آبان ماه، آغاز چهل و چهارمین سال درگذشت داود پیرنیا، مبتکر و مدیر برنامه گلها
چرا مدیران موسیقی ما پیرنیا نمیشوند؟
[آرش نصیری - روزنامهنگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ]
خیلی جستجو کردم تا متن مصاحبهام با مرحوم استاد بیژن ترقی را پیدا کنم، پیدا نشد. آنچه او درباره پیرنیا میگفت نمونهای بود از آنچه قدیمیهای هنر درباره او میگفتند. پیرمرد وقتی از پیرنیا میگفت گل از گلش میشکفت و آن وقت برایتان تعریف میکرد که چگونه استعداد و توانایی او و پرویز یاحقی و چندین و چند هنرمند جوان و خوش قریحه آن زمان را درک و کشف کرده و به آنها بال و پرداده و نشانده بود در کنار هنرمندان طراز اول و نامدار آن زمان و برنامه گلها را اینگونه شکل داده بود و میگفت که چه اندازه برای پیرنیا شعر و موسیقی خوب مهم بود. میگفت همه مناصب بزرگ را رها کرده و آمده بود برای یک خدمت بزرگ تاریخی. متن اصلی مصاحبه بسیار جذاب و خواندنی بود و حتی فایل مصاحبه را هم پیدا نکردم. این مصاحبه احتمالا مربوط است به دوران ضبط با واکمن و البته نقل به مضمون برخی از نکات مهم آن همین بود که عرض شد و سرجمع اینکه، پیرنیا عاشق موسیقی و فرهنگ بود.
صحبت ما درباره پیرنیاست اما حیف است که نکته دیگری را نگویم که در مورد دکتر داریوش صفوت است و به نتیجه بحث ما ربط پیدا میکند. دکتر قبل از آغاز فعالیت در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سه تار میزد و خوب هم سه تار میزد (اینکه ساز میزد و خوب هم ساز میزد را خود دکتر در گفتگوی مفصلی که با ایشان داشتیم گفته بود) اما وقتی مدیریت را شروع کرد، هنرمند بودن را کنار گذاشت تا مدیر باشد.
همانطوری که عرض شد، موضوع اصلی بحث ما داود پیرنیاست، مبتکر برنامه گلها. نکته مربوط به دکتر صفوت یک نکته کمکیست.
***
اگر کلمه پیرنیا را در گوگل سرچ کنید این نامها را در ویکیپدیا پیدا میکنید: ابوالحسن پیرنیا، ملقب به معاضدالسلطنه از رجال سیاسی دورهٔ قاجار و پهلویک. حسن پیرنیا، مشهور به مشیرالدوله سیاستمدار، حقوقدان و تاریخنگار ایرانی، و نخستوزیر ایران در اواخر عهد قاجار. حسین پیرنیا، ملقب به مؤتمنالملک دولتمرد اواخر دورهٔ قاجاریه، رئیس مجلس شورای ملی در دوره چهارم و برادر حسن پیرنیا. دکتر حسین پیرنیا، اقتصاددان ایرانی و ملقب به پدر علم اقتصاد ایران و داوود پیرنیا، بنیانگذار برنامه رادیویی گلها داود پرنیا از چنین خانوادهای آمد.«در سال ۱۲۷۹ ش در تهران متولد شد. پدرش حسن پیرنیا بود. مادرش دختر علاءالدوله از رجال قاجار بود و به دلیل گرایشها و اعتقادات مذهبی اجازه حضور در عرصه موسیقی را به او نداد، اما تعلیمات پدرش که از روشنفکران آن دوران بود بر او بسیار مؤثر بود. تحصیلات ابتدایی را در منزل فراگرفت. سپس برای ادامه تحصیل و فراگیری زبان فرانسه وارد مدرسه سنلویی تهران شد.»
«در سن لویی که به وسیله استادان فرانسوی ـ ایرانی اداره میشد، زیر نظر دو معلم آن مدرسه «نظام وفا» شاعر و ادیب پرآوازه آن دوران که ادبیات فارسی و اصول ساختن شعر کلاسیک فارسی را تدریس میکرد و «عمادالکتاب» خوشنویس نامدار بیشترین اثر تربیتی را گرفت. استاد عمادالکتاب افزون بر خوشنویسی، موسیقی هم تدریس میکرد.»
«بعدها برای ادامه تحصیلات در رشته حقوق به سوئیس رفت. پس از فراغت از تحصیل در رشته حقوق، به وطن مراجعت کرد و وارد کارهای دولتی شد. او مؤسس کانون وکلا در ایران بود. پس از انتقال از وزارت دادگستری به وزارت دارایی، اقدام به تأسیس اداره آمار در ایران کرد. در سال ۱۳۲۵ ش هنگامیکه احمد قوام نخستوزیر شد او را مدیر کل بازرسی نخستوزیر کرد و پس از چند ماه معاون نخستوزیر شد.»
«در سال ۱۳۲۶ خورشیدی انجمن موسیقی ملی از قوامالسلطنه نخستوزیر وقت و هیات وزیران و جمعی از بزرگان مملکت دعوت به عمل میآورد تا در کنسرت انجمن حضور یافته و با فعالیتهای هنری آن آشنا شوند به این امید که کمکهای مادی و معنوی آنان در ادامه فعالیتهای هنری انجمن موثر واقع شود. (آن وقع یک صاحب منصب رده اول دولتی بود). یکی از تصنیفهای پرشوری که در کنسرت مزبور اجرا شد قطعهای بود از آثار روحالله خالقی به همراه شعری از رهی معیری به نام آتشین لاله و در پایان کنسرت نیز به هر یک از میهمانان یک شاخه گل لاله تقدیم شد. (حدود) ۱۰ سال پس از آن کنسرت، نخستین برنامه گلها از رادیو ایران پخش شد یعنی میتوان به این ریشه رسید که نخستین برنامه گلهای جاویدان با آتشین لاله در سال ۱۳۲۶ خورشیدی در یک جمع عمومیاجرا شده است.»
اینها فرازهایی از زندگی زنده یاد داود پیرنیاست که به بحث ما مربوط است و نشان میدهد یک مدیر تاثیرگذار در موسیقی چگونه رشد کرد. بخشهایی از این نقل قولها مربوط به مصاحبه نیوشا مزیدآبادی با فرزند مرحوم پیرنیا، داریوش پیرنیاست که تحت عنوان «زندگی و خدمات داوود پیرنیا به روایت پسرش داریوش/ از تاسیس کانون وکلا تا تولید برنامه گلهای جاویدان» در روزنامه شرق چاپ شد. بخشهایی دیگر از این نقل قولها هم از سایت برنامه گلها و مصاحبهها و یادداشتهایی دیگر در ارتباط با این مرد بزرگ نقل شدهاند. در همان مصاحبه یا مصاحبههای بعدی اشاره میشود به روزهایی از دوران تحصیل ایشان که با مشابهتی که بین شعری از ژان ژاک روسو و آهنگی از شوپن دیده بود، طرح اولیه برنامه گلها به ذهنش آمد که برنامهای در همآغوشی بین شعر و موسیقی بود. این خاطره یک خاطره مفصل و خواندنیست و برای اینکه بحث ما مطول نشود در اینجا نمیآید و نکته مهم این بحث همین که چندین ماجرا باعث شد که این برنامه طراحی شود و این طرح آنقدر برای ایشان مهم و ارزشمند بود که تمام مناصب بزرگ دولتی را رها کرد و برنامه گلها را راهاندازی کرد، برنامهای که حتما یکی از نقشهای اساسی را در حفظ و اشاعه موسیقی اصیل ایرانی داشت و هنوز هم که هنوز است تولیداتش شنیدنی و البته ماندگار است. دوست عزیزم علیرضا میرعلینقی، نویسنده و منتقد موسیقی میگوید با واسطه شنیده است که پیرنیا در آن زمان پیشنهاد وزارت دارایی را رد کرد تا برنامه گلها را راهاندازی کند.
«باتوجه به اینکه ترانهها و تصنیفهایی که درآن زمان از رادیو تولید و پخش میشد، اغلب اصیل و ناب نبودند، پیرنیا با کوشش فراوان توانست نظر مقامات سازمان برنامه و بودجه را به اهمیت موضوع جلب کند و با اختصاص اعتباری، اقدام به تشکیل ارکستری با شرکت نوازندگان، خوانندگان و آهنگسازان صاحب نام آن دوره کند که برنامه گلهای رنگارنگ در سال ۱۳۳۴ حاصل آن بود.»
یعنی مرحوم پیرنیا از جایگاه ویژهای که در دستگاه دولتی داشت و همچنین از مناسبتها و روابط خانوادگیاش در آشنایی با هنرمندان و بزرگان فرهنگ و هنر استفاده کرد تا حاصلی را به دست دهد که تاثیر مستقیم و مداومی بر فرهنگ و هنر این سرزمین گذاشته است. سلسله برنامههای گلها علاوه بر موسیقی، تاثیر بسیاری بر رشد و گسترش شعر گذاشت و بسیاری از شعرای آن زمان را در حد ستاره در جامعه مطرح و موجب تجدید فراوان چاپ کتب شعرای قدیم و جدید ایران شد.
از اینها بگذریم، بحث ما این نیست. بحث ما این است که چرا مدیران موسیقی ما هیچگاه تاثیری مثل پیرنیا نگذاشتند.
***
نقش برنامه گلها در حفظ و گسترش موسیقی اصیل ایرانی بیبدیل است و جالب آنکه، همانطوری که گفته شد این تاثیر فقط در موسیقی نیست و همه حاشیههای آن را هم در بر میگیرد از جمله رشد کلام و به خصوص ترانهسرایی و کلام متصل و منطبق بر شعر. همچنین یکی از اتفاقات دیگر، رواج درست و زیبا دکلمه کردن کلام بود. در برنامههای گلها خوش صداترین گویندگان زیر نظر استادان و شاعران، اشعار را به درستترین شکل ادا میکردند و این کار با صدابرداری و تزیین خوب، این اشعار را شنیدنیتر و نزد آحاد مردم جامعه فراگیرتر میکرد. در کنار اینها نوازندگی، آهنگسازی و بخشهای فنی مثل صدابرداری رشد کرد و این برنامه به عنوان مبنا و معیار موسیقی ایرانی، روی موسیقی کوچه و بازار هم تاثیر میگذاشت و حتی بسیاری از خوانندگان طبقات پایینتر اجتماع هم، خود را مقید به رعایت قواعدی در خوانندگی و آهنگسازی میدانستند چرا که رادیو فرهنگ شنیداری و سلیقه مردم را با این برنامه ارتقا بخشیده بود.
پیرنیا در خانوادهای صاحب منصب و البته هنردوست و هنرمند پرورش یافته و خود از کودکی با موسیقی آشنا شده و در دوران تحصیل در ایران و اروپا نوازندگی کرده و خوش مینواخت اما وقتی به عنوان مدیر وارد کار شد، مدیر بود نه هنرمند. این نکته بسیار مهمیست که مدیران ما آن را رعایت نمیکنند. شما یا مدیر هستید یا هنرمند؟ دو تن از تاثیرگذارترین مدیران تاریخ موسیقی ما، پیرنیا و صفوت، وقتی کار مدیریت را آغاز کردند، هنرمند بودن را کنار گذاشتند چون یک مدیر آنقدر مسئولیت و گرفتاری دارد که نتواند و نخواهد ذهنش را درگیر خلق آثار هنری تازه کند. البته با اغماض، خلق اثر میتواند در لحظات خلوت یک مدیر اتفاق بیافتد و بایگانی شود برای دوران فراغت، اما مدیران ما وسط دوران مسئولیتشان کنسرت هم میدهند!
شما مدیر هستید، ارباب رجوع برای دیدنتان بارها و بارها پشت در اتاقتان میماند، کارتابلتان هفتهای یک بار دیده میشود، چطور میتوانید کنسرت بدهید و موسیقی فیلم هم بنویسید؟! چطور گروه تشکیل میدهید و بارها و بارها وقتی را که باید به مسئولیتتان اختصاص دهید، به تمرین با گروه و ارکسترتان اختصاص میدهید؟!
پیرنیا وزارت را نپذیرفت و برنامه گلها را راه انداخت اما از قدرت و نفوذ خود استفاده کرد و از سازمان برنامه و بودجه، بودجه مناسبی برای برنامهاش گرفت و آن را خرج جوانان علاقمند کرد تا این تاثیر عمده را در موسیقی بگذارد، آیا این جنم در مسئولان فرهنگی ما هست و اگر این بودجه را بگیرند هم، چگونه آن را خرج میکنند؟ این موضوع فقط مربوط به مدیران ما نیست و کافیست به رفتار برخی هنرمندان پیشکسوت ما، وقتی در مسئولیتی قرار میگیرند دقت کنید و مثلا ماجرای مسکن اهالی خانه موسیقی را بررسی و در آن تحقیق کنید. آنجا میبینید این است که متاسفانه-در اکثر مواقع- هرکس به دنبال منافع خود است نه تاثیرگذاری فرهنگی و کمک به اشاعه هنر و تعالی اجتماعی.
زنده یاد پیرنیا البته از خانواده متمکنی بود و منفعت مالی برایشان مطرح نبود و شاید نتوان رفتار مشابه با ایشان را از امروزیان توقع داشت اما حتما میتوان توقع داشت که مدیران و مسئولان موسیقی و هنر ما همه وقت و توان خود را به کارشان اختصاص دهند و در دوران مسئولیتشان چیزی را برای خود نخواهند و به همه هنرمندان برحسب لیاقت و تواناییشان نگاه کنند و از همه امکان و نفوذشان برای جذب سرمایه و بودجه برای هنر استفاده کنند. اینها همه وظیفه سازمانی همه کسانیست که مسئولیتی را میپذیرند اما...
بگذریم. معذرت میخواهم از دوستان و مدیران عزیزی که در زمینه هنر زحمت کشیدهاند و بعضا فداکاری هم کردهاند.
خواستم به بهانه چهل و چهارمین سالگرد درگذشت زنده یاد پیرنیا یادی کنیم از ایشان و مدیریت و صداقت بینظیرشان.
***
«آغاز پخش برنامه گلهای رنگارنگ در سال ۱۳۳۴ از رادیو تهران حاصل کوشش زنده یاد داود پیرنیا بود. گلها شامل بیش از ۱۶۰۰ برنامه رادیویى بود که در ظرف ۲۳ سال، از ۱۳۳۴ تا ۱۳۵۷ (۱۹۵۶ تا ۱۹۷۹م)، پخش میشد.
گلها» عبارت است از:
ـ «گلهای جاویدان» ۱۵۷ برنامه
ـ «گلهای رنگارنگ»؛ ۵۸۱برنامه (این برنامه از شماره ۱۰۰شروع شده و تعدادی از برنامهها دارای شماره «الف» و «ب» است) ۰
ـ «برگ سبز»؛ ۳۱۲برنامه
ـ «شاخه گل»؛ ۴۶۵ برنامه
ـ «گلهای صحرایی»؛ ۶۲برنامه
ـ «گلهای تازه»؛ ۲۰۱برنامه»
«آغاز برنامه با این اشعار زیبای گلستان سعدی بود:
به چه کار آیدت ز گــــــــــل طبقی
از گلســـــــــــــــتان من ببر ورقی
گـــل همین پنج روز و شش باشد
این گلستان همیشه خوش باشد
زمان این برنامه در حدود ۴۵ دقیقه بود و پایان برنامه با این جملهها بود:
این هم گلی بود جاویدان از گلزار بیهمتای ادب فارسی
گلی که هرگز نمیرد»
گلها گلیست که هرگز نمیمیرد و هر روز زندهتر میشود و یا پیرنیای بزرگ همیشه سبز است.
منبع:
اختصاصي سایت موسيقي ما
تاریخ انتشار : شنبه 1 آذر 1393 - 02:20
دیدگاهها
یاد و خاطره همه بزرگ مردان و نازنین زنان هنر و فرهنگ این سرزمین گرامی باد که با وجود خود هویتی غنی برای ما به یادگار گذاردند.
باشد که میراث دارانی خلف برایشان باشیم.
افزودن یک دیدگاه جدید