گفتاری در باب موسیقی تلفیقی این روزهای ایران و قیاس آن با موسیقی فیوژن جهان
هر چه دوست داری باش؛ اما خودت باش
[ آرش پژند مقدم - نوازنده ]
موسیقی ما - بدیهی است که ما در موسیقی فیوژن، نسبت به اکثر نقاط دنیا تازهکار هستیم و برای همین در این سالها، بیشتر شاهد شکلگیری قدمهای اولیه در این سبک بودهایم. البته ممکن است در تاریخ موسیقی ایران اتفاقاتی هم رخ داده باشد اما چون هیچوقت تبدیل به یک حرکت منسجم و پیوسته و همچنین دغدغهی جمعیِ تعداد زیادی از موزیسینها نشده، نتوانستهایم شاهد حرکت ویژهای در این زمینه باشیم. ما تازه اول راهیم و کمکم شاهد وقوع یکسری اتفاقات قابلتحسین هستیم که آن هم به دلیل پیگیری مداوم افراد علاقهمند به این از سبک از موسیقی است. البته برای اینکه این موسیقی شکل پختهتری به خود بگیرد، زمان بیشتری باید بگذرد؛ هرچند که من عقیده دارم افرادی که میتوانند این کار را در ایران انجام دهند، در این زمینه کمکاری میکنند.
قبل از ورود به این موضوع، همین ابتدا بگویم که تمام موسیقیهایی که در ایران تولید میشوند، به نوعی تلفیقی هستند؛ تلفیق فرهنگ ما ایرانیها با سبک و سیاقی که آنها را اجرا میکنیم و چون امروزه از سازها و فرمهای مختلف جهانی هم در موسیقی استفاده میشود، فرهنگ ایرانی با آنها آمیخته شده و به نوعی میتوان آنها را تلفیقی دانست.
منتها صحبت ما در اینجا بهطور خاص درباره موسیقی فیوژن است و این موسیقی هم طبق تعریف بینالمللی، در اصل، ترکیب موسیقی جَز با دیگر موسیقیها است که اولینبار به شکل ترکیب جَز و راک اتفاق افتاد. ما از معنای «لغوی» فیوژن در فرهنگ موسیقایی خودمان استفاده کرده و نامِ کنار هم قرار گرفتن موسیقی ایرانی و موسیقیهای جهانی را فیوژن گذاشتهایم؛ در صورتی که این با تعریف بینالمللی آن مغایرت دارد.
آنچه که ما بیشتر در عرصه موسیقی ایران میشنویم، در حقیقت «وُرلد موزیک» است؛ یعنی موسیقی جهانی که شاید لقب درستتری برای موسیقیهایی شبیه به «میلاد درخشانی» و امثال او باشد و باید تفاوتی بین آنها و مثلاً موسیقی «داماهی» قائل شد؛ چرا که در «داماهی»، این جریان کمی به شکل و شمایل بینالمللی فیوژن نزدیکتر است که آن هم به دلیل حضور دارا دارایی و حمزه یگانه رقم خورده. نمونه دیگر در این زمینه، گروه «دارکوب» که البته خیلی قصدی برای تلفیقی بودن ندارد؛ یعنی ما وقتی در حال آهنگسازی برای آن هستیم، چارچوب موسیقی تلفیقی برای آن مشخص نمیکنیم. خاصیت گروه این است که وقتی افراد دور هم جمع میشوند، طبق سلیقههای موسیقایی و تواناییهایشان، از ابتدا به سمت تلفیقی بودن میروند.
جا افتادن موسیقی تلفیقی در ایران، مستلزم سپری شدن زمان بیشتری است و بیشتر از اینکه دغدغه حدس زدن سرانجام این موسیقی را در ایران داشته باشیم، باید صبر کنیم تا ببینیم چهقدر میتواند جذاب جلوه کند و مخاطب را به سمت خود بکشد که اگر این اتفاق بیفتد، نشاندهنده یک تغییر فرهنگی است؛ چرا که این نوع موسیقی، باعث شده موسیقی ایرانی به مخاطبان شناسانده شود و این استقبال مخاطب هم نشان میدهد استفاده از رگههای موسیقی ایرانی برایشان مهم است.
اتفاقی که حدوداً ده، پانزده سال پیش در موسیقی ایران افتاد، درست خلاف این بود؛ کسی به دنبال این نبود که به موسیقیاش هویت ایرانی ببخشد و بیشتر دغدغه پذیرفته شدن در عرصه بینالملل را داشتند. برای همین بیشتر به سمت موسیقی غیرایرانی رفتند. ولی من فکر میکنم به خاطر سفرهایی که خیلی از موزیسینها در همین ده پانزده سال اخیر به خارج از ایران داشتهاند، واقعیت ماجرا برایشان مشخص شده و فهمیدهاند که اگر بخواهند در همان عرصه هم خودشان را مطرح کنند، ناچارند هویت ایرانی خود را حفظ کنند تا بتوانند زودتر دیده شوند و موسیقیشان هم جذابتر جلوه کند. در حال حاضر، «حبیب مفتاحبوشهری» تا حدودی این اتفاق را در عرصه بینالملل تجربه کرده و محسن شریفیان هم این موسیقی را به شکل اصیلتری در دنیا تبلیغ میکند.
جریان دیگر، قرار گرفتن هنرمندانی از دو فرهنگ مختلف کنار یکدیگر است؛ مثل کارهایی که «پیتر گابریل» با «نصرت فاتحعلیخان» یا «جرج هریسون» با «راوی شانکار» انجام داده است. میان موزیسینهای ایرانی، علاوه بر کسانی که نامشان را عنوان کردم، کیهان کلهر هم این کار را انجام داده اما کمتر شاهد این نمونهها بین هنرمندان ایرانی هستیم. دلیلش هم این است که طبیعتاً یک نفر باید ابتدا در عرصه بینالمللی مطرح شود که خودش پروسه زمانبَری است اما حضور در فستیوالهای بینالمللی، قطعاً این پروسه را کوتاهتر میکند و ممکن است باعث شود در همان فستیوالها از آنها دعوت به همکاری شود. خروجی این نوع موسیقی البته لزوماً فیوژن نیست و بیشتر به «وُرلد موزیک» گرایش دارد. به نظرم زیبایی ترکیبهایی از این دست، این است که میفهمیم علیرغم تمام تفاوتهای جغرافیایی و فرهنگی، هنرمندان زبان مشترکی به نام «موسیقی» دارند که به واسطه آن، هر کس با هر فرهنگی میتواند حرف طرف مقابل را متوجه شود.
وقتی این نوع همکاریها در بداههنوازی شکل میگیرد، شاید ارزش زیباشناختی خیلی عمیقی نداشته باشند اما وقتی دو نفر با یکدیگر موسیقی میسازند و این تلفیق را در آهنگسازی شکل میدهند، قضیه متفاوت است. در این زمینه هم -به دلیل عدم حضور ما در فستیوالهای بینالمللی به شکل فعال و گسترده- خیلی شاهد اتفاقات مهمی نیستیم. بههرحال فراموش نکنیم از زمانی که موسیقی در ایران جان دوباره گرفته، بیست سال بیشتر نمیگذرد و اگر تعلیمات آن و همچنین شکل اجرایی موسیقی خیلی منظمتر پیش میرفت، طبیعتاً الان شاهد موسیقی پیشرفتهتری در ایران بودیم؛ اما چون همه در یک برهه دور خودشان چرخیدهاند، خیلی از وقتمان هدر رفته و به همین دلیل، هنوز شاهد حضور گسترده آرتیستهای قَدَری که بتوانند در عرصه بینالملل چنین درخششی داشته باشند، نیستیم.
این روزها تنوع این نوع گروهها زیاد شده که البته طبیعی است؛ شما تا کجا میخواهید با صدای یکنواخت یک گروه ادامه دهید؟ همیشه یک نفر میآید و چیزهایی به آن صدا اضافه یا کم میکند و ورژن جدیدتری را ارائه میدهد. مشکل ما این است که معمولاً این گروهها یکییکی مطرح و یکییکی هم حاکم میشوند. اما خوشبختانه این اتفاق رو به کمرنگ شدن میرود و این روزها در آن واحد، چند گروه موسیقی تلفیقی مخاطبان زیادی دارند. خوشبختانه دیگر همه به سمت یک گروه خاص نمیروند و صرفاً از آن گروه الگو نمیگیرند که این اتفاق، باعث ایجاد تنوع و بالا رفتن تعداد مخاطبان و در نتیجه، رونق گرفتن این شکل از موسیقی میشود.
در اینصورت، قطعاً کسانی که دغدغه این نوع از موسیقی دارند، نقطه امنی برای ارائه کارهایشان پیدا میکنند و با جدیتر گرفتن آن باعث میشوند سرمایهها به این سمت سرازیر شود تا به تداوم و ادامه حیات آن کمک کند. آهنگسازیها قویتر میشود و پتانسیلهای بیشتری به وجود میآید و در آن صورت است که میتوانیم بگوییم چندین گروه مختلف داریم که در عرصه بینالمللی حرفی برای گفتن دارند.
البته فراموش نکنیم که این پروسه، زمانبَر است و امیدوارم هنرمندان صبر و تحمل داشته باشند و به دلیل رو آمدنِ موجهای دیگر، تمرکزشان را از روی دغدغههای شخصی خود بر ندارند و صرفاً برای بهروز بودن، به سمت و سوی دیگری نروند. متأسفانه ما در خیلی از زمینهها جَوزده عمل میکنیم و تا موجی به راه میافتد، بدون ژرفاندیشی، سوار آن میشویم. اگر به تلفیق به عنوان یک موضوع باارزش نگاه نکنیم، مطمئناً اتفاقات بهتری در انتظارمان خواهد بود. وقتی این موضوع تبدیل به ارزش میشود، عده زیادی میخواهند در آن عرض اندام کنند که معمولاً هم ناکام میمانند!
در این میان گروههایی هم مثل «چارتار»، «پالت»، «دنگشو» و... هستند که خب تعداد مخاطبانشان بیشتر از گروههایی مثل «دارکوب» و «داماهی» است. جای خوشحالی دارد که این نوع موسیقی -که رگههای موسیقی ایرانی، بهخصوص در آواز آنها شنیده میشود- توسط این تعداد مخاطب پذیرفته شده و جلب توجه میکند. چرا که این اتفاق میتواند به نوعی راه را برای موزیکهای تلفیقی باز کند. گوش عامه مردم به این اِلِمانهای ایرانی عادت کرده و با آنها احساس نزدیکی میکنند و دوست دارند در انواع مختلف موسیقی (از جمله متال و راک) هم آن را بشنوند.
حالا در موزیک راک -که خودم سالها این سبکها را هم کار کردهام و هم از بچگی گوش دادهام و میدانم از کجا آب میخورد- این غریب بودنِ اِلِمان ایرانی میتواند باعث شود مخاطب، آن موسیقی را پس بزند. این گروهها جریان دیگری را برای خودشان به وجود میآورند. به نظر من باید آنقدر در موسیقی تنوع ایجاد شود که مخاطب به راحتی بتواند گروه مورد علاقهاش را پیدا کند؛ آنوقت است که افراد میتوانند از موجهایی که در هنر پدید میآیند، دور شوند و دغدغه اصلیشان، ارائه چیزی شود که واقعاً هستند.
اساساً موسیقی فیوژن و وُرلد موزیک، جزء موسیقیهای پرمخاطب دنیا نیستند. امروزه به دلیل وجود ماهواره، اینترنت و ارتباط بیشتر فرهنگها با یکدیگر، پیگیری فرهنگهای دیگر برای مردم جهان مهمتر از قبل شده اما 40، 50 سال پیش چنین چیزی نبود و در دنیا عمدتاً یک فرم موزیک آمریکایی حاکم بود. در حالی که الان داستان محلی شده؛ یعنی نباید منتظر باشیم تا ببینیم در فلان کشور چه اتفافی میافتد و ما هم همان را انجام دهیم. هویت فرهنگی هر ملت ارزش بیشتری پیدا کرده و به همین خاطر، این فرهنگ در موسیقیها پررنگ شده است.
امروز میبینیم که در کشوری مثل ترکیه، موسیقی جَز، متال یا فانک با هویت ترکیهای وجود دارد. آنها توانستهاند مستقل عمل کرده و هویت خودشان را حفظ کنند. اما در ایران، هنوز به شکل مطلوبی شاهد این اتفاق نبوده و تازه داریم به سمتی حرکت میکنیم که دنیا چندین دهه قبل به سوی آن رفته است. هرچند شاید دیر باشد، اما خوشبختانه در حال شکلگیری است و میتواند در بازتاب فرهنگ یک ملت و شناساندن هنر دیرینه ایرانی، تأثیر بهسزایی داشته باشد.
دراین روزگار، موسیقی کل دنیا دارند با هم ترکیب میشوند؛ یعنی حد و مرزها در حال از بین رفتن است که این میتواند خصوصیت هنر پستمدرن باشد؛ یعنی همان چیزی که در دنیا حاکم شده است. این فرهنگ به شما میگوید هر چه دوست داری باش، اما خودت باش. خوشبختی در هنر زمانی اتفاق میافتد که احساس کنی توانستهای آنچه در وجودت هست را به بهترین شکل در آثارت بروز دهی. بنابراین نهایت چیزی که هر کس در هنر میتواند به آن دست پیدا کند، خودِ واقعیاش است. من فقط میتوانم یک چیز را درباره آینده بگویم و آنهم اینکه ما در حال حرکت به سمتی هستیم که یاد بگیریم به شکل بهتر، دقیقتر و زیباتر، خودمان باشیم.
منبع:
اختصاصی موسیقی ما
تاریخ انتشار : چهارشنبه 11 مرداد 1396 - 08:34
افزودن یک دیدگاه جدید