سهشنبه، 4 اسفند 1394
خواننده:
آهنگساز:
ترانهسرا:
تنظیمکننده:
نوازنده:
سه تار:محمدرضا برزين، آكاردئون:مجيد راستبد، ويولون و آلتو:سپهر ارشادي، پيانو:نيما اوركي، ويولنسل:سوسن راد
میکس و مستر:
مهدی دریانی
تهیهکننده:
بنياد شعر و ادبيات داستاني ايرانيان
ضبط:
استوديو پُل
متن ترانه
ورق می زنم عشقو دیوان به دیوان
به تو می رسم با سرودی خیالی
نگاه من و تو بازم تازه میشه
توو افسانه ی پیرمرد شمالی
هوا سرده توو باغ بی برگی اما
بگو شعر،شورِ خراسان بگیره
به شَهرت میام ، شهری که پشت دریاس
که لبخند تو عطر کاشان بگیره
بدون تو دنیای من بی" فروغه"
صدام می زنی با غرورى زنانه
با "پروین" و "سیمین" ، به یادت می افتم
به دنیای تو می رسم عاشقانه
با مهتابی که شب توی کوچه مونه
به صبح ميرسونم خيابونو با تو
توي خواب و خلسه،مثِ قوي زيبا
نفس ميكشم عطر بارونو با تو
ورق می زنم شعرو دیوان به دیوان
از این شهر روشن کسی رفتنی نیست
توو این خونه بارون همیشه به راهه
توو این خونواده کسی ناتنی نیست
چه شبها که با "آتشی" گرم بودیم
توو دلتنگی "بامداد"من و تو
طنین دل انگيزِ دیدار با صبح
با تصویر روزای شاد من و تو
چه روز و شبايي گذشتن كه يك شب
تو فال تو و "شهریار" تو باشم
منِ "منزوی" آرزوم بود پاییز
"بهار" تو باشم ، کنار تو باشم
ورق می زنم شعرو دیوان به دیوان
از این شهر روشن کسی رفتنی نیست
توو این خونه بارون همیشه به راهه
توو این خونواده کسی ناتنی نیست
جنون غزل هر نفس تازه ميشه
یه "قیص"ر توو این کوچه ها بی قراره
توی شرجی شعر "سلمان" می مونم
نفس می کشم ، زنده میشم دوباره
با حرف "صلاحي" غم از یادمون رفت
غزل خوندی از "مشفق" و شب سحر شد
توو اوج کلام "اوستا" که بودیم
هوای دم صبح ما تازه تر شد
دم صبحه دبوانُ باید ببندم
باید رهسپار جهان تو باشم
نميخوام مدال جهاني بگيرم
میخوام تا ابد "قهرمان" تو باشم
ورق می زنم عشقو دیوان به دیوان
از این شهر راوشن کسی رفتنی نیست
توو این خونه بارون همیشه به راهه
توو این خونواده کسی ناتنی نیست
به تو می رسم با سرودی خیالی
نگاه من و تو بازم تازه میشه
توو افسانه ی پیرمرد شمالی
هوا سرده توو باغ بی برگی اما
بگو شعر،شورِ خراسان بگیره
به شَهرت میام ، شهری که پشت دریاس
که لبخند تو عطر کاشان بگیره
بدون تو دنیای من بی" فروغه"
صدام می زنی با غرورى زنانه
با "پروین" و "سیمین" ، به یادت می افتم
به دنیای تو می رسم عاشقانه
با مهتابی که شب توی کوچه مونه
به صبح ميرسونم خيابونو با تو
توي خواب و خلسه،مثِ قوي زيبا
نفس ميكشم عطر بارونو با تو
ورق می زنم شعرو دیوان به دیوان
از این شهر روشن کسی رفتنی نیست
توو این خونه بارون همیشه به راهه
توو این خونواده کسی ناتنی نیست
چه شبها که با "آتشی" گرم بودیم
توو دلتنگی "بامداد"من و تو
طنین دل انگيزِ دیدار با صبح
با تصویر روزای شاد من و تو
چه روز و شبايي گذشتن كه يك شب
تو فال تو و "شهریار" تو باشم
منِ "منزوی" آرزوم بود پاییز
"بهار" تو باشم ، کنار تو باشم
ورق می زنم شعرو دیوان به دیوان
از این شهر روشن کسی رفتنی نیست
توو این خونه بارون همیشه به راهه
توو این خونواده کسی ناتنی نیست
جنون غزل هر نفس تازه ميشه
یه "قیص"ر توو این کوچه ها بی قراره
توی شرجی شعر "سلمان" می مونم
نفس می کشم ، زنده میشم دوباره
با حرف "صلاحي" غم از یادمون رفت
غزل خوندی از "مشفق" و شب سحر شد
توو اوج کلام "اوستا" که بودیم
هوای دم صبح ما تازه تر شد
دم صبحه دبوانُ باید ببندم
باید رهسپار جهان تو باشم
نميخوام مدال جهاني بگيرم
میخوام تا ابد "قهرمان" تو باشم
ورق می زنم عشقو دیوان به دیوان
از این شهر راوشن کسی رفتنی نیست
توو این خونه بارون همیشه به راهه
توو این خونواده کسی ناتنی نیست
دیدگاهها
با تشکر از اهورای عزیز و جناب سلیمانی که به زیبایی و دلنوازی یاد گذشته ها را در این اثر زنده کردند.
افزودن یک دیدگاه جدید