پاسخ امین موسوی به جوابیهی سجاد پورقناد در مورد ناظریها
اگر مرغ هوایی این قفس چیست؟
موسیقی ما - با فاصله بسیار کمی از انتشار جوابیهی بنده بر مطالبی که آقای سجاد پورقناد به ناظریها نسبت داده بودند، ایشان جوابیه ای را در سایتها منتشر نمودند که متاسفانه بازهم در آن چیزی جز کینه، نا آگاهی و اصالت بخشیدن بر سلیقه شخصیشان دیده نمیشود. البته این در صورتی است که رفتار ایشان را از همان ابتدا با دید مثبت بنگریم (ما هم که سالهاست تفنگها را زمین انداختهایم و دید مثبتی یافتهایم!) در غیر اینصورت چنین پایمردی (!) در غرضورزی را، آنهم در این شرایط بحرانی سیاسی، هنری و اجتماعی را باید به ویژگیهای ایشان اضافه کرد. در این آشفتهبازار که به ضرورت، هنرمندان و منتقدان باید پیشازپیش در کنار هم باشند و دستبهدست بدهند، اصرار بر تخریب و اعمال بدبینی، جز ضرر به موسیقی و فرهنگ، چه ثمری خواهد داشت؟
بر اساس همین اصل، بنده هم چون از همان ابتدا، از جوابیه و این قبیل مشغولیات، فراری بودهام و همواره حقیقت را آفتابی میدانم که تا ابد پشت ابرها نخواهد ماند، از سر جوانی، باز هم بیصبری نشان داده، اراده کردم، باز هم طوفانی به راه بیاندازم تا آفتاب مجال خودنمایی بیابد.
در مطلب آقای پورقناد عزیز، باز هم چند سوءتفاهم، آن هم از نوع بنیادین (و چنین که پیداست با ریشههای عمیق(!)) دیده میشود:
1. ایشان در ابتدای مقالهشان، باز هم دربارهی مدرک حافظ ناظری شبهاتی وارد فرمودند. اگر حتی فرض را هم بر این گذاریم که حافظ ناظری مدرکی ندارد و خودش و پدرش دروغگو هستند، آیا صحیح است که در مخدوش کردن آبروی اشخاص چنین اصرار داشته باشیم؟
چنین است که بیاینکه خود متوجه باشیم، دست به نابودی هنر و زیبایی هنرمندان میآلاییم و دید مردم را به هنرمندان بدبین میکنیم و همین چند مخاطب باقیمانده و گریزپای موسیقی سنتی را از دست می دهیم و بهانه به دست کیهانیان نا زیبا و بحران پسند دهیم...
گرچه داشتن مدرک حافظ ناظری بدیهی است.
اگر جناب پور قناد کمی روح پژوهشگری و دقت، که در وجود هر منتقد می باشد، دارا بودند، باید در لینک زیر http://www.newschool.edu/alumni/Images/MannesSpring2008.pdf
و در صفحه دهم، کلمه ALIUMNI NEWS را مشاهده می کردند که با مراجعه به دیکشنری معنی جز معنی اخبار فارغ التحصیلان را نمی دهد و البته با کمی دقت بیشتر، باید به این پی می بردند که این لینک، لینکی از دانشگاه مانز به آدرس http://www.newschool.edu/
هست و " composition"معنی جز رشته آهنگسازی نمی دهد.
و البته اگر از همان ابتدا کمی جستجو می کردند می توانستند آدرس اینترنتی این دانشگاه را بیایند و با تایپ کردن کلمه ""HAFEZ NAZERI در جستجوی سایت دانشگاه، این صفحه را پیدا کنند، ولی من همچنان در عجبم که باز هم دانشجو بودن حافظ ناظری را در این دانشگاه نفی می کنند.
بنده و دوستان بنده هم تا به حال نتوانستیم دسترسی به حافظ ناظری داشته باشیم و اگر این متن را نوشتم، به خاطر این بود که نتوانستم ریختن آبروی هنرمندی را به ناحق تحمل کنم و تنها کاری که کردم این بود که مثل یک شخص عادی در اینترنت گشت زدم تا بتوانم مدرکی را برای تحصیلات حافظ ناظری بیابم. همان کاری که جناب پور قناد می توانستند از همان ابتدا انجام دهند تا مسبب این جوابیه های بیشتر خنده دار و کینهانگیز و کش دار نشوند.
مدرک بنده دلیلی بر داشتن مدرک فوقلیسانس حافظ ناظری نیست، ( خود بنده هم هیچ گاه نگفتم حافظ فوق لیسانس دارد) بلکه تنها نشان دهنده این است که حافظ در این دانشگاه معتبر تحصیل کرده و صحبت های مقالهنویس بیپایه است، حال مدرک اصلی و رسمی را امیدوارم خود حافظ ناظری نشان دهد تا ایشان مطمئن باشند که حتی این سایت هم جعلی نیست که از دید مفتشانه و شکاکانهی جناب پور قناد، حتی این هم بعید نیست.
2. در مورد صحبت های بعدیشان که اشاره میکنند که نگرانیشان از ارائهی کارهای قدیمی نیست بلکه ارائه کارهای ضعیف است، که به نظر بنده و همچنان کسانی که در کنسرت ها حضور داشته اند و یا قسمت هایی از کنسرت ها را به صورت تصویری دیده باشند، بعید میدانم تصانیفی مانند " قفل زندان بشکنم" یا " بالا روم" یا " به سامانم نمی پرسی" (اجرا شده در کنسرت سعدآباد) یا " باز آمدم از پیش آن یار آمدم" یا "مرا گویی چه سانی من چه دانم" (این تصنیف در کنسرت نیاوران اجرا شد که با تصنیف قطعهی آخر آلبوم مولویه متفاوت است) و ... را کارهای ضعیفی بدانند که اتفاقا کارهای بسیار متفاوت و قویای هستند، و جزو آهنگ هایی که هیچگاه پخش نشدهاند و اتفاقا عامل موفقیت ناظریها در تور آمریکا، به همراهی ارکستر ازنابروک، با نوازنده های 2 ساز غربی چلو و ویولا، و دمام هندی اجرای همین قطعات بود که هیچگاه منتشر نشدهاند و بنده هم به صورت محدود و کم کیفیت؛ در سایت یوتیوب یافتهام.
هفتهنامه لسآنجلس ویکلی از میان 300 کنسرتی که هر هفته در شهر لسآنجلس برگزار میشود، کنسرت حافظ ناظری را انتخاب کرد و در مقالهای که در هفته آخر ماه آگوست 2007 چاپ شد، نویسنده او را بالاتر از پاواروتی دانسته است و می نویسد: «محدوده صدای ناظری حتی برای کسانی که زبان او را نمیفهمند، از ورای تجربیات معمولی موسیقی میگذرد و تجربهای پراحساس را برای شنونده به ارمغان میآورد.
ناظری مثل پاواروتی یک خواننده تنور نیست اما صدایش با انعطاف جادوییای که دارد، گاه در حد یک زمزمه میشود و گاه با حجمی بسیار زیاد شنونده را در خود غرق میکند. او مثل یک خواننده جاز، صدای خود را به خوبی با فراز و فرود شعر و موسیقی هماهنگ کرده و توانسته فضای صوتی خوبی را برای تصویرسازی با صدا برای شنوندگان فراهم کند».
همین آثار ناظری هستند که باعث آن همه جوایز شده که متاسفانه ما هیچ دسترسی به آثار نداریم و جناب پور قناد میگویند چرا ناظری آهنگهای تکراری میخواند در حالی که عیب ناظریها این هست که زود به زود آهنگ جدید اجرا میکنند و آثار قبلی را منتشر نمی کنند، که در همین کنسرت اخیرشان در فرانسه که با همراهی عالم قاسماف بوده است باز هم آثار جدیدی مربوط به فردوسی اجرا شد که ما همچنان دسترسی به آنها نداریم، تازه این مربوط به کنسرت هایی هست که اخبارشان در داخل منتشر می شود و میتوان تصاویری از کنسرت را در یوتیوب دید که متاسفانه ما نمیدانیم در بقیه کنسرتها چه آثار جدیدی از استاد ارائه میشود.
3. در قسمت بعد صحبت هایشان باز هم ناظری ها را به شهرت طلبی متهم می کنند، که باز هم این صحبتشان بیانصافی مطلق است. اگر هنرمندی عاشق شهرت باشد، همه چیزش را فدای میل نفسش که همان شهرت باشد میکند. حال اینکه اتفاقا استاد برعکس همهی امورش را فدای این میکند؛ تا بیشتر در انزوا بماند و کمتر در صحنهای حاضر شود ( که اگر استاد کمی در رسانه ها حاضر می شدند و در مورد برنامه هاشان بیشتر توضیح می دادند این بحث ها شروع نمیشد.) البته بدیهی است که نداشتن مدیریت قوی و لازم برنامهها، ضعف بزرگ استاد ناظری میباشد، که خودشان هم همیشه این مساله را قبول داشتهاند، و همین بیتوجهی به مسائل مادی و دنیوی نشان دهنده این است که هیچ گاه ناظری ها عاشق و شیفته شهرت و خود نمایی نبوده اند.
استاد ناظری با اینکه آهنگسازی بسیاری از قطعات آلبوم های قبلیشان مثل بعضی از قطعات یادگار دوست، در گلستانه و... را عهده دار بوده، ولی هیچ گاه برایشان مهم نبوده که نامشان در آلبوم به عنوان آهنگساز آورده شود، ولی با این حال جناب پور قناد ایشان را به شهرت طلبی متهم می کنند.
جناب پور قناد در قسمت دیگر صحبت هایشان خورده می گیرند که "چرا صفحه های وب در مورد حافظ ناظری زیاد می باشد" فقط سایت حافظ ناظری توانسته بالاترین بازدید کننده موسیقی نیویورک را داشته باشد. آن هم در شرایطی که هنرمندانی مثل استینگ و جان مایور هم در همان، صاحب فضا هستند. اما خود سایت اعلام كرده است که از نظر بازدیدکنندگان «My Space» سایت حافظ ناظری بالاترین تعداد بازدیدکننده را دارد. و آیا با این همه جوایز و یا روز نامگذاری به نام حافظ ناظری انتظار دارید تعداد وب هایی که نام حافظ ناظری در آن قرار دارد کمتر از 19000 باشد؟
اگر حافظ ناظری شیفته شهرت بود براحتی می توانست با تقلید از آثار پدرش و با ارائه کارهای سطحی هم به صورت تصویری هم در تیتراژهای سریال های تلویزیونی حضور داشته باشد، مانند بسیاری از خواننده های سنتی مثل علیرضا افتخاری یا سالار عقیلی و همایون شجریان که از این طریق شهرت بیشتری پیش مردم عامه یافتند. (البته بنده حضور در تلویزیون را نکته منفی نمیدانم.)
4. و در صحبت های بعدیشان در مورد جشنواره های فرانسوی و نشان شوالیه پوچیاتی مینویسند که از هیچ کس جز خودشان ساخته نیست؛ همین باقی مانده بود که نشان شوالیهی استاد ناظری را زیر سئوال ببرند که الحمدالله آن را هم چنین کردند! این کار نه تنها زیر سوال بردن استاد صفوت و وزیر سابق فرهنگ فرانسه و منتقدان و هنردوستان غربی است، بلکه زیر سوال بردن شخصیت های برجسته ای مثل دکتر حسابی و عباس کیارستمی است که نشان شوالیه در شاخه های دیگر هنری و علمی برای ایران کسب کردهاند، البته شما با مبتذل خواندن این نشان، نه تنها استاد ناظری بلکه روشن روان، استاد دهلوی، علیزاده و همچنین خانه موسیقی را هم زیر سوال میبرید، که امیدوارم پیام های تبریکشان را به استاد ناظری خوانده باشید، و باز هم برای اثبات وهمیات خود، تک اجرایی از دهها و صدها اجرای استاد را مثال می آورید که بدیهی است که افول و صعود یکی از مشخصه های اصلی هر هنرمندی می باشد، و در بین این همه اجرا شما بیانصافانه تنها یک اجرای ضعیف، که هر دلیلی میتوانسته داشته باشد، را مثال می آورید و اجراهای دیگر را به کل نادیده می گیرید، چرا کنسرت نیاوران و سعدآباد استاد ناظری را مثال نمی آورید؟ چرا کنسرت های دیگر ایشان در فرانسه و آمریکا را مثال نمی آورید؟ چرا اجراهای تصویری ناظری ها را در سالن اسکار مثال نمیآورید؟ آیا درست است که تنها با یک اجرا تمام زیبایی ها، قدرت و افتخارات یک هنرمند و ملت را نادیده گرفت؟ آیا این رفتار انسانی می باشد که تمام زحمات و تقد هایی را که شما نگاشته اید، فقط به دلیل یک غلط املایی در نوشتتان، بنده نادیده بگیرم؟ البته شما می توانید غلط املایی و نوشتتان را در سایت خودتان اصلاح کنید ولی اجرای زنده را هیچ گاه نمی توان عوض کرد.
البته این را هم باید متذکر شوم که مدال شوالیه در سه رده به هنرمندان اعطا می شود و استاد ناظری تنها خواننده ای از ایران هستند که دارای بالاترین نشان می باشند، البته در مورد داریوش صفوت که موسیقیدان هستند نمی دانم نشان شوالیه ایشان در چه سطحی می باشد.
5. درجایی دیگر انتقادی را به من در مورد به کار بردن واژه کلاسیک در مورد شاخه انتخابی بهترین اثر موسیقیایی سال وارد می کنید. که بنده تا حدودی این بی دقتی را می پذیرم، که بنده منظورم از واژه کلاسیک همان سنتی یا محلی هر اقلیم بود، اگر شما واژه classic را در لغتنامه بجویید، معنی جز سنتی و باستانی ندارد، که البته بیشتر افراد، واژه کلاسیک را در مورد موسیقی غربی می دانند در حالی که در اصل کلاسیک، معنی سنتی، بومی و باستانی می دهد. که البته بنده بهتر بود موسیقی بومی را به جای واژه کلاسیک می آوردم گرچه واژه کلاسیک هم واژه درستی بود.
در ادامه متاسفانه ایشان موسیقی سیاهان آفریقا، سرخپوستان آمریکا و موسیقی محلی و سنتی هر کشوری را موسیقی بدوی می نامند و اصولا به این نکته توجه نمی کنند که همهی آثار هنری سنتی تولیدی در کشور ما، در همان شاخه بررسی می شوند و تنها آلبومی که در این چند سال توانست بین آلبوم های ایرانی این افتخار را کسب کند آلبوم مولویه بوده است.
و باز هم در ادامه با اینکه من توضیح دادم،ولی ایشان فرق پروژه سمفونی رومی را با آلبوم مولویه درک نکرده اند، در هیچ کجا چه در ایران و چه در خارج از کشور آلبوم مولویه، سمفونی معرفی نشده است، بلکه آثاری که حافظ ناظری قصد داشته بوسیله نوازندگان غربی در ایران اجرا کند سمفونی معرفی شده بود.
6. در ادامه آقای پور قناد باز هم "منتقد" نبودنشان را به صورت کاملا آشکار به اثبات می رسانند. ایشان هنوز فرق "معنی لغوی" را با "تعریف" نمیدانند. ایشان هنوز آنقدر به کارشان ایمان ندارند که حتی به خودشان زحمت ندادند تا واژه symphony را در لغت نامه بجویند، که این لغت معنی جز "قطعه طولانی موسیقی به صورت همنوایی" نمی دهد و جالب است که ایشان دیکشنری بابیلون را مربوط به ولایت و منطقه ای نامعلوم می دانند.
7. در جایی دیگر ایشان باز هم بحث را در مورد رومی و بلخی ادامه می دهند، اولا آنگونه ایشان تصور می کنند ناظری ها در غرب همیشه مولانا را با رومی تنها به کار نمی برند، اگر نمی دانید بدانید که آلبوم شور رومی یا مولویه ای که در غرب منتشر شد بر روی سی دی اش این نوشته ها هک شده بود..
Commemorating the international year of mawlana jalal ad-din balkhi rumi
که ناظری ها مولانا را جلال الدین بلخی رومی معرفی میکنند.
در جایی دیگر جاب پور قناد می گویند همان گونه که نمی توان گوته را شیرازی نامید مولانا را هم باید بلخی نامید، جناب پور قناد! مولانا مثل گوته نبوده که ملیتش دقیقا مشخص باشد، کشور های زیادی به جز ایران و ترکیه خودشان را صاحب مولانا می دانند و من هم نمی خواهم وارد این جنگ شوم که مولانا رومی است، ترک است یا ایرانی، بعضی ها اعتقاد داشته اند چون مولانا در بلخ (ترکستان جنوبی) که فعلا مربوط مملکت افغانستان میباشد تولد یافته و زبان مادریاش ترکی و زبان دوماش دری بوده، طوریکه در ترکستان افغانستان، همه ترکی زبانان زبان دومیشان دری میباشد، بنابراین مولانا در اصل برای افغانستان است، و یا چون مولانا در قونیه زندگی کرده و در همانجا هم از دنیا رفته بنابراین مولانا برای ترکیه می باشد، و یا چون مولانا اشعارش به زبان فارسی هست و مدتی هم در ایران بوده بنابراین مولانا ایرانی هست، و یا چون در آن زمان قونیه ای که مولانا در آن زندگی کرده و وفات یافته تحت امپراتوری روم بوده بنابراین مولانا رومی هست. این ها استدلال هایی هست که هر طرف در اثبات صحبت های خود می آورند ولی نظر شخصی خود من این است که در ایام قدیم ترکیه و ایران و افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان و بسیاری از کشورهای دیگر یک کشور بوده اند و ریشه همه ما از یک وجود است پس بنابراین این جنگ ها و بحث ها بی مورد است، و باید کاری کنیم که اختلاف ها کمرنگ شود.
کاری که استاد ناظری می کنند دقیقا هم همین است که سعی می کنند این کینه ها و اختلاف ها را کم کنند، و بیشتر همان پیام مولانا که صلح و دوستی است را در اجراهاشان گسترش بدهند.
شخصیت های مهمی مثل بهمن قبادی(کارگردان)، عزت الله انتظامی (بازیگر)، حسین علیزاده، لوریس چکنواریان ، دان هكمن (منتقد لس آنجلس تایمز)، پیمان سلطانی، آلن ریچ (منتقد لس آنجلس ویکلیی)، چلبی( جزو نوادگان مولانا)، عبدالملک اوتاگین - مدیر کل فرهنگ شهر قونیه، «ترا نووا» مشاور فرهنگی رييس جمهوری فرانسه، ژرارد ویولت رئیس تئاتر شهر پاریس، کلارا خانس شاعره و مترجم اسپانیایی و صدها شخصیت دیگر با تمام اختلافاتشان در فرهنگ و قوم و دین و تخصص و سلیقه سیاسی و هنریشان اختلافات را فراموش می کنند، پای هنر استاد ناظری می نشینند و از زیبایی های دریای مولانا لذت می برند که در این مقال نمی گنجد تا نقل قول هایی از این شخصیت ها در مورد هنر ناظری بیاورم.
بخشي از توفيق ناظري در دريافت نشان شوالیه را بايد به آشنا ساختن اهل فرهنگ و علاقه مندان فرهنگ به مولانا راجع دانست. چنانكه خانم كلارا خانس ، شاعر و مترجم نامي اهل اسپانيا نيز دليل اصلي اشنايي اش با فرهنگ ايراني را به ديدن كنسرتي از شهرام ناظري مرتبط مي داند كه وي در اين كنسرت ابتدا شيفته صداي ناظري شد و سپس به دنبال اين رفت كه بداند وي چه مي خواند و بعد از آن از جمله طرفداران سرسخت مولوي و اصولا فرهنگ ايراني شد.
8. ولی متاسفانه به جای اینکه ما سعی کنیم شخصیت هایی مثل استاد ناظری را به جوانانمان معرفی کنیم، آقای پور قناد از هر نکته ای استفاده می کنند تا ناظری ها را تخریب کنند و بر سلیقه شخصیشان اصالت بخشند، از زیر سوال بردن مدرک حافظ ناظری و نشان شوالیه پدرش تا مبتذل خواندن جشنواره های فرانسوی و بدوی کردن موسیقی های سنتی ایران و جهان.
در جایی دیگر عنوان می کنند که قطعه ای که حافظ ناظری برای تنظیم به چکنواریان سپرده، همان پایان نامه فوق لیسانساش هست. واقعا من نمی دانم ایشان از کدام منبعی این صحبت ها را کرده اند، پایان نامه حافظ ناظری در مورد فردوسی بود که ملودی و آهنگسازی و تنظیم از خودشان بوده است و دو سال پیش هم پایان نامه ایشان تمام شده و کار جدیدشان با چکنواریان ربطی به پایان نامه ندارد. باید این را هم متذکر شوم که ملودی اکثر قطعات سمفونی رومی و پروژه فردوسی از خود حافظ ناظری می باشد نه پدرش، که اصولا برعکس بسیاری از هنرمندان سنتی کشور ما، بیشتر از آنکه حافظ دنباله روی پدرش باشد، پدر دنباله روی پسر هست، به این دلیل که هیچ گاه استاد ناظری در چند دهه فعالیت هنریشان آثاری به سبک و سیاق آثار اجرا شده در کنسرت هایی مانند سعد آباد، سالن كداك تئاتر لس آنجلس (سالن اسكار)، آتلانتا سمفوني و آلبوم مولویه نداشته اند.
9. در جایی دیگر ایشان ایراد می نمایند که آلبوم مولویه دم دستی می باشد. تعریف دم دستی بودن اثری چیست؟ تعریف من از دم دستی اثری این است که خالق اثر بدون توجه به رسالت خود و بدون توجه به سطح کار، اثری را فقط به دلایل مادی و زمانی خود، بدون به کار بردن وسواس خاصی منتشر کند. که این سوال را از شما دارم چرا در بین این همه آثار دم دستی که در داخل کشور تولید می شود، هیچ کدام نمی توانند اینگونه تاثیر گذار باشند و این همه جوایز در سطح خارجی کسب کنند؟
اگر بنده در نوشته قبلیام مثال هایی از افتخارات و جوایز کسب شده ناظری ها در سطح جهانی ارائه نمودم، نه به خاطر این بود که جشنواره ها و مخاطبان و هنردوستان غربی و شرقی ملاک اصلی قوی بودن اثری می باشند، بلکه به این دلیل بود که بدانیم غربی ها در آثار جدید ناظری ها زیباییهایی دیدند که در دیگر آثار هنرمندان ما کمتر دیده بودند. ایشان که کاملا به احساس، علاقه و تاثیری که ناظری ها در آلبوم جدیدشان بر جوانان داخل کشور گذاشتند بی توجه بودند. محدود جوانانی که خیلی هاشان اصلا موسیقی سنتی را نمی شناختند، کسانی که حتی بعضی هاشان قبل از این فقط علاقه مند به سبک هایی مثل پاپ و راک و متال بوده اند. پیش خود گفتم شاید ایشان که به راحتی شخصیتی مثل استاد ناظری را نفی می کنند، و عشق هواداران و دوستدارانش را هم در داخل کشور نادیده میگیرید شاید با افتخاراتی که ناظری ها در عرصه جهانی کسب کردند بتوانند بر سلیقه شخصیتان غلبه کنند که متاسفانه دیدم نتیجه به عکس داد.
در ادامه جناب پور قناد بعد از آنکه آلبوم مولویه را دم دستی خطاب می کنند، ایراد می فرمایند که فقط آثار پیچیده ممکن است درک نشوند و از آنجایی که اثر مولویه را ابتدایی و دم دستی می دانند، آن را اثری نمی بینند که درک نشود.
در مورد دم دستی بودن یا نبودن مولویه در ادامه بحث خواهم کرد ولی ابتدا دلیل خود را برای درک نشدن آثار جدید ناظری ها در داخل کشور ذکر می کنم.
در یک تقسیم بندی از یک منظر خاص می توان مخاطبان موسیقی ایران را در سه دسته تقسیم کرد:
دسته اول همان عوام (اکثرا جوان) هستند که هوادار موسیقی های پاپ و رپ هستند
دسته دوم عمدتا روشنفکرانی هستند که طالب هنر جدی و عمیق هستند ولی به دلایل مختلفی اکثرا علاقه ای به موسیقی سنتی ندارند.
و بلاخره دسته سوم همان محدود مخاطبان موسیقی سنتی هستند که اکثرا یا جزو هنرجویان و نوازندگان و فعالان در عرصه موسیقی سنتی هستند و یا کسانی هستند که با آثار قدیمی اساتید آواز خاطره دارند و همیشه هم این گلایه را دارند که چرا روز به روز موسیقی سنتی ایران ضعیف و ضعیف تر می شود.
دسته اول و دوم چون موسیقی سنتی را کسالت بار و کهنه می دانند، کمتر گوش به آثار سنتی می دهند و از آنجایی که عوام از استاد ناظری فقط ظاهر خاصشان و آلبوم هایی مثل «آتش در نیستان» یا «گل صد برگ» یا آهنگ های انقلابی را می شناسند، به همین دلیل دسته دوم و اول هم همین کلیشه و ذهنیت در ذهنشان مانده و خبر از نو آوری های جدید استاد ناظری ندارند و به همین دلیل اصولا کمتر توجه شان به آثار جدید استاد ناظری جلب شده است.
دسته سوم هم به این خاطر که بیشتر عادت به آثار قدیمی دارند و کمتر نوآوری را می پذیرند، اصولا نمی توانند با آثار جدید استاد ارتباط برقرار کنند. حتی بعضی از کسانی هم که دارای علم و فن موسیقی هستند آثاری مثل «مولویه» و یا «حتی سفر به دیگر» سو را نمی پسندند و آن را خارج از موسیقی اصیل و ردیف ایرانی می دانند.
به همین دلیل بنده اعتقاد دارم آثار جدید ناظری ها آنطور که باید و شاید در داخل کشور درک نشده است، و شاید یکی از دلایل علاقه مندی غربی ها به ناظری ها نداشتن هیچ گونه ذهنیت و تعصب خاص در مورد موسیقی او باشد.
یکی از دلایل اصلی دیگر درک نشدن هنر ناظری ها هم البته کم کار بودن خودشان در داخل کشور می دانم که امیدواریم توجه بیشتری به ایرانی های داخل کشور داشته باشند.
حال بهتر است بحثی را در مورد نسبی بودن سطح یک اثر موسیقایی آغاز کنم.
آیا معیار این که یک اثر موسیقیایی قوی می باشد چیست؟
هر کس و هر گروه و یا هر نوع شخصی در فرهنگ های خاصی معیارهای متفاوتی برای قوی بودن اثری دارند.
- برخی افراد اثری را قوی می دانند که در درجه اول شعر و موسیقی کار نشان دهنده شرایط فضای روحی، اجتماعی و سیاسی بشر در قرن 21 باشد نه اینکه حس و حال و هوای اثر مربوط به قرن های قبل باشد و به همین دلیل اکثرا با موسیقی سنتی مخالفند چون اعتقاد دارند موسیقی سنتی به مانند شیئی قدیمی و کهنه است که باید آن را دور انداخت و به همین دلیل هم هست که هنرمندی مثل محسن نامجو با ارائه کارهایی نو توانست تا به این حد در بین عده ای از جوانان در این چند ساله شهرتی پیدا کند. که یکی از دلایل اصلی محبوب شدن محسن نامجو، را هم می توان در این جست، که اصولا در شعرها و در سبک موسیقی او (فارغ از ضعف فنی شعری یا موسیقایی) دغدغه و مشکلات اجتماعی، روحی، سیاسی حال حاضر جوانان نمود پیدا میکند، به همین دلیل بدیهی است که بسیاری بیشتر با کارهای نامجو میتوانند ارتباط برقرار کنند و به همین دلیل هم هست که بیشتر از آنکه محسن نامجو توسط موسیقی دان ها تایید شود، توسط روشنفکران و اصولا طبقه زخم دیده، ماجراجو و جوان کشور تایید شده.
- برخی دیگر موسیقی ای را قوی می دانند که خواننده یا نوازنده اثر، هنری را عرضه کنند که بقیه انسان های معمولی قادر به انجام آن نباشد. به طور مثال خواننده دارای هنجره ای بسیار قوی، استثنایی و یا نفس بلند باشد و یا سرعت یا تکنیک نوازنده در حد بسیار بالا باشد. حال در این بین مهم نیست فلسفه شعر کار و یا احساس کار در چه جایگاهی است تنها امری که اهمیت دارد این است که نوازنده ها و خواننده کار تا چه حد می توانند با قدرت تکنیکی خویش مخاطب را متحیر و متعجب کنند..
- دسته دیگر تنها موضوعی که از موسیقی می خواهند این است که موسیقی آن فضای روحی، حسی، فرهنگی و یا نوستالژیکی که می خواهند، برایشان ایجاد کند و مهم نیست که اصولا ملودی و یا فلسفه آن اثر چیست، به طور مثال موسیقی هایی که در کافی شاپ ها معمولا پخش می شود از این نوع هستند. که در این نوع موسیقی ها هدف فقط ایجاد یک شرایط و یک احساس خاص است.
یا کسانی فقط برای این موسیقی سنتی گوش می دهند که آن فضای سنتی و نستالیژیکی سنتی و قدیمی برای آنها ایجاد شود، حال این وسط سطح موسیقایی و یا تکنیک های خواننده و یا اصولا فلسفه صاحب اثر از به کار بردن اشعار و.... کمتر مهم است و تنها چیزی که مهم است ایجاد یک فضای سنتی و قدیمی است.
و یا اصولا کسانی فقط به این دلیل سبکی مثل راک یا متال را گوش می کنند که آن هیجان ها، خشم ها، و سرخوردگی های روحی و شخصی خود را بتوانند التیام بخشند، و حال این وسط مهم نیست فلسفه و جهان بینی اثر چیست، فقط ایجاد یک فضای روحی خاص برای آنها معیار است.
- برخی دیگر که ممکن است دارای سواد و علمی موسیقایی باشند، بیشتر به جنبه های علمی کار مثل درست خواندن خواننده، انتخاب اشعار درست، یا تنظیم علمی، قوی و درست، و یا نوازندگی بی نقص توجه می کنند که معمولا اینگونه افراد آنقدر به فن و تکنیک توجه می کنند که دیگر جنبه اصلی هنر که همان احساس است از یادشان می رود. حال در این بین اگر کسی بیاید و کوچکترین نوآوری را انجام دهد مثل زمان نیما با او مخالفت می کنند زیرا کلیشه هایی از یک اثر قوی در ذهنشان مانده که هیچ کس نمی تواند آنها را از بین ببرد.
- خود بنده و بسیاری دیگر هیچ کدام از این معیارها را برای تاثیر گذاری اثری شرط و ملاک اصلی نمی دانیم، بلکه بر عكس اكثر انسانها، تنها يك متغير اصلی نسبت به آثار هنری داریم و آن هم غم، عشق، دغدغه و تحير از هنر است؛ يعني مهم نیست سبک موسیقی سنتی باشد یا کلاسیک، حتی پاپ باشد یا راک، مهم این است که صاحب اثر دارای دغدغه باشد، مهم آن است که روح هنرمند درد کشیده باشد و این درد را فریاد بزند، مهم این است که هنرمند با تک تک وجودش و روحش اثری را خلق کند. مهم این است که صاحب اثر روی کارش وسواس داشته باشد، وقتی شعری را می خواند، بداند فلسفه شعر چیست، غم اصلی درون شعر را بتواند با روحش حس کند، هنرمند باید تنهایی روح آدمی را درک کند، باید بتواند تناقضات و سوالات بی جواب انسان ها از دنیای بیرون را فریاد زند. هنرمند باید یک حماسه و یک اتفاق بزرگ در روحش به انجام برسد تا بتواند با هنرش دل ها را تسخیر کند.
من نمی دانم جناب پور قناد با چه معیار فنی و علمی آلبوم مولویه را اثری دم دستی می دانند، آیا واقعا آن شور و شیدایی و حماسه و غم که در تک تک لحظات این اثر به چشم می آید دم دستی است؟
آیا واقعا آن مدیتیشن و شیدایی آغازی اثر که با سماع و مستی و حیرانی ادامه پیدا می کند و با بی خبری و گمگشتگی و عشق و ترس از حقایق اصلی روح درون بشر به پایان می رسد واقعا دم دستی است؟
من چه دانم؟
شاید شما نتوانید این احساسات را درک کنید، شاید شما نتوانید عظمت غم، اندوه و در عین حال تحرک و حماسه ای که در این اثر با تک تک مضراب های نوازندگان و صدای استاد ناظری به چشم می آید را درک کنید ولی اجازه هم ندارید احترامی به این احساسات نداشته باشید.
شاید شما فقط به دلیل ضعیف تر شدن حنجره استاد نسبت به دهه شصت و یا دلایل موسیقایی خودتان این کار را ضعیف تر از کارهای قبلی استاد بدانید ولی نمیتوانید و اصولاً نه شما و نه هیچ کس دیگر هم صاحب آن صلاحیتی نیست که این احساسات را نادیده بگیرید.
البته جناب پور قناد صلاحیت برای قضاوت اثر هنری حافظ ناظری را منوط به شناخت کامل دوره های سه تار نوازی ایرانی دانستند، مثل این است که بگوییم هرکس می خواهد از حافظ و مولانا لذت ببرد باید دوره های مختلف شعر ایران را بشناسد و بررسی کند. در حالی که یکی از نکات قدرت آلبوم مولویه این است که حتی بر کسانی که قبلا با موسیقی سنتی میانه خوبی نداشته اند، و حتی بر کسانی که با زبان فارسی هم آنشایی نداشتند، توانست تاثیر عمیقی بگذارد.
بهتر است به نقد روزنامه بوستونگلوب در خصوص مولویه توجه کنید:
(روزنامهي "بوستون گلوب" چاپ آمريكا در گزارشي با عنوان "شعر مولانا در حركت"، به بررسي تلاشهاي شهرام و حافظ ناظري براي زنده نگهداشتن اشعار مولانا پراخته است.
اين روزنامه در گزارشي آورده است، يكي از غمانگيزترين و در عين حال مسحوركنندهترين آلبومهاي سال 2007، "شور رومي" است كه قصيدههايي از اين شاعر صوفي قرن سيزدهم را شامل ميشود و بهمناسبت هشتصدمين سالروز تولد او سروده شده است.
موتيفهاي ايراني سوگورانه آن زيبا، خارقالعاده و سمفونيك هستند كه با آوازهاي متنوع شهرام ناظري اجرا شدهاند كه تصنيفهاي آن الهام گرفته از حافظ ناظري، پسر شهرام ناظري است.
بوستون گلوب در ادامه آورده است: شهرام ناظري نخستين خوانندهاي است كه در موسيقي كلاسيك ايراني، اشكال جديدي از آهنگهاي برگرفته از اشعار مولانا را خلق ميكند، اشعاري كه مضامين آن خروج از خويشتن و دل كندن از ماديات و رسيدن به صلح و امنيت است.
در آلبوم "شور رومي" حافظ ناظري با بهرهگيري از تكنيكهاي موسيقي غربي براي ساخت تصنيفهاي شعر پدرش بهره گرفت. نتيجه آن بسيار شگفتانگيز و خيرهكننده است كه با اندوه عرفاني و هدفمند آن آغاز ميشود.
آهنگ ايوان مدائن يك داستان معروف و جذاب است كه گويي مستقيما از نسخهي خاورميانهيي سمفوني دنياي جديد گرفته شده است.
آلبوم "شور رومي" با يك فضاي سنگين آميخته از احساسات و شوق آغاز ميشود و تا هنگامي كه به پايان جذاب آن ميرسد، هيجانانگيز است)
درست است که احساسات هواداران ناظری ها و همچنین مجذوب شدگی غربی ها نسبت به آثار ناظری ها ملاک اصلی قضاوت نیست ولی نمی توان آنها را هم نادیده گرفت.
من به دو دلیل حق ندارم و نمی توانم احساسات شخصی خودم را در مورد این اثر بیان کنم: دلیل اول این است که تجربه شخصی و احساسی خودم به خودم مربوط می شود و نباید سلیقه و احساسات و برداشت های خودم را به خورد مخاطب دهم، دلیل دوم هم این است که به واقع قلم من ضعیف تر از آن است که بتوانم احساسات، پیچیدگی ها و آن دنیای پر از تنهایی و غم و حیرانی که این اثر در تک تک لحظاتش برایم به ارمغان آورد را بیان کنم.
در پایان هم گلایه ای از سایت گفتگوی هارمونیک دارم که متاسفانه، در آن دیار زبان کینه تبدیل به عادتی شده است که حتی اساتید بزرگ ما مثل محمدرضا شجریان هم از آن در امان نمی مانند و امیدوارم زبان زیبایی و مهر جای زبان غرور و تعنه زدن را بگیرد.
به امید آنکه، در این ماه رحمت، همه ما آنقدر به تزکیه نفس برسیم که همدیگر را درک کنیم و انرژی و وقت خودمان را صرف رشد فرهنگ و هنر کنیم نه اینکه برای اصالت بخشیدن به سلیقه شخصیمان، اختلاف و کینهها را دامن بزنیم.
امین موسوی
شهریور ماه 88
بر اساس همین اصل، بنده هم چون از همان ابتدا، از جوابیه و این قبیل مشغولیات، فراری بودهام و همواره حقیقت را آفتابی میدانم که تا ابد پشت ابرها نخواهد ماند، از سر جوانی، باز هم بیصبری نشان داده، اراده کردم، باز هم طوفانی به راه بیاندازم تا آفتاب مجال خودنمایی بیابد.
در مطلب آقای پورقناد عزیز، باز هم چند سوءتفاهم، آن هم از نوع بنیادین (و چنین که پیداست با ریشههای عمیق(!)) دیده میشود:
1. ایشان در ابتدای مقالهشان، باز هم دربارهی مدرک حافظ ناظری شبهاتی وارد فرمودند. اگر حتی فرض را هم بر این گذاریم که حافظ ناظری مدرکی ندارد و خودش و پدرش دروغگو هستند، آیا صحیح است که در مخدوش کردن آبروی اشخاص چنین اصرار داشته باشیم؟
چنین است که بیاینکه خود متوجه باشیم، دست به نابودی هنر و زیبایی هنرمندان میآلاییم و دید مردم را به هنرمندان بدبین میکنیم و همین چند مخاطب باقیمانده و گریزپای موسیقی سنتی را از دست می دهیم و بهانه به دست کیهانیان نا زیبا و بحران پسند دهیم...
گرچه داشتن مدرک حافظ ناظری بدیهی است.
اگر جناب پور قناد کمی روح پژوهشگری و دقت، که در وجود هر منتقد می باشد، دارا بودند، باید در لینک زیر http://www.newschool.edu/alumni/Images/MannesSpring2008.pdf
و در صفحه دهم، کلمه ALIUMNI NEWS را مشاهده می کردند که با مراجعه به دیکشنری معنی جز معنی اخبار فارغ التحصیلان را نمی دهد و البته با کمی دقت بیشتر، باید به این پی می بردند که این لینک، لینکی از دانشگاه مانز به آدرس http://www.newschool.edu/
هست و " composition"معنی جز رشته آهنگسازی نمی دهد.
و البته اگر از همان ابتدا کمی جستجو می کردند می توانستند آدرس اینترنتی این دانشگاه را بیایند و با تایپ کردن کلمه ""HAFEZ NAZERI در جستجوی سایت دانشگاه، این صفحه را پیدا کنند، ولی من همچنان در عجبم که باز هم دانشجو بودن حافظ ناظری را در این دانشگاه نفی می کنند.
بنده و دوستان بنده هم تا به حال نتوانستیم دسترسی به حافظ ناظری داشته باشیم و اگر این متن را نوشتم، به خاطر این بود که نتوانستم ریختن آبروی هنرمندی را به ناحق تحمل کنم و تنها کاری که کردم این بود که مثل یک شخص عادی در اینترنت گشت زدم تا بتوانم مدرکی را برای تحصیلات حافظ ناظری بیابم. همان کاری که جناب پور قناد می توانستند از همان ابتدا انجام دهند تا مسبب این جوابیه های بیشتر خنده دار و کینهانگیز و کش دار نشوند.
مدرک بنده دلیلی بر داشتن مدرک فوقلیسانس حافظ ناظری نیست، ( خود بنده هم هیچ گاه نگفتم حافظ فوق لیسانس دارد) بلکه تنها نشان دهنده این است که حافظ در این دانشگاه معتبر تحصیل کرده و صحبت های مقالهنویس بیپایه است، حال مدرک اصلی و رسمی را امیدوارم خود حافظ ناظری نشان دهد تا ایشان مطمئن باشند که حتی این سایت هم جعلی نیست که از دید مفتشانه و شکاکانهی جناب پور قناد، حتی این هم بعید نیست.
2. در مورد صحبت های بعدیشان که اشاره میکنند که نگرانیشان از ارائهی کارهای قدیمی نیست بلکه ارائه کارهای ضعیف است، که به نظر بنده و همچنان کسانی که در کنسرت ها حضور داشته اند و یا قسمت هایی از کنسرت ها را به صورت تصویری دیده باشند، بعید میدانم تصانیفی مانند " قفل زندان بشکنم" یا " بالا روم" یا " به سامانم نمی پرسی" (اجرا شده در کنسرت سعدآباد) یا " باز آمدم از پیش آن یار آمدم" یا "مرا گویی چه سانی من چه دانم" (این تصنیف در کنسرت نیاوران اجرا شد که با تصنیف قطعهی آخر آلبوم مولویه متفاوت است) و ... را کارهای ضعیفی بدانند که اتفاقا کارهای بسیار متفاوت و قویای هستند، و جزو آهنگ هایی که هیچگاه پخش نشدهاند و اتفاقا عامل موفقیت ناظریها در تور آمریکا، به همراهی ارکستر ازنابروک، با نوازنده های 2 ساز غربی چلو و ویولا، و دمام هندی اجرای همین قطعات بود که هیچگاه منتشر نشدهاند و بنده هم به صورت محدود و کم کیفیت؛ در سایت یوتیوب یافتهام.
هفتهنامه لسآنجلس ویکلی از میان 300 کنسرتی که هر هفته در شهر لسآنجلس برگزار میشود، کنسرت حافظ ناظری را انتخاب کرد و در مقالهای که در هفته آخر ماه آگوست 2007 چاپ شد، نویسنده او را بالاتر از پاواروتی دانسته است و می نویسد: «محدوده صدای ناظری حتی برای کسانی که زبان او را نمیفهمند، از ورای تجربیات معمولی موسیقی میگذرد و تجربهای پراحساس را برای شنونده به ارمغان میآورد.
ناظری مثل پاواروتی یک خواننده تنور نیست اما صدایش با انعطاف جادوییای که دارد، گاه در حد یک زمزمه میشود و گاه با حجمی بسیار زیاد شنونده را در خود غرق میکند. او مثل یک خواننده جاز، صدای خود را به خوبی با فراز و فرود شعر و موسیقی هماهنگ کرده و توانسته فضای صوتی خوبی را برای تصویرسازی با صدا برای شنوندگان فراهم کند».
همین آثار ناظری هستند که باعث آن همه جوایز شده که متاسفانه ما هیچ دسترسی به آثار نداریم و جناب پور قناد میگویند چرا ناظری آهنگهای تکراری میخواند در حالی که عیب ناظریها این هست که زود به زود آهنگ جدید اجرا میکنند و آثار قبلی را منتشر نمی کنند، که در همین کنسرت اخیرشان در فرانسه که با همراهی عالم قاسماف بوده است باز هم آثار جدیدی مربوط به فردوسی اجرا شد که ما همچنان دسترسی به آنها نداریم، تازه این مربوط به کنسرت هایی هست که اخبارشان در داخل منتشر می شود و میتوان تصاویری از کنسرت را در یوتیوب دید که متاسفانه ما نمیدانیم در بقیه کنسرتها چه آثار جدیدی از استاد ارائه میشود.
3. در قسمت بعد صحبت هایشان باز هم ناظری ها را به شهرت طلبی متهم می کنند، که باز هم این صحبتشان بیانصافی مطلق است. اگر هنرمندی عاشق شهرت باشد، همه چیزش را فدای میل نفسش که همان شهرت باشد میکند. حال اینکه اتفاقا استاد برعکس همهی امورش را فدای این میکند؛ تا بیشتر در انزوا بماند و کمتر در صحنهای حاضر شود ( که اگر استاد کمی در رسانه ها حاضر می شدند و در مورد برنامه هاشان بیشتر توضیح می دادند این بحث ها شروع نمیشد.) البته بدیهی است که نداشتن مدیریت قوی و لازم برنامهها، ضعف بزرگ استاد ناظری میباشد، که خودشان هم همیشه این مساله را قبول داشتهاند، و همین بیتوجهی به مسائل مادی و دنیوی نشان دهنده این است که هیچ گاه ناظری ها عاشق و شیفته شهرت و خود نمایی نبوده اند.
استاد ناظری با اینکه آهنگسازی بسیاری از قطعات آلبوم های قبلیشان مثل بعضی از قطعات یادگار دوست، در گلستانه و... را عهده دار بوده، ولی هیچ گاه برایشان مهم نبوده که نامشان در آلبوم به عنوان آهنگساز آورده شود، ولی با این حال جناب پور قناد ایشان را به شهرت طلبی متهم می کنند.
جناب پور قناد در قسمت دیگر صحبت هایشان خورده می گیرند که "چرا صفحه های وب در مورد حافظ ناظری زیاد می باشد" فقط سایت حافظ ناظری توانسته بالاترین بازدید کننده موسیقی نیویورک را داشته باشد. آن هم در شرایطی که هنرمندانی مثل استینگ و جان مایور هم در همان، صاحب فضا هستند. اما خود سایت اعلام كرده است که از نظر بازدیدکنندگان «My Space» سایت حافظ ناظری بالاترین تعداد بازدیدکننده را دارد. و آیا با این همه جوایز و یا روز نامگذاری به نام حافظ ناظری انتظار دارید تعداد وب هایی که نام حافظ ناظری در آن قرار دارد کمتر از 19000 باشد؟
اگر حافظ ناظری شیفته شهرت بود براحتی می توانست با تقلید از آثار پدرش و با ارائه کارهای سطحی هم به صورت تصویری هم در تیتراژهای سریال های تلویزیونی حضور داشته باشد، مانند بسیاری از خواننده های سنتی مثل علیرضا افتخاری یا سالار عقیلی و همایون شجریان که از این طریق شهرت بیشتری پیش مردم عامه یافتند. (البته بنده حضور در تلویزیون را نکته منفی نمیدانم.)
4. و در صحبت های بعدیشان در مورد جشنواره های فرانسوی و نشان شوالیه پوچیاتی مینویسند که از هیچ کس جز خودشان ساخته نیست؛ همین باقی مانده بود که نشان شوالیهی استاد ناظری را زیر سئوال ببرند که الحمدالله آن را هم چنین کردند! این کار نه تنها زیر سوال بردن استاد صفوت و وزیر سابق فرهنگ فرانسه و منتقدان و هنردوستان غربی است، بلکه زیر سوال بردن شخصیت های برجسته ای مثل دکتر حسابی و عباس کیارستمی است که نشان شوالیه در شاخه های دیگر هنری و علمی برای ایران کسب کردهاند، البته شما با مبتذل خواندن این نشان، نه تنها استاد ناظری بلکه روشن روان، استاد دهلوی، علیزاده و همچنین خانه موسیقی را هم زیر سوال میبرید، که امیدوارم پیام های تبریکشان را به استاد ناظری خوانده باشید، و باز هم برای اثبات وهمیات خود، تک اجرایی از دهها و صدها اجرای استاد را مثال می آورید که بدیهی است که افول و صعود یکی از مشخصه های اصلی هر هنرمندی می باشد، و در بین این همه اجرا شما بیانصافانه تنها یک اجرای ضعیف، که هر دلیلی میتوانسته داشته باشد، را مثال می آورید و اجراهای دیگر را به کل نادیده می گیرید، چرا کنسرت نیاوران و سعدآباد استاد ناظری را مثال نمی آورید؟ چرا کنسرت های دیگر ایشان در فرانسه و آمریکا را مثال نمی آورید؟ چرا اجراهای تصویری ناظری ها را در سالن اسکار مثال نمیآورید؟ آیا درست است که تنها با یک اجرا تمام زیبایی ها، قدرت و افتخارات یک هنرمند و ملت را نادیده گرفت؟ آیا این رفتار انسانی می باشد که تمام زحمات و تقد هایی را که شما نگاشته اید، فقط به دلیل یک غلط املایی در نوشتتان، بنده نادیده بگیرم؟ البته شما می توانید غلط املایی و نوشتتان را در سایت خودتان اصلاح کنید ولی اجرای زنده را هیچ گاه نمی توان عوض کرد.
البته این را هم باید متذکر شوم که مدال شوالیه در سه رده به هنرمندان اعطا می شود و استاد ناظری تنها خواننده ای از ایران هستند که دارای بالاترین نشان می باشند، البته در مورد داریوش صفوت که موسیقیدان هستند نمی دانم نشان شوالیه ایشان در چه سطحی می باشد.
5. درجایی دیگر انتقادی را به من در مورد به کار بردن واژه کلاسیک در مورد شاخه انتخابی بهترین اثر موسیقیایی سال وارد می کنید. که بنده تا حدودی این بی دقتی را می پذیرم، که بنده منظورم از واژه کلاسیک همان سنتی یا محلی هر اقلیم بود، اگر شما واژه classic را در لغتنامه بجویید، معنی جز سنتی و باستانی ندارد، که البته بیشتر افراد، واژه کلاسیک را در مورد موسیقی غربی می دانند در حالی که در اصل کلاسیک، معنی سنتی، بومی و باستانی می دهد. که البته بنده بهتر بود موسیقی بومی را به جای واژه کلاسیک می آوردم گرچه واژه کلاسیک هم واژه درستی بود.
در ادامه متاسفانه ایشان موسیقی سیاهان آفریقا، سرخپوستان آمریکا و موسیقی محلی و سنتی هر کشوری را موسیقی بدوی می نامند و اصولا به این نکته توجه نمی کنند که همهی آثار هنری سنتی تولیدی در کشور ما، در همان شاخه بررسی می شوند و تنها آلبومی که در این چند سال توانست بین آلبوم های ایرانی این افتخار را کسب کند آلبوم مولویه بوده است.
و باز هم در ادامه با اینکه من توضیح دادم،ولی ایشان فرق پروژه سمفونی رومی را با آلبوم مولویه درک نکرده اند، در هیچ کجا چه در ایران و چه در خارج از کشور آلبوم مولویه، سمفونی معرفی نشده است، بلکه آثاری که حافظ ناظری قصد داشته بوسیله نوازندگان غربی در ایران اجرا کند سمفونی معرفی شده بود.
6. در ادامه آقای پور قناد باز هم "منتقد" نبودنشان را به صورت کاملا آشکار به اثبات می رسانند. ایشان هنوز فرق "معنی لغوی" را با "تعریف" نمیدانند. ایشان هنوز آنقدر به کارشان ایمان ندارند که حتی به خودشان زحمت ندادند تا واژه symphony را در لغت نامه بجویند، که این لغت معنی جز "قطعه طولانی موسیقی به صورت همنوایی" نمی دهد و جالب است که ایشان دیکشنری بابیلون را مربوط به ولایت و منطقه ای نامعلوم می دانند.
7. در جایی دیگر ایشان باز هم بحث را در مورد رومی و بلخی ادامه می دهند، اولا آنگونه ایشان تصور می کنند ناظری ها در غرب همیشه مولانا را با رومی تنها به کار نمی برند، اگر نمی دانید بدانید که آلبوم شور رومی یا مولویه ای که در غرب منتشر شد بر روی سی دی اش این نوشته ها هک شده بود..
Commemorating the international year of mawlana jalal ad-din balkhi rumi
که ناظری ها مولانا را جلال الدین بلخی رومی معرفی میکنند.
در جایی دیگر جاب پور قناد می گویند همان گونه که نمی توان گوته را شیرازی نامید مولانا را هم باید بلخی نامید، جناب پور قناد! مولانا مثل گوته نبوده که ملیتش دقیقا مشخص باشد، کشور های زیادی به جز ایران و ترکیه خودشان را صاحب مولانا می دانند و من هم نمی خواهم وارد این جنگ شوم که مولانا رومی است، ترک است یا ایرانی، بعضی ها اعتقاد داشته اند چون مولانا در بلخ (ترکستان جنوبی) که فعلا مربوط مملکت افغانستان میباشد تولد یافته و زبان مادریاش ترکی و زبان دوماش دری بوده، طوریکه در ترکستان افغانستان، همه ترکی زبانان زبان دومیشان دری میباشد، بنابراین مولانا در اصل برای افغانستان است، و یا چون مولانا در قونیه زندگی کرده و در همانجا هم از دنیا رفته بنابراین مولانا برای ترکیه می باشد، و یا چون مولانا اشعارش به زبان فارسی هست و مدتی هم در ایران بوده بنابراین مولانا ایرانی هست، و یا چون در آن زمان قونیه ای که مولانا در آن زندگی کرده و وفات یافته تحت امپراتوری روم بوده بنابراین مولانا رومی هست. این ها استدلال هایی هست که هر طرف در اثبات صحبت های خود می آورند ولی نظر شخصی خود من این است که در ایام قدیم ترکیه و ایران و افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان و بسیاری از کشورهای دیگر یک کشور بوده اند و ریشه همه ما از یک وجود است پس بنابراین این جنگ ها و بحث ها بی مورد است، و باید کاری کنیم که اختلاف ها کمرنگ شود.
کاری که استاد ناظری می کنند دقیقا هم همین است که سعی می کنند این کینه ها و اختلاف ها را کم کنند، و بیشتر همان پیام مولانا که صلح و دوستی است را در اجراهاشان گسترش بدهند.
شخصیت های مهمی مثل بهمن قبادی(کارگردان)، عزت الله انتظامی (بازیگر)، حسین علیزاده، لوریس چکنواریان ، دان هكمن (منتقد لس آنجلس تایمز)، پیمان سلطانی، آلن ریچ (منتقد لس آنجلس ویکلیی)، چلبی( جزو نوادگان مولانا)، عبدالملک اوتاگین - مدیر کل فرهنگ شهر قونیه، «ترا نووا» مشاور فرهنگی رييس جمهوری فرانسه، ژرارد ویولت رئیس تئاتر شهر پاریس، کلارا خانس شاعره و مترجم اسپانیایی و صدها شخصیت دیگر با تمام اختلافاتشان در فرهنگ و قوم و دین و تخصص و سلیقه سیاسی و هنریشان اختلافات را فراموش می کنند، پای هنر استاد ناظری می نشینند و از زیبایی های دریای مولانا لذت می برند که در این مقال نمی گنجد تا نقل قول هایی از این شخصیت ها در مورد هنر ناظری بیاورم.
بخشي از توفيق ناظري در دريافت نشان شوالیه را بايد به آشنا ساختن اهل فرهنگ و علاقه مندان فرهنگ به مولانا راجع دانست. چنانكه خانم كلارا خانس ، شاعر و مترجم نامي اهل اسپانيا نيز دليل اصلي اشنايي اش با فرهنگ ايراني را به ديدن كنسرتي از شهرام ناظري مرتبط مي داند كه وي در اين كنسرت ابتدا شيفته صداي ناظري شد و سپس به دنبال اين رفت كه بداند وي چه مي خواند و بعد از آن از جمله طرفداران سرسخت مولوي و اصولا فرهنگ ايراني شد.
8. ولی متاسفانه به جای اینکه ما سعی کنیم شخصیت هایی مثل استاد ناظری را به جوانانمان معرفی کنیم، آقای پور قناد از هر نکته ای استفاده می کنند تا ناظری ها را تخریب کنند و بر سلیقه شخصیشان اصالت بخشند، از زیر سوال بردن مدرک حافظ ناظری و نشان شوالیه پدرش تا مبتذل خواندن جشنواره های فرانسوی و بدوی کردن موسیقی های سنتی ایران و جهان.
در جایی دیگر عنوان می کنند که قطعه ای که حافظ ناظری برای تنظیم به چکنواریان سپرده، همان پایان نامه فوق لیسانساش هست. واقعا من نمی دانم ایشان از کدام منبعی این صحبت ها را کرده اند، پایان نامه حافظ ناظری در مورد فردوسی بود که ملودی و آهنگسازی و تنظیم از خودشان بوده است و دو سال پیش هم پایان نامه ایشان تمام شده و کار جدیدشان با چکنواریان ربطی به پایان نامه ندارد. باید این را هم متذکر شوم که ملودی اکثر قطعات سمفونی رومی و پروژه فردوسی از خود حافظ ناظری می باشد نه پدرش، که اصولا برعکس بسیاری از هنرمندان سنتی کشور ما، بیشتر از آنکه حافظ دنباله روی پدرش باشد، پدر دنباله روی پسر هست، به این دلیل که هیچ گاه استاد ناظری در چند دهه فعالیت هنریشان آثاری به سبک و سیاق آثار اجرا شده در کنسرت هایی مانند سعد آباد، سالن كداك تئاتر لس آنجلس (سالن اسكار)، آتلانتا سمفوني و آلبوم مولویه نداشته اند.
9. در جایی دیگر ایشان ایراد می نمایند که آلبوم مولویه دم دستی می باشد. تعریف دم دستی بودن اثری چیست؟ تعریف من از دم دستی اثری این است که خالق اثر بدون توجه به رسالت خود و بدون توجه به سطح کار، اثری را فقط به دلایل مادی و زمانی خود، بدون به کار بردن وسواس خاصی منتشر کند. که این سوال را از شما دارم چرا در بین این همه آثار دم دستی که در داخل کشور تولید می شود، هیچ کدام نمی توانند اینگونه تاثیر گذار باشند و این همه جوایز در سطح خارجی کسب کنند؟
اگر بنده در نوشته قبلیام مثال هایی از افتخارات و جوایز کسب شده ناظری ها در سطح جهانی ارائه نمودم، نه به خاطر این بود که جشنواره ها و مخاطبان و هنردوستان غربی و شرقی ملاک اصلی قوی بودن اثری می باشند، بلکه به این دلیل بود که بدانیم غربی ها در آثار جدید ناظری ها زیباییهایی دیدند که در دیگر آثار هنرمندان ما کمتر دیده بودند. ایشان که کاملا به احساس، علاقه و تاثیری که ناظری ها در آلبوم جدیدشان بر جوانان داخل کشور گذاشتند بی توجه بودند. محدود جوانانی که خیلی هاشان اصلا موسیقی سنتی را نمی شناختند، کسانی که حتی بعضی هاشان قبل از این فقط علاقه مند به سبک هایی مثل پاپ و راک و متال بوده اند. پیش خود گفتم شاید ایشان که به راحتی شخصیتی مثل استاد ناظری را نفی می کنند، و عشق هواداران و دوستدارانش را هم در داخل کشور نادیده میگیرید شاید با افتخاراتی که ناظری ها در عرصه جهانی کسب کردند بتوانند بر سلیقه شخصیتان غلبه کنند که متاسفانه دیدم نتیجه به عکس داد.
در ادامه جناب پور قناد بعد از آنکه آلبوم مولویه را دم دستی خطاب می کنند، ایراد می فرمایند که فقط آثار پیچیده ممکن است درک نشوند و از آنجایی که اثر مولویه را ابتدایی و دم دستی می دانند، آن را اثری نمی بینند که درک نشود.
در مورد دم دستی بودن یا نبودن مولویه در ادامه بحث خواهم کرد ولی ابتدا دلیل خود را برای درک نشدن آثار جدید ناظری ها در داخل کشور ذکر می کنم.
در یک تقسیم بندی از یک منظر خاص می توان مخاطبان موسیقی ایران را در سه دسته تقسیم کرد:
دسته اول همان عوام (اکثرا جوان) هستند که هوادار موسیقی های پاپ و رپ هستند
دسته دوم عمدتا روشنفکرانی هستند که طالب هنر جدی و عمیق هستند ولی به دلایل مختلفی اکثرا علاقه ای به موسیقی سنتی ندارند.
و بلاخره دسته سوم همان محدود مخاطبان موسیقی سنتی هستند که اکثرا یا جزو هنرجویان و نوازندگان و فعالان در عرصه موسیقی سنتی هستند و یا کسانی هستند که با آثار قدیمی اساتید آواز خاطره دارند و همیشه هم این گلایه را دارند که چرا روز به روز موسیقی سنتی ایران ضعیف و ضعیف تر می شود.
دسته اول و دوم چون موسیقی سنتی را کسالت بار و کهنه می دانند، کمتر گوش به آثار سنتی می دهند و از آنجایی که عوام از استاد ناظری فقط ظاهر خاصشان و آلبوم هایی مثل «آتش در نیستان» یا «گل صد برگ» یا آهنگ های انقلابی را می شناسند، به همین دلیل دسته دوم و اول هم همین کلیشه و ذهنیت در ذهنشان مانده و خبر از نو آوری های جدید استاد ناظری ندارند و به همین دلیل اصولا کمتر توجه شان به آثار جدید استاد ناظری جلب شده است.
دسته سوم هم به این خاطر که بیشتر عادت به آثار قدیمی دارند و کمتر نوآوری را می پذیرند، اصولا نمی توانند با آثار جدید استاد ارتباط برقرار کنند. حتی بعضی از کسانی هم که دارای علم و فن موسیقی هستند آثاری مثل «مولویه» و یا «حتی سفر به دیگر» سو را نمی پسندند و آن را خارج از موسیقی اصیل و ردیف ایرانی می دانند.
به همین دلیل بنده اعتقاد دارم آثار جدید ناظری ها آنطور که باید و شاید در داخل کشور درک نشده است، و شاید یکی از دلایل علاقه مندی غربی ها به ناظری ها نداشتن هیچ گونه ذهنیت و تعصب خاص در مورد موسیقی او باشد.
یکی از دلایل اصلی دیگر درک نشدن هنر ناظری ها هم البته کم کار بودن خودشان در داخل کشور می دانم که امیدواریم توجه بیشتری به ایرانی های داخل کشور داشته باشند.
حال بهتر است بحثی را در مورد نسبی بودن سطح یک اثر موسیقایی آغاز کنم.
آیا معیار این که یک اثر موسیقیایی قوی می باشد چیست؟
هر کس و هر گروه و یا هر نوع شخصی در فرهنگ های خاصی معیارهای متفاوتی برای قوی بودن اثری دارند.
- برخی افراد اثری را قوی می دانند که در درجه اول شعر و موسیقی کار نشان دهنده شرایط فضای روحی، اجتماعی و سیاسی بشر در قرن 21 باشد نه اینکه حس و حال و هوای اثر مربوط به قرن های قبل باشد و به همین دلیل اکثرا با موسیقی سنتی مخالفند چون اعتقاد دارند موسیقی سنتی به مانند شیئی قدیمی و کهنه است که باید آن را دور انداخت و به همین دلیل هم هست که هنرمندی مثل محسن نامجو با ارائه کارهایی نو توانست تا به این حد در بین عده ای از جوانان در این چند ساله شهرتی پیدا کند. که یکی از دلایل اصلی محبوب شدن محسن نامجو، را هم می توان در این جست، که اصولا در شعرها و در سبک موسیقی او (فارغ از ضعف فنی شعری یا موسیقایی) دغدغه و مشکلات اجتماعی، روحی، سیاسی حال حاضر جوانان نمود پیدا میکند، به همین دلیل بدیهی است که بسیاری بیشتر با کارهای نامجو میتوانند ارتباط برقرار کنند و به همین دلیل هم هست که بیشتر از آنکه محسن نامجو توسط موسیقی دان ها تایید شود، توسط روشنفکران و اصولا طبقه زخم دیده، ماجراجو و جوان کشور تایید شده.
- برخی دیگر موسیقی ای را قوی می دانند که خواننده یا نوازنده اثر، هنری را عرضه کنند که بقیه انسان های معمولی قادر به انجام آن نباشد. به طور مثال خواننده دارای هنجره ای بسیار قوی، استثنایی و یا نفس بلند باشد و یا سرعت یا تکنیک نوازنده در حد بسیار بالا باشد. حال در این بین مهم نیست فلسفه شعر کار و یا احساس کار در چه جایگاهی است تنها امری که اهمیت دارد این است که نوازنده ها و خواننده کار تا چه حد می توانند با قدرت تکنیکی خویش مخاطب را متحیر و متعجب کنند..
- دسته دیگر تنها موضوعی که از موسیقی می خواهند این است که موسیقی آن فضای روحی، حسی، فرهنگی و یا نوستالژیکی که می خواهند، برایشان ایجاد کند و مهم نیست که اصولا ملودی و یا فلسفه آن اثر چیست، به طور مثال موسیقی هایی که در کافی شاپ ها معمولا پخش می شود از این نوع هستند. که در این نوع موسیقی ها هدف فقط ایجاد یک شرایط و یک احساس خاص است.
یا کسانی فقط برای این موسیقی سنتی گوش می دهند که آن فضای سنتی و نستالیژیکی سنتی و قدیمی برای آنها ایجاد شود، حال این وسط سطح موسیقایی و یا تکنیک های خواننده و یا اصولا فلسفه صاحب اثر از به کار بردن اشعار و.... کمتر مهم است و تنها چیزی که مهم است ایجاد یک فضای سنتی و قدیمی است.
و یا اصولا کسانی فقط به این دلیل سبکی مثل راک یا متال را گوش می کنند که آن هیجان ها، خشم ها، و سرخوردگی های روحی و شخصی خود را بتوانند التیام بخشند، و حال این وسط مهم نیست فلسفه و جهان بینی اثر چیست، فقط ایجاد یک فضای روحی خاص برای آنها معیار است.
- برخی دیگر که ممکن است دارای سواد و علمی موسیقایی باشند، بیشتر به جنبه های علمی کار مثل درست خواندن خواننده، انتخاب اشعار درست، یا تنظیم علمی، قوی و درست، و یا نوازندگی بی نقص توجه می کنند که معمولا اینگونه افراد آنقدر به فن و تکنیک توجه می کنند که دیگر جنبه اصلی هنر که همان احساس است از یادشان می رود. حال در این بین اگر کسی بیاید و کوچکترین نوآوری را انجام دهد مثل زمان نیما با او مخالفت می کنند زیرا کلیشه هایی از یک اثر قوی در ذهنشان مانده که هیچ کس نمی تواند آنها را از بین ببرد.
- خود بنده و بسیاری دیگر هیچ کدام از این معیارها را برای تاثیر گذاری اثری شرط و ملاک اصلی نمی دانیم، بلکه بر عكس اكثر انسانها، تنها يك متغير اصلی نسبت به آثار هنری داریم و آن هم غم، عشق، دغدغه و تحير از هنر است؛ يعني مهم نیست سبک موسیقی سنتی باشد یا کلاسیک، حتی پاپ باشد یا راک، مهم این است که صاحب اثر دارای دغدغه باشد، مهم آن است که روح هنرمند درد کشیده باشد و این درد را فریاد بزند، مهم این است که هنرمند با تک تک وجودش و روحش اثری را خلق کند. مهم این است که صاحب اثر روی کارش وسواس داشته باشد، وقتی شعری را می خواند، بداند فلسفه شعر چیست، غم اصلی درون شعر را بتواند با روحش حس کند، هنرمند باید تنهایی روح آدمی را درک کند، باید بتواند تناقضات و سوالات بی جواب انسان ها از دنیای بیرون را فریاد زند. هنرمند باید یک حماسه و یک اتفاق بزرگ در روحش به انجام برسد تا بتواند با هنرش دل ها را تسخیر کند.
من نمی دانم جناب پور قناد با چه معیار فنی و علمی آلبوم مولویه را اثری دم دستی می دانند، آیا واقعا آن شور و شیدایی و حماسه و غم که در تک تک لحظات این اثر به چشم می آید دم دستی است؟
آیا واقعا آن مدیتیشن و شیدایی آغازی اثر که با سماع و مستی و حیرانی ادامه پیدا می کند و با بی خبری و گمگشتگی و عشق و ترس از حقایق اصلی روح درون بشر به پایان می رسد واقعا دم دستی است؟
من چه دانم؟
شاید شما نتوانید این احساسات را درک کنید، شاید شما نتوانید عظمت غم، اندوه و در عین حال تحرک و حماسه ای که در این اثر با تک تک مضراب های نوازندگان و صدای استاد ناظری به چشم می آید را درک کنید ولی اجازه هم ندارید احترامی به این احساسات نداشته باشید.
شاید شما فقط به دلیل ضعیف تر شدن حنجره استاد نسبت به دهه شصت و یا دلایل موسیقایی خودتان این کار را ضعیف تر از کارهای قبلی استاد بدانید ولی نمیتوانید و اصولاً نه شما و نه هیچ کس دیگر هم صاحب آن صلاحیتی نیست که این احساسات را نادیده بگیرید.
البته جناب پور قناد صلاحیت برای قضاوت اثر هنری حافظ ناظری را منوط به شناخت کامل دوره های سه تار نوازی ایرانی دانستند، مثل این است که بگوییم هرکس می خواهد از حافظ و مولانا لذت ببرد باید دوره های مختلف شعر ایران را بشناسد و بررسی کند. در حالی که یکی از نکات قدرت آلبوم مولویه این است که حتی بر کسانی که قبلا با موسیقی سنتی میانه خوبی نداشته اند، و حتی بر کسانی که با زبان فارسی هم آنشایی نداشتند، توانست تاثیر عمیقی بگذارد.
بهتر است به نقد روزنامه بوستونگلوب در خصوص مولویه توجه کنید:
(روزنامهي "بوستون گلوب" چاپ آمريكا در گزارشي با عنوان "شعر مولانا در حركت"، به بررسي تلاشهاي شهرام و حافظ ناظري براي زنده نگهداشتن اشعار مولانا پراخته است.
اين روزنامه در گزارشي آورده است، يكي از غمانگيزترين و در عين حال مسحوركنندهترين آلبومهاي سال 2007، "شور رومي" است كه قصيدههايي از اين شاعر صوفي قرن سيزدهم را شامل ميشود و بهمناسبت هشتصدمين سالروز تولد او سروده شده است.
موتيفهاي ايراني سوگورانه آن زيبا، خارقالعاده و سمفونيك هستند كه با آوازهاي متنوع شهرام ناظري اجرا شدهاند كه تصنيفهاي آن الهام گرفته از حافظ ناظري، پسر شهرام ناظري است.
بوستون گلوب در ادامه آورده است: شهرام ناظري نخستين خوانندهاي است كه در موسيقي كلاسيك ايراني، اشكال جديدي از آهنگهاي برگرفته از اشعار مولانا را خلق ميكند، اشعاري كه مضامين آن خروج از خويشتن و دل كندن از ماديات و رسيدن به صلح و امنيت است.
در آلبوم "شور رومي" حافظ ناظري با بهرهگيري از تكنيكهاي موسيقي غربي براي ساخت تصنيفهاي شعر پدرش بهره گرفت. نتيجه آن بسيار شگفتانگيز و خيرهكننده است كه با اندوه عرفاني و هدفمند آن آغاز ميشود.
آهنگ ايوان مدائن يك داستان معروف و جذاب است كه گويي مستقيما از نسخهي خاورميانهيي سمفوني دنياي جديد گرفته شده است.
آلبوم "شور رومي" با يك فضاي سنگين آميخته از احساسات و شوق آغاز ميشود و تا هنگامي كه به پايان جذاب آن ميرسد، هيجانانگيز است)
درست است که احساسات هواداران ناظری ها و همچنین مجذوب شدگی غربی ها نسبت به آثار ناظری ها ملاک اصلی قضاوت نیست ولی نمی توان آنها را هم نادیده گرفت.
من به دو دلیل حق ندارم و نمی توانم احساسات شخصی خودم را در مورد این اثر بیان کنم: دلیل اول این است که تجربه شخصی و احساسی خودم به خودم مربوط می شود و نباید سلیقه و احساسات و برداشت های خودم را به خورد مخاطب دهم، دلیل دوم هم این است که به واقع قلم من ضعیف تر از آن است که بتوانم احساسات، پیچیدگی ها و آن دنیای پر از تنهایی و غم و حیرانی که این اثر در تک تک لحظاتش برایم به ارمغان آورد را بیان کنم.
در پایان هم گلایه ای از سایت گفتگوی هارمونیک دارم که متاسفانه، در آن دیار زبان کینه تبدیل به عادتی شده است که حتی اساتید بزرگ ما مثل محمدرضا شجریان هم از آن در امان نمی مانند و امیدوارم زبان زیبایی و مهر جای زبان غرور و تعنه زدن را بگیرد.
به امید آنکه، در این ماه رحمت، همه ما آنقدر به تزکیه نفس برسیم که همدیگر را درک کنیم و انرژی و وقت خودمان را صرف رشد فرهنگ و هنر کنیم نه اینکه برای اصالت بخشیدن به سلیقه شخصیمان، اختلاف و کینهها را دامن بزنیم.
امین موسوی
شهریور ماه 88
تاریخ انتشار : پنجشنبه 19 شهریور 1388 - 00:00
دیدگاهها
good job amin musvai
sadjad pourghand is talking sth which is really not true, eb can understand that which text is really wrote on honesty and reallity.
متاسفم که دبیر جشنواره ما همچین آدم بی سودی شده
چه میشه کرد ما خیلی وقته که عادت داریم........
سلام
کینه و دشمنی را نمی دانم
اما انصاف را اگر بخواهیم رعایت کنیم آقایان ناظری ها به کجا می روند؟؟؟
شهرام ناظری را بچه های دانشکده موسیقی هنرها نخواستند چون در نامه ای خطاب به ذئیس دانشکده نوشتند ایشان خارج می خوانند
Khasesh mikonam in bahs o jadal ro tamoum konid
choun harfaye aghaye ghannad nazare shksi ishoun hast na yek naghd elmi
ishoun az AKS haye ostad khoshesh nemiyad ya PIRAHAN e ishoun
ya bedun e hich dalili migan ke Sheida shodam va
kollan album molaviyeh ye kare sathi hastand
aghaye mousavi in chizi ke ishoun neveshtand naghd esmesh nost ke kasi javab bede
khahesh mikonbam javab nadid
جوابیه خیلی طولانی بود
ولی خب در کل جالب و منطقی بود
البته من کامل با آقای موسوی موافق نیستم
پور قناد رو میشناسم
نبایدانقدر هم به نوشته ایشون گیر داد مگه چی تو مملکت ما کامل و درست هست که حالا آقای موسوی گیر داده به نوشته های این بدبخت.البته خب حرفاش منطقیه
Agar kami savad English dashte bashid mibinid onja zekri az madrake ahangsazi nashode, on faghat ye majeleye daneshgahe ke ishan va pedareshon dar projecte quarter tone sherkat kardan,hich chizi az madrakesh nist.
عزیزم اونجادر صفحه دهم نوشته( اخبار فارغ التحصیلان)
بغل صفحه نوشته به صورت عمودی در سمت چپ نوشتهALIUMNI NEWS
و برای هرشحصی هم در پرانتز رشته و سال ورودش را هم ذکر کرده
شما بهتره کمی دقت کنید.
به نظرتون در قسمت مربوط به اخبار فارغ التحصیلان اخبار مربوط به اشخاص دیگران را می گذارند؟
آقای موسوی هر چند دفاع خوبی نکرده ولی مسلما خیلی از حرفهای جناب قناد غیرمنطقی یه.
مخصوصا در مورد لباس و مدرک حافظ و همچنین سطحی بودن مولویه
اما خوب باید ببینیم ایشون از کجا تغذیه می شن و هدفشون چیه.
خوب شاید میخوان سابقه ای نیکو ! برای استخدام در کیهان یا .. پیدا کنند
خدا عالم است.
ایشون قبلا هم مقاله ای در مورد شجریان نوشته بودند که به همین صورت بود.
خیلی چیزها رو میشه از این فهمید
این نوع نوشته یه خوبی داره یه بدی
بدیش اینه که اونجوریکه باید جواب پورقناد رو نداده یعنی اونجوریکه باید به پورقناد نپریده
بدی دیگش اینه که زیادی منطقی هست وزیادی نوشته پورقناد رو تحویل گرفته در حالی که الان در اکثر نقد های موسیقی منطق جایی نداره پس نباید زیاد گیر داد و نبایدبحث رو کش داد
خوبیش ولی اینه که مثل اکثر جوابیه ها فحش و توهین نکرده، سعی کرده با منطق باشه، و انسانیت و درستی تو نوشتش دیده می شه.
یه بدی دیگش اینه که ازلحاظ فنی کار مولویه را بررسی نکرده یعنی یجورایی قبول کرده که کار مولویه از لحاظ فنی ضعیف است، درحالیکه این کاملا اشتباهه.به عنوان یه فعال یه نوازنده و یه مدرس من میگم که هیچ خواننده ای در ایران نمی تونه تحریر های آهنگی مثل من چه دانم رو بزنه.و موارد دیگر.....درکل یعنی از لحاظ فنی آقا موسوی باید جواب آقای پور قناد رو می دانند.
در پایان هم اینو باید بگم که انتظار بیشتری از آقای پور قناد می رود و نباید سر همچین قضیه ای آبرویشان را بی خود بخه خطر می انداختند
راستی کلی لینک این مطلب رو گشتم تا بتونم نظر بذارم
کجاست لینکش تو سایت؟
به هر حال...این نوشته رو خوندم ، نظر من اینه که اصولا جناب پورقناد که اصلا منتقد نیستند،ولی درمورد این بحث باید قبول کرد که آقای موسوی سفسطه می کنند، درسته که قلمشون زیبا و جالب هست ولی این دسته بندیشان در مورد مخاطبان موسیقی و.... را من اصلا قبول ندارم. در ضمن نظر بنده اینه که این بحث ها کاملا احمقانه است چون هیچ کس اصولا کوتاه نمی یاد و همه می خوان خودشون رو نشون بدند
خیلی وقت بود همچین مطلب پر و پیمون و منطقی ندیده بودم
صحبت های آقای موسوی کاملا منطقی و زیباست، البته در چند مورد اختلاف نظر دارم ولی درکل باهاشون موفقم، مخصوصا دسته بندیشون در مورد مخاطبان موسیقی کاملا حرف دل من هم هست. متاسفانه کارای استاد ناظری اونجورکه باید شنیده نشده.
این رفتارها هم در این شرایط از کسانی مثل پور قناد واقعا عجیب است. ایشون نقهای خوبی می نویسند و به نظر بنده مغرض نیستند ولی نمی دانم چرا اینقدر سلیقه ای می نویسند/
از سایتتون هم می خواهم خواهشا بیشتر به موسیقی سنتی بها بدید. انصافا خیلی کم در سایتتون به موسیقی سنتی مخصوصا موسیقی محلی می پردازید
با تشکر
سلام . والا اگه نگاهی به سابقه آقای پورقناد داشته باشید ایشون یکی از معتبرترین سایتهای موسیقی جدی در ایران را اداره میکنند وسهم بزرگی در اشاعه فرهنگ جدی موسیقی داشته اند در ثانی بصرف داشتن مدرک دانشگاهی نه کسی نوازنده میشود و نه محقق !!! اگر اینگونه بود بسیاری از اساتید ایران نه مدرک دارند نه تحصیلات مرتبط موسیقی پس باید سکوت کنند و تنها کسی که مدرک داره صحبت کنه !! در مینه نقد اقای پورقناد و موسیقی نکته بارز اینست که نقد آقای پورقناد کاملا فنی وت خصصی هست و نقد آقای موسیقی ادبیات قوی دارد . که مسلما با ادبیات دلنشین نمیتوان اتکا کرد اینکه استاد معتبری در زمینه موسیقی آن هم در سایتی تخصصی نقد شده است نبایستی مشکلی داشته باشد استفاده از تیتر های روزنامه های اروپا و آمریکا کاملا بی مورد است چرا که این نوع موسیقی برای آنها همیشه جذاب بوده ! و بیشتر بر پایه شرقی بودن اثر به موسیقی نگاه میشود تا تخصصی بودن . مسملا گرفتن حالت و حس شیدایی شاید برای یک مخاطب عام با گوش دادن به موسیقی جلال همتی نیز صورت گیرد پس استفاده از این تعابیر بسیار سطحی میباشد و در نهایت یک نقد شامل بررسی جنبه های قوت و ضعف می باشد مسما در مراسم بزرگداشت و یا تجلیل کسی به سراغ جنبه های منفی نمیرود !
افزودن یک دیدگاه جدید