟
با اينكه خودم تحصيلكرده كامپيوتر هستم، تا پنج شش ماه پيش سايت نداشتم. دوست نداشتم در اينترنت فعاليت كنم. تا اينكه فهميدم پنج، شش سايت به نام من فعال هستند. خيلى از آنهايى كه به اسم من سايت افتتاح كردند، در حقيقت به من محبت داشتند اما راه ابراز علاقه را به درستى نمىدانستند. مثلاً آلبوم «سلام آخر» را براى دانلود روى سايت گذاشته بودند! به همين خاطر براى آنكه تداخلى پيش نيايد، يك سايت اختصاصى راه انداختم كه البته در آن خبر خاصى هم نيست!
منبع:
اتفاق نو
تاریخ انتشار : یکشنبه 3 خرداد 1388 - 00:00
دیدگاهها
درسته که به زیبایی آلبوم اول نیست اما باز هم از خیلی آلبوم ها قشنگ تره.
سلام
همگی خسته نباشین
هم احسان جان و هم عزیزان و مدیران این سایت
راستش به صدا و ریتم خوندن اهنگهای غمناک احسان بیستر عادت کردیم و اون لحن زیبای هم دنیا بخوان و تو بگی نه توی البوم فصل تاره یافت نشد.
شاید به همین دلیل بود که خیلی ها این البوم رو مورد قبول نمیدونن
اما به نظر من باز هم خوب بود
عالی بود
درسته بهتر از این هم میشد
اما یه سوال ؟
چجوری میشه چند خط چرتی رو که خودمون اسمش رو میذاریم شعر به دست احسان برسونیم ؟
ممنون
بابا این هارو بخریم الان موضوع انتخابات مهمه.
یک یا حسین تا میر حسین
آفرین بهش که خودش قوبل میکنه و آدم مغروری نیست
نسبت به کارای دیگش غیر آهنگ مرد گریه نمیکنه قدم میزنه
افت کرده بود
به عنوان یه طرفدار هزار اتیشه رضا صادقی واسه احسان خواجه امیری احترامی خاصی قایلم.امیدوارم داش رضا هم تو کنسرت بعدیش احسان و دعوت کنه.چون همون جور که احسانم گفت دوستای خوبی با هم هستند.
خواننده یعنی این سه تا :
چاوشی . خواجه امیری . یگانه
همین
این مصاحبه رو خونده بودم بازم ممنون که مصاحبه رو گذاشتید!
خوبه که قبول کردن این آلبوم به قوت آلبوم قبلی نبوده!!!
به نظر من آلبوم قبلی با ترانه و آهنگهایی که داشت آدم و از دنیا و عالم زمینی می برد و به شکلی آسمانی تر بود اما این آلبوم رفته به سمت عشق های زمینی ... و نمی دونم چرا خودشون قبول ندارن که آهنگها شبیه همه....ولی ترانه های قوی داره به نظر من کار ایشون با جناب یداللهی و آهنگسازی که بیشتر خودشون حضور داشته باشن قویتر و بهتر و مورد پسندتر دوستداران ایشونه ...
به هر حال ان شاالله همیشه موفق باشند و پیشرفت کنند و کارهای خوبی از ایشون بشنویم
خواننده فقط این دوتا:احسان خواجه امیری و رضا صادقی
ما هم از فصل تازه راضی نبودیم.... خیلی بد بود. البته نه به بدیه یه شاخه نیلوفر.
خواهش می کنم مصاحبه ی حسین صفا , این ترانه سرای خوب کشورمون , که با مجله ی موسیقی قرن 21 انجام دادن رو تو سایت موزیک ما قرار بدین .
Be nazar man age ye nafar bashe toy iran ke esmesho khanandh gozasht ehsane khaje amiriy.fasle tazh az nazar mohtava sher va melody kar tazhey bod.man tarafdar jon jony ehsanam valy be pay albom salame akhar nemyrecyd.
Mahe shabe tar man ehsan.jygarto
افزودن یک دیدگاه جدید