
نگاهی به موسیقی فیلم اینجا بدون من
آهنگساز : حامد ثابت
سمیه قاضیزاده: یادم میآید وقتی اولین بار جدایی نادر از سیمین در جشنوارهء فیلم فجر نمایش داده شد، خیلیها بیشتر از اینکه دربارهء خود فیلم صحبت کنند، به مقایسه آن با دربارهء الی میپرداختند، تا آنجا که چند تفر از منتقدان در یادداشتهای مختلف به این ماجرا اشاره کردند و بازار داغ مقایسهء این دو فیلم که روی نگاه خیلیها تاثیر گذاشته بود، کمی از سکه افتاد. واقعیت این است دلیل این اتفاق به تاثیر طولانی مدت دربارهء الی روی ذهن مخاطبانش برمیگشت که آنقدر پررنگ بود که روی جدایی نادر از سیمین و شیوهء نگاه کردن به آن سیطره انداخته بود.
انگار باید زمانی بیشتر برای برخی سپری میشد تا بتوانند فیلم جدید اصغر فرهادی را تماشا کنند. حالا همهء این مقدمه برای این است که من هم مثل همانهایی که ناچار زیر سیطره خاطرهء خوبشان گیر افتاده بودند، باید در یک کلام بگویم موسیقی متن اینجا بدون من موسیقی بسیار خوبی است اما پرسه در مه چیز دیگری بود! در واقع حامد ثابت با اولین موسیقی فیلم جدی که برای پرسه در مه (بهرام توکلی) ساخت، چنان جای خودش را میان همه باز کرد و توقعها را بالا برد که قطعاً ساختهء دومش –هر چه که میبود- تحت تاثیر آن کار قرار میگرفت. همین اتفاق هم افتاد. حالا بماند اینکه اینجا بدون من بر خلاف پرسه در مه فیلمی است که در آن موسیقی بسیار کمی به کار رفته و از سوی دیگر سبک و سیاقش هم کاملا با آن موسیقی فرق میکند.
حال و هوای اولی موسیقی کلاسیک و غربی است و حال و هوای دومی ایرانی. شاید همین دو دلیل برای اینکه موسیقی اینجا بدون من به اندازه پرسه در مه گل نکرد کافی باشد. البته ماجرای مقایسهء این دو موسیقی فیلم هم به زودی تمام خواهد شد، چرا که حامد ثابت تازه در ابتدای کار آهنگسازی موسیقی فیلم است و قطعاً در ساختههای بعدیاش، بیشتر سبک و سیاقش را به مخاطبش معرفی خواهد کرد تا نیازی نباشد برای شناخت بیشتر کارش دائم به آثار قبلیاش مراجعه کرد. جدای از مقایسه، علیرغم کم بودن مقدار موسیقی در اینجا بدون من، کارکرد آن برای کلیت فیلم، بسیار مهم و حیاتی است. بهرام توکلی بیشک به جز بخشی که برای ایرانیزه کردن طراحی صحنهء نمایش باغ وحش شیشهای تنسی ویلیامز و تغییر نام شخصیتها به اسامی فارسی گرفت، به عنصری احتیاج داشت که بتواند باری ایرانی به فیلم ببخشد و این همان نقشی است که موسیقی برای این فیلم بازی کرده است. موسیقی اینجا بدون من موسیقی است ایرانی که برای ارکستر نوشته شده است و سازی چون کمانچه در آن نقش ویژه دارد. همین موسیقی است که در بسیاری از لحظات حساس فیلم، مخاطب را از تصور تماشای باغ وحش شیشهای میرهاند و او را به اینجا بدون من برمیگرداند.
با اینکه تاکید روی ارکستر زهی، یکی از ویژگیهای موسیقی ثابت است، او در اینجا بدون من نه تنها از ترکیب این ارکستر و سازهای ایرانی بهره گرفته است که سراغ سازهای فولکلوریکی چون نی طالشی هم رفته که حس غم غریب شخصیتها به خصوص احسان با بازی صابر ابر را هم منتقل کرده است. به یاد بیاورید صحنهای را که احسان سرش را به شیشهء اتوبوس چسبانده و موسیقی آهسته آغاز میشود. چقدر موسیقی آرام و عمیق آن لحظات به صحنههای تاریک و غمگین فیلم میآید. به اینها، استفاده از ساز چنگ و صدای متفاوت آن از پیانو را هم اضافه کنید که رنگ و بویی ایرانیتر به موسیقی بخشیده است. با وجود استفاده از این سازها و تاکیدهای هر از گاهی روی هرکدام از آنها -همچون کمانچه که خانم شیما بلوکیفرد به خوبی آن را نواختهاند- موسیقی اینجا بدون من به هیچ وجه در پی خودنمایی نیست. آهنگساز قصد نداشته به هر نحوی که شده صدای خودش را به مخاطب برساند و توجه تماشاگر را از فیلم به نفع موسیقی بگیرد. اتفاقا همین جاست که آهنگساز بازی را به سود خودش عوض کرده و این تنیدگی موسیقی در تصاویر و مفاهیم قصه، زیبایی آن را دو چندان کرده است.
نقطهء اوج موسیقی، صحنهء پایانی فیلم است، یعنی جایی که پیوند میان خیال و واقعیت شکل میگیرد و پایان نمایش تلخ ویلیامز تبدیل به شادی و خوشبختی اینجا بدون من توکلی میشود. سکانسی که قرار است قضاوت را به تماشاگر بسپارد و دقیقا مرز واقعیت و خیال در آن مشخص نشده است. در اینجا، این رویاگونگی تصاویر با موسیقی لالایی همراه میشود که هم تداعی کنندهء خواب و رویاست و هم احساسات مادرانهء مادر خانواده که حالا مشغول تجربهء خوشحالی و دور هم جمع شدن خانواده و نوههایش کنار هم است. انتخاب لالایی بیشک یکی از هوشمندیهای آهنگساز بوده است که از آن توانسته دوسویه بهرهبرداری کند. هم رویاگونه است و هم شادی در آن نهفته شده.
با وجود اینکه موسیقی این فیلم، یکی از متفاوتترین و جدیدترین موسیقی فیلمهایی است که طی سالهای اخیر ساخته شده است و خبر از حضور موفیتآمیز نسل جدید آهنگسازان موسیقی فیلم در سینمای ایران میدهد، قطعا فیلم اینجا بدون من به مقدار موسیقی بیشتری نیاز داشت که متاسفانه تنها در دقایق بسیار محدودی از موسیقی بهره گرفته بود.
انگار باید زمانی بیشتر برای برخی سپری میشد تا بتوانند فیلم جدید اصغر فرهادی را تماشا کنند. حالا همهء این مقدمه برای این است که من هم مثل همانهایی که ناچار زیر سیطره خاطرهء خوبشان گیر افتاده بودند، باید در یک کلام بگویم موسیقی متن اینجا بدون من موسیقی بسیار خوبی است اما پرسه در مه چیز دیگری بود! در واقع حامد ثابت با اولین موسیقی فیلم جدی که برای پرسه در مه (بهرام توکلی) ساخت، چنان جای خودش را میان همه باز کرد و توقعها را بالا برد که قطعاً ساختهء دومش –هر چه که میبود- تحت تاثیر آن کار قرار میگرفت. همین اتفاق هم افتاد. حالا بماند اینکه اینجا بدون من بر خلاف پرسه در مه فیلمی است که در آن موسیقی بسیار کمی به کار رفته و از سوی دیگر سبک و سیاقش هم کاملا با آن موسیقی فرق میکند.
حال و هوای اولی موسیقی کلاسیک و غربی است و حال و هوای دومی ایرانی. شاید همین دو دلیل برای اینکه موسیقی اینجا بدون من به اندازه پرسه در مه گل نکرد کافی باشد. البته ماجرای مقایسهء این دو موسیقی فیلم هم به زودی تمام خواهد شد، چرا که حامد ثابت تازه در ابتدای کار آهنگسازی موسیقی فیلم است و قطعاً در ساختههای بعدیاش، بیشتر سبک و سیاقش را به مخاطبش معرفی خواهد کرد تا نیازی نباشد برای شناخت بیشتر کارش دائم به آثار قبلیاش مراجعه کرد. جدای از مقایسه، علیرغم کم بودن مقدار موسیقی در اینجا بدون من، کارکرد آن برای کلیت فیلم، بسیار مهم و حیاتی است. بهرام توکلی بیشک به جز بخشی که برای ایرانیزه کردن طراحی صحنهء نمایش باغ وحش شیشهای تنسی ویلیامز و تغییر نام شخصیتها به اسامی فارسی گرفت، به عنصری احتیاج داشت که بتواند باری ایرانی به فیلم ببخشد و این همان نقشی است که موسیقی برای این فیلم بازی کرده است. موسیقی اینجا بدون من موسیقی است ایرانی که برای ارکستر نوشته شده است و سازی چون کمانچه در آن نقش ویژه دارد. همین موسیقی است که در بسیاری از لحظات حساس فیلم، مخاطب را از تصور تماشای باغ وحش شیشهای میرهاند و او را به اینجا بدون من برمیگرداند.
با اینکه تاکید روی ارکستر زهی، یکی از ویژگیهای موسیقی ثابت است، او در اینجا بدون من نه تنها از ترکیب این ارکستر و سازهای ایرانی بهره گرفته است که سراغ سازهای فولکلوریکی چون نی طالشی هم رفته که حس غم غریب شخصیتها به خصوص احسان با بازی صابر ابر را هم منتقل کرده است. به یاد بیاورید صحنهای را که احسان سرش را به شیشهء اتوبوس چسبانده و موسیقی آهسته آغاز میشود. چقدر موسیقی آرام و عمیق آن لحظات به صحنههای تاریک و غمگین فیلم میآید. به اینها، استفاده از ساز چنگ و صدای متفاوت آن از پیانو را هم اضافه کنید که رنگ و بویی ایرانیتر به موسیقی بخشیده است. با وجود استفاده از این سازها و تاکیدهای هر از گاهی روی هرکدام از آنها -همچون کمانچه که خانم شیما بلوکیفرد به خوبی آن را نواختهاند- موسیقی اینجا بدون من به هیچ وجه در پی خودنمایی نیست. آهنگساز قصد نداشته به هر نحوی که شده صدای خودش را به مخاطب برساند و توجه تماشاگر را از فیلم به نفع موسیقی بگیرد. اتفاقا همین جاست که آهنگساز بازی را به سود خودش عوض کرده و این تنیدگی موسیقی در تصاویر و مفاهیم قصه، زیبایی آن را دو چندان کرده است.
نقطهء اوج موسیقی، صحنهء پایانی فیلم است، یعنی جایی که پیوند میان خیال و واقعیت شکل میگیرد و پایان نمایش تلخ ویلیامز تبدیل به شادی و خوشبختی اینجا بدون من توکلی میشود. سکانسی که قرار است قضاوت را به تماشاگر بسپارد و دقیقا مرز واقعیت و خیال در آن مشخص نشده است. در اینجا، این رویاگونگی تصاویر با موسیقی لالایی همراه میشود که هم تداعی کنندهء خواب و رویاست و هم احساسات مادرانهء مادر خانواده که حالا مشغول تجربهء خوشحالی و دور هم جمع شدن خانواده و نوههایش کنار هم است. انتخاب لالایی بیشک یکی از هوشمندیهای آهنگساز بوده است که از آن توانسته دوسویه بهرهبرداری کند. هم رویاگونه است و هم شادی در آن نهفته شده.
با وجود اینکه موسیقی این فیلم، یکی از متفاوتترین و جدیدترین موسیقی فیلمهایی است که طی سالهای اخیر ساخته شده است و خبر از حضور موفیتآمیز نسل جدید آهنگسازان موسیقی فیلم در سینمای ایران میدهد، قطعا فیلم اینجا بدون من به مقدار موسیقی بیشتری نیاز داشت که متاسفانه تنها در دقایق بسیار محدودی از موسیقی بهره گرفته بود.
تاریخ انتشار : دوشنبه 4 مهر 1390 - 00:00
دیدگاهها
هم فیلم عالی بود هم موسیقی.
فیلم زیبایی بود..
آخه اینا کجا موسیقی متن اینجا بدون من بودن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
افزودن یک دیدگاه جدید