با حضور نیما مسیحا، پویا نیکپور، نیلوفر لاریپور و مهرداد نصرتی
یاد استاد بابک بیات و ناصر عبداللهی در برنامه «هزار صدا» زنده شد
موسیقی ما - مقدمه: از شهریورماه امسال، در «فرهنگسرای ارسباران» برنامهای تحت عنوان «هزار صدا» با مدیریت و اجرای «آرش نصیری» برگزار میشود که در آن خوانندگان، آثار خود را در حضور کارشناسان موسیقی، شعر و آواز اجرا می کنند و سپس کارشان مورد بررسی و نظرسنجی قرار میگیرد. چهارمین برنامه از این برنامه ماهانه، پنجشنبه بیستویکم آذرماه برگزار شد و از آنجایی که خود آرش نصیری از همکاران مطبوعاتی ماست، از خود او خواستیم که گزارشی از این مراسم را برای «موسیقی ما» بنویسد. این گزارش اوست از برنامهای که خود اجرایش را بر عهده داشته است.
***
آرش نصیری: برای اولین بار بود که از شب قبل، کنداکتور برنامه را نوشته بودم. تقریباً از 10 روز قبل کارشناسان مشخص شده و از یک هفته قبل حضورشان قطعی شده بود. خوانندهها را هم انتخاب کرده بودم. قرار دادن دو برنامه ویژه که به خاطر دو اتفاق ویژه آذرماه بود، ممکن بود باعث شود که زمانبندی برنامه از دست برود؛ اما از آنجایی که سالن اصلی فرهنگسرا بعد از برنامه ما برنامه خاصی نداشت، خیالم راحت بود. میخواستیم یک ویژهبرنامه برای استاد «بابک بیات» داشته باشیم که پنجم آذر سالگرد درگذشتاش بود و یک ویژهبرنامه هم برای زندهیاد «ناصر عبداللهی» که بیستونهم آذرماه سالگرد درگذشت اوست. قبلاً یک فیلم کوتاه مصاحبه از استاد بیات که «بابک صحرایی» عزیز آماده کرده بود را در نظر گرفته بودیم. اصل قضیه هم این بود که چند روز قبل از آن زنگ زده بودم به بابک تا فیلم اجرای آقای بیات در فرهنگسرای «شفق» در سالهای انجمن ترانهسرایان را از او بگیرم. اما معلوم شد آن فیلم مفقود شده! بابک البته از ماجرای فیلمی گفت که یک بخش کوتاه 7 دقیقهای از آن را آماده دارد. بخش «بابک بیات»برنامه با همین فیلم بسته شد، اما بخش مربوط به «ناصر عبداللهی» مفصلتر بود. کلیپ شهرام امیری عزیز، اجرای یکی از آهنگهای ناصر عبداللهی توسط مهدی کافی و اجرای مهرداد نصرتی عزیز. از قبل به مهرداد گفته بودم که چند قطعه از آهنگهایی را که خودش برای ناصر ساخته بود اجرا کند و او با مهربانی پذیرفته بود.
همهچیز نوید یک روز خوب را میداد. آهنگها را خودم قبلاً شنیده و تقریباً از بین 25 نفر، 10 نفر را انتخاب کرده بودم. 10 نفر البته شده بودند 9 نفر. یک خواننده خوب، عباس کیهانی -که کارش را از چند روز قبلتر فرستاده بود- نتوانسته بود آهنگ بدون کلام را برساند. میتوانستم یک نفر دیگر را اضافه کنم، اما این کار را نکردم. اولاً به این خاطر که نمیخواستم کسی با آمادگی کم در برنامه حضور داشته باشد و دوم اینکه با توجه به فشردگی برنامه میدانستم که وقت کم خواهیم آورد. میخواستیم با 9 نفر شروع کنیم، اما رضا نصیری -که یکی از شرکتکنندگان بود و قرار بود از بندرعباس بیاید- نیامده بود. من او را از نزدیک ندیدهام، اما صدایی شبیه خود «ناصر عبداللهی» داشت و همهچیز صدا و اجرایش حتماً همه را یاد ناصر میانداخت و عمداً او را در این برنامه قرار داده بودم، اما از صبح جواب تلفناش را نمیداد. بنابراین به نظر میرسید قرار است برنامه با 8 نفر برگزار شود، اما نگران نبودم.
«پویا نیکپور» عزیز ساعت 5/2 بعدازظهر آمد، با کلی روحیه و امید. مثل همان دفعه اول که به او زنگ زده بودم و خیلی بزرگوارانه کار را تأیید و مرا تشویق کرده بود. «نیلوفر لاریپور» بعد از او آمد. با خانم لاریپور سالها است که آشنا هستم و میدانم که چه در ترانه و چه دربارهی ترانه حرفهای زیادی برای گفتن دارد. آنها آنجا در اتاق بخش هنری و به میزبانی «شهرام صارمی» عزیز گرم گفتگو شدند، اما هنوز «نیما مسیحا» نیامده بود. تقریباً ساعت سه و ربع بود که آقای مسیحا آمد و یک ربع بعد کار را شروع کردیم.
وقتی شروع کردیم، سالن مملو از تماشاگر بود و حتی عده زیادی سرپا ایستاده بودند که بیتعارف باعث شرمندگیام بود. برنامه را با فیلم بابک صحرایی از «بابک بیات» شروع کردم. فیلمی از ماههای آخر زندگی استاد و دوران بیماریاش که در بخشهایی از آن، خود «بابک صحرایی» هم حضور داشت و همینطور «حامی» عزیز، خانم «مریم اسدی» و اگر اشتباه نکنم «ستار اورکی» و «نیما مسیحا». بعد از پایان فیلم از نیما مسیحا خواهش کردم چند کلامی هم درباره استادش بگوید و او بیات را «مردی از جنس باران» توصیف کرد. خودم یادداشتی را آماده کرده بودم که با تیتر «بغض قناریها برای آقای ملودی» در روز تشییع پیکر استاد در روزنامه «کارگزاران» چاپ شده بود. میخواستم بخشهای زیادی از آن را بخوانم، اما به یک بخش کوتاه از آن بسنده کردم. خودم آن یادداشت را با گریه نوشته بودم، اما اینجا احساس کردم همه منتظر شنیدن موسیقی هستند، نه خواندن یادداشت.
وقتی فیلم «بابک بیات» پخش میشد، داشتم فکر میکردم چه کسی را برای اولین نفر انتخاب کنم. از پلهها که بالا میآمدم، «بابک خانقلی» جلو آمد و گفت: من اولین نفرم؟ نمیدانم چرا این فکر را کرده بود. گفتم میخوای اولین باشی؟ گفت: نه. اولین نه. گفتم باشه. از روز قبل رضا نصیری قرار بود اولین باشد، چون زنگ زده و گفته بود بلیت برگشتش به بندر ساعت 6 است و زود باید برگردد به فرودگاه، اما او نیامده و معادلاتم به هم خورده بود. بالاخره روی اسم «عرفان کیا» توقف کردم. صدایش کردم. او البته ناراحت بود از اینکه همان اول صدایش کردم، اما خوب خواند. خیلی خوب. نکته جالباش برای من وقتی بود که به کارشناسان نگاه کردم و دیدم انگار تعجب کردهاند. از همان بالا و قبل از آمدن روی صحنه حس میکردم که آنها خودشان را برای کارهایی معمولی آماده کردهاند، مخصوصاً که قبل از آمدن به روی صحنه، از آنها خواهش کرده بودم که با شرکتکنندگان دوستانه و برادرانه برخورد و بیشتر راهنماییشان کنند. حالا با خواندن «عرفان» آنها به این نکته رسیده بودند که انگار برنامه متفاوت است. چیزی که بعداً خانم لاریپور چند بار روی آن تاکید کرد و آقایان مسیحا و نیکپور هم به آن اذعان داشتند. برای آنکه این تصور آنها محکمتر شود، «بابک خانقلی» را بعد از او صدا کردم و بابک هم انصافاً خوب خواند، باتسلط و راحت. شعر و آهنگ هم خوب بود. بعد از آن از «مرتضی بحیرایی» دعوت کردم. مرتضی را «نیما کامکار» به من معرفی کرده بود. ترانهای خواند برای ایران و برای نفر بعدی از «هیراد آبرود» دعوت کردم تا کاری را بخواند که خودم آن را دوست داشتم و این کار هم درباره ایران بود. هیراد از قائمشهر آمده بود و آهنگی از سعید رضایی را خواند، روی شعری از یاسر امیری و احسان رعیت. جدای از اجرای خوب هیراد، سبک خاص شعر آن مورد توجه خانم لاریپور قرار گرفت و آنجا لازم دیدم از هنرمندان جوان خوبی که در شهرستانها کار میکنند، یاد کنم. میدانستم این گروه در کنار هم کار و موسیقی تولید میکنند. بعد از او، از یک پسر خوب دعوت کردم که از شهرستان اسلامشهر آمده بود. کاری که خواند، کاری درباره امام زمان(عج) بود، اما شعرش قوت لازم را نداشت. سهیل شب بعد اجرایش به من زنگ زد و خیلی با هم صحبت کردیم. آنجا روی صحنه البته کارش به نسبت کارهای دیگر و در شبی که همه خوب بودند، کمتر مورد توجه قرار گرفت. بعد «سعید هاشمی» اجرا کرد که کارش بسیار مورد توجه قرار گرفت. کاملاً حرفهای و خوب اجرا کرد و وقتی برنامه تمام شد و او دوم شد، بیرون از برنامه خیلیها میگفتند که او باید اول میشد.
میخواستم برنامه را تمام و بعد بخشهای ویژه برنامه را برگزار کنم، اما به پیشنهاد «مهرداد نصرتی» آیتمهای مربوطه را جدا کردم و در این قسمت کلیپی از «شهرام امیری» را پخش کردیم. جناب امیری نشان درجه یک هنری در زمینه هنرهای تجسمی دارد و هنگامی که مرحوم عبداللهی به کما رفته بود، این آهنگ را اجرا کرده بود. شعر این آهنگ از دوست عزیزم «حسین متولیان» بود که متأسفانه یادم رفت آنجا عنوان کنم و بیرون از سالن یادم آمد. آهنگ هم کار آقای امیرهوشنگ شاهرخی بود که آنجا حضور داشت. بعد از این بخش، از آقای پاکان برای اجرا دعوت کردم که او هم یکی از بهترین اجراها را داشت. پاکان را آقای هادی دمیرچی به من معرفی کرده بود. بعد از او بخش دیگری از ویژهبرنامه «ناصر عبداللهی» را برگرار کردیم. اجرای یکی از آهنگهای «ناصر عبداللهی» توسط مهدی کافی. مهدی اجرای خوبی داشت، طوری که یکی از حضار داخل سالن بلند شد و شعری زیبا در وصف هنر خواند. بعد از این اجرا آخرین نفر را صدا کردم که «محمد فکار» بود که از اصفهان آمده بود. محمد آلبومی دارد به اسم «سکوت تلخ» که چندی قبل منتشر شده است. او موسیقی سنتی ایرانی کار کرده و در برنامه دوم هم حضور داشت، اما آنجا آخر برنامه اجرا کرده و کارش بررسی نشده بود، بنابراین از او دعوت کردم که اجرای مجددی داشته باشد و البته در این برنامه انتخاب آهنگش خوب نبود و کارش آنقدری که در دفعه قبلی مورد توجه قرار گرفته بود، مورد توجه قرار نگرفت.
در پایان، نظرسنجی مردمی انجام شد و نفرات برگزیده به این ترتیب انتخاب شدند: سوم پاکان، دوم سعید هاشمی و اول عرفان کیا. عرفان کیا همان بود که اولین نفر اجرا داشت و حالا اول شده بود.
مانده بود دو بخش ویژه انتهایی برنامه: «مهرداد نصرتی» و «علیرضا قراییمنش» عزیز. اول از مهرداد دعوت کردم، چون میخواستم نیلوفر لاریپور درباره ناصر عبداللهی صحبت کند و بعد صحنه را ترک کند، اما چون جایی برای نشستن کارشناسان در پایین صحنه نبود، همه آن بالا ماندیم. مهرداد واقعاً کولاک کرد، مخصوصاً وقتی «ازم نخواه با تو بمونم/ تو هیچی از من نمیدونی» را میخواند، سالن به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود. من که نتوانستم جلوی گریهام را بگیرم. بعد از اجرای خوب مهرداد، با آن صحنهگردانی فوقالعاده، از علیرضا قراییمنش عزیز دعوت کردم تا دو قطعه از آثارش را اجرا کند. علیرضا آنقدر خوب پیانو زد و خواند که حیف بود کار سوم را از او نشنویم.
بیرون از برنامه، مدام انرژی مثبت میگرفتم از کیفیت برنامه، طوری که حقیقتاً نگران شدم. پس از این چطور باید این توقعات بالارفته را راضی کنم؟ داخل برنامه هم، نیما مسیحای عزیز یک سوال اساسی پرسید: «نتیجه این برنامه چیست؟» گفتم نفرات برگزیده در یک برنامه بزرگتر با هم مسابقه میدهند. گفت بعد چی؟ گفت باید از این بچهها حمایت کنیم و راست هم میگفت. از او خواستم که اگر میتواند، خود او هم حمایت کند. خوشحال بودم جلسه به اینجا رسیده است. این نتیجه اجرای خوب بچههای آن روز بود. خدا را شکر، همهچیز خوب پیش رفته بود. انرژی مثبت کاشناسان محترم برنامه، پویا نیکپور، نیما مسیحا و نیلوفر لاریپور در این موضوع بیتأثیر نبود. از همه آنها تشکر میکنم و همینطور از امیرحسین کاکایی، مریم نجفی، احسان احمدی و همه خبرنگارانی که آمده بودند و همینطور از حامد صوفیپور، مهندس وحید فروردین و کارکنان فرهنگسرا و به نمایندگی از آنها دوست مهربان و عزیز، شهرام صارمی. همچنین از دوستان بزرگوارم که زحمت کشیدند و آمدند. استاد محمد سلمانی شاعر بزرگوار و همچنین شاعر، ترانهسرا، مجری و مدیر موفق عباس سجادی. ترانهسرایان زیادی هم آمده بودند که آنهایی که یادم هست مریم اسدی، حمیدرضا صمدی، امیر پیرنهان و مهدی موسوی هستند.
حالا مسئولیتام سختتر شده است. از همین الان باید آماده باشم برای 19 دیماه و برنامههای بعدتر و از جمله قولی که دادهام: اجرای بزرگ برای برنده برندهها.
حالا «هزار صدا» به عنوان اولین آکادمی موسیقی برای خودش جا باز کرده و حتی شنیدهام صدا و سیما هم به فکر برگزاری چنین برنامهای است. جای خوشحالی دارد اگر فضای بازی برای همه استعدادهای خوب فراهم باشد.
***
آرش نصیری: برای اولین بار بود که از شب قبل، کنداکتور برنامه را نوشته بودم. تقریباً از 10 روز قبل کارشناسان مشخص شده و از یک هفته قبل حضورشان قطعی شده بود. خوانندهها را هم انتخاب کرده بودم. قرار دادن دو برنامه ویژه که به خاطر دو اتفاق ویژه آذرماه بود، ممکن بود باعث شود که زمانبندی برنامه از دست برود؛ اما از آنجایی که سالن اصلی فرهنگسرا بعد از برنامه ما برنامه خاصی نداشت، خیالم راحت بود. میخواستیم یک ویژهبرنامه برای استاد «بابک بیات» داشته باشیم که پنجم آذر سالگرد درگذشتاش بود و یک ویژهبرنامه هم برای زندهیاد «ناصر عبداللهی» که بیستونهم آذرماه سالگرد درگذشت اوست. قبلاً یک فیلم کوتاه مصاحبه از استاد بیات که «بابک صحرایی» عزیز آماده کرده بود را در نظر گرفته بودیم. اصل قضیه هم این بود که چند روز قبل از آن زنگ زده بودم به بابک تا فیلم اجرای آقای بیات در فرهنگسرای «شفق» در سالهای انجمن ترانهسرایان را از او بگیرم. اما معلوم شد آن فیلم مفقود شده! بابک البته از ماجرای فیلمی گفت که یک بخش کوتاه 7 دقیقهای از آن را آماده دارد. بخش «بابک بیات»برنامه با همین فیلم بسته شد، اما بخش مربوط به «ناصر عبداللهی» مفصلتر بود. کلیپ شهرام امیری عزیز، اجرای یکی از آهنگهای ناصر عبداللهی توسط مهدی کافی و اجرای مهرداد نصرتی عزیز. از قبل به مهرداد گفته بودم که چند قطعه از آهنگهایی را که خودش برای ناصر ساخته بود اجرا کند و او با مهربانی پذیرفته بود.
***
همهچیز نوید یک روز خوب را میداد. آهنگها را خودم قبلاً شنیده و تقریباً از بین 25 نفر، 10 نفر را انتخاب کرده بودم. 10 نفر البته شده بودند 9 نفر. یک خواننده خوب، عباس کیهانی -که کارش را از چند روز قبلتر فرستاده بود- نتوانسته بود آهنگ بدون کلام را برساند. میتوانستم یک نفر دیگر را اضافه کنم، اما این کار را نکردم. اولاً به این خاطر که نمیخواستم کسی با آمادگی کم در برنامه حضور داشته باشد و دوم اینکه با توجه به فشردگی برنامه میدانستم که وقت کم خواهیم آورد. میخواستیم با 9 نفر شروع کنیم، اما رضا نصیری -که یکی از شرکتکنندگان بود و قرار بود از بندرعباس بیاید- نیامده بود. من او را از نزدیک ندیدهام، اما صدایی شبیه خود «ناصر عبداللهی» داشت و همهچیز صدا و اجرایش حتماً همه را یاد ناصر میانداخت و عمداً او را در این برنامه قرار داده بودم، اما از صبح جواب تلفناش را نمیداد. بنابراین به نظر میرسید قرار است برنامه با 8 نفر برگزار شود، اما نگران نبودم.
***
«پویا نیکپور» عزیز ساعت 5/2 بعدازظهر آمد، با کلی روحیه و امید. مثل همان دفعه اول که به او زنگ زده بودم و خیلی بزرگوارانه کار را تأیید و مرا تشویق کرده بود. «نیلوفر لاریپور» بعد از او آمد. با خانم لاریپور سالها است که آشنا هستم و میدانم که چه در ترانه و چه دربارهی ترانه حرفهای زیادی برای گفتن دارد. آنها آنجا در اتاق بخش هنری و به میزبانی «شهرام صارمی» عزیز گرم گفتگو شدند، اما هنوز «نیما مسیحا» نیامده بود. تقریباً ساعت سه و ربع بود که آقای مسیحا آمد و یک ربع بعد کار را شروع کردیم.
***
وقتی شروع کردیم، سالن مملو از تماشاگر بود و حتی عده زیادی سرپا ایستاده بودند که بیتعارف باعث شرمندگیام بود. برنامه را با فیلم بابک صحرایی از «بابک بیات» شروع کردم. فیلمی از ماههای آخر زندگی استاد و دوران بیماریاش که در بخشهایی از آن، خود «بابک صحرایی» هم حضور داشت و همینطور «حامی» عزیز، خانم «مریم اسدی» و اگر اشتباه نکنم «ستار اورکی» و «نیما مسیحا». بعد از پایان فیلم از نیما مسیحا خواهش کردم چند کلامی هم درباره استادش بگوید و او بیات را «مردی از جنس باران» توصیف کرد. خودم یادداشتی را آماده کرده بودم که با تیتر «بغض قناریها برای آقای ملودی» در روز تشییع پیکر استاد در روزنامه «کارگزاران» چاپ شده بود. میخواستم بخشهای زیادی از آن را بخوانم، اما به یک بخش کوتاه از آن بسنده کردم. خودم آن یادداشت را با گریه نوشته بودم، اما اینجا احساس کردم همه منتظر شنیدن موسیقی هستند، نه خواندن یادداشت.
***
وقتی فیلم «بابک بیات» پخش میشد، داشتم فکر میکردم چه کسی را برای اولین نفر انتخاب کنم. از پلهها که بالا میآمدم، «بابک خانقلی» جلو آمد و گفت: من اولین نفرم؟ نمیدانم چرا این فکر را کرده بود. گفتم میخوای اولین باشی؟ گفت: نه. اولین نه. گفتم باشه. از روز قبل رضا نصیری قرار بود اولین باشد، چون زنگ زده و گفته بود بلیت برگشتش به بندر ساعت 6 است و زود باید برگردد به فرودگاه، اما او نیامده و معادلاتم به هم خورده بود. بالاخره روی اسم «عرفان کیا» توقف کردم. صدایش کردم. او البته ناراحت بود از اینکه همان اول صدایش کردم، اما خوب خواند. خیلی خوب. نکته جالباش برای من وقتی بود که به کارشناسان نگاه کردم و دیدم انگار تعجب کردهاند. از همان بالا و قبل از آمدن روی صحنه حس میکردم که آنها خودشان را برای کارهایی معمولی آماده کردهاند، مخصوصاً که قبل از آمدن به روی صحنه، از آنها خواهش کرده بودم که با شرکتکنندگان دوستانه و برادرانه برخورد و بیشتر راهنماییشان کنند. حالا با خواندن «عرفان» آنها به این نکته رسیده بودند که انگار برنامه متفاوت است. چیزی که بعداً خانم لاریپور چند بار روی آن تاکید کرد و آقایان مسیحا و نیکپور هم به آن اذعان داشتند. برای آنکه این تصور آنها محکمتر شود، «بابک خانقلی» را بعد از او صدا کردم و بابک هم انصافاً خوب خواند، باتسلط و راحت. شعر و آهنگ هم خوب بود. بعد از آن از «مرتضی بحیرایی» دعوت کردم. مرتضی را «نیما کامکار» به من معرفی کرده بود. ترانهای خواند برای ایران و برای نفر بعدی از «هیراد آبرود» دعوت کردم تا کاری را بخواند که خودم آن را دوست داشتم و این کار هم درباره ایران بود. هیراد از قائمشهر آمده بود و آهنگی از سعید رضایی را خواند، روی شعری از یاسر امیری و احسان رعیت. جدای از اجرای خوب هیراد، سبک خاص شعر آن مورد توجه خانم لاریپور قرار گرفت و آنجا لازم دیدم از هنرمندان جوان خوبی که در شهرستانها کار میکنند، یاد کنم. میدانستم این گروه در کنار هم کار و موسیقی تولید میکنند. بعد از او، از یک پسر خوب دعوت کردم که از شهرستان اسلامشهر آمده بود. کاری که خواند، کاری درباره امام زمان(عج) بود، اما شعرش قوت لازم را نداشت. سهیل شب بعد اجرایش به من زنگ زد و خیلی با هم صحبت کردیم. آنجا روی صحنه البته کارش به نسبت کارهای دیگر و در شبی که همه خوب بودند، کمتر مورد توجه قرار گرفت. بعد «سعید هاشمی» اجرا کرد که کارش بسیار مورد توجه قرار گرفت. کاملاً حرفهای و خوب اجرا کرد و وقتی برنامه تمام شد و او دوم شد، بیرون از برنامه خیلیها میگفتند که او باید اول میشد.
***
میخواستم برنامه را تمام و بعد بخشهای ویژه برنامه را برگزار کنم، اما به پیشنهاد «مهرداد نصرتی» آیتمهای مربوطه را جدا کردم و در این قسمت کلیپی از «شهرام امیری» را پخش کردیم. جناب امیری نشان درجه یک هنری در زمینه هنرهای تجسمی دارد و هنگامی که مرحوم عبداللهی به کما رفته بود، این آهنگ را اجرا کرده بود. شعر این آهنگ از دوست عزیزم «حسین متولیان» بود که متأسفانه یادم رفت آنجا عنوان کنم و بیرون از سالن یادم آمد. آهنگ هم کار آقای امیرهوشنگ شاهرخی بود که آنجا حضور داشت. بعد از این بخش، از آقای پاکان برای اجرا دعوت کردم که او هم یکی از بهترین اجراها را داشت. پاکان را آقای هادی دمیرچی به من معرفی کرده بود. بعد از او بخش دیگری از ویژهبرنامه «ناصر عبداللهی» را برگرار کردیم. اجرای یکی از آهنگهای «ناصر عبداللهی» توسط مهدی کافی. مهدی اجرای خوبی داشت، طوری که یکی از حضار داخل سالن بلند شد و شعری زیبا در وصف هنر خواند. بعد از این اجرا آخرین نفر را صدا کردم که «محمد فکار» بود که از اصفهان آمده بود. محمد آلبومی دارد به اسم «سکوت تلخ» که چندی قبل منتشر شده است. او موسیقی سنتی ایرانی کار کرده و در برنامه دوم هم حضور داشت، اما آنجا آخر برنامه اجرا کرده و کارش بررسی نشده بود، بنابراین از او دعوت کردم که اجرای مجددی داشته باشد و البته در این برنامه انتخاب آهنگش خوب نبود و کارش آنقدری که در دفعه قبلی مورد توجه قرار گرفته بود، مورد توجه قرار نگرفت.
در پایان، نظرسنجی مردمی انجام شد و نفرات برگزیده به این ترتیب انتخاب شدند: سوم پاکان، دوم سعید هاشمی و اول عرفان کیا. عرفان کیا همان بود که اولین نفر اجرا داشت و حالا اول شده بود.
***
مانده بود دو بخش ویژه انتهایی برنامه: «مهرداد نصرتی» و «علیرضا قراییمنش» عزیز. اول از مهرداد دعوت کردم، چون میخواستم نیلوفر لاریپور درباره ناصر عبداللهی صحبت کند و بعد صحنه را ترک کند، اما چون جایی برای نشستن کارشناسان در پایین صحنه نبود، همه آن بالا ماندیم. مهرداد واقعاً کولاک کرد، مخصوصاً وقتی «ازم نخواه با تو بمونم/ تو هیچی از من نمیدونی» را میخواند، سالن به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود. من که نتوانستم جلوی گریهام را بگیرم. بعد از اجرای خوب مهرداد، با آن صحنهگردانی فوقالعاده، از علیرضا قراییمنش عزیز دعوت کردم تا دو قطعه از آثارش را اجرا کند. علیرضا آنقدر خوب پیانو زد و خواند که حیف بود کار سوم را از او نشنویم.
***
بیرون از برنامه، مدام انرژی مثبت میگرفتم از کیفیت برنامه، طوری که حقیقتاً نگران شدم. پس از این چطور باید این توقعات بالارفته را راضی کنم؟ داخل برنامه هم، نیما مسیحای عزیز یک سوال اساسی پرسید: «نتیجه این برنامه چیست؟» گفتم نفرات برگزیده در یک برنامه بزرگتر با هم مسابقه میدهند. گفت بعد چی؟ گفت باید از این بچهها حمایت کنیم و راست هم میگفت. از او خواستم که اگر میتواند، خود او هم حمایت کند. خوشحال بودم جلسه به اینجا رسیده است. این نتیجه اجرای خوب بچههای آن روز بود. خدا را شکر، همهچیز خوب پیش رفته بود. انرژی مثبت کاشناسان محترم برنامه، پویا نیکپور، نیما مسیحا و نیلوفر لاریپور در این موضوع بیتأثیر نبود. از همه آنها تشکر میکنم و همینطور از امیرحسین کاکایی، مریم نجفی، احسان احمدی و همه خبرنگارانی که آمده بودند و همینطور از حامد صوفیپور، مهندس وحید فروردین و کارکنان فرهنگسرا و به نمایندگی از آنها دوست مهربان و عزیز، شهرام صارمی. همچنین از دوستان بزرگوارم که زحمت کشیدند و آمدند. استاد محمد سلمانی شاعر بزرگوار و همچنین شاعر، ترانهسرا، مجری و مدیر موفق عباس سجادی. ترانهسرایان زیادی هم آمده بودند که آنهایی که یادم هست مریم اسدی، حمیدرضا صمدی، امیر پیرنهان و مهدی موسوی هستند.
***
حالا مسئولیتام سختتر شده است. از همین الان باید آماده باشم برای 19 دیماه و برنامههای بعدتر و از جمله قولی که دادهام: اجرای بزرگ برای برنده برندهها.
حالا «هزار صدا» به عنوان اولین آکادمی موسیقی برای خودش جا باز کرده و حتی شنیدهام صدا و سیما هم به فکر برگزاری چنین برنامهای است. جای خوشحالی دارد اگر فضای بازی برای همه استعدادهای خوب فراهم باشد.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 24 آذر 1392 - 17:34
دیدگاهها
خدایشان بیامرزد
این 4 سری چقدر در سکوت خبری بوده ... یا آنقر هم کم خبر که زیاد با اینکه در اینترنت هستم در موردش نشنیدم ..
حالا با گذشت این 4 سری چگونه می شه به برنامه برای مشاهده دستیافت ... ؟
لطفا بفرمایید چجوری میشه تو این برنامه به عنوان هنرجو شرکت کرد؟
افزودن یک دیدگاه جدید