گفتوگوی «موسیقی ما» با پدر و پسر هنرمند به بهانه اولین همکاری مشترکشان
رضا کیانیان: یکی از حسرتهایم این است که تا الان موسیقی کار نکردهام!
موسیقی ما - «زندگى رو با غم و شاديش، حبس و آزاديش تجربه كردم اما من هميشه راهمو رفتم».
فکر میکنم بد نباشد همین ابتدای گفت و گو، شما را با شخصیت هنرمندی آشنا کنم که در روزهای شلوغ کاریاش، چندین ساعت وقت برای گفتوگویی گذاشت که به قول خودش دلیلش را نمیدانست!
منظورم از آشنایی، جملهای است که ابتدای متن نوشته شده؛ واژههایی که بخشی از ترانهای را ساختهاند که میتوان گفت چکیدهای از شخصیت رضا کیانیان است. اتفاقاً همین ترانه هم بود که منجر به تجربه اولین حضورش در یک ویدئوموزیک در دنیای موسیقی شد.
کیانیان از قضاوت شدن نمیترسد، برای همین هم هست که با وجود منتقدانِ همیشه در صحنه، در رشتههای مختلف هنری سرک میکشد؛ گاهی نامش در نمایشگاههای عکاسی دیده میشود، گاهی در کنار مجسمههای ساخته شده از چوب، گاه کنار دریاچه نیمهجان ارومیه و گاهی هم در تئاتر و سینما. به قول خودش اگر احساس کند علاقه به انجام کاری دارد، با اینکه ممکن است کل آبروی سینماییاش به خطر بیفتد، بازهم در آن شیرجه میزند و از زندگی در کنار علائقاش لذت میبرد.
رضا کیانیان این روزها با نمایشِ «حرفهای»، در حال تجربه کردن اولین حضورش به عنوان کارگردان تئاتر هم هست که اتفاقاً موسیقی آن را پسرش، علی کیانیان ساخته. علی که به همراه پدر در این گفتوگوی جذاب حضور داشت، در واقع از کودکی با موسیقی آشنا میشود و چند سالی را هم در آمریکا موسیقی میخواند و بعد از برگشتنش، به عنوان آهنگساز تئاتر فعالیت میکند.
در این روزهای آخر سال، فکر کردیم بد نباشد، برای اولینبار از علائق موسیقایی بازیگری بشنویم که در کنار پسر و همسرش یک موسیقی گوش کن درست و حسابی است و به قول خودش موسیقی دائماً در زندگیاش جاری است. اگر از دلایل بالا بگذریم، فکر میکنم همین یک دلیل آخر برای گفتوگو و شنیدن حرفهای کیانیان که در زندگی، همیشه از یاد نگرفتن موسیقی حسرت میخورد، کافی باشد.
سلیقه من بیشتر به سمت فیلمها یا موسیقیهایی است که دیده و شنیده میشوند و برای مخاطب عام، قابلفهم هستند اما آنها قاعدتاً کارهایی را میپسندند که خاصتر باشد و مخاطب محدودتری را در بر بگیرد. در مورد کارگردانها، معتقدم آنهایی موفقترند که از سطوح پایین جامعه تا روشنفکران، از کارشان خوششان بیاید. کارگردانهایی مثل «جان فورد»، «کریستوفر نولان»، «وودی آلن» یا «اسپیلبرگ» یا «اصغر فرهادی» خودمان که گارگردانهای بزرگی هم هستند. خود من با کارگردانهایی که فیلمهای خیلی خاص میسازند حال نمیکنم. به هر حال، همه با این پدیده مواجه شدهایم که یکسری از افراد معتقدند اگر یک تعداد از فیلمها یا موسیقیهای خیلی روشنفکرانه را ندیده و نشنیده باشند، برایشان اُفت دارد. اما من معمولاً این نوع فیلمها را میبینم تا متوجه شوم چرا در مورد آنها اینگونه صحبت میکنند که خب، بعضی از آنها را دوست دارم اما معمولاً از اکثرشان اگر هم خوشم بیاید، با آنها حال نمیکنم.
علی: البته خود هانس زیمر، صفر تا صد موسیقیهایش را نمینویسد. یک شرکت دارد و با یکسری آهنگساز کار میکند. خودش با پیانو یک تِم اولیه میسازد و موزیسینهای شرکتاش آن را بسط و گسترش میدهند.
رضا: بعضیها واقعاً نابغهاند، مثلاً مایکل جکسون در تمام زمینههای فعالیتاش نابغه بود. اما یانی هیچوقت مرا شعفزده نکرد. راستش بیشتر یاد موسیقیهای آمبیانس میافتم که در رستورانها پخش میشود! یکسری از موسیقیهای عامهپسندند و یکسری هم خیلی خاص؛ اما اکثراً هیچ کدام از این دو مدل کار، من را شعفزده نمیکند و همانطور که گفتم، ترجیح میدهم کاری را ببینم یا بشنوم که همه قشری با آن ارتباط برقرار میکنند.
علی: مثل مایکل جکسون که آدمهای مختلف او را میپسندند.
علی: البته آقای نامجو زمانی که در ایران فعالیت میکرد، خیلی بهتر بود و امیدوارم دوباره به آن روزها برسد!
رضا: نامجو بدون زور و ضرب ، تمام تلفیقهای جهان را انجام داد.
علی: تلفیقی هم از آن اصطلاحات عجیب و غریب است!
علی: طبیعتاً با هر سازی میتوان صداهای متفاوتی تولید کرد اما من میگویم نباید دائماً این موضوع را بیان کرد که ببینید من با گیتار این صدا را در میآورم. خب با هر سازی که قشنگتر است این کار را بکن. اگر تار صدای بهتری دارد، خب با همان تار این کار را انجام بده! مهم صدایی است که تولید میشود و به گوش میرسد! چه فرقی میکند؟ من قرار است آن موسیقی را گوش کنم و لذت ببرم. حالا با هر چه میخواهی آن را بنواز.
رضا: یادم هست علی که کوچک بود، با گیتار، دوتار خراسانی میزد! آن زمان فکر کرده بود کشف عجیبی کرده اما الان که بزرگ شده، خودش میگوید خب برو دوتار بزن، چرا اینهمه زحمت میکشی که با گیتار صدای دوتار در بیاوری؟ (خنده)
علی: به نظر من، یکی از مشکلات موسیقی ایران این است که اکثراً فقط به دنبال تکنیک هستند اما واقعاً اینکه تو گیتار را با سرعت نور بنوازی، هیچ ربطی به هنر ندارد. این هنر نیست و با تمرینهای چند ساعته هم به دست میآید. ممکن است یکجایی هم لازم به استفاده از آن باشد، اما تمام ماجرا که این نیست.
رضا: خودت هم یک زمان عاشق این بودی که بگویی گیتار را با سرعت نور مینوازی. (خنده)
علی: نمیگویم لذتبخش نیست. منظورم این است که نباید در آن گیر کرد. هنوز هم این کار را انجام میدهم اما معتقدم این کار لزوماً هنر نیست. در واقع، فقط تکنیک است. هنرمند به تکنیک برای زیباتر کردن هنر نیاز دارد.
آقای کیارستمی حرف جالبی میزد: «کسی که خودش کاری نداره، به کار ما کار داره!»
علی: خدا را شکر که «هایده» [مادر] هست و جلوی خیلی از شیرجههایت را میگیرد! (خنده)
رضا: اما همسرم در این زمینهها خیلی به من کمک کرده. یعنی اگر همسری با افکار کاملاً سنتی در کنار من بود، بسیاری از کارهایی که تا الان کردهام را نمیتوانستم انجام دهم. در مورد علی هم ما هیچوقت او را مجبور به انجام کاری نکردیم.
علی: چرا، نمیخواستم مدرسه بروم که من را مجبور کردید!
رضا: مجبورت نکردم، با صحبت کردن قانعات کردم. به علی گفتیم کسی که مدرسه نرود و سواد یاد نگیرد، پدر و مادر نمیتوانند برایش کتاب بخوانند و او باید خودش کتابهایش را بخواند. کمی فکر کرد و چون عاشق دایناسور بود و کتاب داستانهایی در این زمینه داشت، قبول کرد برود مدرسه! سال اول که تمام شد و من برای گرفتن کارنامه اش به مدرسه رفتم، موقع برگشتن گفت بابا دیگه بلدم کتاب داستانهایم را بخوانم، پس دیگر به مدرسه نمیروم! (خنده) مانده بودم که برای ادامه تحصیلاش باید چه استدلال های دیگری بیاورم.
به مادرش گفته بود چه شغلهایی وجود دارد که احتیاج به سواد ندارند؟ مثلاً سبزیفروشی یا رفتگری به سواد احتیاج دارد؟ آن زمان نزدیک خانه ما سبزیفروشی بود که در یک حرکت نمادین، مدرک لیسانساش را قاب کرده و بالای سرش زده بود و به علی گفتیم ببین، حتی سبزیفروشها هم لیسانس دارند! خلاصه ماجرای ما با علی ادامه داشت تا این که یک روز گفت: یعنی مجبورم تا دانشگاه درس بخوانم؟ و ما هم گفتیم چارهای نداریم! آن زمان علی در عین کودکی یک جمله جالب گفت: «واقعاً چهقدر زندگی سخت است! تا وقتی مدرسه نمیروی، زندگی خیلی راحت است اما بعدش واقعاً باید سختی بکشی.»
علی: دبستان که بودم، مادرم مجبورم کرد پیانو بزنم که آن را هم نمیخواستم. خیلی این ساز را دوست نداشتم. نوجوان که شدم، یک گیتار الکتریک گرفتم و روزی چند ساعت با آن تمرین میکردم. این ساز را دوست داشتم.
رضا: دو تا کار را جبراً انجام داد؛ موسیقی و زبان. وقتی بالاخره پیانو نواختن را آموخت اوایل دوره راهنمایی بود که یک روز به من گفت بابا دیگه یاد گرفتم (یعنی بسه دیگه) و یک قطعه از موتسارت زد و ناگهان وسط نوازندگی قطعه موتسارت گفت البته به نظرم اگر اینجا را اینجوری میزد، خیلی بهتر بود! یادم است همانجا به همسرم نگاه کردم و گفتم این پسر عمراً نوازنده شود، تهش آهنگساز میشود.
علی: بعدش هم برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم و درس صنعت موسیقی خواندم که بیشتر در مورد کارهای استودیویی و میکس و مسترینگ و مدیریت حوزه موسیقی بود.
علی: حالا خیلی هم ایراد ندارد که نمیخوانی. (خنده جمع)
رضا: هایده بیشتر با موسیقی عجین بود و پیانو مینواخت. با اساتید موسیقی مثل آقا و خانم پورتراب هم کار کرده بود و نقش اساسی در پیانونوازی علی و گرایش او به موسیقی داشت. علی کلاً آدم مغروری است (مثل من و مادرش) برای همین کارهایش را یا به ما نشان نمیدهد یا در پایان کار، گاهی میگذارد ما گوش کنیم!
رضا: نمایش «حرفهای» در فضای یک کشور پساکمونیستی میگذرد که از درون نابود شده و الان دیگر کمونیسم جایش را به لیبرالها داده است. موسیقی مورد نظر من، یک سرود کمونیستی بود که بتوانیم با آن شوخی کنیم و آن را به سمت اضمحلال سوق دهیم. علی کلی کار کرد و سرودی از دوران «تیتو» پیدا کرد که کُرال داشت. من گفتم باید کاری کنی که این کرال زیر حجم عظیمی از موسیقی له شود که سر این مسئله کلی با هم کلکل داشتیم.
در واقع با این اتفاق، هر دوی ما به چیزی که میخواستیم، رسیدیم. مهم هم بود که چه کسی قرار است آن را بسازد. چون هم باید معنی شعر منتقل میشد و هم شخصیت رضا کیانیان. من معتقدم هنر و بازیگری، یک نوع شعبدهبازی هم هست که باید بیننده را دچار حیرت کند، یک نوع بازیگوشی که باید مخاطب را به جهانی ببرد که از قید و بند و بایدها و نبایدها رها شود و مثل بچه بازیگوشی کند. من دوست داشتم تمام این مفاهیم در این ویدئو وجود داشته باشد. در نتیجه سناریویی درست کردیم که وجه شعبدهبازی و بازیگوشی در آن پررنگ باشد. آن گروه اولیه ساخت، جا زد و سه روز مانده به جشنواره فجر، یک گروه دیگر پیدا شد و همهچیز را در عرض سه روز ساختیم. وقتی در جشنواره فجر آن را نمایش دادیم، همه تعجب کردند؛ چرا که پر از دیوانهبازی و البته بسیار متفاوت نسبت به دیگر ویدئوها بود که کسی حتی تصورش را هم نمیکرد. واقعاً شعر آن قطعه، خیلی به زندگی من نزدیک بود. فکر میکنم در آن زمان تمام کائنات دست به دست هم دادند تا این اتفاق بیفتد. ممکن هم هست که اینگونه نباشد؛ اما من در ذهن خودم اینگونه آن را توصیف میکنم.
علی: خدا را شکر تاریخنویس نشدی!
رضا: سال پیش من و علی به یک سفر رفتیم و آنجا اتفاقهایی برایمان افتاد که به لحاظ حماقت، واقعاً حیرتانگیز بودند و دقیقاً به همین دلیل نمیتوانم بگویم کجا رفته بودیم! وقتی برگشتیم، آنها را برای همسرم تعریف کردم که هایده گفت باز داری پیاز داغش را زیاد میکنیها! اما من آن دفعه شاهد داشتم و علی شهادت داد که همهچیز واقعیت داشته.
یک قصه هم درباره سیناترا بگویم: وقتی که سیناترا قطعه «If You Go Away» را خوانده بود، برادر بزرگتر من در رادیو مشهد کار میکرد و برنامهای داشت که در آن موسیقیهای روز را معرفی میکرد. من هم چهارم دبیرستان بودم. این برنامه دقیقاً بعد از اذان ظهر بود. آن موقع من عاشق دختری بودم که خودش هم خبر نداشت؛ چون فکر میکردم اگر بگویم، قداست عشق از بین میرود! برادرم آمد و به من گفت برنامه فردا را گوش کن، برای تو یک سورپرایز آماده کردهام. برنامه شروع شد و شروع به تعریف از این قطعه کرد و آخر سر هم گفت میخواهم آهنگی برای یک زوج عاشق پخش کنم؛ برای رضا و اسم آن دختر که خب نامش را به خاطر ندارم. یکدفعه تمام روح و جسمم به هم ریخت و داشتم دیوانه میشدم و از آن به بعد هم هیچوقت این قطعه را فراموش نکردم.
رضا: البته این اتفاق فقط مختص ایران نیست. در گذشته یک خواننده باید همهجوره زحمت میکشید تا یک کمپانی را راضی به سرمایهگذاری کند. اما الان با وجود فضاهای مجازی، دیگر مثل گذشته نیست. بعد از انقلابِ دیجیتال، همهچیز به خردهفرهنگ تبدیل شده است.
الان هر کسی که مجوز داشته باشد، به راحتی میتواند آهنگش را در سایت شما بگذارد و در همه دنیا شنیده شود اما در گذشته اینجوری نبود. منبعی وجود نداشت که خواننده آهنگش را آنجا قرار دهد تا در همه جهان شنیده شود.
علی: این اتفاقات به سلیقه هم مرتبط است. موسیقی پاپ این سالها از سلیقه من دور شده. شاید نسل بعدی بهتر شود اما الان موسیقیها کلاً شبیه هم شده و کمتر میتوانی موسیقی خوب بین آنها بشنوی. بهخاطر اینکه استفاده از موزیک عوض شده است. الان موزیک برای این ساخته میشود که فقط بتوانی با آن پارتی کنی!
علی: به خاطر اینکه مجبور بودند و راه دیگری نداشتند. اما الان شما برای هر سوالی که در ذهن داشته باشید، میتوانید پاسخاش را در مقاله تخصصی به راحتی مطالعه کنید.
رضا: از زمانی که علی کوچک بود تا الان، همیشه سعی کردهام حرفش را متوجه شوم؛ چون اینجوری میتوانم بهروز باشم. من در تئاتر یا سینما یا هر جای دیگری، بیشتر با جوانها سر و کله میزنم تا همسن و سالهای خودم. چون هم سن و سالهای من، بیشتر سوالات، در ذهنشان جواب داده شده؛ در حالی که ذهن جوان پر از سوال است.
رضا: گاهی اوقات صدای بعضیها فقط برای خواندن در یک مهمانی خوب است اما فکر میکنند برای همین، باید آلبوم هم بدهند. مدتها پیش یک آهنگساز که خیلی هم دوستش دارم، به من گفت اگر بخواهی آلبوم بدهی، من با توجه به صدای تو یک موسیقی مینویسم که راحت از پس اجرای آن بربیایی و مطمئن باش که آلبوم خوبی هم خواهد شد. من هم گفتم من در سن و سالی هستم که دیگر فریب این حرفها را نمیخورم. بعد یک قسمت را با هم ضبط کردیم و او هم با دستگاه آن را تیون کرد و گفت ببین چهقدر خوب است. من هم گفتم صدای من که خوب نیست، این چیزی که تو درست کردهای ممکن است خوب باشد.
فکر میکنم بد نباشد همین ابتدای گفت و گو، شما را با شخصیت هنرمندی آشنا کنم که در روزهای شلوغ کاریاش، چندین ساعت وقت برای گفتوگویی گذاشت که به قول خودش دلیلش را نمیدانست!
منظورم از آشنایی، جملهای است که ابتدای متن نوشته شده؛ واژههایی که بخشی از ترانهای را ساختهاند که میتوان گفت چکیدهای از شخصیت رضا کیانیان است. اتفاقاً همین ترانه هم بود که منجر به تجربه اولین حضورش در یک ویدئوموزیک در دنیای موسیقی شد.
کیانیان از قضاوت شدن نمیترسد، برای همین هم هست که با وجود منتقدانِ همیشه در صحنه، در رشتههای مختلف هنری سرک میکشد؛ گاهی نامش در نمایشگاههای عکاسی دیده میشود، گاهی در کنار مجسمههای ساخته شده از چوب، گاه کنار دریاچه نیمهجان ارومیه و گاهی هم در تئاتر و سینما. به قول خودش اگر احساس کند علاقه به انجام کاری دارد، با اینکه ممکن است کل آبروی سینماییاش به خطر بیفتد، بازهم در آن شیرجه میزند و از زندگی در کنار علائقاش لذت میبرد.
رضا کیانیان این روزها با نمایشِ «حرفهای»، در حال تجربه کردن اولین حضورش به عنوان کارگردان تئاتر هم هست که اتفاقاً موسیقی آن را پسرش، علی کیانیان ساخته. علی که به همراه پدر در این گفتوگوی جذاب حضور داشت، در واقع از کودکی با موسیقی آشنا میشود و چند سالی را هم در آمریکا موسیقی میخواند و بعد از برگشتنش، به عنوان آهنگساز تئاتر فعالیت میکند.
در این روزهای آخر سال، فکر کردیم بد نباشد، برای اولینبار از علائق موسیقایی بازیگری بشنویم که در کنار پسر و همسرش یک موسیقی گوش کن درست و حسابی است و به قول خودش موسیقی دائماً در زندگیاش جاری است. اگر از دلایل بالا بگذریم، فکر میکنم همین یک دلیل آخر برای گفتوگو و شنیدن حرفهای کیانیان که در زندگی، همیشه از یاد نگرفتن موسیقی حسرت میخورد، کافی باشد.
- * آقای کیانیان! اینکه پسر شما (علی) به صورت حرفهای کار موسیقی میکند، نشان میدهد که نباید خیلی دور از فضای موسیقی باشید. اصلاً برخورد اول شما با موسیقی به کجا برمیگردد؟
- * پس تیتر گفتوگوی ما همین اول کار در آمد!
- * آدمها دو دستهاند؛ بعضیها نمیتوانند در حین انجام کار، موسیقی گوش کنند، چون حواسشان پرتِ آن میشود و بعضیها هم برعکس؛ موسیقی باعث تمرکزشان روی کار میشود. شما جزء کدام گروه هستید؟
- * مثل موسیقی فیلم که باید در فیلم جاری باشد. در مورد آن هم بعضی کارگردانها ترجیح میدهند موسیقی در فیلمشان اصلاً شنیده نشود و عدهای هم بر این باورند که به فیلم کمک میکند.
سلیقه من بیشتر به سمت فیلمها یا موسیقیهایی است که دیده و شنیده میشوند و برای مخاطب عام، قابلفهم هستند اما آنها قاعدتاً کارهایی را میپسندند که خاصتر باشد و مخاطب محدودتری را در بر بگیرد. در مورد کارگردانها، معتقدم آنهایی موفقترند که از سطوح پایین جامعه تا روشنفکران، از کارشان خوششان بیاید. کارگردانهایی مثل «جان فورد»، «کریستوفر نولان»، «وودی آلن» یا «اسپیلبرگ» یا «اصغر فرهادی» خودمان که گارگردانهای بزرگی هم هستند. خود من با کارگردانهایی که فیلمهای خیلی خاص میسازند حال نمیکنم. به هر حال، همه با این پدیده مواجه شدهایم که یکسری از افراد معتقدند اگر یک تعداد از فیلمها یا موسیقیهای خیلی روشنفکرانه را ندیده و نشنیده باشند، برایشان اُفت دارد. اما من معمولاً این نوع فیلمها را میبینم تا متوجه شوم چرا در مورد آنها اینگونه صحبت میکنند که خب، بعضی از آنها را دوست دارم اما معمولاً از اکثرشان اگر هم خوشم بیاید، با آنها حال نمیکنم.
- * چنین تفکری بین اهالی موسیقی هم وجود دارد و معمولاً ژانر را بر کیفیت مقدم میدانند. مثلاً از نظر برخی، یک کار درجه سه سنتی یا کلاسیک، بر یک کار درجه یک پاپ ارجحیت دارد!
- * پس شما طرفدار کیفیت هستید.
- * گفتید دوست دارید موسیقی فیلم شنیده شود. اما اگر حواس بیننده را از مضمون اصلی فیلم پرت کند، باز هم به نظرتان اتفاق خوبی است؟
- * چند وقت پیش گفتوگویی با کریستف رضاعی داشتیم. او هم یکی از آهنگسازهایی است که معمولاً موسیقیاش در فیلم نقش پررنگی دارد و حتی گاهی تبدیل به محور اصلی فیلم میشود.
- * از میان فیلمهایی که دیدهاید، کار کدام آهنگساز فیلم بیشتر مورد علاقه شما بوده است؟
- * موسیقی فیلم «گاهی به آسمان نگاه کن» شما را پیمان یزدانیان ساخته بود. درست است؟
- * از بین خارجیها چطور؟ کدام سازنده موسیقی فیلم را میپسندید؟ موریکونه، جان ویلیامز، هانس زیمر، موریس ژار، هنری منچینی و...
علی: البته خود هانس زیمر، صفر تا صد موسیقیهایش را نمینویسد. یک شرکت دارد و با یکسری آهنگساز کار میکند. خودش با پیانو یک تِم اولیه میسازد و موزیسینهای شرکتاش آن را بسط و گسترش میدهند.
- * فکر میکنم رامین جوادی هم در همین تشکیلات رشد کرده است.
- * یکی دیگر از این موزیسینهای دلی که نت بلد نیست و اتفاقاً در ایران هم خیلی معروف است «یانی» است که تم میسازد و بعد تنظیمکنندهها آن تم را تبدیل به چیزی میکنند که ما میشنویم.
رضا: بعضیها واقعاً نابغهاند، مثلاً مایکل جکسون در تمام زمینههای فعالیتاش نابغه بود. اما یانی هیچوقت مرا شعفزده نکرد. راستش بیشتر یاد موسیقیهای آمبیانس میافتم که در رستورانها پخش میشود! یکسری از موسیقیهای عامهپسندند و یکسری هم خیلی خاص؛ اما اکثراً هیچ کدام از این دو مدل کار، من را شعفزده نمیکند و همانطور که گفتم، ترجیح میدهم کاری را ببینم یا بشنوم که همه قشری با آن ارتباط برقرار میکنند.
علی: مثل مایکل جکسون که آدمهای مختلف او را میپسندند.
- * موریکونه هم همینطور است و موسیقیهایش هم برای مردم و هم متخصصین ستایشبرانگیز است.
- * موسیقی جوان و امروز ایران چطور؟
علی: البته آقای نامجو زمانی که در ایران فعالیت میکرد، خیلی بهتر بود و امیدوارم دوباره به آن روزها برسد!
رضا: نامجو بدون زور و ضرب ، تمام تلفیقهای جهان را انجام داد.
علی: تلفیقی هم از آن اصطلاحات عجیب و غریب است!
- * میدانم که شما هم با واژه «تلفیقی» مشکل دارید.
علی: طبیعتاً با هر سازی میتوان صداهای متفاوتی تولید کرد اما من میگویم نباید دائماً این موضوع را بیان کرد که ببینید من با گیتار این صدا را در میآورم. خب با هر سازی که قشنگتر است این کار را بکن. اگر تار صدای بهتری دارد، خب با همان تار این کار را انجام بده! مهم صدایی است که تولید میشود و به گوش میرسد! چه فرقی میکند؟ من قرار است آن موسیقی را گوش کنم و لذت ببرم. حالا با هر چه میخواهی آن را بنواز.
رضا: یادم هست علی که کوچک بود، با گیتار، دوتار خراسانی میزد! آن زمان فکر کرده بود کشف عجیبی کرده اما الان که بزرگ شده، خودش میگوید خب برو دوتار بزن، چرا اینهمه زحمت میکشی که با گیتار صدای دوتار در بیاوری؟ (خنده)
- * 15 سال پیش موسیقی تلفیقی برای همه ما هم جالب و نو بود. اما نکته اینجا است که آنهایی که آن زمان خیلی غربی فکر میکردند، حالا به موسیقی ایرانی روی آوردهاند و آنها که ایرانی کار میکردند، به سمت موسیقی الکترونیک گرایش پیدا کردهاند و انگار تازه به کشف آن رسیدهاند.
- * اما خیلیها عقیده دارند اینها صرفاً تجربیاتی هستند که در نگاه اول جذاب و نو به نظر میرسند. اما اثری مثل «نینوا» پایش روی زمین است و نمیتوان به آن صرفاً به چشم یک معجزه نگاه کرد.
علی: به نظر من، یکی از مشکلات موسیقی ایران این است که اکثراً فقط به دنبال تکنیک هستند اما واقعاً اینکه تو گیتار را با سرعت نور بنوازی، هیچ ربطی به هنر ندارد. این هنر نیست و با تمرینهای چند ساعته هم به دست میآید. ممکن است یکجایی هم لازم به استفاده از آن باشد، اما تمام ماجرا که این نیست.
رضا: خودت هم یک زمان عاشق این بودی که بگویی گیتار را با سرعت نور مینوازی. (خنده)
علی: نمیگویم لذتبخش نیست. منظورم این است که نباید در آن گیر کرد. هنوز هم این کار را انجام میدهم اما معتقدم این کار لزوماً هنر نیست. در واقع، فقط تکنیک است. هنرمند به تکنیک برای زیباتر کردن هنر نیاز دارد.
- * احمد شاملو در یکی از مصاحبههایش به این نکته اشاره میکند که بسیاری از شعرهای ما شعر نیستند، بلکه نظم هستند. چون عنصر خیال و اندیشه در آنها وجود ندارد. شاملو در آنجا این مثال را میزند که بسیاری از کتب قدیمی ما در زمینههای ریاضیات، نجوم، تاریخ و... به نظم نوشته شدهاند و به همین خاطر نمیتوان هر اثر منظومی را شعر دانست.
- * شما دوست ندارید این قبیل تجربهها را انجام بدهید؟ مثلاً دکلمه اشعار در کنار موسیقی؟
- * شما در زمینههای مختلف هنری ورود کردهاید. در این میان عدهای از ورودتان به رشتههای دیگر (مثل مجسمه و عکاسی) انتقاد کردهاند و عدهای هم معتقدند با ورود سلبریتیها به حوزههایی مثل عکاسی یا مجسمهسازی، ممکن است پای افرادی به گالریها باز شود که شاید تا آخر عمرشان هم گذرشان به چنین محیطهایی نمیافتاد و این میتواند برای توسعه هنر خوب باشد. نظر شما در این مورد چیست؟
آقای کیارستمی حرف جالبی میزد: «کسی که خودش کاری نداره، به کار ما کار داره!»
- * کسی در جایگاه رضا کیانیان از اینکه اینچنین قضاوت شود، نمیترسد؟ یعنی سرک کشیدن به حوزههای دیگر به قیمت شنیدن این حرفها برایتان آزاردهنده نیست؟
علی: خدا را شکر که «هایده» [مادر] هست و جلوی خیلی از شیرجههایت را میگیرد! (خنده)
رضا: اما همسرم در این زمینهها خیلی به من کمک کرده. یعنی اگر همسری با افکار کاملاً سنتی در کنار من بود، بسیاری از کارهایی که تا الان کردهام را نمیتوانستم انجام دهم. در مورد علی هم ما هیچوقت او را مجبور به انجام کاری نکردیم.
علی: چرا، نمیخواستم مدرسه بروم که من را مجبور کردید!
رضا: مجبورت نکردم، با صحبت کردن قانعات کردم. به علی گفتیم کسی که مدرسه نرود و سواد یاد نگیرد، پدر و مادر نمیتوانند برایش کتاب بخوانند و او باید خودش کتابهایش را بخواند. کمی فکر کرد و چون عاشق دایناسور بود و کتاب داستانهایی در این زمینه داشت، قبول کرد برود مدرسه! سال اول که تمام شد و من برای گرفتن کارنامه اش به مدرسه رفتم، موقع برگشتن گفت بابا دیگه بلدم کتاب داستانهایم را بخوانم، پس دیگر به مدرسه نمیروم! (خنده) مانده بودم که برای ادامه تحصیلاش باید چه استدلال های دیگری بیاورم.
به مادرش گفته بود چه شغلهایی وجود دارد که احتیاج به سواد ندارند؟ مثلاً سبزیفروشی یا رفتگری به سواد احتیاج دارد؟ آن زمان نزدیک خانه ما سبزیفروشی بود که در یک حرکت نمادین، مدرک لیسانساش را قاب کرده و بالای سرش زده بود و به علی گفتیم ببین، حتی سبزیفروشها هم لیسانس دارند! خلاصه ماجرای ما با علی ادامه داشت تا این که یک روز گفت: یعنی مجبورم تا دانشگاه درس بخوانم؟ و ما هم گفتیم چارهای نداریم! آن زمان علی در عین کودکی یک جمله جالب گفت: «واقعاً چهقدر زندگی سخت است! تا وقتی مدرسه نمیروی، زندگی خیلی راحت است اما بعدش واقعاً باید سختی بکشی.»
علی: دبستان که بودم، مادرم مجبورم کرد پیانو بزنم که آن را هم نمیخواستم. خیلی این ساز را دوست نداشتم. نوجوان که شدم، یک گیتار الکتریک گرفتم و روزی چند ساعت با آن تمرین میکردم. این ساز را دوست داشتم.
رضا: دو تا کار را جبراً انجام داد؛ موسیقی و زبان. وقتی بالاخره پیانو نواختن را آموخت اوایل دوره راهنمایی بود که یک روز به من گفت بابا دیگه یاد گرفتم (یعنی بسه دیگه) و یک قطعه از موتسارت زد و ناگهان وسط نوازندگی قطعه موتسارت گفت البته به نظرم اگر اینجا را اینجوری میزد، خیلی بهتر بود! یادم است همانجا به همسرم نگاه کردم و گفتم این پسر عمراً نوازنده شود، تهش آهنگساز میشود.
علی: بعدش هم برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم و درس صنعت موسیقی خواندم که بیشتر در مورد کارهای استودیویی و میکس و مسترینگ و مدیریت حوزه موسیقی بود.
- * ابتدای مصاحبه گفتید یکی از حسرتهای زندگیتان این است که چرا موسیقی یاد نگرفتهاید. این موضوع فقط در حد حسرت باقی ماند یا نه، فرصتهایی هم برایتان در این زمینه پیشآمده بود؟
- * یعنی رفتید که ساز یاد بگیرید؟
- * آواز نمیخوانید؟
علی: حالا خیلی هم ایراد ندارد که نمیخوانی. (خنده جمع)
- * علی در کارهایش از شما کمک میگیرد یا نظر شما را هم میپرسد؟
- * فکر میکنی ورودت به عرصه موسیقی به خاطر حسرتهای پدرت بود از اینکه موزیسین نشده؟
رضا: هایده بیشتر با موسیقی عجین بود و پیانو مینواخت. با اساتید موسیقی مثل آقا و خانم پورتراب هم کار کرده بود و نقش اساسی در پیانونوازی علی و گرایش او به موسیقی داشت. علی کلاً آدم مغروری است (مثل من و مادرش) برای همین کارهایش را یا به ما نشان نمیدهد یا در پایان کار، گاهی میگذارد ما گوش کنیم!
- * موسیقی تئاتر شما (حرفهای) را خودش ساخت یا از شما هم نظر خواست؟
رضا: نمایش «حرفهای» در فضای یک کشور پساکمونیستی میگذرد که از درون نابود شده و الان دیگر کمونیسم جایش را به لیبرالها داده است. موسیقی مورد نظر من، یک سرود کمونیستی بود که بتوانیم با آن شوخی کنیم و آن را به سمت اضمحلال سوق دهیم. علی کلی کار کرد و سرودی از دوران «تیتو» پیدا کرد که کُرال داشت. من گفتم باید کاری کنی که این کرال زیر حجم عظیمی از موسیقی له شود که سر این مسئله کلی با هم کلکل داشتیم.
- * این موسیقی چند درصد از همان چیزی شد که شما میخواستید؟
- * شما یک تجربه بازی در ویدئو کلیپ «راه من» با صدای اشکان خطیبی (که روی یکی از قطعات فرانک سیناترا ساخته شده) هم داشتهاید. شما اصولاً آدمی هستید که کار خودتان را میکنید و مضمون ترانه این قطعه هم همین موضوع بود که من کار خودم را میکنم و به مسیرم ادامه میدهم. این مضمون چقدر در انتخابتان و بازی در این قطعه ویدئویی تأثیر داشت؟
- * پس حتماً از اینکه چند روز پیش چند سیاره جدید کشف شد که احتمال حیات در آنها وجود دارد، باید خیلی ذوقزده شده باشید.
در واقع با این اتفاق، هر دوی ما به چیزی که میخواستیم، رسیدیم. مهم هم بود که چه کسی قرار است آن را بسازد. چون هم باید معنی شعر منتقل میشد و هم شخصیت رضا کیانیان. من معتقدم هنر و بازیگری، یک نوع شعبدهبازی هم هست که باید بیننده را دچار حیرت کند، یک نوع بازیگوشی که باید مخاطب را به جهانی ببرد که از قید و بند و بایدها و نبایدها رها شود و مثل بچه بازیگوشی کند. من دوست داشتم تمام این مفاهیم در این ویدئو وجود داشته باشد. در نتیجه سناریویی درست کردیم که وجه شعبدهبازی و بازیگوشی در آن پررنگ باشد. آن گروه اولیه ساخت، جا زد و سه روز مانده به جشنواره فجر، یک گروه دیگر پیدا شد و همهچیز را در عرض سه روز ساختیم. وقتی در جشنواره فجر آن را نمایش دادیم، همه تعجب کردند؛ چرا که پر از دیوانهبازی و البته بسیار متفاوت نسبت به دیگر ویدئوها بود که کسی حتی تصورش را هم نمیکرد. واقعاً شعر آن قطعه، خیلی به زندگی من نزدیک بود. فکر میکنم در آن زمان تمام کائنات دست به دست هم دادند تا این اتفاق بیفتد. ممکن هم هست که اینگونه نباشد؛ اما من در ذهن خودم اینگونه آن را توصیف میکنم.
- * این دنیای پر از رمز و راز که برای خود ساختهاید، در زندگی شخصی و خانوادگی شما هم حضور دارد؟
علی: خدا را شکر تاریخنویس نشدی!
رضا: سال پیش من و علی به یک سفر رفتیم و آنجا اتفاقهایی برایمان افتاد که به لحاظ حماقت، واقعاً حیرتانگیز بودند و دقیقاً به همین دلیل نمیتوانم بگویم کجا رفته بودیم! وقتی برگشتیم، آنها را برای همسرم تعریف کردم که هایده گفت باز داری پیاز داغش را زیاد میکنیها! اما من آن دفعه شاهد داشتم و علی شهادت داد که همهچیز واقعیت داشته.
- * حرف از سیناترا شد؛ قبول دارید که آثار تولیدشده در موسیقی و سینما، در گذشته ماندگاری بیشتری داشتند و الان تقریباً همهچیز تاریخمصرف کوتاهمدت دارد؟
یک قصه هم درباره سیناترا بگویم: وقتی که سیناترا قطعه «If You Go Away» را خوانده بود، برادر بزرگتر من در رادیو مشهد کار میکرد و برنامهای داشت که در آن موسیقیهای روز را معرفی میکرد. من هم چهارم دبیرستان بودم. این برنامه دقیقاً بعد از اذان ظهر بود. آن موقع من عاشق دختری بودم که خودش هم خبر نداشت؛ چون فکر میکردم اگر بگویم، قداست عشق از بین میرود! برادرم آمد و به من گفت برنامه فردا را گوش کن، برای تو یک سورپرایز آماده کردهام. برنامه شروع شد و شروع به تعریف از این قطعه کرد و آخر سر هم گفت میخواهم آهنگی برای یک زوج عاشق پخش کنم؛ برای رضا و اسم آن دختر که خب نامش را به خاطر ندارم. یکدفعه تمام روح و جسمم به هم ریخت و داشتم دیوانه میشدم و از آن به بعد هم هیچوقت این قطعه را فراموش نکردم.
- * در مورد ماندگاری بیشتر کارهای قدیمی، آیا یک دلیلش میتواند تعداد کمِ آثار در آن دوران باشد؟
رضا: البته این اتفاق فقط مختص ایران نیست. در گذشته یک خواننده باید همهجوره زحمت میکشید تا یک کمپانی را راضی به سرمایهگذاری کند. اما الان با وجود فضاهای مجازی، دیگر مثل گذشته نیست. بعد از انقلابِ دیجیتال، همهچیز به خردهفرهنگ تبدیل شده است.
الان هر کسی که مجوز داشته باشد، به راحتی میتواند آهنگش را در سایت شما بگذارد و در همه دنیا شنیده شود اما در گذشته اینجوری نبود. منبعی وجود نداشت که خواننده آهنگش را آنجا قرار دهد تا در همه جهان شنیده شود.
علی: این اتفاقات به سلیقه هم مرتبط است. موسیقی پاپ این سالها از سلیقه من دور شده. شاید نسل بعدی بهتر شود اما الان موسیقیها کلاً شبیه هم شده و کمتر میتوانی موسیقی خوب بین آنها بشنوی. بهخاطر اینکه استفاده از موزیک عوض شده است. الان موزیک برای این ساخته میشود که فقط بتوانی با آن پارتی کنی!
- * شما فکر میکنید ممکن است دوباره روزگار تغییر کند و آدمها به جای فعالیت در فضای مجازی، دوباره به سمت کتاب خواندن و معاشرت برگردند؟
علی: به خاطر اینکه مجبور بودند و راه دیگری نداشتند. اما الان شما برای هر سوالی که در ذهن داشته باشید، میتوانید پاسخاش را در مقاله تخصصی به راحتی مطالعه کنید.
رضا: از زمانی که علی کوچک بود تا الان، همیشه سعی کردهام حرفش را متوجه شوم؛ چون اینجوری میتوانم بهروز باشم. من در تئاتر یا سینما یا هر جای دیگری، بیشتر با جوانها سر و کله میزنم تا همسن و سالهای خودم. چون هم سن و سالهای من، بیشتر سوالات، در ذهنشان جواب داده شده؛ در حالی که ذهن جوان پر از سوال است.
- * در هنر ایران پدر و پسرِ هنرمند زیادند. برخی همسو با هم و برخی در جهتهای مختلف. شما بیشتر علی را هدایت کردهاید یا اجازه دادهاید خودش مسیرش را انتخاب کند؟
- * درباره تجربههای مختلف شما در حوزه هنر و همچنین به خطر افتادن جایگاهتان در حوزه سینما صحبت کردیم که گفتید نظر دیگران مهم نیست و شما کار خودتان را میکنید. در مورد دیگران مثل مهران مدیری، حامد بهداد و... که وارد عرصه خوانندگی شدهاند هم همینقدر دموکراتیک برخورد میکنید؟ وقتی موسیقی آنها را میشنوید، چه نظری دارید؟
- * خوانندگی حرفهای است که از رشتههای فرهنگی، ورزشی و... دوست دارند به آن سرک بکشند.
- * اتفاقاً تجربه نشان داده که آلبوم چنین هنرمندانی، به صرف معروف بودنشان در یک حیطه دیگر معمولاً با استقبال مواجه نشده است.
- * اگر آلبوم خوبی باشد، چهطور؟
رضا: گاهی اوقات صدای بعضیها فقط برای خواندن در یک مهمانی خوب است اما فکر میکنند برای همین، باید آلبوم هم بدهند. مدتها پیش یک آهنگساز که خیلی هم دوستش دارم، به من گفت اگر بخواهی آلبوم بدهی، من با توجه به صدای تو یک موسیقی مینویسم که راحت از پس اجرای آن بربیایی و مطمئن باش که آلبوم خوبی هم خواهد شد. من هم گفتم من در سن و سالی هستم که دیگر فریب این حرفها را نمیخورم. بعد یک قسمت را با هم ضبط کردیم و او هم با دستگاه آن را تیون کرد و گفت ببین چهقدر خوب است. من هم گفتم صدای من که خوب نیست، این چیزی که تو درست کردهای ممکن است خوب باشد.
- * البته برعکس آن هم هست و گاهی خوانندهها هم به خاطر مشهور بودن در دنیای موسیقی، هوس میکنند بازیگری را هم تجربه کنند.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : یکشنبه 29 اسفند 1395 - 08:50
دیدگاهها
چه عکسهای خوبیه
درود بر اقای کیانیان
مایکل جکسون فقید و نابغه اصلا قابل مقایسه با یانی نیست
من هم هیچ وقت یانی را نفهمیدم
ایول خیلی صحبتاش خوب بودن. بخصوص درباره اونایی که موسیقی سنتی رو مقدس میشمارن
موسیقی ایرانی ما هم بسیار زیباست
چه خوب بود :)
یانی» تم میسازد و بعد تنظیمکنندهها آن تم را تبدیل به چیزی میکنند که ما میشنویم????????????!!!!!!!!! کدوم نابغه ای این حرف رو زده؟ مگه کنار یانی نشسته دیده چه جوری آهنگ میسازه؟ چرا از روی توهم نظر میدید آخه؟ قضاوت کردن تو ذات بعضی هاست متاسفانه. دست خودشونم نیست.
آهنگ جدید محسن یگانه منتشر شد ولی شما خوابین فکر کنم. اگه آهنگاشو منتشر نمیکنید غلط میکنید راجع بهش پست میذارین
چه نگاه جالبي داشت. مرسي
چه كل كل بامزه اي داشتن:)
افزودن یک دیدگاه جدید