یار قاصدی
 
سن یاریمین قاصدی سن
ایلن سنه چای دمیشم
خیالینی گوندریپ دیر
بس که من آخ وای دمیشم
 
آخ گئجه لر یاتمامیشام
من سنه لای لای دمیشم
سن یاتاله من گوزومه
اولدوزلاری سای دمیشم
 
هر کس سنه اولدوز دیه
اوزوم سنه آی دمیشم
سنن سورا حیاته من
 شیرین دئسه زای دمیشم
 
ایندی یایا قیش دئیرم
سابق قیشا یای دمیشم
گاه طویوی یاده سالیپ
من دلی نای نای دمیشم



 
ترجمه شعر
یار قاصدی ( قاصد یار )
 
تو قاصد یارم هستی 
بنشین برایت چایی دم کرده ام !
یار ، خیال و رویای خودش را برایم فرستاده
از بس که در فراقش آه و ناله سر داده ام
آخ چه شبهایی که نخوابیده ام   وبرای تو لالایی گفته ام
و تا تو خوابیدی ، من ستاره های آسمان را شمرده ام تا خوابم نبرد
هر که تو را ستاره بپندارد  
من تو را ماه تابان دانسته ام
بعد از رفتن و هجرت تو
زندگی شیرین به کامم زهر و تلخ گشته است !
در فراقت اکنون تابستانها زمستانم گشته  
در حالی که قبلا همراه تو ، زمستانها همچون تابستان بود برایم
گاه مراسم عروسیت را بیاد آورده و ....
من مثل دیوانه ها نغمه سر داده ام !