یک موسیقی لحظهای موفق
آهنگساز : کارن همایونفر
سمیه قاضیزاده: موسیقی فیلم سنپطرزبورگ نه تنها موسیقی است که به فیلم میآید بلکه موسیقی است که گاهی رسما به برداشتهای کمیک مخاطب از صحنهها کمک میکند. کارن همایونفر آهنگسازی این موسیقی متن را به عهده داشته که شاید پیشتر از این کمتر موسیقی از ساختههای او را روی فیلمهای کمدی شنیده بودیم. اما از آنجایی که همایونفر در اکثر موسیقیهایش سعی میکند حرف نویی برای گفتن داشته باشد، موسیقی سنپطرزبورگ هم موسیقی شنیدنی از آب درآمده.
موسیقی فیلم کمدی ساختن قطعا کار آسانی نیست. زمانی هست که آهنگساز با کمدی یک خطی جلو میرود و در واقع روی لحظات خندهدار آن بیشتر مانور میدهد و موسیقی را پررنگ میکند که اکثر آهنگسازها هم از سازهای بادی-چوبی یا مسی-برنجی و باز اکثرا از ترومپت و ساکسیفون به این منظور استفاده میکنند. اما زمانی هست که شوخیهای فیلم در لفافه گفته میشوند و تنها در لحظاتی از فیلم پیش میآید که این شوخیها رو گفته شود. در واقع قرار است که مخاطب خودش سر از شوخی در بیاورد و در فضا قرار بگیرد. حالا در چنین فضایی آهنگساز باید چه موسیقی بسازد؟ آیا باید با ساختن یک موسیقی کمیک صرف که با درآوردن صداهای اگزجرهی سازها ساخته شده است زحمات کارگردان را به باد بدهد و سادهانگارانه اولین برداشت موسیقاییاش را به عنوان موسیقی فیلم روی آن بگذارد؟ قطعا چنین نیست مگر اینکه آهنگساز یا خلاق نباشد یا وقت نداشته باشد یا خیلی سر و کارش با شوخی نیفتد. اما آنچه که در موسیقی سنپطرزبورگ اتفاق افتاده است دقیقا اتفاقی است که باید در یک موسیقی کمیک خوب رخ بدهد. آهنگساز سنپطرزبورگ نه تنها در شوخیهای تنیدهشده در تار و پور فیلم مثل صحنههای تاریخینما خوب عمل میکند بلکه قطعاتی هم که قرار است شوخیهای رو و کلامی فیلم را همراهی کنند را هوشمندانه و به دور از اغراقهای مرسوم در موسیقی فیلمها و سریالهای کمدی ساخته.
نمونه بارز این لحظات، صحنههایی است که مثلا به عنوان تصاویر مستند تاریخی پخش میشود. صحنههایی که آغازکننده فیلم هستند و هنوز مخاطب در فضای کمیک فیلم قرار نگرفته. حتی ممکن است فکر کند واقعا این چیزهایی که دارد روی این تصاویر سیاه و سفید قرن بوق گفته میشود، واقعی است و بخشی از تاریخ! موسیقی هم همین روایت را دارد و با فیلم جلو میآید. موسیقی که شنیده میشود موسیقی است کاملا کلاسیک و در همان حال و هوای قدیمی که مثلا روی یک فیلم مستند تاریخی میآید. آهنگساز، شوخیهای کارگردان را جدی میگیرد، حتی بهشان با موسیقی پرطمطراقش بها میدهد. از طرفی به مخاطب هم احترام میگذارد. او با موسیقیاش نمیگذارد شما زودتر از آنچه که باید به فضای کمیک وارد یا از آن خارج شوید.
در سنپطرزبورگ چندین و چند نوع موسیقی اصلی وجود دارد؛ موسیقی کلاسیک به ویژه موسیقیهای درباری، موسیقی اسپانیایی و تا حدی موسیقی ایرانی. البته سازهای ایرانی در همه این موسیقیها حضوری پررنگ دارند. تک سازهای ایرانی اکثرا در همه این موسیقیها در کنار تم اصلی قرار گرفته تا هم به کمیک بودن فضا کمک کرده باشد و هم نمایی از ایرانی بودن موسیقی و سازندهاش به مخاطب بدهد.
شاید یکی از ایراداتی که به موسیقی سنپطرزبورگ وارد شود نداشتن یک سبک و سیاق مشخص باشد اما واقعیت این است که جنس انتخابی موسیقی برای این فیلم اصلا سبکبردار نیست. موسیقی سنپطرزبورگ، موسیقی است لحظهای که روایت صحنه به صحنه دارد. شاید از این نظر موسیقی سنپطرزبورگ را بتوان با موسیقی فیلمهای انیمیشن مقایسه کرد که نعل به نعل روایت فیلم را بازگو میکنند.
تیتراژ فیلم با یک والس بالا میآید که سبک روسی دارد. قرار است این والس به نوعی بازنمایی باشد از عنوان "سنپطرزبورگ" که البته در پسزمینه آن سازهای ایرانی حضور دارند! موسیقی که قرار است صدای قرن 17 و 18 را بدهد. بعد از آن است که موسیقی وارد فضای اصلیاش میشود و داستان هر صحنه را با موسیقی درخور آن صحنه و حال و هوایش روایت میکند.
اگر در صحنهای مانور اصلی روی دو شخصیت اصلی داستان که خودشان را اسپانیایی جا زدهاند باشد، موسیقی ترکیبی از موسیقی فلامنکو و سازهای ایرانی است. تا هم یادمان نرود که اینها ایرانیاند و هم اسپانیایی بودن فضا از آب درآمده باشد و هم از همه مهمتر، جوی که این اتفاق دارد در آن میفتد کلا به تمسخر گرفته شود.
تاجگذاری تزار هم یکی دیگر از این صحنههاست. آنچنانکه دوربین سقف کلیسا را نشان میدهد و تاج و شنل تزاری را که روی سر و دوش شخصیت مینشیند، موسیقی ماجرا را جدیتر گرفته و قطعاتی کاملا درباری مینوازد. بلافاصله با روشن شدن فضا و شنیدن دیالوگ:"خب بچهها، جمع کنیم بریم!" رنگ موسیقی هم عوض میشود و حال و هوای طنز به خود میگیرد. در واقع در این صحنه موسیقی به مخاطب کمک میکند تا در موقعیت دوگانه جدی-طنز قرار بگیرد. موسیقی جدی را میشنود و موقعیت طنز را درک میکند. حالا فکر کنید که اگر روی صحنهای مثل همین صحنه تاجگذاری در کلیسا، موسیقی کمیکی گذاشته میشد، آیا اصلا موقعیت طنز آن صحنه باقی میماند؟ آیا شوک شنیدن دیالوگ خندهدار"خب بچهها، جمع کنیم بریم" همچنان خنده را روی لب تماشاگر مینشاند و فضا را از دربار پادشاهی تزار به یک جوک بدل میکرد؟ جواب منفی است. چون در آنصورت موسیقی وعده خنده را به تماشاگر داده بوده و چیز تازهای اصلا نمیماند.
تغییر حالتهای ناگهانی ویژگی بارز موسیقی سنپطرزبورگ است. موسیقی که دائما رنگ عوض میکند. شاید چنین سبکی را بتوان غیر از انیمیشن در فیلمهای مدرن هالیوودی که چاشنی طنز هم دارند پیدا کرد. موسیقی فیلمهایی همچون پالپ فیکشن. موسیقیهایی که دستآویزهای زیادی برای خودشان میتراشند. به سبکهای مختلف ناخنک میزنند. گاه حتی یک ترانه فولکلور میتواند این دستآویز باشد. مثل ترانه ارمنی که کارن همایونفر از آن استفاده کرده تا در یکی از صحنههای فیلم به کمکش بیاید. کارهایی روی آن انجام داده و از آن حالت فولک جدی درش آورده. سازهایی انتخاب کرده تا فضای طنز فیلم نشان داده شود و آن ترانه در واقع صرفا بیس کار قرار گرفته تا ملودی کلی به گوش مخاطب آشنا بیاید و توانایی برقراری ارتباطش با صحنهها بالا برود.
شاید به همین دلیل است که همایونفر روی بادی-چوبیها اینقدر مانور داده چرا که آنها این خاصیت را دارند که از پس حرکات سریع و تغییر لحنهای ناگهانی به خوبی برآیند. همین تغییرهای ناگهانیاند که میتوانند یک موسیقی را در مسیر کمیک شدن قرار بدهند.
به هر حال موسیقی سنپطرزبورگ موسیقی است که شاید شما وقتی از سینما بیرون آمدید چیزی برای زمزمه کردن برایتان باقی نگذاشته باشد اما موسیقی است که به فهم بهتر فیلم و خندیدن بیشتر شما کمک کرده. اصلا مگر باید همه فیلمها ملودی داشته باشند؟
موسیقی فیلم کمدی ساختن قطعا کار آسانی نیست. زمانی هست که آهنگساز با کمدی یک خطی جلو میرود و در واقع روی لحظات خندهدار آن بیشتر مانور میدهد و موسیقی را پررنگ میکند که اکثر آهنگسازها هم از سازهای بادی-چوبی یا مسی-برنجی و باز اکثرا از ترومپت و ساکسیفون به این منظور استفاده میکنند. اما زمانی هست که شوخیهای فیلم در لفافه گفته میشوند و تنها در لحظاتی از فیلم پیش میآید که این شوخیها رو گفته شود. در واقع قرار است که مخاطب خودش سر از شوخی در بیاورد و در فضا قرار بگیرد. حالا در چنین فضایی آهنگساز باید چه موسیقی بسازد؟ آیا باید با ساختن یک موسیقی کمیک صرف که با درآوردن صداهای اگزجرهی سازها ساخته شده است زحمات کارگردان را به باد بدهد و سادهانگارانه اولین برداشت موسیقاییاش را به عنوان موسیقی فیلم روی آن بگذارد؟ قطعا چنین نیست مگر اینکه آهنگساز یا خلاق نباشد یا وقت نداشته باشد یا خیلی سر و کارش با شوخی نیفتد. اما آنچه که در موسیقی سنپطرزبورگ اتفاق افتاده است دقیقا اتفاقی است که باید در یک موسیقی کمیک خوب رخ بدهد. آهنگساز سنپطرزبورگ نه تنها در شوخیهای تنیدهشده در تار و پور فیلم مثل صحنههای تاریخینما خوب عمل میکند بلکه قطعاتی هم که قرار است شوخیهای رو و کلامی فیلم را همراهی کنند را هوشمندانه و به دور از اغراقهای مرسوم در موسیقی فیلمها و سریالهای کمدی ساخته.
نمونه بارز این لحظات، صحنههایی است که مثلا به عنوان تصاویر مستند تاریخی پخش میشود. صحنههایی که آغازکننده فیلم هستند و هنوز مخاطب در فضای کمیک فیلم قرار نگرفته. حتی ممکن است فکر کند واقعا این چیزهایی که دارد روی این تصاویر سیاه و سفید قرن بوق گفته میشود، واقعی است و بخشی از تاریخ! موسیقی هم همین روایت را دارد و با فیلم جلو میآید. موسیقی که شنیده میشود موسیقی است کاملا کلاسیک و در همان حال و هوای قدیمی که مثلا روی یک فیلم مستند تاریخی میآید. آهنگساز، شوخیهای کارگردان را جدی میگیرد، حتی بهشان با موسیقی پرطمطراقش بها میدهد. از طرفی به مخاطب هم احترام میگذارد. او با موسیقیاش نمیگذارد شما زودتر از آنچه که باید به فضای کمیک وارد یا از آن خارج شوید.
در سنپطرزبورگ چندین و چند نوع موسیقی اصلی وجود دارد؛ موسیقی کلاسیک به ویژه موسیقیهای درباری، موسیقی اسپانیایی و تا حدی موسیقی ایرانی. البته سازهای ایرانی در همه این موسیقیها حضوری پررنگ دارند. تک سازهای ایرانی اکثرا در همه این موسیقیها در کنار تم اصلی قرار گرفته تا هم به کمیک بودن فضا کمک کرده باشد و هم نمایی از ایرانی بودن موسیقی و سازندهاش به مخاطب بدهد.
شاید یکی از ایراداتی که به موسیقی سنپطرزبورگ وارد شود نداشتن یک سبک و سیاق مشخص باشد اما واقعیت این است که جنس انتخابی موسیقی برای این فیلم اصلا سبکبردار نیست. موسیقی سنپطرزبورگ، موسیقی است لحظهای که روایت صحنه به صحنه دارد. شاید از این نظر موسیقی سنپطرزبورگ را بتوان با موسیقی فیلمهای انیمیشن مقایسه کرد که نعل به نعل روایت فیلم را بازگو میکنند.
تیتراژ فیلم با یک والس بالا میآید که سبک روسی دارد. قرار است این والس به نوعی بازنمایی باشد از عنوان "سنپطرزبورگ" که البته در پسزمینه آن سازهای ایرانی حضور دارند! موسیقی که قرار است صدای قرن 17 و 18 را بدهد. بعد از آن است که موسیقی وارد فضای اصلیاش میشود و داستان هر صحنه را با موسیقی درخور آن صحنه و حال و هوایش روایت میکند.
اگر در صحنهای مانور اصلی روی دو شخصیت اصلی داستان که خودشان را اسپانیایی جا زدهاند باشد، موسیقی ترکیبی از موسیقی فلامنکو و سازهای ایرانی است. تا هم یادمان نرود که اینها ایرانیاند و هم اسپانیایی بودن فضا از آب درآمده باشد و هم از همه مهمتر، جوی که این اتفاق دارد در آن میفتد کلا به تمسخر گرفته شود.
تاجگذاری تزار هم یکی دیگر از این صحنههاست. آنچنانکه دوربین سقف کلیسا را نشان میدهد و تاج و شنل تزاری را که روی سر و دوش شخصیت مینشیند، موسیقی ماجرا را جدیتر گرفته و قطعاتی کاملا درباری مینوازد. بلافاصله با روشن شدن فضا و شنیدن دیالوگ:"خب بچهها، جمع کنیم بریم!" رنگ موسیقی هم عوض میشود و حال و هوای طنز به خود میگیرد. در واقع در این صحنه موسیقی به مخاطب کمک میکند تا در موقعیت دوگانه جدی-طنز قرار بگیرد. موسیقی جدی را میشنود و موقعیت طنز را درک میکند. حالا فکر کنید که اگر روی صحنهای مثل همین صحنه تاجگذاری در کلیسا، موسیقی کمیکی گذاشته میشد، آیا اصلا موقعیت طنز آن صحنه باقی میماند؟ آیا شوک شنیدن دیالوگ خندهدار"خب بچهها، جمع کنیم بریم" همچنان خنده را روی لب تماشاگر مینشاند و فضا را از دربار پادشاهی تزار به یک جوک بدل میکرد؟ جواب منفی است. چون در آنصورت موسیقی وعده خنده را به تماشاگر داده بوده و چیز تازهای اصلا نمیماند.
تغییر حالتهای ناگهانی ویژگی بارز موسیقی سنپطرزبورگ است. موسیقی که دائما رنگ عوض میکند. شاید چنین سبکی را بتوان غیر از انیمیشن در فیلمهای مدرن هالیوودی که چاشنی طنز هم دارند پیدا کرد. موسیقی فیلمهایی همچون پالپ فیکشن. موسیقیهایی که دستآویزهای زیادی برای خودشان میتراشند. به سبکهای مختلف ناخنک میزنند. گاه حتی یک ترانه فولکلور میتواند این دستآویز باشد. مثل ترانه ارمنی که کارن همایونفر از آن استفاده کرده تا در یکی از صحنههای فیلم به کمکش بیاید. کارهایی روی آن انجام داده و از آن حالت فولک جدی درش آورده. سازهایی انتخاب کرده تا فضای طنز فیلم نشان داده شود و آن ترانه در واقع صرفا بیس کار قرار گرفته تا ملودی کلی به گوش مخاطب آشنا بیاید و توانایی برقراری ارتباطش با صحنهها بالا برود.
شاید به همین دلیل است که همایونفر روی بادی-چوبیها اینقدر مانور داده چرا که آنها این خاصیت را دارند که از پس حرکات سریع و تغییر لحنهای ناگهانی به خوبی برآیند. همین تغییرهای ناگهانیاند که میتوانند یک موسیقی را در مسیر کمیک شدن قرار بدهند.
به هر حال موسیقی سنپطرزبورگ موسیقی است که شاید شما وقتی از سینما بیرون آمدید چیزی برای زمزمه کردن برایتان باقی نگذاشته باشد اما موسیقی است که به فهم بهتر فیلم و خندیدن بیشتر شما کمک کرده. اصلا مگر باید همه فیلمها ملودی داشته باشند؟
تاریخ انتشار : یکشنبه 2 آبان 1389 - 00:00
دیدگاهها
اصولا من موزیک آقای همایونفر رو قبول ندارم ، چون تمام آثارشون رو که دنبال کردم برخوردم به نمونه های هالیوودی یا اروپایی اون آثار ، یک رونوشت ِ بسیار کم کیفیت از قطعات کلاسیک و Sound track های سینمای دنیا که جای تاسف داره ... ولی به دلیل شرایط نا بسامان هنر هر کاری که انجام بشه بدون تحقیق و نقد پذیرفته میشه و هر کسی میتونه هر لقبی رو برای خودش انتخاب کنه ... به نظر من آقای همایونفر بیشتر از اینکه یه آهنگساز باشن یک دیکته نویس بسیار حرفه ای موزیک هستن .
افزودن یک دیدگاه جدید