برنامه یاد بعضی نفرات
 
بشنو از نی چون حکایت کرد و رفت
بشنو از نی چون حکایت کرد و رفت
روزگار غریبی شده، یک عمر کسی می‌آفریند، یک عمر زحمت می‌کشد، و یک عمر دل آدمیان را از تفرقه می‌رهاند، اما تاسف اینجاست که تا زنده است اکثر موسیقیدانان حتی کنار گوششان را نمی‌بینند و دل‌هاشان مسدود، و هر روز نسبت به هنر هنرمندان بزرگ بی‌تفاوت‌تر می‌شوند. در دهه اول انقلاب که جنگ هراس اجتماعی را دوچندان کرده بود و هرخانواده‌یی منتظر بود تا بمبی خانه و کاشانه‌اش را ویران کند، موسیقیدانان شهیر ایران با دلی آکنده از عشق و امید همدیگر را می‌دیدند و شب‌ها در محافل خصوصی در کنار یکدیگر زانو زده و با ساز و آوازشان به خلق آثاری پرداختند که دیگر این نمونه‌ها تکرار نخواهد شد. جلسات داد به همراه با شجریان در منزل استاد یگانه حسن کسایی و سوزسینه آقا حسن با گرمای صدای دادبه و حنجره پرقدرت شجریان، روزگاری را در هنر ایران‌زمین رقم زد که همه ما به آن اتصال و دوره فرهنگی و معنوی غبطه می‌خوریم. این دوران طلایی خلاقه قبل از جنگ با تمام هراس و کاستی‌هایی که داشت سپری شد و پس از موفقیت‌های کم‌نظیر تنی چند از خوانندگان و نوازندگان در سطح ایران و غرب و درآمدزایی خوب آن دوران هنرمندان شهیر کشورمان یکی پس از دیگری از محفل خداوندگار نی و دیگر اساتید برحق موسیقی همچون شهناز‌ها، پایور‌ها و حسن کسایی‌ها، عبادی‌ها و بهاری‌ها کناره گرفتند و این‌گونه به راهی کشیده شدند که صافی دل‌ها به کدورت تبدیل شد و رفته‌رفته حتی به خصومت! امروز که در مسجد سید اصفهان با دلی آکنده از غم و اندوه با توشه‌یی از فراق یار وارد صحن آن شدم با چشم خود دیدم که مردم کوچه و بازار و جوانان بی‌نام ونشان و پیرانی با دست‌های لرزان هنوز در شور و حرارت و عشق دلتنگ آن لحظه‌هایی هستند که هیچ‌گاه دیگر برای این خیل عظیم مردمی تکرار شدنی نیست. یکی از علاقه مندان درمیان انبوه جمعیت که مرا دربرگرفته بود، به من گفت: «استاد ترا به خدا درمیان مردم بمانید و نروید.» با این درخواست کوچک اشک در چشمانم جاری شد و در یک لحظه احساس کردم که چقدر مردم ما همچنان عاشق هنر ملی و مردمی خودشان هستند و چقدر قدر هنرمندانشان را می‌دانند.

باز متاسفانه هنرمندان ما چنان از آن فضاهای عاشقانه فاصله گرفته‌اند که دیگر حس و حال این مردم را لمس نمی‌کنند. بیشتر موسیقی‌نوازان پیشکسوت ما چنان در ویلا‌ها و آپارتمان‌هایشان محبوس شده‌اند که تا حدود زیاد فراموش کرده‌اند که مردم ما در این زمینه تغییری نکرده‌اند و این تغییر روش و زندگی اجتماعی تنها در درون این هنرمندان جاری شده است.

در مجلس ترحیم استاد یگانه کسایی، هنرمندانی آمده بودند که در فاصله نزدیک به ۲۰ سال هرگز درب خانه کسایی را نزدند. او را بار‌ها رنجانیده بودند، پشتش حرف‌ها زده و بی‌حرمتی‌ها کرده بودند. در این شش سال که من به کشورم ایران بازگشته و کار می‌کنم کمتر کسی به دیدن این استاد ارزنده می‌رفت. بدی این عادت تخریب شده فرهنگی این است که حتی بزرگان خانه‌نشین تلاش می‌کنند از بستر مرگ این مرد بزرگ یکتا، باز اعتباری برای خود کسب کنند. شاگردان حسن کسایی که مدت‌های مدید تا دقایق مرگ استاد در بالین او ماندند و هر لحظه هرچه در توانشان بود بی‌دریع نثار تداوم زندگی آقا حسن کردند بهتر می‌توانند احساس و گفته مرا درک کنند. آن‌ها شاهدان عینی این بی‌مهری‌ها، دریغ‌ها، افسوس‌ها بودند، روزگار غریبی ا‌ست....

متاسفانه دایره فرهنگی وزارت ارشاد و دوایرتابع و رسمی کشور نیز حتی نتوانستند از این تشتت و سیاست‌بازی‌ها بیرون آمده و با دلی آکنده از وحدت و احترام برنامه‌یی درخور این مرد بزرگ تدارک ببینند.

حداقل شایسته بود وزیر محترم ارشاد به صورت رسمی اطلاعیه یا تسلیتی درخور مقام خانواده حسن کسایی و مردم علاقه‌مند به این هنر فاخر که کسایی پرچمدار ۷۰ ساله آن بود، صادر می‌کرد و یا از رییس دولت، می‌خواست تا به مردم ایران و علاقه‌مند به این هنر مظلوم تسلیت رسمی بدهد. سوال من این است که آیا حسن کسایی‌ها اهمیت فرهنگیشان کمتر از هنرمندانی ا‌ست که تنها یک بار قلاده‌های طلا را ساخته‌اند که آنهم با بودجه دو میلیارد تومانی (بنا به گفته رسمی وزیر محترم ارشاد). برای مرگ کسایی باید عزای عمومی اعلام می‌شد، یا حداقل در مجلس شورای ما باید چند کلمه از این مرد بزرگ سخن گفته و به مردمی که عاشق فرهنگشان هستند که تعدادشان هم از چند میلیون بالا‌تر می‌رود، تسلیت می‌گفتند. حتی وزیر ارشاد هم که مسوولیت رسمی بخش هنر را دارد، اعلامیه و تسلیتی نگفت. تنها چند تسلیت از طرف واحد موسیقی وزارت ارشاد داده شد که باعث تشکر جامعه موسیقیدانان است.

در اینجا یک داستان کوچک ابعاد تفاوت برخورد ما را نسبت به هنرمندان بزرگ و واقعی در کشور هند نشان می‌دهد که شاید درسی باشد برای دولت مردان ما:

هنگامی که ولایت‌خان، موسیقیدان اصیل موسیقی هندی در یکی از بزرگ‌ترین سالن‌های دهلی کنسرت داشت فرزند کوچکش مریض شد و در تب ۴۰ درجه می‌سوخت. او به خاطر احترام به مردم در کنسرت حاضر شد و به مردم چنین گفت: که‌ای مردم، من امشب درحالی نیستم که بتوانم آن سازی را بنوازم که انتظار دارید، به همین دلیل از شما تقاضا می‌کنم به خانه‌هایتان برگردید و یک ماه دیگر در همین روز به سالن برگشته و من برایتان خواهم نواخت. اگرچه مردم با آغوش بازحرف او را پذیرفتند اما ولایـت‌خان نمی‌دانست که در همین روز سالن در اختیار مراسم مهم دیگری است. هنگامی که بعد از رفتن مردم به او گفتند که ایشان نمی‌تواند در آن شب کنسرت اجرا کند ایشان فرمودند که: «چون من به مردم قول داده‌ام اگر این کنسرت به اجرا درنیاید دیگر هرگز ولایت‌خان در هند ساز نخواهد نواخت.» به همین خاطر مجلس شورای دهلی تشکیل جلسه داد و بالاخره مجلس رای صادر کرد که آن روز موعود اعلام شده به وسیله ایشان باید در اختیار این موسیقیدان قرار گیرد.

شادروان حسن کسایی علاوه بر اینکه از ولایت‌خان کمتر نبود، حتی از او هم بالا‌تر بود. ما ایرانیان با ساز او سحر بیدار شدیم، روزه گرفتیم. با ساز او افطارکردیم و در بیشتر سوگواری‌ها تنها ساز حسن کسایی بود که منع شرعی نداشت و حتی در ماه محرم نیز از صدای نی او استفاده کردیم. خاطرات ملی و عقیدتی خیل عظیمی از مسلمانان ما با صدای ساز این مرد بزرگ توام شده بود. من و دیگر موسیقیدانان این انتظار را داشتیم که مراسم خاکسپاری این مرد بزرگ با آراستگی و شرکت مقامات رسمی تشییع شود و تمام نی‌نوازان بزرگ ایران و شاگردان این مرد بزرگ درمقابل تابوت او مارش عزای او را به اجرا درآورند و این احترام می‌توانست افتخاری برای تاریخ جمهوری اسلامی به جاودانگی بماند. حیف که هنوز ما درگیر اماهای گوناگون هستیم. ما نوای نی این استاد را هزاران بار تعلیم خواهیم داد تا صدای این هنرهمیشه مظلوم در فضای کشور ایران جاودانه بماند. زنده باد ایران و جاودانه باد استاد کامل شادروان حسن کسایی و راهیان حفظ اصالت‌های تاریخ ایران.

منبع: اعتماد
تاریخ انتشار : سه شنبه 30 خرداد 1391 - 00:00

دیدگاه‌ها

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 19:05

حرف حساب جواب نداره

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 19:05

استاد لطفی درود فراوان بر شما ما ایرانی ها مرده را بیشتر از زنده دوست داریم ما ایرانی ها حاشیه را بیشتر از متن دوست داریم ما ایرانی ها بی نظمی را بیشتر از نظم دوست داریم ما ایرانی ها فرهنگ زوری را بیش از یک فرهنگ پر زور و با ریشه دوست داریم... استاد این حال ما ایرانی هاست که مال ما نبوده و نمی دانم چه شد که اینگونه شدیم فقط می دانم که حالمان خوب نیست.

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود بشنو از نی چون حکایت کرد و رفت | موسیقی ما