اون روزا آفتاب - 3
«محمد صالحعلا» از موزیسینهایی که دوستشان دارد میگوید... قسمت دوم؛ ناصر چشم آذر
موسیقی ما - «محمد صالحعلا» - شاعر، ترانهسُرا و هنرمند- در برنامهی «اون روزا آفتاب» به تهیهکنندگی سایت «موسیقی ما» دربارهی موسیقیدانانِ مورد علاقهی خود میگوید. او در اولین برنامه از این سلسله برنامه، از «ناصر چشم آذر» گفته است.
از آن روز که «محمد صالحعلا» با موتورسیکلتش رفت پیشِ «ناصر چشمآذر» و کاستِ «زائر» را گذاشت توی دستگاهِ ضبط تا او آن ترانهی جاودان را بگوید، زلفش گره خورد به «محمد صالحعلا»، آنقدر که «در اون روزا آفتاب» با بغضی پنهان از او بگوید و بگوید که آنقدر با او دوست بوده که بیشترِ عمرشان را با هم قهر بودهاند که آدم فقط با کسی قهر میکند که خیلی دوستش داشته باشد و در قهر است که آدم مدام به «او» فکر میکند و آخر قهر است که «آشتی» رخ میدهد. زلفها اما همچنان به هم گره خورده تا یک روز «باد میوزد و میوه نمیداند زمان افتادن او امروز است»
از آن روز که «محمد صالحعلا» با موتورسیکلتش رفت پیشِ «ناصر چشمآذر» و کاستِ «زائر» را گذاشت توی دستگاهِ ضبط تا او آن ترانهی جاودان را بگوید، زلفش گره خورد به «محمد صالحعلا»، آنقدر که «در اون روزا آفتاب» با بغضی پنهان از او بگوید و بگوید که آنقدر با او دوست بوده که بیشترِ عمرشان را با هم قهر بودهاند که آدم فقط با کسی قهر میکند که خیلی دوستش داشته باشد و در قهر است که آدم مدام به «او» فکر میکند و آخر قهر است که «آشتی» رخ میدهد. زلفها اما همچنان به هم گره خورده تا یک روز «باد میوزد و میوه نمیداند زمان افتادن او امروز است»
افزودن یک دیدگاه جدید