برای درگذشت ساسان سپنتا؛
سپنتا و سه پاره تفردش
اروین صداقتکیش
[ منتقد و پژوهشگر موسیقی ]
یکی از واپسینها بود. بازمانده نسلی که یکی یکی یاگاه چند چند دارند از میان ما به لابهلای صفحههای تاریخ موسیقی کوچ میکنند. ساسان سپنتا از تبار تجددخواهان نیمه اول سده حاضر بود و از آخرین نمایندگان نظرپرداز این مکتب که تا پایان عمر، با وجود همه تغییراتی که در فضای فکری و پژوهشی و گفتمان نظری موسیقی ایرانی رخ داده است، همچنان دست از قلم برنداشته و به کار میپرداخت.
او نماینده مکتبی فکری - که آن را به نام پدیدآور، ناظم و درخشانترین برآمدهاش، «وزیری، خالقی، صبا» مینامیم - و شاگرد دو نفرشان بود، هم عملی و هم نظری. مانند بسیاری از نویسندگان و پژوهندگان آن مکتب که تا میانه قرن نوشتههایشان بخش اصلی کار فکری درباره موسیقی ایرانی را تشکیل میداد، دانشآموخته رشتهای جز موسیقی (اگرچه بعدا در آن نیز تحصیل کرد) بود. نامهای دیگری هم از میان نویسندگان دانشآموخته این مکتب به خاطر میآید اما تفاوت سپنتا با اکثر آنها این است که بعد از تغییرات موسیقیشناسی و نشریات، همچنان فعال ماند (شاید جز فرهاد فخرالدینی که کار اصلیاش پژوهش موسیقی نیست، نام دیگری را نتوان به خاطر آورد). علت، کار دانشگاهیاش در رشته زبانشناسی بود که وی را با تغییرات هنجارهای پژوهشی همگام نگاه میداشت. هر چه بود او تا پایان دلداده نوآوری (به مفهوم مکتب وزیریاش) و مدافع سرسخت آن باقی ماند؛ شاهد مشت نمونهاش هم «بررسی تاریخی نوآوری در موسیقی ایران» و دفاعیاتی با عنوان «لغزش از اینجا شروع شد».
نگاه عینیتگرای او به کار موسیقاییاش جنبههایی آزمایشگاهی بخشید؛ البته این بار زیر تاثیر یک آغازگر دیگر؛ مهدی برکشلی فیزیکدانِ موسیقیشناسی که باب آزمایشهای صداشناسی را در موسیقیشناسی ایران باز کرد (که استاد مشاور پایاننامه سپنتا هم بوده است). این نگاه برآمده از علوم تجربی سه ستون اصلی دارد که یکی از آنها سپنتا بود و دو دیگر برکشلی و خسرو مولانا (ارژنگ ناجی را نباید از یاد برد گرچه او بیشتر در میان فیزیکدانان شناخته شده است). حدیث آنان حدیث موسیقی و آزمایشگاه بود (و هست). او موسیقی را روی میز آزمایشگاه ونه چنانکه رسم نوبنیادتری است، نزدیک به علوم انسانی، میکاوید و میشناخت. عنوان یکی از اولین مقالاتش که پس از دوره توقف انتشارات درباره موسیقی منتشر شد بسیار گویاست؛ «بررسیهای جدید آزمایشگاهی در مورد گام موسیقی ایرانی». او این رویکرد را در مقابل یافتههای تاریخیاش از روی لولههای فونوگراف نیز تکرار کرد؛ درست هنگامی که رسم روزگار دگرگون، تلاش برای بازسازی و بازنوازی آنها بود.
فضای موسیقیشناسی ایران تمایل به مرکزگرایی دارد، اما اینجا هم سپنتا (کم یا زیاد) تفاوتی با دیگران داشت. او عمیقا دلبسته سنتهای موسیقایی زادگاهش بود. اگر بتوان عنوانی مانند «موسیقیشناس مکتب اصفهان» را به کار برد این عنوانی حقیقتا برازنده سپنتاست، نه به این دلیل که بیش از هر کس دیگر آثار آن را پژوهیده و مبانیاش را به سطح خودآگاه آورده، بلکه بیشتر بهعنوان معترض به نادیده انگاشته شدن ارزشهای هنری آن و تثبیت ردیفهای خاندان فراهانی بهعنوان سنگ معیار و کارگان اصلی موسیقی ایرانی. ترکیب این سه گرایش بهعلاوه کارهایش بر مدارک باقی مانده از موسیقی دوره قاجار و تاریخ موسیقی ایران، او را در مقام آخرین بارقههای یک جریان فکری مرکب تثبیت کرد و به تاریخ سپرد.
منبع:
بازنشر از روزنامه فرهیختگان
تاریخ انتشار : چهارشنبه 14 آبان 1393 - 15:05
افزودن یک دیدگاه جدید