گفتوگو با همايون خرم آهنگساز و نوازنده ويلن، به بهانه كنسرتش در تهران
موسيقي ما موسيقي سوگواري نيست
آمن خادمي- ريحان ريحاني: پس از ده سال در آذر ماه امسال به صحنه رفت و با اينكه كنسرتش خواننده نداشت اما زمزمه يكپارچه مردم دلش را شاد ميكرد ميگفت: مردم چقدر حافظهشان پررنگ است و از طرف ديگر دلم ميگيرد كه چرا هم نسلهاي من از اين خاطرهها محرومند! استقبال مردم براي تهيه بليت نشان از قوي بودن خاطرههايي بود كه با اجراي هرنت از آن آهنگها، دوباره خاطرهها جان تازه ميگرفت.
خرم بيش از 80 سال سن دارد اما هنوز نافذ است هم در كلام هم در نگاه و هم در برخورد! باهوش است و با هر سوال كه ميپرسيم ميداند دنبال چه ميگرديم. بسيار اخلاقمدار است و بهزعم ما كه خبرنگار هستيم اخلاقمداريش حتي نسبت به مخاطبان را نوعي محافظهكاري ميدانيم. به سوالهايمان فكر ميكنيم و اينكه به اندازه يك قرن از وي سوال داريم و كاش ميشد كه تمامشان را ميپرسيديم و او هم به صراحت پاسخ ميداد. به هر حال اين هنرمند بعد از اجراي موفق خود در آذرماه، به فاصلهي چند ماه دوباره در تاريخ 9 و 10 اسفندماه سالجاري توسط موسسه گلچين آواي شرق در برج ميلاد اجرا خواهد داشت.
به بهانه اين اجرا با وي گفتوگويي انجام دادهايم كه ميخوانيد:
شعر سپيد هم از آن شعرهايي است كه براي آهنگسازي اول بايد پيامش را دريافت كرد؛ چرا كه بسياري از اشعار كلاسيك درونمايهي تغزلي و عاشقانه دارند. بنابراين به نظر ميرسد كه در شعر كلاسيك، مسير تا حدودي مشخص است. البته سليقههاي مختلف و ابتكارات خاص هر آهنگساز را نبايد ناديده گرفت. اما در شعر سپيد، گاهي همه سطور آفريده ميشوند فقط به خاطر مثلا دو سطر آخر. شعر يك فضاي كلي دارد كه بايد توسط آهنگساز دريافت شود. آهنگساز بايد بداند چگونه شروع كند كه وقتي به پايان رسيد، مبدا درست به مقصد رسيده باشد و اين آسان نيست. من البته روي چند شعر سپيد كار كردهام اما حقيقتش را به شما بگويم هنوز آنطور كه بايد روي شعر سپيد كار نكردهام. ميدانيد چرا؟ براي اينكه دلم ميخواهد اگر شد، همان بشود كه ميخواهم. وگرنه سرهمبندي كار سختي نيست. بعضيها هم كار كردهاند. البته من نميخواهم تكذيب كنم اما به هر حال، وقتي آهنگ ساخته شده تاثيرگذار نيست، عمومي نميشود و مردم زمزمهاش نميكنند، اين خود گوياي ميزان كيفيت اثر است و دال بر نقصي است كه در اثر وجود دارد. بنابراين من اعتقاد دارم روي شعر سپيد هم بايد كار بشود و البته كار آساني هم نيست. گاهي در اين شعرها به جملات استفهامي بر ميخوريم و پرسش را در موسيقي گنجاندن آسان نيست.
هنرجو بايد بياموزد كه مثلا سه گاه را چگونه بنوازد، چگونه شروع كند و به پايان ببرد. نميتوانم بگويم بايد از مرحلهي تقليد بگذرد، اما ميشود گفت كه با ايجاد و پيدايش آن شوقي كه گفتم، اين مرحله گذرا ميشود. در غير اينصورت نوازنده تبديل به نوار ضبط صوت ميشود! البته همين نوازندهها هم كه كاملا به آنچه از استاد ياد گرفتهاند پايبندند و ميتوانند معلمهاي خوبي بشوند و عينا همان چيزي را كه آموختهاند منتقل كنند.
به نظر بنده، متوليان فرهنگي در اين زمينه ميبايست برنامهريزي داشته باشند و نه تنها در تهران، كه در شهرستانها هم سالنهاي مخصوص اجراي موسيقي لازم است.
آهنگ «ميناي شكسته»، بعد آهنگ «ميگذرم تنها، در ميان گلها»، و هر بار فكر ميكردم كه اين ديگر همانيست كه هميشه ميخواستم بسازم. يا «امشب در سر شوري دارم...» و به همين منوال. هر كدام در هنگام ساختن، همان حالي را به من داده است كه ديگري هم داده. اما واقعا پاسخ دادن به اين سوال سخت است. مرا به انجام كارهاي سخت وا نداريد...!
خرم بيش از 80 سال سن دارد اما هنوز نافذ است هم در كلام هم در نگاه و هم در برخورد! باهوش است و با هر سوال كه ميپرسيم ميداند دنبال چه ميگرديم. بسيار اخلاقمدار است و بهزعم ما كه خبرنگار هستيم اخلاقمداريش حتي نسبت به مخاطبان را نوعي محافظهكاري ميدانيم. به سوالهايمان فكر ميكنيم و اينكه به اندازه يك قرن از وي سوال داريم و كاش ميشد كه تمامشان را ميپرسيديم و او هم به صراحت پاسخ ميداد. به هر حال اين هنرمند بعد از اجراي موفق خود در آذرماه، به فاصلهي چند ماه دوباره در تاريخ 9 و 10 اسفندماه سالجاري توسط موسسه گلچين آواي شرق در برج ميلاد اجرا خواهد داشت.
به بهانه اين اجرا با وي گفتوگويي انجام دادهايم كه ميخوانيد:
- - به اعتقاد ما شما شعر و ترانه را بسيار خوب ميشناسيد و خوب ارتباط برقرار ميكنيد و اين ارتباط را در آهنگسازي به خوبي به مخاطب منتقل ميكنيد. با اين شناختي كه از شعر داريد، ميخواهيم از شما بپرسيم كه آيا ميشود روي شعر امروز، منظور شعر معاصر و مشخصا شعر نيمايي يا حتي شعر سپيد، ملودي ايراني ساخت؟
شعر سپيد هم از آن شعرهايي است كه براي آهنگسازي اول بايد پيامش را دريافت كرد؛ چرا كه بسياري از اشعار كلاسيك درونمايهي تغزلي و عاشقانه دارند. بنابراين به نظر ميرسد كه در شعر كلاسيك، مسير تا حدودي مشخص است. البته سليقههاي مختلف و ابتكارات خاص هر آهنگساز را نبايد ناديده گرفت. اما در شعر سپيد، گاهي همه سطور آفريده ميشوند فقط به خاطر مثلا دو سطر آخر. شعر يك فضاي كلي دارد كه بايد توسط آهنگساز دريافت شود. آهنگساز بايد بداند چگونه شروع كند كه وقتي به پايان رسيد، مبدا درست به مقصد رسيده باشد و اين آسان نيست. من البته روي چند شعر سپيد كار كردهام اما حقيقتش را به شما بگويم هنوز آنطور كه بايد روي شعر سپيد كار نكردهام. ميدانيد چرا؟ براي اينكه دلم ميخواهد اگر شد، همان بشود كه ميخواهم. وگرنه سرهمبندي كار سختي نيست. بعضيها هم كار كردهاند. البته من نميخواهم تكذيب كنم اما به هر حال، وقتي آهنگ ساخته شده تاثيرگذار نيست، عمومي نميشود و مردم زمزمهاش نميكنند، اين خود گوياي ميزان كيفيت اثر است و دال بر نقصي است كه در اثر وجود دارد. بنابراين من اعتقاد دارم روي شعر سپيد هم بايد كار بشود و البته كار آساني هم نيست. گاهي در اين شعرها به جملات استفهامي بر ميخوريم و پرسش را در موسيقي گنجاندن آسان نيست.
- -اجازه بدهيد برگرديم به بخش اول صحبت شما در خصوص گروههاي موسيقي. دوستاني كه هر كدام در حوزهي كاري خود استاد بودند، ترانهسراهايي كه اسم برديد، نوازندههاي حرفهاي، آهنگسازهاي خيلي خوب كه حاصل جمع اينها ميشد آهنگها و شعرهايي كه فراموش نشدني است. به عنوان نمايندهي اين نسل ماندگار، فكر ميكنيد چرا امروزه افرادي مثل شما ديگر نيستند! گروههاي موسيقي به جز در مواردي كه به صورت خانوادگي كار ميكنند، يا گروههايي كه آنها هم به نوعي وابسته به نسل شما هستند، بقيه ديري نميپايند، چرا كار تيمي اينقدر كم رنگ شده است؟
- - به هر حال چرا ديگر اساتيدي مثل شما نيست؟ چرا هنوز چشم اميد خيليها از نسل امروز به شما و نسل شماست؟ نميدانيم، شايد كار تعليم خوب پيش نرفته يا شعري خوب كه بتواند ترانهاي ماندگار شود سروده نميشود، يا شايد دليلش تكثر امروز در دنياي موسيقي باشد و اينكه بخشي از استعدادها هم به حوزههاي ديگر در دنياي موسيقي روي آوردهاند...
- -حالا كه بحث به اينجا كشيد بگذاريد راجع به پايبنديتان به رديف سوال كنيم، و اينكه چقدر پايبند بودهايد و اصلا معتقديد به اينكه ميبايست پايبند بود؟
- -وقتي بحث خلاقيت پيش ميآيد، آن هم در موسيقي سنتي، مانند كساني هستند كه تلاش ميكنند شعر را با حفظ قالب سنتي به روز كنند اما اينكه چقدر موفقند و اصلا چرا ميبايست اصرار به حفظ قالب داشته باشند، بماند. به نظر ما، سنت، پايبندي ميآورد. چگونه ميشود از رديف تخطي نكرد و مبتكر هم بود؟
هنرجو بايد بياموزد كه مثلا سه گاه را چگونه بنوازد، چگونه شروع كند و به پايان ببرد. نميتوانم بگويم بايد از مرحلهي تقليد بگذرد، اما ميشود گفت كه با ايجاد و پيدايش آن شوقي كه گفتم، اين مرحله گذرا ميشود. در غير اينصورت نوازنده تبديل به نوار ضبط صوت ميشود! البته همين نوازندهها هم كه كاملا به آنچه از استاد ياد گرفتهاند پايبندند و ميتوانند معلمهاي خوبي بشوند و عينا همان چيزي را كه آموختهاند منتقل كنند.
- - اگر نتوان از چارچوبها فراتر رفت كه اصلا هنر تبديل به قفس ميشود! شايد اصلا بتوان سبكهاي ديگري ساخت...
- -ميخواهم راجع به اندوه از شما سوال كنم. آيا موسيقي ايراني تداعيكنندهي اندوه است؟ اگر هست چرا؟ فراز و فرود سرگذشت تاريخي و اجتماعي ما چقدر موثر بوده در غم موجود در موسيقي ايراني؟
- - خوب شد به شنونده اشاره كرديد كه برسيم به سوال بعدي ما، در مورد احترام به شنونده. واقعيت اين است كه در سالهاي اخير سالني كه مختص اجراي كنسرت موسيقي باشد ساخته نشده است. بيشتر سالنهايي كه كنسرتها در آن اجرا ميشوند، سالن همايش و سخنرانياند. بارها در اجراها، مشكلات صوتي پيش آمده است. ميكروفنها حرفهاي نيستند و مشكلاتي از اين دست. به نظر شما همه اينها مخاطب علاقهمند به كنسرت موسيقي را پس نميزند؟ چرا كه اين وضعيت نه تنها براي اهالي موسيقي نازيباست، بلكه به نوعي بيحرمتي به مخاطب موسيقي هم هست.
به نظر بنده، متوليان فرهنگي در اين زمينه ميبايست برنامهريزي داشته باشند و نه تنها در تهران، كه در شهرستانها هم سالنهاي مخصوص اجراي موسيقي لازم است.
- - به عنوان پرسش پاياني يك سوال كليشهاي! كداميك از ساختههايتان را بيشتر دوست داريد؟!
آهنگ «ميناي شكسته»، بعد آهنگ «ميگذرم تنها، در ميان گلها»، و هر بار فكر ميكردم كه اين ديگر همانيست كه هميشه ميخواستم بسازم. يا «امشب در سر شوري دارم...» و به همين منوال. هر كدام در هنگام ساختن، همان حالي را به من داده است كه ديگري هم داده. اما واقعا پاسخ دادن به اين سوال سخت است. مرا به انجام كارهاي سخت وا نداريد...!
منبع:
شرق
تاریخ انتشار : پنجشنبه 5 اسفند 1389 - 00:00
افزودن یک دیدگاه جدید