جشنواره ملی موسیقی خلاق
 
کنسرت قاف - فرهاد فخرالدینی
 
برنامه یاد بعضی نفرات
 
پشت پيچك‌هاي خانه بنان
خياباني كه به جمال‌آباد منتهي مي‌شود سال‌هاست كه از نفس‌‌هاي گرم استاد دم نمي‌گيرد
پشت پيچك‌هاي خانه بنان
موسیقی ما - نسرين ظهيري: پيچك‌ها خانه قديمي بنان را بغل كرده‌اند. پيچ‌و‌تاب، پيچ‌و‌تاب، تلاشي زوال‌ناپذير روي ديوارهاي نيمه كوتاه و در سبز رنگي كه انبوه عشوه و ناز گياه سخاوتمند ناپيداست. نياوران، بلندي‌هاي جمال‌آباد، نبش كوچه مينا پلاكي كه اگر پيچك‌ها كنار بروند مي‌شود آن را خواند:
جمال‌آباد ديگر يك آبادي نيست، سربالايي‌هايش را مردان كوه زده‌اي در ساعت 9 صبح شنبه پايين مي‌آيند و بي‌آنكه نياز به نفس چاق كردن داشته باشند. كوه همين پشت است، پشت به پشت خيابان جمال‌آباد مي‌شود كنار خانه بنان ايستاد و رگه‌هاي كم‌رمق برف را كه روي شيارهايش زير آفتاب مي‌درخشند رج به رج خواند. خنكاي هوا مي‌خورد زير برگ‌هاي نورسته و سبزي كمرنگ برگ‌ها...
كوچه‌ها را به‌نام گل‌ها كرده‌اند، مينا، راش، ياس و انگار كه اسم گل‌ها را كم آورده باشند بالاي كوچه‌اي خشك و خالي نوشته‌اند گل. در خيابان پرنفس كه مي‌شد روي يكي از تابلوهايش نوشت بنان تا كمبود اسم گل‌ها را جبران كرده باشد. 9 سال است كه خانه بنان فروخته شده، لابد با اوضاع اين خيابان، رفت‌و‌آمد براي همسر بنان بايد سخت بوده باشد كه هست. خانه قديمي‌ساز دو طبقه كه انگار در همين يكي، دو سال پيش دستي سر و رويش كشيده باشند اما هنوز هم جزو ساختمان‌هاي قديمي خيابان و كوچه‌اي كه استاد بنان روزگارش را در آن سپري كرد محسوب مي‌شود. فشار زنگ بي‌فايده است.
صاحبخانه‌ها نيستند. پيچك‌ها با فشار دست كنار مي‌روند تا سوراخ‌هاي روي در حياط نمايان شوند. از توي سوراخ‌ها مي‌شود حياط را ديد، حياطي پر از درخت‌هاي پير چنار و اقاقي‌هايي كه عروسي گرفته‌اند. سنگفرش زير درختچه‌ها و بوته‌ها پيدا نيست. ساختمان دو طبقه كه بنان در طبقه دوم آن از سال 54 زندگي مي‌كرد، ايواني رو به بلندي‌هاي دماوند، لابد از اين ايوان منظره باغ‌هاي نياوران آن سال‌ها را مي‌شد ديد باغ‌هايي كه حالا آپارتمان شده‌اند.
باغ‌هاي سنگي تهراني‌ها. شيب تند خيابان خانه را در وضعيتي قرار مي‌دهد كه از روي ايوان طبقه دوم مي‌شود دماوند را بغل كرد. نفس داد به نفس خنكش و اين براي مرد آواز ايران لابد موهبتي بوده، گرچه او سال‌هايي در اين خانه زندگي مي‌كرد كه بيماري ديگر توان خواندن و نفس چاق كردن را از او دريغ كرده بود. اهالي خيابان نشاني را روي هوا مي‌زنند و با انگشت دست مي‌گذارند روي خانه‌اي كه استاد بنان در آن نفس مي‌كشيد، خانه استاد بنان در ذهن مردم خيابانش گم نيست.
آنها از مردي مي‌گويند كه گاهي صبح زود از اين در كوتاه بيرون مي‌آمد و خيابان را اگر بيماري مي‌گذاشت بالا و پايين مي‌رفت. صاحب سوپري 110 چندقدم پايين‌تر از خانه بنان با دست‌هايش محل پياده‌روي استاد را كروكي مي‌كشد: «مرد خوبي بود. آنقدر خوب بود كه هنگام مرگش اينجا قيامتي شده بود، تا پشت كاخ سعدآباد ماشين ايستاده بود، هيچ‌كس نمي‌توانست جمعيت را كنترل كند. آن هم در آن سال‌هايي كه حضور اين جمعيت چندان قابل قبول نبود. گاهي خيلي كم مي‌آمد از مغازه چيزي مي‌خريد البته بگويم سال‌هاي آخر بود و رمق چنداني نداشت اما مي‌شد گاهگاهي او را در همين كوچه و خيابان ديد كه بالا و پايين مي‌رود براي هواخوري.»
خياباني كه به جمال‌آباد منتهي مي‌شود سال‌هاست كه از نفس‌‌هاي گرم استاد دم نمي‌گيرد و تا همين چند سال پيش اهالي به زني سلام مي‌كردند كه مي‌دانستند بي‌حضور او لحظه‌هاي سختي را پشت اين پنجره‌هاي رو به كوه دماوند مي‌گذراند. خانه 200 متري كه زير يك ميليون تومان به استاد بنان فروخته شده بود و حالا صاحبانش زير درخت‌هاي كهنسال صاحبخانه را فراموش كرده‌اند.
مردي پشت خانه در پاركينگ خانه‌اش چراغ قديمي مي‌سازد. چراغ‌هايي كه با شمع روشنايي مي‌دهند: «مردم از برق خسته شده‌اند، دنبال شمع مي‌گردند.» او بنان را فقط در خاطرات كودكي‌اش زنده نگه داشته و مي‌گويد كه پدرش از بنان برايش قصه‌ها ساخته است. مرد چراغ‌ساز اما به ياد دارد كه جلوي خانه بنان بازي مي‌كرده و كوچه‌هايش را دور مي‌زده. ساعت... اسفندماه زني غمگين ساعت‌هاي اين خانه را به احترام همسرش از كار انداخت تا جلوي گذر عقربه‌ها را بگيرد. ساعت‌ها در اين خانه سال‌ها لال شدند. مجسمه‌ نيم‌تنه استاد هم كه توسط جوان كرماني ساخته شده بود توي همين خانه نصب شد. حالا از مجسمه استاد خبري نيست. ظاهرا پري بنان بعد از فروش خانه مجسمه را با خودش مي‌برد.
تلاش بي‌دريغ پري بنان براي مراقبت از همسر پرآوازه‌اش بي‌نتيجه مانده بود. حالا سال‌هاست كه هم در اين خانه زندگي نمي‌كند و عطاي دل‌انگيزي خانه جمال‌آباد را به سختي راه دورش بخشيده است و در قلب تهران زندگي مي‌كند.


روضه‌خوان مجلس بنان
آقاي جوزي صاحب آژانس املاك... كسي است كه خانه جمال‌آباد نياوران را براي استاد بنان خريده بود.
آژانس املاك... هنوز هم هست، تنها چند قدم بالاتر روبه‌روي خانه بنان. آقاي جوزي مسئول برگزاري مراسم ختم بنان هم بود و همه اتفاقات آن روزها را به خوبي به‌ياد مي‌آورد:
خانه استاد را به چه قيمتي برايش خريديد؟
زير يك ميليون تومان، نهصد و خورده‌اي.
همه اين ساختمان دو طبقه كه متعلق به استاد بنان نبود؟
خير، طبقه دوم كه متراژش حدود 200 متر بود، طبقه اول مال كس ديگري بود.
ظاهرا شما گاهي با استاد براي پياده‌روي همراه مي‌شديد؟
بله، گاهي كه وضعيت بهتري داشتند، پياده‌روي مي‌كردند، البته بيشتر آن روزهاي اول كه آمده بودند در اين خانه، بعدا كه تقريبا زمين‌گير شدند و راه رفتن برايشان مشكل بود.
يادتان هست كه بيشتر در مورد چه چيزهايي حرف مي‌زدند؟
استاد بنان كم‌حرف بود، لابد بايد يك همزبان پيدا مي‌كرد تا در مورد چيزهايي كه دوست داشت، حرف مي‌زد، با ما احوالپرسي مي‌كرد، در مورد آب‌و‌‌هوا حرف مي‌زد، دقيقا خاطرم نيست اما كلا كم‌حرف بود.
ظاهرا مراسم ختم را شما عهده‌دار بوديد؟
بله، تا حالا چنين چيزي نديده بودم، همين‌طور جمعيت بود كه از اين خيابان مي‌آمد بالا، همه هنرمندها از كوچك و بزرگ مي‌آمدند، مردم عادي هم مي‌آمدند. دفتر يادبود چندبار پرشد، مجبور شديم دفتر ديگري تهيه كنيم.
ظاهرا خيلي نگران‌ كنترل جمعيت بوديد؟
بله، من كارها را رفع و رجوع مي‌كردم. آنها نگران به‌هم‌‌ريختگي اوضاع بودند، من آنها را خاطرجمع مي‌كردم كه اتفاقي نمي‌افتد. خلاصه وضعيتي داشتيم. از قشرها و صنف‌هاي مختلف از بالاي شهر و پايين‌شهر مي‌آمدند و نمي‌شد جلوي جمعيت را گرفت.
استاد بنان تا كجا مي‌رفت براي پياده‌روي؟
در آن روزهايي كه حالشان مناسب بود تا دارآباد مي‌رفت اما اين آخرها ديگر نفسش كشش نداشت. سربالايي‌ها را بالا مي‌رفت و از جواني‌هايش و خاطرات آن دوران حرف مي‌زد.
بالاخره ماجراي مراسم را ختم به خير كرديد؟
بله، همه‌اش نگران بوديم مردم بيايند از ساختمان بالا، نمي‌شد همه‌چيز را پيش‌‌بيني كرد، بايد هرجور مي‌شد كارها را رديف مي‌كردم.
ميان خواننده‌ها چه كسي در مراسم حرف ‌زد يا خواند؟
فكر مي‌كنم آقاي گلپا برنامه اجرا كردند.


مشاهير

فقط بنان
علي تجويدي مي‌گويد: «مرا عاشقي شيدا» را هيچ خواننده‌اي توان اجرا نداشت جز بنان که آن را به‌درستي خواند و اجرا کرد. بنان علاوه بر شعر‌هايي که از سروده‌هاي رهي معيري از سروده‌هاي نواب صفا نيز استفاده مي‌کرد مثل، ياد باد آن همدلي، آن همدمي، آن همرهي ساز محجوبي و آواز بنان.

انقلاب‌ صدا
محمدرضا شجريان مي‌گويد: من هر وقت آواز بنان را از راديو يا تلويزيون مي‌شنيدم، منقلب مي‌شدم و اشک مي‌ريختم و روزي که براي انجام كاري به قزوين سفر مي‌کردم، يک صفحه از صداي دلنشين او را با خود داشتم تا يک تحرير او را تقليد کنم، از تهران تا قزوين بيش از پنجاه بار آن را گذاشتم و سرانجام به آموختن آن توفيق نيافتم!

برنده‌ شرط‌ها
بنان، آوازي در دستگاه چهارگاه دارد که روي صداي ظلي خوانده است. ماجرا از اين قرار بود که بنان با ظلي شرط مي‌بندد که روي صداي او بخواند. ظلي مي‌گويد نمي‌تواني، آن وقت بنان روي حرفش مي‌ايستد و بعد خود ظلي بلند مي‌شود و بنان را در آغوش مي‌گيرد و به او صميمانه مي‌گويد که من شرط را باختم.

مردي مبادي‌آداب
بنان مردي مبادي آداب، خوش‌لباس، خوش‌بيان و بذله‌گو و مجلس آرا بود. موقع آواز خواندن هميشه لبخندي روي لب‌هاي اين هنرمند مي‌شکفت و مي‌گفت: اين لبخند، قيافه مرا در هر حال براي بيننده و شنونده آوازم قابل تحمل‌تر مي‌کند. خانه بنان در بلندي‌هاي جمال‌آباد شميران، يادگارهاي او را دارد.

در محفل استادان بزرگ

نابغه كوچك
در سال 1296ش در مهماني بزرگي که بنان‌الدوله راه انداخته بود، غلامحسين شش‌ساله به پيشنهاد مادر پشت ارگ نشست و قطعه‌اي نواخت و تصنيفي خواند. کودک شش‌ساله خيلي مورد توجه تحسين مهمان‌ها قرار گرفت، ازآن شب به بعد،که پدر به استعداد پسر پي برده بود، او را پيش استادان بزرگ براي آموزش موسيقي و آواز فرستاد. بنان موسيقي را از «مرتضي ني‌داوود» و آواز را از «ميرزا ضياءالدين رضايي» فرا گرفت و از آنها نکته‌ها آموخت و از رديف‌هاي موسيقي ايراني آگاهي کامل يافت. بنان اگر چه در مدرسه ثروت مشغول تحصيل بود اما بيشتر توجه او به موسيقي و آواز بود. بعدها در انجمن موسيقي ملي با کلنل وزيري مشغول
بعدها از کلاس‌هاي «روح‌الله خالقي»، «ابوالحسن صبا» و «مرتضي محجوبي» و ديگر هنرمندان بهره‌ها برد. بنان خود بارها گفته بود که من پيشرفت خود را در موسيقي مرهون صبا و خالقي مي‌دانم. مي‌گويند بنان بم ترين صداي مردانه را داشت و صداي او در رديف آواشناسي، صوت متوسط بود اما لطافت و قدرت صدا از ويژگي‌هاي آواي او بود. بعدها به صلاحديد «کلنل وزيري» و «خالقي»، صدايش را پايين‌تر هم آورد و چنين بود که صدايش گرم و گيرا و دل‌انگيز شد.
صبا مي‌گفت: «بعضي تحرير‌ها را هيچ کس بجز بنان نمي‌تواند درست بخواند» تحرير در اصطلاح موسيقي به معني پيچيدگي در آواز،کشش صدا،غلت دادن آواز و پيراستن آواز از خشونت و زوايد است. فرهاد فخرالديني مي‌گويد: بنان به‌طرز عجيبي بر صداي خود مسلط بود و من هرگز نديدم نتي را خارج،يا کم و زياد بخواند. بنان در انتخاب شعر و درست ادا کردن آن، بيش از اندازه دقت مي‌کرد و در نتيجه وقتي شعر را مي‌خواند آنچنان را آنچنان‌تر مي‌کرد. بنان در انتخاب شعر و موسيقي، سخت خوش سليقه بود.
روح‌الله خالقي مي‌گويد: صوت بنان لطيف‌ترين صدايي است که من در عمر خود شنيده‌ام اگر به يکي از تصنيف‌هاي بنان گوش بسپاريم، خواهيم ديد که در اجراي آواز بنان، شکستن کلمه، نابجا خواندن، درنگ يا شتاب بي‌جا در سراسر تصنيف حتي يکبار هم ديده نمي‌شود.
اوج، جاي خود را دارد و فرود هم. اينجاست که هنر تبلور پيدا مي‌کند و بنان را در صدر مي‌نشاند. نوع اداي کلمات، جدا از آواز و همراهي موسيقي هم آهنگ در بيان بنان، خود شعري جداگانه است.


همراه با پسرخوانده استاد

پدرم؛ بنان

مرد آرامي كه در يكي از آپارتمان‌هاي شهرك‌‌غرب را به رويمان باز مي‌كند، هومن صدر، پسرخوانده استاد بنان است. زير نور كم‌جان آباژورها و طراحي كم‌نظير يك اتاق كار، سكوت و آرامش قدم مي‌زند. هومن صدر مشغول آماده‌سازي آخرين مراحل كتابي است كه در مورد استاد گردآوري كرده. كتابي كه خودش مي‌گويد سه سال روي آن كار مي‌كند تا به سرانجام رسيده است و همين روزهاست كه وارد بازار شود. مجموعه‌اي از تصاوير دست اول و نوشته‌هايي از زندگي و كار استاد بنان. هومن صدر حدود 40 سال سابقه كار فرهنگي و هنري دارد و سال‌هاي زيادي هم مشاور سازمان ميراث فرهنگي در بخش موزه‌ها بوده و با چند موزه در خارج از كشور هم كار كرده است. هومن صدر تعداد زيادي كتاب در معرفي تاريخ و فرهنگ و معماري ايران نگاشته است و حالا هم كار كتاب نواي جاودان را به پايان برده. اين كتاب حدود250 صفحه است و شامل معرفي دوران كودكي و زندگينامه استاد بنان است. اينكه چگونه به شهرت رسيد و بعد از فوتش چگونه از او تجليل شد. هومن صدر سوال را با طمانينه گوش مي‌دهد و با همان روش پاسخ مي‌دهد. منشي كه شايد ميراثي است كه پدرخوانده‌اش در او به‌جا گذاشته؛ آرامش در حضور ديگران...
منزل پدر را فروخته‌ايد؟ نمي‌خواستيد آنجا را به موزه تبديل كنيد؟
اين كار چندان ساده‌اي نيست. خانه‌هاي مشاهير ديگر چنين وضعيتي دارند و ميراث فرهنگي و شهرداري خانه‌هايي را كه براي اين كار خريده انگشت‌شمار و استثناست. البته در مورد مشاهير موسيقي وضعيت ويژه‌تري وجود دارد و موزه كردن خانه آنها چندان مورد‌نظر مسئولان نيست و خانه صبا هم يك استثناست.
ظاهرا كودكي‌هاي استاد بنان در محله زرگنده يا قلهك گذشته، نشاني از اين خانه در دسترس نيست؟
من در مورد اين خانه از مادرم سوال كردم حتي مادرم هم از اين خانه بي‌خبر است. فكر مي‌كنم خود استاد هم دقيقا محل اين خانه را نمي‌دانستند. همه چيز آن خيابان عوض شده و قبلا آنجا كوچه‌باغ بوده و پيدا كردن خانه‌اي به اين قدمت كار ساده‌اي نيست.
غير از مجسمه‌اي كه در خانه مادرتان از استاد بنان به‌جا مانده مجسمه ديگري از او وجود دارد؟
بله، چند سال پيش مادرم را دعوت كردند در مراسمي در جزيره كيش و از چند مجسمه رونمايي كردند كه يكي از آنها مجسمه استاد بنان بود.
هومن صدر ارتباط خودش را با استاد بنان اين گونه توصيف مي‌كند:
از كودكي با موسيقي ايراني آشنا بودم؛ پدرم ساز مي‌زد و هرروز در برنامه ساز تنها، بعد از اخبار، مايه قطعه را از من مي‌پرسيد. صداي بنان را از راديو شنيده بودم و تصورم از خود او تا قبل از آشنايي چيز ديگري بود؛ اولين بار در پاييز 1345 از نزديك او را ديدم، به ياد دارم كه آن روزها خود را براي اجراي كنسرت جشن فارغ‌التحصيلان دبيرستان البرز آماده مي‌كردم و قرار بود قطعه «بوي جوي موليان» را اجرا كنيم. به‌ اتفاق مادرم و بنان عازم جايي بوديم و در داخل اتومبيل او ريتم ترانه را با من تمرين كرد... بدين ترتيب بود كه رابطه‌اي نزديك و توأم با عطوفت خاصي ميان بنان و من و برادرم شكل گرفت. رابطه‌اي كه جدا از بستگي‌هاي سببي و فاميلي با نوعي صميميت و رفاقت همراه بود. او ما را همچون فرزند خود مي‌پنداشت و طي ساليان دراز در تمام فراز و نشيب‌هاي زندگي كنار هم بوديم. موهبت آشنايي و نزديكي با بنان اندوخته گرانبهايي براي من شد كه ثمره آن تا به امروز در وجودم باقي مانده است. همنشيني با بزرگان فرهنگ و هنر و ادب كشور، از علي دشتي و دكتر هشترودي تا كلنل وزيري و پيرنيا، از رهي معيري تا ابوالحسن ورزي و اساتيدي چون حسين تهراني، جواد معروفي، احمد عبادي، مهدي خالدي، ورزنده، ياحقي، شريف و... بسياري ديگراز نام آوران فاخر و اصيل آن زمان، سرچشمه تبلور احساس شور و نزديكي بيشتر من با موسيقي ايران شد و در اين ميان وجود بنان منشا هدايت بود.


شهر بي‌بنان
حدود يك ماه بعد مي‌توان تولد استاد بزرگ موسيقي ايران را جشن گرفت؛ در 31 ارديبهشت‌ماه. هيچ خياباني و حتي كوچه‌اي كه به خانه قديمي او در جمال‌آباد منتهي مي‌شود به نام او نوشته نشده، هيچ مركز موسيقي، هيچ فروشگاه عرضه‌كننده دستگاه‌هاي موسيقي، هيچ كتابفروشي هم حتي نام بنان را بر پيشاني ندارد. شهر تهران خالي است از حضور استاد بنان، خانه بچگي‌هايش گم و خانه بزرگسالي‌اش فروخته شده اما بنان همچنان در ذهن همشهري‌هايش زنده است و سي‌دي‌هاي صداي جاودانه‌اش به فروش مي‌رسد. غلامحسين بنان مدت‌ها بود كه مبتلا به ناراحتي جهاز هاضمه شده بود و از طرف ديگر حنجره‌اش نيز آمادگي بيان نيازهاي دروني‌اش را نداشت و به همين دليل اندک‌اندک از خواندن اجتناب ورزيد و از صحنه هنر كناره كشيد و ديگر حدود 20 سال آخر عمر را تقريبا فعاليت چشمگيري نداشت و روز به روز ناراحتي جهاز هاضمه او را بيشتر رنجور مي‌كرد .


ميدان ارگ، پاتوق بنان
پاتوق استاد بنان جايي نيست جز محدوده ارگ بم. يعني خيابان بين دادگستري و ارگ، خيابان پشت راديو. كافه‌هاي خيابان صوراسرافيل ميزبان مردي بودند كه همراه با دوستان نزديك خود مثل رهي معيري و محجوبي، خستگي پايان كار در راديو را به درمي‌كردند. از كافه‌ها حالا ديگر خبري نيست. جلو ساختمان راديو تنها بازارگردها در حال رفت‌و‌آمدند؛ آنها كه مي‌خواهند چيزي بخرند و بفروشند. نشاني گرفتن يك كافه قديمي ميان مغازه‌هايي كه حالا چندمنظوره شده‌اند و با قيمت‌هاي ميلياردي خريدوفروش مي‌شوند، شوخي به‌نظر مي‌رسد حالا به‌جاي كافه‌هايي كه ممكن است مشتري چنداني هم نداشته باشند دكان‌هاي سوپراستار جا خوش كرده‌اند لابد آن روزها اين خيابان‌ها مثل حالا دودزده نبود و مي‌شد روي سنگفرش‌هايش قدم زد و نمرد. استاد بنان آخر ماه راه مي‌افتاد و پياده اين خيابان‌ها را گز مي‌كرد به سمت بانك ملي معروف توپخانه تا حقوقش را دريافت كند.
علي تجويدي در مورد پاتوق‌گردي‌هايش با استاد مي‌گويد: «شبي پس از فراغت از اجراي برنامه گل‌ها با هم بر آن شديم تا از ميدان ارگ به سوي استوديوي گل‌ها در ساختمان راديو که در آنجا قرار داشت، ساعتي بسوي شمال تهران پياده قدم بزنيم. در ميان راه بنان از من پرسيد: بنظر تو چگونه مي‌توانيم از دستگاه سه‌گاه به آواز بيات اصفهان تغيير مقام کنيم و باز از بيات اصفهان به شور و سپس به سه‌گاه برگرديم؟
هر دو در به‌دست آوردن راهي مناسب به زمزمه مشغول شديم و همچنان در يافتن پاساژي بوديم که اين تغيير مقام يا به اصطلاح مرکب‌خواني به‌گونه‌‌اي لطيف و خالي از تصنع انجام گيرد.خوب ياد دارم که ساعت خروج ما از استوديو ساعت هفت بعدازظهر بود و راهپيمايي و جست‌وجوگري ما آنچنان پي گرفت که گذشت مکان و زمان را فراموش کرديم و آنگاه به خود آمديم که يک ساعت از نيمه‌شب گذشته بود، تازه دانستيم نزديک پل رومي شميران قرار داريم و در اين مدت خستگي و گرسنگي و تشنگي را به شور و شوق هنر و پويش و همدلي از ياد برده بوديم اثر آنچه گذشت، پديد آمدن آهنگ «ياد کودکي» بود که در آن سير آهنگ از بيات اصفهان به سه‌گاه و سپس به شور و برگشت فرود به بيات اصفهان است و هر گاه اين آهنگ را مي‌شنوم ياد فراموش نشدني آن شب برايم زنده مي‌شود.

«التماس» رفتگر كوچه بنان

او مرد آقايي بود
«التمـــاس خليفه» از بالايي‌هاي خيابان جمال‌آباد پايين مي‌آيد. نه به راحتي يك پايش را به زحمت جلو مي‌كشد و عصايش را جاي پاي قبلي مي‌گذارد. سراشيبي آمدن براي پيرمرد رفتگر انگار از سربالايي رفتن سخت‌تر است. به هر مغازه‌اي كه مي‌رسد سلامي مي‌دهد و عليكي مي‌گيرد. با بچه خانم همسايه شوخي مي‌كند، بلندبلند انگار با خودش يا عابراني كه از كنارش رد مي‌شوند حرف مي‌زند، حرف‌هايي كه لابد اهالي محل از آن سر درمي‌آورند. «التماس خليفه» پيش از 50 سال است كه رفتگر خيابان جمال‌آباد و كوچه‌هاي اطرافش است و اهالي محل را به‌نام مي‌شناسد. مي‌گويد چرا به اين خانه‌ها سرك مي‌كشي، دنبال چه مي‌گردي، چه كار داري، مي‌گويم كه خانه استاد بنان، انگار حرفي دلنشين شنيده باشد و دلش مي‌خواهد در مورد آن حرف بزند. عصايش را تير مي‌كند سمت خانه قديمي استاد: «اونجاست، اوناهاش، خانه بنان، من همه خانه‌هاي اينجا را دانه‌ به دانه مي‌شناسم.»
خودت استاد را ديده بودي؟
بله، چرا نديده باشم، مثلا رفتگر كوچه‌اش بودم. گاهي مي‌آمد دم در، همه به هم او را نشان مي‌دادند كه اين بنان است، خواننده معروف.
با او حرف هم مي‌زد؟
پيرمد ابرو درهم مي‌كشد و چشم‌هاي بي‌رونقش را كوچك مي‌كند: «انگار حالت خوب نيست، خودت مي‌گي آقاي بنان، اون تو راديو و تلويزيون كار مي‌كرد. پولدار بود و خواننده بود و سرشناس همه مي‌شناختنش، من يك كارگر بدبخت، اصلا جرات مي‌كردم باهاش حرف بزنم. تو بودي، مي‌رفتي جلو حرف بزني؟»
مثلا در مورد وضعيت نظافت كوچه و اينها...
بنان مرد خوبي بود، شك نكنيد مهربان، خيلي مهربان، با كسي كاري نداشت، بي‌سروصدا سرش توي كار خودش بود، من مي‌دانستم كه نبايد بروم جلو و حرف بزنم.
در مراسم ختمش هم بود؟
چه خبر بود. اينجا شده بود مثل ترمينال جنوب، هي مي‌آمدند و مي‌رفتند. من بچه آذربايجانم، مراسم‌هاي ختم ما خيلي شلوغ مي‌شه اما نه مثل مراسم استاد بنان.

روستاي انگرود

محل تولد بنان در حال تخريب
گرچه خانه كودكي بنان در كوچه پس‌كوچه‌هاي قلهك گم‌شده و هيچ‌كس در حال حاضر نمي‌تواند نشان دقيقي از او بدهد اما در روستاي انگرود خانه‌اي قرار دارد كه محل تولد و كودكي‌هاي استاد است. روستاي انگرود در منطقه يوش قرار گرفته. از پل زنگوله، 100 كيلومتر جاده فرعي پيش مي‌رود تا به جاده هراز مي‌رسد.
نرسيده به جاده هراز روستاي يوش دامن پهن كرده، روستاي متعلق به نيما پدر شعر نو.
نرسيده به يوش سمت راست به طرف جنوب روستاي انگرود قرار دارد كه محل تولد استاد بنان هنوز هم در آن پابرجاست.
خانه‌اي كه تصويرش را در بالاي متن مي‌بينيد البته مثل هميشه از طرف مسئولان محلي مورد بي‌اعتنايي قرار گرفته و به گفته هومن صدر پسرخوانده استاد بنان چندين‌بار در مورد آن با مسئولان روستا صحبت شده تا در صورت امكان مثل خانه نيما يوشيج سروساماني به آن داده شود.
پري بنان، همسر استاد از طريق شوراي محلي روستا پيگير ماجراي خانه در حال تخريب است و هنوز كار به سرانجام نرسيده ولي اين اميدواري وجود دارد كه با همكاري مسئولان ميراث فرهنگي و شوراياري محل به وضعيت خانه در حال تخريب رسيدگي شود، جايي كه مي‌تواند خاطرات استاد بزرگ ايراني را لااقل براي هم‌ولايتي‌هايش زنده نگه دارد.
پري بنان چندان مايل به گفت‌و‌گو با خبرنگارها نيست. او ايام كهولت را مي‌گذراند با اين همه دغدغه‌هاي زنده نگه‌داشتن نام همسرش او را رها نمي‌كند. او نگران قبر بنان در امام‌زاده طاهر است.
ماجراي خانه پدري بنان را هم پيگيري مي‌كند با اين همه از جوابگويي به خبرنگارها‌ خسته شده، همه چيز را در سكوت پيگيري مي‌كند.
منبع: 
تهران امروز
تاریخ انتشار : یکشنبه 29 فروردین 1389 - 00:00

برچسب ها:

دیدگاه‌ها

سه شنبه 15 اسفند 1391 - 17:39

عالی بود خیلی عالی بود.من عاشق استاد هستم
همیشه آرزو میکردم با خانواده استاد دیدار کنم

افزودن یک دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

Plain text

  • هیچ تگ HTML ی مجاز نیست.
  • آدرس صفحات وب و آدرس‌های پست الکترونیکی بصورت خودکار به پیوند تبدیل می‌شوند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
CAPTCHA
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.



دانلود پشت پيچك‌هاي خانه بنان | موسیقی ما