يادداشت شهرام ناظري درباره ويژگيهاي هنري آواز عاليم قاسماف
قاسماف راز پويايي موسيقي آذربايجان
[ شهرام ناظری - استاد آواز ایرانی ]
موسیقی ما - بدون شك هر كسي كه اهل فن باشد و از هنر دركي داشته باشد به ويژگيهاي هنري آواز عاليم قاسم اف پي برده و درك ميكند كه ذات هنر او در چيست. به عقيده من اين آوازخوان آذربايجاني، موسيقيداني است كه نظيرش را نه تنها در منطقه باكو بلكه در تمام جهان شرق نه ديدهايم و نه حتي خواهيم ديد. البته زماني نصرت فاتح علي خان نيز همين جايگاه را در بين موسيقيدانان مشرق زمين داشت اما با فقدان او در حال حاضر تنها عاليم قاسم اف است كه به چنين جايگاه ويژهيي دست يافته است.
آواز عاليم قاسم اف و در كل موسيقي آوازي منطقه آذربايجان و باكو به موسيقي ايراني شباهتهاي بسياري دارد اما روح حركت و زندگي كه در موسيقي اين سرزمين جاري وساري است، هنر هنرمندان آن را از ديگر كشورهاي همسايه متمايز كرده است. متاسفانه در موسيقي آوازي ايران اين روح حركت و پويايي از بين رفته و اغلب آوازها بيش از حد تغزلي شده و تحرك و پيچ و تاب خود را از دست دادهاند اما موسيقي آذربايجان به دليل روحيه قديمي و حماسياش و نيز تحرك، پيچ و تاب و التهابهاي شعري و آوازي همچنان پويايي و حس جاري موسيقي را حفظ كرده است. علاوه بر اين شرايط زندگي اجتماعي و نيز لحن حماسي اشعار اين سرزمين بر اين تحرك و پويايي افزوده است، چنانكه وقتي عاليم قاسم اف حتي آوازهاي متر آزاد هم اجرا ميكند باز هم حركت و روح دارد. به عقيده من اين مساله به دليل ذات كلي فضاي موسيقي آذربايجان است كه متاسفانه در سالهاي اخير در موسيقي ايراني افت كرده و از تاثيرگذاري آن كاسته است. همين هم باعث شده كه در دنياي امروز، عدهيي موسيقي ايراني را يك موسيقي حوصله سر بر و كم خريدار تلقي كنند.
من در تمام سالهاي فعاليت هنريام نه در حد عاليم قاسم اف اما به نوبه خود سعي كردهام اين تحرك دور شده از موسيقي ايراني را دوباره به آن برگردانم. به همين دليل هم سعي كردهام در اغلب آثار موسيقاييام سراغ جنبههاي سوررئاليستي شعر بروم و نيز به مقوله حماسه در موسيقي ايراني بپردازم و بيشك در اين ميان اشعار مولانا و فردوسي بيش از ساير شاعران ايران زمين مرا به دستيابي اين مقوله سوق ميداد. زماني كه آلبوم «گل صدبرگ» منتشر شد، هر چند جنبههاي هنري مختلفي داشت اما طراوتي در لحن صدا و شيوه آوازخواني من وجود داشت كه همه (از پير و جوان) از آن تاثير گرفتند و روح جاري در اين موسيقي را درك كردند. به گواه بسياري از مردم و اصحاب موسيقي، بعد از انتشار آلبوم «گل صد برگ» فضاي موسيقي ايران گرمتر شد. اين براي من افتخار بود كه مردم بهواسطه صداي من، با موسيقي ايراني آشتي كنند اما تصور ميكنم طراوت صدا و لحن پيچيده آوازها بود كه در آن دوران موسيقي ايراني را از حالت كم تحركش خارج كرد و به آن جان دوباره بخشيد. زماني كه ميخواندم «چه دانستم كه اين سودا مرا زين سان كند مجنون... » بيشك حس سوررئاليستي شعر را با تمام وجود حس كرده و در آوازم نيز آن را پياده كرده بودم. بنابراين من هم نه اندازه آواز خوانان منطقه آذربايجان اما در جايگاه خودم سعي كردم با چنين ذهنيتي كار هنريام را پيش ببرم و در موسيقي ايراني تاثيرگذار باشم.
در مورد عاليم قاسماف هم اگر عنوان «بلبل شرق» را به او نسبت دادهاند، بيدليل نيست و بيشك اگر قرار باشد در مشرق زمين كسي اين عنوان را به خود اختصاص دهد آن فقط در خور اين هنرمند بيبديل است.
البته ناگفته نماند كه حمايتهاي فرهنگي هر كشور و نيز برنامهريزيهاي صحيح در رسيدن يك هنرمند به چنين جايگاهي بيتاثير نيست. جمهوري آذربايجان از اين نظر تفاوتهاي عمدهيي با ايران دارد. متاسفانه وقتي هنوز از تلويزيون ايران تصوير ساز پخش نميشود و صداوسيما حقوق مادي و معنوي هنرمندان را جدي نميگيرند، ديگر نميتوان انتظار داشت كه ما هم در سطح جهاني و بينالمللي كارمان را پيش ببريم. من به عنوان يك موسيقيدان ايراني بعد از ٣٥ سال هنوز موفق نشدهام حقوق مادي و معنوي خود را از صداوسيما دريافت كنم. علاوه بر اين بعد از پنج سال كار مداوم روي چهار پروژه مهم موسيقايي و پژوهشي در زمينه شاهنامه فردوسي، دوتار خراسان، نيما يوشيج و ريتمهاي سماع كه همه پروژههايي ريشهيي و اساسي هستند و با خرج خودم ضبط شدهاند، قادر به انتشار آنها نيستم چون هيچ تهيهكنندهيي حتي نميتواند به يكسوم مخارجي كه براي ضبط اين آثار خرج شده آنها را خريداري و منتشر كند. با اين اوصاف من به عنوان يك هنرمند چطور ميتوانم كار خود را ادامه دهم؟ آيا بايد سراغ كارهاي سطحي و سفارشي بروم كه از هنر به دور است و فقط در بازار موسيقي خريدار دارد؟ من هرگز نميتوانم ذات ماندگار هنر و موسيقي فاخر را ناديده بگيرم اما بيشك با چنين مشكلاتي من و اغلب هنرمندان سرخورده ميشويم. بنابراين حمايتهاي فرهنگي دولت و برنامهريزيهاي مملكتي نيز در روند كاري يك هنرمند بيتاثير نيست و ميتواند نسل جوان موزيسينهاي ما را از ارايه آثار عامهپسند و بازاري دور كند. متاسفانه حال موسيقي امروز ما در حد فاجعه بد است.
من در تمام سالهاي فعاليت هنريام نه در حد عاليم قاسم اف اما به نوبه خود سعي كردهام اين تحرك دور شده از موسيقي ايراني را دوباره به آن برگردانم. به همين دليل هم سعي كردهام در اغلب آثار موسيقاييام سراغ جنبههاي سوررئاليستي شعر بروم و نيز به مقوله حماسه در موسيقي ايراني بپردازم و بيشك در اين ميان اشعار مولانا و فردوسي بيش از ساير شاعران ايران زمين مرا به دستيابي اين مقوله سوق ميداد. زماني كه آلبوم «گل صدبرگ» منتشر شد، هر چند جنبههاي هنري مختلفي داشت اما طراوتي در لحن صدا و شيوه آوازخواني من وجود داشت كه همه (از پير و جوان) از آن تاثير گرفتند و روح جاري در اين موسيقي را درك كردند. به گواه بسياري از مردم و اصحاب موسيقي، بعد از انتشار آلبوم «گل صد برگ» فضاي موسيقي ايران گرمتر شد. اين براي من افتخار بود كه مردم بهواسطه صداي من، با موسيقي ايراني آشتي كنند اما تصور ميكنم طراوت صدا و لحن پيچيده آوازها بود كه در آن دوران موسيقي ايراني را از حالت كم تحركش خارج كرد و به آن جان دوباره بخشيد. زماني كه ميخواندم «چه دانستم كه اين سودا مرا زين سان كند مجنون... » بيشك حس سوررئاليستي شعر را با تمام وجود حس كرده و در آوازم نيز آن را پياده كرده بودم. بنابراين من هم نه اندازه آواز خوانان منطقه آذربايجان اما در جايگاه خودم سعي كردم با چنين ذهنيتي كار هنريام را پيش ببرم و در موسيقي ايراني تاثيرگذار باشم.
در مورد عاليم قاسماف هم اگر عنوان «بلبل شرق» را به او نسبت دادهاند، بيدليل نيست و بيشك اگر قرار باشد در مشرق زمين كسي اين عنوان را به خود اختصاص دهد آن فقط در خور اين هنرمند بيبديل است.
البته ناگفته نماند كه حمايتهاي فرهنگي هر كشور و نيز برنامهريزيهاي صحيح در رسيدن يك هنرمند به چنين جايگاهي بيتاثير نيست. جمهوري آذربايجان از اين نظر تفاوتهاي عمدهيي با ايران دارد. متاسفانه وقتي هنوز از تلويزيون ايران تصوير ساز پخش نميشود و صداوسيما حقوق مادي و معنوي هنرمندان را جدي نميگيرند، ديگر نميتوان انتظار داشت كه ما هم در سطح جهاني و بينالمللي كارمان را پيش ببريم. من به عنوان يك موسيقيدان ايراني بعد از ٣٥ سال هنوز موفق نشدهام حقوق مادي و معنوي خود را از صداوسيما دريافت كنم. علاوه بر اين بعد از پنج سال كار مداوم روي چهار پروژه مهم موسيقايي و پژوهشي در زمينه شاهنامه فردوسي، دوتار خراسان، نيما يوشيج و ريتمهاي سماع كه همه پروژههايي ريشهيي و اساسي هستند و با خرج خودم ضبط شدهاند، قادر به انتشار آنها نيستم چون هيچ تهيهكنندهيي حتي نميتواند به يكسوم مخارجي كه براي ضبط اين آثار خرج شده آنها را خريداري و منتشر كند. با اين اوصاف من به عنوان يك هنرمند چطور ميتوانم كار خود را ادامه دهم؟ آيا بايد سراغ كارهاي سطحي و سفارشي بروم كه از هنر به دور است و فقط در بازار موسيقي خريدار دارد؟ من هرگز نميتوانم ذات ماندگار هنر و موسيقي فاخر را ناديده بگيرم اما بيشك با چنين مشكلاتي من و اغلب هنرمندان سرخورده ميشويم. بنابراين حمايتهاي فرهنگي دولت و برنامهريزيهاي مملكتي نيز در روند كاري يك هنرمند بيتاثير نيست و ميتواند نسل جوان موزيسينهاي ما را از ارايه آثار عامهپسند و بازاري دور كند. متاسفانه حال موسيقي امروز ما در حد فاجعه بد است.
منبع:
روزنامه اعتماد
تاریخ انتشار : شنبه 20 دی 1393 - 12:21
دیدگاهها
صحبت های استاد بسیار زیبا و متین بود.
و البته آه و حسرت ما که با شنیدن اوضاع نشر موسیقی و ... صد چندان می شود.
درود بر استاد شهرام ناظری
درود بر استاد ناظری بزرگ. و به امید روز هایی به ازین...
استاد شهرام ناظري نازنين
پرواز تو بر آسمان موسيقي اين مرز و بوم همواره پروازي بلند بوده است ، بالهاي همت كُردانه ات خسته مباد .
درد تو به جان خسته ي مان باد .
استاد شهرام ناظری، سلامت و پاینده باشید. به قول مولانای عزیز:
بانگ گردش های چرخ است این که خلق
می نوازندش به تنبور و به حلق
با سلام جناب استاد ناظری
ایکاش آلبوم هایی که هم اکنون ارائه می کنید نیز همان حال و هوای گل صدبرگ ، آتش در نیستان ، اساتید موسیقی ایران ، کیش مهر را داشتند واقعا خودتان به آثارتان گوش بدهید ببینید کدام یک از آثارتان زیبا هستند نسل اول آثار استاد ناظری یا نسل دوم یا آلبومهایی که به تازگی منتشر کردید؟؟؟؟
صحبت های زیبایی بود ب امید موفقیت همه هنرمندان
با سلام در جواب این دوستمون باید بگم نسل دوم آثار شهرام ناظری زیبا ترند و همین نسل دوم بود که جهان رو مبهوط خودش کرد و آوازه استاد رو جهانی.... چون کاملا از آواز و تحریرهای تکرای فاصله گرفتند و سبک خودشون رو پایه گذاشتند
صدای استاد صدای حجیم و قوی است که با استاندارد های غربی هم مطابقت داره که به نظر من باید با شکوه ارکستر سازهای غربی همراه باشه تا این گروه نوازی های سازهای ایرانی که فقط باعث تولید صدای ناخوش (هتروفونی) می شه و تک نوازی یا دو یا سه ساز ایرانی هم با حجم صدای ایشون در این سن همخونی نداره
انصافا عزیزان کاری که با استاد چکناواریان انجام دادند در مقایسه همون اجرا ها با سازهای ایرانی چقدر فرق داشت ؟ اکثرا از این کار استقبال کردند و به نظر من باید آثار ارکسترال از ایشون زیاد تر ببینیم ..
با توجه به شهرت و اعتباری که ایشون دارند فکر نمی کنم ارکستر های بزرگ دنیا در صورت درخواست ایشون ، با ایشون همکاری نکنند و حتما باعث افتخاره که با پاواروتی ایرانیان هم همکاری داشته باشند
در کل امیدوارم مشکل اساتید ایرانی و تعصب بیجاشون در مورد استفاد نکردن از سازهای ارکستر غربی بر طرف بشه و اینکه این سازها با قدمت و تجربه بالا میتونن موسیقی ایرانی رو بسیار خوش صدا تر و تمیز تر اجرا کنند
امیدوارم شاهد فعالیت هاو آلبوم های بیشتر استاد شهرام ناظری باشیم
درود به استاد شهرام ناظری هنرمند بی بدیل شهرمان.
واقعا زیبا،همراه متانت خاصی که در وحود ایشون هست حرف زدند و این، باردیگر بزگواری این استاد عزیز رو نشون میده. بله واقعا اینجا حق نوازنده ها در اجرای زنده و خواننده ها در برنامه ها خورده میشه. نوازنده ها به خاطر اینکه هرچی ساز بزنند کسی اونا رو نشون نمیده یااگر نشون بده بصورت سایه وا ر یا از پشت محل اجرا اونا رو نشون میده که بنظرم یک نوعی توهین به نوازنده و شعور مخاطب هست خواننده ها هم که در برنامه های تلویزیونی بدون کسب اجازه از اونا صداشونو پخش میکنن بالخص استاد ناظری با تک تک آهنگای آلبوم گل صدبرگ،آتش در نیستان،مطرب مهتاب رو و ... سوءاستفاده کردن در برنامه های رسانه ملی. بله واقعا موسیقی ما در این زمان بهش توجه نمیشه یا اگر توجه بشه در شآن اساتید و نوازنده ها نیست.
افزودن یک دیدگاه جدید