کنکاشی در فضای حاکم بر مدیریت فرهنگی کشور
مدیران شگفتانگیز موسیقی ایران
[ علی مغازهای - منتقد و پژوهشگر موسیقی ]
چندی پیش در یکی از جلسات «دیدبان موسیقی ایران» بحث جالبی در گرفت که میتوان کلیت آن را زیرِ تیتر «معجزهی مدیران» یا «مدیران شگفتانگیز موسیقی ایران» شرح داد. قضیه این بود که طبق مانیفست دیدبان، گفتیم موارد مثبت از تصمیمات و اقدامات مدیریتی نهادهای دولتیِ متولیِ امور موسیقی را فهرست کنیم تا به مرور، برای تقویت توان مدیریت موسیقی و تشویق مدیران این حوزه و ترغیبشان به تصمیمگیریهای سازنده و پرهیز از اقدامات انفعالی بپردازیم. با این امید که به افزایش آمار فعالیتهای مفید ثمربخش بینجامد.
مدتی اندیشیدیم و هرچه بیشتر فکر کردیم، مطمئنتر از پیش باور کردیم که هیچ اقدام درست و سالمی پیدا نمیشود که بتوان از آن قاطعانه دفاع کرد. در واقع، هیچ موردِ درخور توجهی به ذهن و نظرمان نرسید که در مدیریت موسیقی کشور در جریان باشد. با تأمل بیشتر، دیدیم مشکل حتی از این فراتر میرود و بحث استعفای مدیرانی پیش میآید که قصد داشتند بتوانند کارهای سازنده انجام دهند و یا دستکم قصد داشتند که کارهای مخرب انجام ندهند.
اگرچه که با وارد کردن گزارهی اخیر، وضعیت بهطرز غریبانهای بغرنج میشود؛ اما حتی اگر بپذیریم فضای حاکم بر مدیریت موسیقی کشور، صُلب و کنشگریز است، این وضعیت استثنایی همچنان مانع از توقعاتِ بهجا و نارضایتیِ بهحق هنرمندان موسیقی ایران نمیتواند باشد. و اینجا بحث فلسفی و آرِنتی میشود که مسئولیت فردی در دورانهای خاص، بسیار عمیقتر و جدیتر میشود که بحثی سرنوشتساز است و مفصل.
اما چرا و چگونه است که نمیتوان سکوی عزیمتی برای دفاع از عملکرد مدیران مسلط بر موسیقی کشور پیدا کرد؟ جدا از یک دلالت، یک امر گفتمانی و یک نظم مسلط، یک امر فردیِ ناشی از ایدهی کارمند فرمانبُردار و مطیع یا مُنقاد است که سالهاست با انتخاب یا بهکارگماری کارمندان کتوشلواریِ یقهسفید برای ادارهی سکان موسیقی و خویشاوندسالاری و زدوبند درونسازمانی، در و پنجرههای هرگونه خلاقیت و رویکردهای سازنده و روبهجلو در عرصهی مدیریت موسیقی بسته و چفت و قفلوبستدار شده وگویی کلیدش را هم بعضیها قورت دادهاند!
در چنین حالتیست که مدیران -از فرط سستی و ضعف شخصیتی و اجرایی- با به میان کشیدن نوبتیِ پای استادان دانشگاه، به برخی از امور ساکن و راکد و کهنهفروشانهی خود، به قصد تولید آمار و بیلان، خود را پشت افراد بیرونی -بهخصوص دانشگاهیان محترم- پنهان میکنند و همزمان، ژست دموکراتیک گرفته و بر مدعای مدیریت و کارآمدیِ خود، برجهای پوشالیِ نو میفرازند.
خاصه که برخی از این مدیران دولتی -که خود را مدیر لایق و شایق هم میشمارند و میپندارند- ادعای هنرمندی نیز دارند و سالیان سال است که هر کدام، عضو چندین هیأتمدیره و هیأتامنا و رئیس و معاون چندین سازمان و نهاد موسیقی نیز هستند و بر هنرمندان، نام و هویتشان پوشیده نیست.
این مدیران، زخمهایی بهمراتب عمیقتر و کاراتر بر تن هنر موسیقی وارد میآورند و مصداق دو ضربالمثل حکیمانهی ایرانی شدهاند که یکی «دزد با چراغ» از حکیم سنایی است و دیگری «خاله خرسه»ی مثنوی مولوی! این مدیران، برای اثبات یا تثبیت خود، مانعی عظیم بر سر راه هنرمندان هستند و وجودشان، جز رنجوری و فرتوتیِ هنرمندان هیچ حاصلی نداشته و به قول «اخوان»، یک جوانهی ارجمند از هیچ جاشان رشد نکرده و نخواهد کرد.
من این همه را «معجزه و شگفتی مدیریت موسیقی کشور عزیزمان ایران» مینامم؛ مدیرانی که دستاوردشان هیچ بوده؛ اگر ناکامی و بیچارگی موسیقی و هنرمندان موسیقی نخوانیماش.
منبع:
اختصاصی سایت «موسیقی ما»
تاریخ انتشار : دوشنبه 3 خرداد 1400 - 14:40
افزودن یک دیدگاه جدید