آیا موسیقی وظیفه دارد صرفاً تفکر ایجاد کند؟-1
سرگرمی هم رسالت محترم موسیقی است
[ آرش نصیری - روزنامهنگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ]
این نکته که میخواهم بنویسیم، شاید گندهتر از -دهان که نه- قلم من است؛ اما میگویم و اول عذرخواه این جسارتم و دوم امیدوار که بزرگان در این باره بگویند و بنویسند تا بخش مهمی از بدنه هنرمندان و علاقهمندان موسیقی دچار برخی تضادها و تعارضها نباشند. الان عرض میکنم.
***
به زعم نگارنده، نگاه عمومی ما به موسیقی گرفتار ایدئولوژیزدگی و گرفتار شعارهایی درباره رسالت هنر و هنرمند و از این صحبتها بوده که مخصوص جوامع انقلابی است. اینها در یک دورهای شاید طبیعی بود اما... اجازه بدهید بدونحاشیه اصل مطلب را بگویم.
اغلب هنرمندان وقتی صحبت از هنر و تولید آثار موسیقی میشود، از «رسالت هنرمند» و «تفکر» و «تعالی طرز فکر مردم» و... میگویند و وظیفه موسیقی و موزیسین را رساندن جامعه و مردم به این اهداف میدانند؛ در حالی که -به زعم بنده- آنچه اهمیت دارد، زندگی مردم و تأثیرگذاری موسیقی و هنر روی کیفیت و سطح آن است، نه لزوماً تفکرشان.
مردم زندگیشان را میکنند و علایق و شغلهایی دارند و بینشان روابطی وجود دارد و خانوادهای و دوستیهایی و خلاصه آنکه زندگی جاری است و در این بین، موسیقی و هنر هم هست و هنرمند هم لابهلای این مردم و در طبقات مختلفشان، طبقهبندی خود را دارد و او هم مشغول «زندگی» است با همه شئون آن. در این بین، مردم به سرگرمی احتیاج دارند و اصولاً میخواهند به یک کنسرت موسیقی بروند که مثلاً اصلاً فکر نکنند و به قول امروزیها ریلکس شوند و بروند سراغ زندگیشان. آیا این ایرادی دارد؟
آیا حتماً باید آنجا هم چیزی بیاموزند و حتماً دچار تعالی شوند؟ نه بهخدا. رسالت واقعی موسیقی تأثیرگذاری مثبت روی عاطفه شنونده است، نه صرفاً تفکرش. هنرمندی که خنده را به لب و اشک را به چشم شنوندهاش میآورد هم به اندازه هنرمندی که عالیترین مفاهیم انسانی و عرفانی را مطرح میکند، محترم و ستودنی است. هر کس هم به شکلی اشک به چشم و خنده بر لبش میآید و من شاید، وقتی یک مفهوم عمیق انسانی و عرفانی به بهترین شکل بیان میشود، عاطفهام تحریک میشود؛ اما حق ندارم سلیقهها و شکلهای دیگر بیان این احساسات را هنر ندانم و عاملش را به بیهنری متهم کنم. شاید...
***
نکته مهمِ عرضی که دارم، اینجا است. اصل این است که هر کس خودش باشد و صادقانه خودش و داشته، درونیات و یافتههای خود را بیان کند تا آنچه که میگوید از دلش بر بیاید که بر دل شنوندهاش بنشیند. خواننده جوان موسیقی اصیل ایرانی که هنوز درک درستی از عرفان و تصوف ندارد، چنان سوز عرفانی سر میدهد و اشعار قدما را میخواند که انگار خود شیخ ابوالحسن خرقانی است. معلوم است که در نهایت حرفش بر دلی اثر نمیگذارد. کلماتی که بر زبان او جاری است، فراتر از درک او است و آنها را نه به خاطر دل خودش که به خاطر سلیقه که نه، مد ایدئولوژیزدهی جامعه موسیقی میخواند. چرا دست و پایش را باز نمیکنیم که مناسب سن و دانش خودش، برای دل خودش و برای آنچه مبتلابِه زندگی و اطراف خود او است، بخواند؟
اینها نتیجه دور شدن از سلیقه و خواسته مردم است. به آثاری که خوانندگان بزرگ موسیقی ایرانی قبل از انقلاب میخواندند، توجه کنید. آنها هر شب -مثل بازیگر تئاتر- نفس به نفس با مردم در ارتباط بودند و باید عنصر عاطفهشان را تحریک میکردند و در یک کلام، هم به آنها لذت و اشک و خنده میدادند و هم سرگرمشان میکردند. مردم به آنجا میآمدند تا غمهای روزانه خود را فراموش کنند و رها شوند، نه اینکه ذهنشان درگیر مفاهیم عمیق شود. باید برای آنها «ترانه» خواند، نه کلمات مغلق و مفاهیم پیچیدهای که درگیرترشان کند. البته آنچه میگویم به این مفهوم نیست که نباید برای قشر فرهیخته و طبقه الیت جامعه تولید کرد. این اتفاق میافتد و باید بیفتد، اما نباید آن را به همه موسیقی تعمیم داد.
به نظر شما چرا شعر ما و موسیقی ما -حتی وقتی بسیار فراگیرتر شده- مثل سابق تأثیرگذار نیست؟ دلیلش همین فاصلهها و ایدئولوژیزدگیها است. تقریباً اغلب کسانی که آموزشهای ردیف موسیقی ایرانی را به صورت کامل دیدهاند و مثلاً یک خواننده و یا نوازندهی آموزشدیدهاند، اگر کنسرت که نه، در یک جمع خانوادگی 50 نفره قرار بگیرند که همه میخواهند شاد و خوش باشند، اگر چیزی را بخوانند که این شادی را افزون کند، فکر میکنند دارند گناه میکنند و از اصولی که بر اساس آن آموزش دیدهاند، عدول کردهاند. دیدهام که میگویم.
آنها اغلب همه همّ خود را صرف این موضوع میکنند که نشان دهند با عالیترین مفاهیم عرفانی پرورش یافتهاند و یاد گرفتهاند در حالی که اصل خودشان و آنچه در ذهن خودشان میگذرد، ادامه دادن همان دورهمی خوشی است که در کنار خانواده دارند. اتفاقاً رسالتشان در آن لحظه هم همین است که طوری ساز بزنند و بخوانند که آن جمع شاد خانوادگی را شادتر کنند و غم را از دلشان بزدایند و در یک کلام، سرگرمشان کنند. همین را تعمیم بدهید به کل جامعه. اگر ما خود را از مردم بدانیم و از مردم باشیم، متعهدیم به غمها و شادیها و سرگرمیها و تفکرات و در یک کلام همه شئون زندگیشان.
***
البته که متأسفانه اینگونه نیست. همین است که جامعهای خسته داریم. همین است که به هم پرخاش میکنیم و متأسفانه اغلب به هم احترام نمیگذاریم. همین است که همه جَوزدهایم و موقع سخنرانی، داد سخن میدهیم درباره همه چیز؛ حتی اموری که مورد علاقه قلبی ما نیست. اینها مشخصه ایدئولوژیزدگی است.
اگر رسالتی بر هنر مترتب باشد، رهایی جامعه از این تشویشها است. ما باید یاد بگیریم نقاب برداریم و خودمان باشیم و خودمان را صادقانه به مردم و جامعه ارائه کنیم تا صداقت و راستی رواج پیدا کند و شادی و زندگی و حتی سرگرمی نصیبشان شود، نه تفکراتی که روزگار کجمدار را مغلقتر میکند.
***
آنچه میخواستم بگویم را نتوانستم بگویم و موضوعات دیگری در این رابطه هست که بعداً خواهم نوشت؛ اما برای حُسن ختام این بخش، بیان این خاطره خالی از لطف نیست:
نوروز دو سه سال قبل، یکی از کانالهای آنطرفی، مستندی از زندگی یکی از ستارههای آمریکایی موسیقی پاپ پخش میکرد و آخرین سکانس این فیلمِ دوقسمتی، بریدهای از شروع یکی از کنسرتهایش بود. وقتی روی صحنه آمد، گفت: «همه شما در زندگیتان غصهها و مشکلاتی دارید؛ اما امشب میخواهم کاری کنم که اقلاً وقتی اینجا هستید، این غصهها را از یاد ببرید و من، چه آدم خوشبختی هستم که این رسالت بزرگ به من سپرده شد.»
الان هم که به این جمله فکر کردم و نوشتم چشمانم اشکی شد.
منبع:
اختصاصی سایت موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 27 تیر 1395 - 14:51
دیدگاهها
با خواندن یادداشتتان یاد این نامه ام افتادم .
اساتید محترم آواز ایرانی
سلام.
من یک دهه ی هفتادی هستم .
چند سال پیش در نسلی خسته از سنگینی شلوار که نام موسیقی را بر سر خیلی چیز ها زده بودند زندگی ام می گذشت که بر حسب اتفاق هوای یادگیری آواز ایرانی به سرم زد . شروع به یادگیری ردیف آوازی کردم و هنوز هم به همین کار مشغولم و خود را در مرتبه ای بالا تر از یک هنر جو نمی دانم . اما حرف هایی دارم که نیاز به گوش دارند و خدا را شکر مخاطبینم ازین حیث ید طولایی دارند .
می خواهم کمی از هوای خود و نسل خودم بگویم .
آواز ایرانی در غالب نسل من نه موسیقی ، بلکه چیز غریبی ست که پیر مرد ها و پیر زن ها به آن گوش می دهند و فهم اشعارش سخت و نیاز به مطالعه ی چیز غریب تری به نام ادبیات دارد.
دردناک تر این که نسل من قدرت تمیز دادن تصنیف از آواز را ندارد و همه ی این ها را به یک کیش رانده و نامش را میگذارد موسیقی سنتی . ولی می داند آن قسمتی که شاد تر است ( منظورش تصنیف است و من آواز ها سراغ دارم که از تصنیف ها شاد تر بوده اند ) را بیشتر خوشش می آید .
خودم هم نمیدانم خسته ام یا نه ! ازینکه هر بار در جمع دوستانم قصد خواندن میکنم باید سری به ترانه های فیلم های قبل انقلابی استاد حسین خواجه امیری بزنم .البته خیلی هم بد نیست .لااقل می توانم وسطش بخوانم (( ز هشیاران عالم هر که را دیدم غمی داره / بزن بر طبل بی عاری که آن هم عالمی داره ...)) . اما به هر حال نمی شود این را سر کلاس آواز خواند و پرسید : استاد چطور است ؟
با این همه به نظر من نیمه ی خالی لیوان آنجاست که من پای خیلی از آواز های شما اساتید، در خلوت خودم اشک ریخته ام و با خیلی از آن ها روزهایم را پر انرژی آغاز نموده ام . اما وقتی همان ها را برای دوستانم میفرستم تا نظرشان را درباره این موسیقی بیان کنند جمله ای که برایم می فرستند این است : تا این حد سنتی دوست ندارم .
انگار دقیقا بر عکس ما فکر می کنند .
من که در زمان قدیم نبوده ام اما از خود شما شنیده ام در قدیم آوازه خوانان ارج و قرب بیشتری را نسبت به تصنیف خوانان دارا بودند . حرف دروغی نیز به نظر نمی آید . پدر من هنوز آواز گوش می کند. ولی دوستان من ، آواز که نه ، تصنیف شاید، تلفیقی ، تلفیقی گوش می کنند .
اگر شصتی ها کمتر حوصله ی آواز دارند . هفتادی ها آواز که هیچ ، کمتر حوصله ی تصنیف دارند . پیش رفت خوبیست !
به پاس این پیش رفت می خواهم کمی بیش تر در عمق این زخم پیش رفت کنم .
امکانات .
مقوله ای که همواره هر نسلی می تواند به نسل های بعد از خود طعنه بزند که از آن کم تر برخوردار بوده .
بار ها این جمله را از زبانتان شنیده ام : زمانِ ما که این چیز ها نبود ...
منظور اصلیتان نیز اینترنت است .
اینترنت اگر برای شما یاد آور این مسئله باشد که آثارتان را به رایگان می توان از آن بدست آورد و باب بزرگیست برای سرقت هنری . برای من معنی متفاوتی دارد . اینترنت برای من یعنی نسل من شش دانگ تصنیف خوشه چین به خوانندگی استاد بنان و آهنگسازی استاد خالقی را بیاندازد پشت قواله خواننده ی دیگری و در حالی که نام استاد بنان به گوشش نا آشناست به من بگوید: خوشه چین ... رو میخونی برام ؟ اینترنت برای من یعنی اطلاع داشتن مردم ازین که چه کسی ، چه کسی را در آغوش گرفته و چه کسی پسر چه کسی ست و چه کسی دو تا زن دارد و ...
اینترنت برای من یعنی وقتی هنرمند از هنرمند دزدی می کند نمی توان از عوام انتظار بیش تری داشت .
در نهایت این نامه می خواهم غبطه بخورم به رویایی که از حرف های خودتان در ذهنم ساخته ام . (( روزگارانی که هنر برای هنر بود ...))
خودمانیم . چه برایتان به ارث گذاشتند ! چه برایمان به ارث گذاشته اید !
با عرض سلام خدمت جناب اقای نصیری
به نظر اینجانب مشکل بزرگ موسیقی امروز ایران را اقای نصیری بیان داشتند و ان نبودن ریتمهای ساده واشعار ساده برای برگزاری کنسرت می باشد که احساسات شنونده را درگیر کند همچنین پرفورمانس خواننده نیز در برگزاری کنسرت بسیار مهم می باشد به نظر اینجانب با درک این مفهوم چند کنسرتی که از اقای افتخاری بنده دیده ام واجد این شرایط بوده است
با عرض سلام خدمت دوست و همشهری عزیزم جناب آرش خان نصیری
دغدغه فضای موسیقی در کشور ما همین چیزهایی هست که فرمودین و حتی بیشتر از این...
امیدوارم همه اهالی موسیقی به این دغدغه ها توجه بیشتری داشته باشن تا موسیقی جایگاه اصلیشو در جامعه بیش از پیش پیدا کنه
ممنون از آقای نصیری
بار اول است که چنین دیدگاهی را در ایران میخوانم و اتفاقا به نظرم درست هم هست
از مطلب روشنگر شما سپاسگزارم
همین عقیده را دارید که از پای چپ هایده تا چشم راست جیمز هدفیلد و کادانسهای سمفونی مالر رو تحلیل می کنید. البته در دنیای ورزش هم وارد شید به همین نسبت تبدیل به منتقد حرفه ای میشید
در جواب به پاراگراف 8: نوازنده نیستید که بفهمی زندگی با ساز یعنی چه برای همین این گستاخی ها رو می کنیدودر جواب پاراگراف9: فقط میتونم بگم که شما بزرگ شده ی فرهنگ مطربانید واز همان دسته که ترویج فرهنگ مطربی می کنند و برای همین که مردم مملکت ما فرق بین مطربی و هنر را نمی دانند بجز اقلیتی
سلام آقای نصیری
در مطلبی که برای درگذشت مرحوم حبیب نوشتید به شما گفتم نوشته شما در تضاد با مطالبی است که برای دفاع از مرحوم پاشایی نوشتید ، و به شما گفتم : شما برای جیبتان می نویسید
شاید نتونستم منظورم را خوب برسونم شاید شما مستقیما از نوشتن مطلبی پولی نگیرید اما این نوشتن ها و فعالیت های رایگان دیگه ای که انجام میدید ، باعث میشه در صحنه بمونید و بشید آقای نصیری و در نهایت به نفع شماست ، مثل شما زیاد دیدم ، فلان مثلا استاد دانشگاه همایش با هزینه خودش برگزار میکرد تا خودش رو تو صحنه نگه داره و ..........
بگذریم اما ببخشید هیچ وقت حرف شما به دل من نمینشینه چون شما به هرحال نگاه تجاری به موسیقی دارید و از این حوالی کسب درآمد می کنید و یقیننا این موضوع حتی ناخواسته بر نگاه شما تاثیر گذار هست
اما چند نکته درباره این مطلب تون می نویسم:
1.فکر میکنم آقای دکتر اباذری در نقد مرحوم پاشایی حرفای درستی گفتند ( البته در زمان و شرایط مناسبی مطرح نشد و عده ای هم با اون مخالفت کردند چون منافع خودشون رو در خطر دیدند) که قابل تعمیم به این نوشته های شما هم باشه
2. طبیعتا بخشی از موسیقی یرای سرگرمی هست و بخشی دیگر مربوط به رسالت اصلی هنر
اما چه کسی و با چه معیاری میتونه واسه این دو بخشه درصد تعیین کنه؟
احساس میکنم شما با این نوشته تون بعد جدی موسیقی رو که باعث رشد فکری میشه نادیده میگیرید و حتی خوب نمی دونید
3 .من فکر میکنم یک انسان اگه روال طبیعی در زندگی داشته باشه باید در طول عمرش ، در سلیقه موسیقایی ، تکامل داشته باشه ، اگه یه فرد در چهل سالگی ، و بیست سالگی یک نوع موسیقی در یک سطح ثابت و یک خواننده ثابت گوش کنه ، حتما یه جای کار ایراد داره ، شما این جور فکر نمی کنید؟
4. شما غم و شادی رو در چه چیزی می بینید ؟ آیا خنده ظاهری باعث شادی میشه؟
آیا اگه کسی آرامش درونی داشته باشه و درگیر یه موسیقی عمیق باشه ، این شادی نیست؟
5 .من دفاعی از مویسقی عمیق و تفکر برانگیز نمی کنم ، اما بحث من اینه که سرگرمی به چه قیمتی ؟ خنده بی پشتوانه تا کی؟ اگه این سرگرمی باعث بشه من از اون چیزی که در اطرافم میگذره ، بی خبر باشم ، آیا بازهم خوبه؟ اگه این سرگرمی با عث بشه سر من گرم بشه چی؟ اگه بخوان سر من رو گرم کنن چی؟
6 . شما دارید میگید کنسرت، چند درصد از مردم معمولی که مشکل دارن میتونن بلیط کنسرت تهیه کنن تا بقول شما برن بخندن؟ خیلی از مردم هستن به خاطر گرفتاری زیاد حتی حوصله گوش کردن به یه آهنگ مجانی رو هم ندارن (چون گفتید اشک می ریزید این حرفا رو گفتم )
7 . شما آمریکا و اون طرف آب رو با ایران مقایسه می کنید؟ بازهم خوبه غصه دارهای اون طرف ، پول دارن برن کنسرت بخندن!
8 . اما چیزی بگم که تا حدودی با حرفای شما در ارتباطه ، اصلا این آقایون اهل موسیقی عمیق و تفکر بر انگیز چه گلی به سر ما (مردم عادی) زدن؟ باعث نشر کدام تفکر عمیق در جامعه شدن؟ چقدر باعث شدن مردم به فکر فرو برن؟ اینو میشه از مخاطبینشون فهمید تو همین سایت کامنت های طرفداران خواننده های سنتی رو نگاه کنید ، اکثر مردم از خواننده ها واسه خودشون بت ساختن . شما تا حالا دیدید طرفداران موسیقی سنتی بگن فلان خواننده شعر مولانا رو خوب اجرا کرده؟ همه میگن فلانی خوب بلده چهچه بزنه
طرفدار موسیقی سنتی بودن هم شده یه ژست
بنابر این باید بگم جامعه ما دچار سطحی گرایی شده و در نوع موسیقی تفاوتی نمیکنه
آرش جان
سلام و خسته نباشید میگم بهت.
عزیز من ، یک جوری این مطلب را نوشتی که اگر کسی نداند فکر میکند سراسر موسیقی ایران ایدئولوژیک و متعهدانه و فکور و کونترپوآنتیک و فلان است:)))
برادر گلم:
کل موزیک پاپ ما شده یه مشت جفنگیات بشکن و بالابنداز و ترنس و شیش و هشت و بندری - بستکی دوزاری! یه موسیقی سنتی و ردیفی داشتیم که کمتر دستمالی شده بود که به حول و قوه الهی اونم شده پاپ!
تمام کنسرت ها شده جنگ شادی و رقص نور.
بی خود فقط صندلی گذاشتن که مردم مجبور شن نشسته برقصند!
من باور نمیکنم این مطلب را تو نوشته باشی!
تویی که می شناسمت که سال هاست دغدغه سیر قهقهرایی این موسیقی را داری. موسیقی ای که از واروژان و اوشال و بیات و جنتی عطایی و ... رسیده با امثال ما ، که خداوند ببخشدمان بابت این مزخرفاتی که برای سی شاهی پول سیاه داریم به خورد ملت می دهیم.
این موزیک ایدئولوژی زده است؟!:)))))
این موزیک متعهدانه و متفکرانه و سنگین و با وقار است؟؟؟
( آن هم اینقدر زیاد، که تو را نگران کرده؟))))))
در کل این موزیک 4 نفر اسم ببر که کلمه " ایدئولوژی" را فقط درست تلفظ کنند.
باقی بقایت
سعید امیراصلانی عزیز
مممنون که یادداشتم رو خوندی و ممنون از نظرت
خودت بهتر می دونی که من نه مخاطب موسیقی متداول و عامیانه پاپ بودم و نه خواهم بود.
من به عنوان یک روزنامه نگار و گزارشگر از زاویه یک گزارشگر نگاه می کنم نه از زاویه سلیقه خودم.
آنچه من نوشتم هم درباره اتفاژستی نوشتم که گرفته می شود. نمونه این توهمات رو توی همین کامنت ها میشه دید.
نکته دیگه هم اینه که یادداشتم بیشتر در مورد موسیقی سنتی ایرانیه که اکثرا دچار این معضل اند.
این یک سلسله یادداشته که حتما در یادداشت های بعدی نکات دیگه ای به این چیز مبهم اضافه میشه. شاید اشتباه کنم اما هدف بدی ندارم.
سلام دوباره به سعیدجان
ادامه اش این بود:
مخلصم و ارادتمند که نصفه موند و ارسال شد.
حالا میگم. مخلصم و ارادتمند رفیق سال های دور
باسلام
جناب آرش نصیری
بنده در هزار صدای این هفته حضور داشتم
جدا از تاخیر آزاردهنده ای که در ابتدای مراسم روی داد، خودِ مراسم بسیار بنظرم لازم و ضروری است در حیات موسیقی جوانان ایران، آفرین به همتتان برای برگزاری این مراسم سترگ...امیدوارم نا امید نشوید و روز به روز خیر و برکت بیشتری از این حرکت ارزشمند، نصیبتان شود.
یا حق.
آقای نصیری. لطفا بفرمایید تعریف شما از ایدئولوژی چیست؟ اتفاقا هنرمند متعهد ضد ایدئولوژی ایت و به شدت آرمانگرانست و اگر دست به آفرینش میزد برای روشنگری ست. و اینکه بستگی دارد که چه نگاهی به هنر داشته باشید. تئوری هنر برای هنر یا هنر برای جامعه؟ که بخش مهمی از این تئوری بستگی به جهان بینی شما دارد و به نظر من در این زمان که انسان گرفتار ایدئولوژی است تئوری هنر برای جامعه و اتفاقا هنر متعهد کاربرد دارد و گران بهاست. به قول تئودور آدورنو موسیقی عامیانه تصوری دروغین از تمامیت می آفریند ... و با همین نگاه شما است که امردم سرزمین من نگاهی سطحی به موسیقی دارند و دوست ندارند که هنر آن ها را به تفکر بیندازد...
متاسفانه تنها چيزي كه غالب موسيقي داره ارايه ميده سرگرميه ، يه كم به محتوا پرداخته بشه بد نيست
تا گوش ميشنوه موزيسينامون دارن زور ميزنن مردمو سرگرم كنن تا يه وقت دچار جيب خالي نشن
افزودن یک دیدگاه جدید