آلبوم «سُرنا» اثر رضا والی به همراه پارتیتورهایش توسط «خانه هنر خرد» منتشر شد
رنجِ پُرستایش یک آهنگسازِ جانسخت
موسیقی ما - روز گذشته جشن انتشار دو اثر از پروژههای موسیقایی «خانه هنر خرد» در حالی برگزار شد که آهنگساز این اثر سالها است که از ایران به امریکا مهاجرت کرده است.
به گزارش «موسیقی ما»، علی صمدپور در ادامهی فعالیتهای خاصاش در حوزهی نشر، اثری از آهنگسازی را منتشر کرد که اگرچه هنرمند مهمی است اما در وطنش کمتر دیده و شنیده شده است. شاید به همین خاطر است که «رضا والی» در پیام ویدئوییای که برای انتشار «سُرنا» فرستاده بود، از او تشکر و تأکید کرد که از همان ابتدای کار با دقت، جدیت و حسننیت تمام برای انتشار این پروژه زحمت کشیده است.
«رضا والی» هنرمندی مهاجر است. او سالها است که به امریکا رفته و برخلاف بسیاری دیگر از هنرمندان، زندگی دوگانهای برای خود ترسیم نکرده و در همان کشور ماندگار شده و از همین روی هم در ایران کمتر شناخته شده است. او در «سرنا» تلاش کرده تا دریافتهایش از موسیقی ایران را به شکلی نوین با موسیقیای که در آن تخصص دارد، یعنی موسیقی کلاسیک غربی پیوند زند و شمایلی امروزی به آن ببخشد.
از همان روزگارِ ظهور آهنگسازانی بر اساس موسیقی کلاسیکی غرب، میتوان این تلاش را مشاهده کرد که شاید اولیناش، «غلامحسین مینباشیان» بوده باشد که بر اساس دستگاه ماهور یک فانتزی برای پیانو نوشت و در روسیه چاپ شد. «پرویز محمود» با الهام از ترانههای کُردی یک «کنسرتو ویولن» نوشت و این اتفاق در آثار هنرمندانی چون روحالله خالقی، امانوئل ملیکاصلانیان، حسین ناصحی، هوشنگ استوار، ثمین باغچهبان، مرتضی حنانه، محمد تقی مسعودیه، حسین دهلوی، هوشنگ کامکار، هرمز فرهت، احمد پژمان و دیگران هم ظهور و بروز کرد که هر کدام به شکل و شیوهی خود نوشتند و حالا «سُرنا»ی «رضا والی» نیز تلاش دیگری در همین زمینه است.
او در این اثر نیز چون دیگر آثار خود از موسیقی محلی و دستگاهی ایران الهام گرفته و شاید همین مسأله سبب اقبال شرکتهای معتبری چون «ناکسوس» است که سالها قبل «کنسرتو فلوت»، «آوازیهای محلی (۱۰)» و «دیلمان» با اجرای ارکستر مدرن بوستون را منتشر کرده بود.
* رضا والی کیست؟
رضا والی حالا 66 ساله است. او تحصیلات مقدماتی موسیقی را در ایران و در هنرستان عالی موسیقی فراگرفت و ساز تخصصیاش ترومپت و ترومبون بود. خیلی زود برای ادامهی تحصیلات موسیقی به اتریش رفت و در آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی وین آهنگسازی خواند و پس از آن در رشته آهنگسازی و تئوری موسیقی از دانشگاه پیتسبورگ (آمریکا) فارغالتحصیل شد. او هر اندازه که در ایران شناخته شده نیست، خارج از ایران هنرمندی مهم قلمداد میشود و از اتریش جایزهی «افتخار» گرفته و در دانشگاه امیرکا به عنوان «هنرمند برجستهی مهاجر» شناخته میشود.
والی استاد آهنگسازی در امریکا است؛ اما هیچکدام از اینها او را از موسیقی محلی و دستگاهی ایران دور نکرده و این تأثیر را میتوان در آثاری که نوشته و عمدتاً توسط بسیاری از ارکسترهای مهم دنیا نیز اجرا شده، مشاهده کرد.
او اولین بار در سال ۱۳۵۷ قطعهای به نام «چهار آواز محلی ایران» برای پیانو و آواز نوشت که به گفته خودش، استقبال از آن موجب شد به آهنگسازی بر اساس موسیقی محلی ادامه دهد. مجموعههای شماره ۲، ۳ و ۴ را بین سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ برای آواز و پیانو نوشت و از همان زمان، طرح آوازهای محلی در آثارش گسترش پیدا کرد و تا کنون پانزده مجموعه آوازهای محلی ایران را نوشته است.
«والی» پیش از این دربارهی تأثیرش از موسیقی محلی ایران گفته است: «متأسفانه در دوران تحصیل من در هنرستان عالی موسیقی، موسیقی ایرانی تدریس نمیشد و من خودم به فراگیری موسیقی ایرانی اقدام کردم. این فراگیری، ابتدا از جنبه تئوریک آغاز شد و بعد به جنبه عملی یعنی نواختن و حفظ کردن گوشهها و دستگاهها انجامید.»
* آروین صداقتکیش: این موسیقی امروز است
آروین صداقتکیش (منتقد موسیقی) در این مراسم گفت: «گاهی فکر میکنم اتفاقهایی چهقدر دیر میافتد و شنیده میشود. آقای والی، 50 سال است که به شکل حرفهای کار میکند و باید فعالیتهای دوران دانشجوییاش را نیز به آن اضافه کرد. با این حال در ایران خیلی دیر و خیلی کم شنیده شده و تنها کسانی که موسیقی را به شکل بسیار حرفهای دنبال میکنند، برخی از آثار ایشان را شنیدهاند. او در این سالها تجربههای بسیاری انجام داده که ما به آنها دسترسی نداشتهایم یا آنچه به دستمان رسیده، کیفیت خوبی نداشته است. این مسأله وقتی شدت میگیرد که به این نکته توجه کنیم که به نظر نمیرسد این آثار تا سالهای متمادی، امکان اجرا در ایران را نیز داشته باشد و همین، ارزش اتفاقی که «خانه خرد» رقم خورده را بیشتر میکند. این انتشارات برای اولین بار اثری با اجرای بسیار خوب از آهنگسازی را منتشر کرده که مدتها آهنگسازی کرده و کار رسمی بهندرت از او شنیده شده و از آن مهمتر، پارتیتورهایش را نیز منتشر کرده. دسترسی به نتهای یک اثر بزرگ، برای کسانی که در موسیقی کار جدی میکنند، شبیه یک رویا است. با شنیدن اثر، مخاطب حرفهای شاید چیزهایی متوجه شود؛ اما ظرافتهایی در کار یک آهنگساز بزرگ است که تنها با خواندن و دیدن پارتیتورها میتوان به آنها دست یافت.»
صداقتکیش سپس به توضیحاتی دربارهی اثر پرداخت: «بخش اول از آوای کهن فضایی بر اساس موسیقی ایرانی دارد و با قدرت تمام به شما یادآوری میکند که این اثر از یک سو، از تلاش آهنگسازی برآمده که آموزشدیدهی سنت موسیقی کلاسیک غربی است (والی در ایران هم آن سنت را آموزش دیده است) و از طرف دیگر، خالق آن، مفهوم موسیقی ایرانی را به خوبی درک کرده است. در واقع، این اثر تلاش یک آهنگساز بزرگ و توانای ایرانیالاصل است برای اینکه با مفهوم امروزی موسیقی ایرانی همگام شود؛ اما آن مفهوم امروزی چیست؟ روزگاری اگر هر آهنگساز آموزشدیدهی موسیقی کلاسیک غربی میخواست قطعهای بسازد که نشانی از موسیقی ایرانی داشته باشد، یا یک حالت کلی از موسیقی ایرانی را در قطعهاش القا میکرد یا سراغ ملودیهای آشنا برای تنظیم میرفت و چیزهایی از این قبیل. بنابراین به شکل مستقیم ورود کردن به دل ذخیره و فیگورهای ملودیک موسیقی ایرانی (به زبان ساده سراغ دستگاه رفتن) بخشی از تجربههای گذشته نیست. آقای والی تلاش کرده تا این کار را انجام دهد و به همین خاطر، موسیقی او امروزی شده است.»
این پژوهشگر به این نکته اشاره دارد که ما از حدود چهار دهه پیش به این سمت رفتیم که این زبان را یاد بگیریم و با آن آهنگ بسازیم و حالا این اثر، تلاش بدیعی در این زمینه است: «در بخش دوم هم این مسأله را مشاهده میکنیم. در قطعهی سوم، این مسأله کمتر است، چون همانطور که آقای والی گفتند، آن یک قصهی جداگانه دارد؛ اما اگر روی قطعهی دوم تمرکز کنیم، متوجه میشویم این گرامر برای حرفزدن بسیار سخت است؛ بهخصوص برای کسی که در آن گرامر نفس نکشیده. اما رضا والی تلاش کرده تا این گرامر را درونی کند و با آن آهنگ بسازد. او در «آوای کهن» مستقیم به برخی گوشهها اشاره و با آن فیگورها و جملهها بازی میکند و در عین حال، چیزی از خودش هم در آنها بیان میکند. این کار راحتی است که شما چند جمله را بیاورید و چیزی زیر آن بنویسید و این روزها هم افراد بسیاری، این کار را انجام میدهند؛ اما کار دشواری است که شما بتوانید از گرامر زبان خود قطعه در بیاورید و آقای والی این کار را به درستی انجام داده است. شما ممکن است یک زبان را فراگیرید و جملههایی از آن را نیز بتوانید بیان کنید؛ اما نوشتن انشا از آن، کار دشواری است که آقای والی بهدرستی آن را انجام داده است.»
او میگوید که والی حالا 66 ساله است و از ده سال پیش این روند را شروع کرده است: «ایشان خیلی تلاش عجیب و غریبی کرده است؛ چون آدمها در این سن و سال معمولاً راهشان را عوض نمیکنند و سراغ تجربهای تا این حد ترسناک و دشوار نمیروند. باید به ایشان تبریک گفت.»
* مانی جعفرزاده: رضا والی از پسِ حصار قطوری معنای خودش را به ما رساند
مانی جعفرزاده (آهنگساز) نیز دیگر سخنران این مراسم بود. او پیش از هر چیز به این نکته اشاره کرد که رضا والی متعلق به نسلی از هنرمندان ایرانی است که بهلحاظ دیده شدن و شناخته شدن بسیار محروم هستند: «نسل پیش از او و هنرمندانی چون حنانه و سنجری و بعدتر از آنها، کسانی چون فریدون ناصری و احمد پژمان در یک وقت گشادهی تاریخی این فرصت را پیدا کردند که دیده و شنیده شوند. نسل بعدتر نیز از دههی 70 به بعد تا حدود زیادی دیده شدند؛ اما والی متعلق به نسلی است که بلوغ هنریشان بیدرنگ مصادف با انقلاب شد و بخش وسیعی از این هنرمندان مهاجرت کردند. هنرمند مهاجر بهخصوص در جهان سوم، پیوسته در یک محرومیت دائمی زندگی میکند. او هم از مبدأ خودش دور است و به همین خاطر در آنجا دیده و شناخته نمیشود و هم در جایی که سفر کرده، به اندازهی کافی جدی گرفته نمیشود. این مسأله فقط مربوط به موسیقی نیست. ما در سینما هنرمند بسیار مهمی چون «سهراب شهیدثالث» را داریم که نه در ایران کسی او را میشناسد و نه خارج از کشور. این اتفاق دربارهی رضا والی هم به همین شکل رخ داده و به همین خاطر است که ما با یک آرتیست بسیار مهم روبهرو هستیم که در یک برههی پیچیدهی تاریخی به یک بلوغ هنری رسیده و حالا در نقطهای قرار دارد که در آستانهی 70 سالگی کسانی از نسلهای بعدی دارند سعی میکنند به او رجوع و آثارش را پیدا کنند.»
جعفرزاده میگوید که از سالهای 57 تا 75، سالهای سکوت موسیقی در ایران است؛ اما این بدان معنا نیست که هنرمندی در این دوران فعالیتی نکرده بلکه سالهایی است که هنرمندان مهاجرت کردهاند: «هنرمند مهاجر ناگزیر است از ریشههای خودش تغدیه کند مثل هر هنرمند دیگری و هم ناگزیر است که خودش را در جهان دیگری که حالا در آن قرار دارد، معرفی کند و «والی» این مسأله را در آثارش به خصوص «سُرنا» به خوبی انجام داده است. اثر اولی که در این مموعه شنیده میشود، یک اتفاق فوقالعاده شگفتانگیز است. اگر به «ترومپتی» که در این اثر شنیده میشود، دقت کنیم، میبینیم این ترومپت در تعزیهی ما بسیار استفاده شده و ما این فضا را بارها در این موسیقی شنیدهایم و هیچچیز عجیب و غریبی نیست؛ اما او در جایی زندگی میکند که نوازندهی ترومپتی که بتواند این فضاها را بنوازد، وجود ندارد. در ترومپت عملاً نتخوانی وجود ندارد؛ به عبارتی نوازنده در ساز میخواند. حالا خوانندهای که در بافت تعزیه رشد کرده باشد، بارها این آوازها را خوانده است، مثلاً در بیاتترک یا شور؛ اما نوازندهی ترومپت آمریکایی که اتفاقاً اعجوبهی حیرتانگیزی است، این فضاها را نشنیده؛ پس والی ناگزیر است که ترومپتی جدید به شیوهی غربی درست کند برای نوازندهای که اینجور آواز خواندن را بلد نیست.»
او ادامه میدهد: «اگر رضا والی در ایران زندگی میکرد، به وجود آوردن این ترومپت اصلاً ضرورتی نداشت؛ اما او ناگزیر به یک اختراع جدید شده است! چون هنرمندی مهاجر است و جهان سومی. پس باید مفهومی را از جای دیگری بیاورد و ابزار جدیدی برای آن بیافریند تا آن مفهوم را منتقل کند. در چنین موقعیتی، به نظرم بیش از هر چیز، بلوغ والی حیرتانگیز است و او را بدل به یکی از مهمترین آهنگسازان ایران میکند که ما تازه داریم او را کشف میکنیم.»
به اعتقاد جعفرزاده، علاوه بر تکنیک خارقالعاده، شعور عمیق و سواد زیاد آهنگساز، تلاش او برای خلق چنین اثری اهمیت دارد: «اگر این اجرا توسط نوازندهی درخشان امریکایی اجرا نشده بود، ما این قطعه را نمیشنیدیم. چون هیچ نوازندهی ترومپت ایرانی وجود ندارد تا بتواند این قطعه را بنوازد.»
او میگوید ما با هنرمندی روبهرو هستیم که یک بار این فرهنگ را ترجمه کرده و به امریکا میبرد و دوباره آن را ترجمه کرده و به فرهنگ خودمان میآورد: «این رنج بسیار پُرستایش و تلاش بسیار حیرتانگیزی است که تنها از یک جانِ سخت میآید؛ آنهم توسط هنرمندی که پیوسته انکار شد و سکهی خردش در دستش ماند و در آستانه 70سالگی با جهاد کردن، خودش را معنا کرد و از پس حصار قطوری، معنای خودش را به ما رساند.»
او انتشار این اثر در شرایط فرهنگی کنونی را چون کاشت نهال در دل کویر دانست؛ اما به این گفتهی «تارکوفسکی» استناد کرد که اگر نهالی با عشق وسط کویر کاشته شود، شاید سبز شود: «این امید درخور ستایش است.»
به گزارش «موسیقی ما»، علی صمدپور در ادامهی فعالیتهای خاصاش در حوزهی نشر، اثری از آهنگسازی را منتشر کرد که اگرچه هنرمند مهمی است اما در وطنش کمتر دیده و شنیده شده است. شاید به همین خاطر است که «رضا والی» در پیام ویدئوییای که برای انتشار «سُرنا» فرستاده بود، از او تشکر و تأکید کرد که از همان ابتدای کار با دقت، جدیت و حسننیت تمام برای انتشار این پروژه زحمت کشیده است.
«رضا والی» هنرمندی مهاجر است. او سالها است که به امریکا رفته و برخلاف بسیاری دیگر از هنرمندان، زندگی دوگانهای برای خود ترسیم نکرده و در همان کشور ماندگار شده و از همین روی هم در ایران کمتر شناخته شده است. او در «سرنا» تلاش کرده تا دریافتهایش از موسیقی ایران را به شکلی نوین با موسیقیای که در آن تخصص دارد، یعنی موسیقی کلاسیک غربی پیوند زند و شمایلی امروزی به آن ببخشد.
از همان روزگارِ ظهور آهنگسازانی بر اساس موسیقی کلاسیکی غرب، میتوان این تلاش را مشاهده کرد که شاید اولیناش، «غلامحسین مینباشیان» بوده باشد که بر اساس دستگاه ماهور یک فانتزی برای پیانو نوشت و در روسیه چاپ شد. «پرویز محمود» با الهام از ترانههای کُردی یک «کنسرتو ویولن» نوشت و این اتفاق در آثار هنرمندانی چون روحالله خالقی، امانوئل ملیکاصلانیان، حسین ناصحی، هوشنگ استوار، ثمین باغچهبان، مرتضی حنانه، محمد تقی مسعودیه، حسین دهلوی، هوشنگ کامکار، هرمز فرهت، احمد پژمان و دیگران هم ظهور و بروز کرد که هر کدام به شکل و شیوهی خود نوشتند و حالا «سُرنا»ی «رضا والی» نیز تلاش دیگری در همین زمینه است.
او در این اثر نیز چون دیگر آثار خود از موسیقی محلی و دستگاهی ایران الهام گرفته و شاید همین مسأله سبب اقبال شرکتهای معتبری چون «ناکسوس» است که سالها قبل «کنسرتو فلوت»، «آوازیهای محلی (۱۰)» و «دیلمان» با اجرای ارکستر مدرن بوستون را منتشر کرده بود.
* رضا والی کیست؟
رضا والی حالا 66 ساله است. او تحصیلات مقدماتی موسیقی را در ایران و در هنرستان عالی موسیقی فراگرفت و ساز تخصصیاش ترومپت و ترومبون بود. خیلی زود برای ادامهی تحصیلات موسیقی به اتریش رفت و در آکادمی موسیقی و هنرهای نمایشی وین آهنگسازی خواند و پس از آن در رشته آهنگسازی و تئوری موسیقی از دانشگاه پیتسبورگ (آمریکا) فارغالتحصیل شد. او هر اندازه که در ایران شناخته شده نیست، خارج از ایران هنرمندی مهم قلمداد میشود و از اتریش جایزهی «افتخار» گرفته و در دانشگاه امیرکا به عنوان «هنرمند برجستهی مهاجر» شناخته میشود.
والی استاد آهنگسازی در امریکا است؛ اما هیچکدام از اینها او را از موسیقی محلی و دستگاهی ایران دور نکرده و این تأثیر را میتوان در آثاری که نوشته و عمدتاً توسط بسیاری از ارکسترهای مهم دنیا نیز اجرا شده، مشاهده کرد.
او اولین بار در سال ۱۳۵۷ قطعهای به نام «چهار آواز محلی ایران» برای پیانو و آواز نوشت که به گفته خودش، استقبال از آن موجب شد به آهنگسازی بر اساس موسیقی محلی ادامه دهد. مجموعههای شماره ۲، ۳ و ۴ را بین سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۲ برای آواز و پیانو نوشت و از همان زمان، طرح آوازهای محلی در آثارش گسترش پیدا کرد و تا کنون پانزده مجموعه آوازهای محلی ایران را نوشته است.
«والی» پیش از این دربارهی تأثیرش از موسیقی محلی ایران گفته است: «متأسفانه در دوران تحصیل من در هنرستان عالی موسیقی، موسیقی ایرانی تدریس نمیشد و من خودم به فراگیری موسیقی ایرانی اقدام کردم. این فراگیری، ابتدا از جنبه تئوریک آغاز شد و بعد به جنبه عملی یعنی نواختن و حفظ کردن گوشهها و دستگاهها انجامید.»
* آروین صداقتکیش: این موسیقی امروز است
آروین صداقتکیش (منتقد موسیقی) در این مراسم گفت: «گاهی فکر میکنم اتفاقهایی چهقدر دیر میافتد و شنیده میشود. آقای والی، 50 سال است که به شکل حرفهای کار میکند و باید فعالیتهای دوران دانشجوییاش را نیز به آن اضافه کرد. با این حال در ایران خیلی دیر و خیلی کم شنیده شده و تنها کسانی که موسیقی را به شکل بسیار حرفهای دنبال میکنند، برخی از آثار ایشان را شنیدهاند. او در این سالها تجربههای بسیاری انجام داده که ما به آنها دسترسی نداشتهایم یا آنچه به دستمان رسیده، کیفیت خوبی نداشته است. این مسأله وقتی شدت میگیرد که به این نکته توجه کنیم که به نظر نمیرسد این آثار تا سالهای متمادی، امکان اجرا در ایران را نیز داشته باشد و همین، ارزش اتفاقی که «خانه خرد» رقم خورده را بیشتر میکند. این انتشارات برای اولین بار اثری با اجرای بسیار خوب از آهنگسازی را منتشر کرده که مدتها آهنگسازی کرده و کار رسمی بهندرت از او شنیده شده و از آن مهمتر، پارتیتورهایش را نیز منتشر کرده. دسترسی به نتهای یک اثر بزرگ، برای کسانی که در موسیقی کار جدی میکنند، شبیه یک رویا است. با شنیدن اثر، مخاطب حرفهای شاید چیزهایی متوجه شود؛ اما ظرافتهایی در کار یک آهنگساز بزرگ است که تنها با خواندن و دیدن پارتیتورها میتوان به آنها دست یافت.»
صداقتکیش سپس به توضیحاتی دربارهی اثر پرداخت: «بخش اول از آوای کهن فضایی بر اساس موسیقی ایرانی دارد و با قدرت تمام به شما یادآوری میکند که این اثر از یک سو، از تلاش آهنگسازی برآمده که آموزشدیدهی سنت موسیقی کلاسیک غربی است (والی در ایران هم آن سنت را آموزش دیده است) و از طرف دیگر، خالق آن، مفهوم موسیقی ایرانی را به خوبی درک کرده است. در واقع، این اثر تلاش یک آهنگساز بزرگ و توانای ایرانیالاصل است برای اینکه با مفهوم امروزی موسیقی ایرانی همگام شود؛ اما آن مفهوم امروزی چیست؟ روزگاری اگر هر آهنگساز آموزشدیدهی موسیقی کلاسیک غربی میخواست قطعهای بسازد که نشانی از موسیقی ایرانی داشته باشد، یا یک حالت کلی از موسیقی ایرانی را در قطعهاش القا میکرد یا سراغ ملودیهای آشنا برای تنظیم میرفت و چیزهایی از این قبیل. بنابراین به شکل مستقیم ورود کردن به دل ذخیره و فیگورهای ملودیک موسیقی ایرانی (به زبان ساده سراغ دستگاه رفتن) بخشی از تجربههای گذشته نیست. آقای والی تلاش کرده تا این کار را انجام دهد و به همین خاطر، موسیقی او امروزی شده است.»
این پژوهشگر به این نکته اشاره دارد که ما از حدود چهار دهه پیش به این سمت رفتیم که این زبان را یاد بگیریم و با آن آهنگ بسازیم و حالا این اثر، تلاش بدیعی در این زمینه است: «در بخش دوم هم این مسأله را مشاهده میکنیم. در قطعهی سوم، این مسأله کمتر است، چون همانطور که آقای والی گفتند، آن یک قصهی جداگانه دارد؛ اما اگر روی قطعهی دوم تمرکز کنیم، متوجه میشویم این گرامر برای حرفزدن بسیار سخت است؛ بهخصوص برای کسی که در آن گرامر نفس نکشیده. اما رضا والی تلاش کرده تا این گرامر را درونی کند و با آن آهنگ بسازد. او در «آوای کهن» مستقیم به برخی گوشهها اشاره و با آن فیگورها و جملهها بازی میکند و در عین حال، چیزی از خودش هم در آنها بیان میکند. این کار راحتی است که شما چند جمله را بیاورید و چیزی زیر آن بنویسید و این روزها هم افراد بسیاری، این کار را انجام میدهند؛ اما کار دشواری است که شما بتوانید از گرامر زبان خود قطعه در بیاورید و آقای والی این کار را به درستی انجام داده است. شما ممکن است یک زبان را فراگیرید و جملههایی از آن را نیز بتوانید بیان کنید؛ اما نوشتن انشا از آن، کار دشواری است که آقای والی بهدرستی آن را انجام داده است.»
او میگوید که والی حالا 66 ساله است و از ده سال پیش این روند را شروع کرده است: «ایشان خیلی تلاش عجیب و غریبی کرده است؛ چون آدمها در این سن و سال معمولاً راهشان را عوض نمیکنند و سراغ تجربهای تا این حد ترسناک و دشوار نمیروند. باید به ایشان تبریک گفت.»
* مانی جعفرزاده: رضا والی از پسِ حصار قطوری معنای خودش را به ما رساند
مانی جعفرزاده (آهنگساز) نیز دیگر سخنران این مراسم بود. او پیش از هر چیز به این نکته اشاره کرد که رضا والی متعلق به نسلی از هنرمندان ایرانی است که بهلحاظ دیده شدن و شناخته شدن بسیار محروم هستند: «نسل پیش از او و هنرمندانی چون حنانه و سنجری و بعدتر از آنها، کسانی چون فریدون ناصری و احمد پژمان در یک وقت گشادهی تاریخی این فرصت را پیدا کردند که دیده و شنیده شوند. نسل بعدتر نیز از دههی 70 به بعد تا حدود زیادی دیده شدند؛ اما والی متعلق به نسلی است که بلوغ هنریشان بیدرنگ مصادف با انقلاب شد و بخش وسیعی از این هنرمندان مهاجرت کردند. هنرمند مهاجر بهخصوص در جهان سوم، پیوسته در یک محرومیت دائمی زندگی میکند. او هم از مبدأ خودش دور است و به همین خاطر در آنجا دیده و شناخته نمیشود و هم در جایی که سفر کرده، به اندازهی کافی جدی گرفته نمیشود. این مسأله فقط مربوط به موسیقی نیست. ما در سینما هنرمند بسیار مهمی چون «سهراب شهیدثالث» را داریم که نه در ایران کسی او را میشناسد و نه خارج از کشور. این اتفاق دربارهی رضا والی هم به همین شکل رخ داده و به همین خاطر است که ما با یک آرتیست بسیار مهم روبهرو هستیم که در یک برههی پیچیدهی تاریخی به یک بلوغ هنری رسیده و حالا در نقطهای قرار دارد که در آستانهی 70 سالگی کسانی از نسلهای بعدی دارند سعی میکنند به او رجوع و آثارش را پیدا کنند.»
جعفرزاده میگوید که از سالهای 57 تا 75، سالهای سکوت موسیقی در ایران است؛ اما این بدان معنا نیست که هنرمندی در این دوران فعالیتی نکرده بلکه سالهایی است که هنرمندان مهاجرت کردهاند: «هنرمند مهاجر ناگزیر است از ریشههای خودش تغدیه کند مثل هر هنرمند دیگری و هم ناگزیر است که خودش را در جهان دیگری که حالا در آن قرار دارد، معرفی کند و «والی» این مسأله را در آثارش به خصوص «سُرنا» به خوبی انجام داده است. اثر اولی که در این مموعه شنیده میشود، یک اتفاق فوقالعاده شگفتانگیز است. اگر به «ترومپتی» که در این اثر شنیده میشود، دقت کنیم، میبینیم این ترومپت در تعزیهی ما بسیار استفاده شده و ما این فضا را بارها در این موسیقی شنیدهایم و هیچچیز عجیب و غریبی نیست؛ اما او در جایی زندگی میکند که نوازندهی ترومپتی که بتواند این فضاها را بنوازد، وجود ندارد. در ترومپت عملاً نتخوانی وجود ندارد؛ به عبارتی نوازنده در ساز میخواند. حالا خوانندهای که در بافت تعزیه رشد کرده باشد، بارها این آوازها را خوانده است، مثلاً در بیاتترک یا شور؛ اما نوازندهی ترومپت آمریکایی که اتفاقاً اعجوبهی حیرتانگیزی است، این فضاها را نشنیده؛ پس والی ناگزیر است که ترومپتی جدید به شیوهی غربی درست کند برای نوازندهای که اینجور آواز خواندن را بلد نیست.»
او ادامه میدهد: «اگر رضا والی در ایران زندگی میکرد، به وجود آوردن این ترومپت اصلاً ضرورتی نداشت؛ اما او ناگزیر به یک اختراع جدید شده است! چون هنرمندی مهاجر است و جهان سومی. پس باید مفهومی را از جای دیگری بیاورد و ابزار جدیدی برای آن بیافریند تا آن مفهوم را منتقل کند. در چنین موقعیتی، به نظرم بیش از هر چیز، بلوغ والی حیرتانگیز است و او را بدل به یکی از مهمترین آهنگسازان ایران میکند که ما تازه داریم او را کشف میکنیم.»
به اعتقاد جعفرزاده، علاوه بر تکنیک خارقالعاده، شعور عمیق و سواد زیاد آهنگساز، تلاش او برای خلق چنین اثری اهمیت دارد: «اگر این اجرا توسط نوازندهی درخشان امریکایی اجرا نشده بود، ما این قطعه را نمیشنیدیم. چون هیچ نوازندهی ترومپت ایرانی وجود ندارد تا بتواند این قطعه را بنوازد.»
او میگوید ما با هنرمندی روبهرو هستیم که یک بار این فرهنگ را ترجمه کرده و به امریکا میبرد و دوباره آن را ترجمه کرده و به فرهنگ خودمان میآورد: «این رنج بسیار پُرستایش و تلاش بسیار حیرتانگیزی است که تنها از یک جانِ سخت میآید؛ آنهم توسط هنرمندی که پیوسته انکار شد و سکهی خردش در دستش ماند و در آستانه 70سالگی با جهاد کردن، خودش را معنا کرد و از پس حصار قطوری، معنای خودش را به ما رساند.»
او انتشار این اثر در شرایط فرهنگی کنونی را چون کاشت نهال در دل کویر دانست؛ اما به این گفتهی «تارکوفسکی» استناد کرد که اگر نهالی با عشق وسط کویر کاشته شود، شاید سبز شود: «این امید درخور ستایش است.»
منبع:
موسیقی ما
تاریخ انتشار : جمعه 29 تیر 1397 - 13:24
افزودن یک دیدگاه جدید